پنجاه کنشگر اقتصاد ایران چگونه قد کشیدند؟
خارج از کلیشه، فراتر از قاعده
ویلفردو پارتو، اقتصاددان شهیر ایتالیایی، در سال ۱۸۹۵ ادعایی را مطرح کرد که بعدها همچون قانونی علمی، ارزش و اعتبار متقنی یافت: «آدمهای جامعه را میشود به دو دسته تقسیم کرد.
ویلفردو پارتو، اقتصاددان شهیر ایتالیایی، در سال 1895 ادعایی را مطرح کرد که بعدها همچون قانونی علمی، ارزش و اعتبار متقنی یافت: «آدمهای جامعه را میشود به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول که به طور معمول 80 درصد هر جامعه را تشکیل میدهند، اکثریتِ تاثیرپذیرند، و دسته دوم که به طور معمول 20 درصد هر جامعه را تشکیل میدهند، اقلیتِ موثرند. واقعیت این است که همیشه همین 20 درصد، آن 80 درصد را به دنبال خود میکشد. در فعالیتهای اقتصادی هم تقریباً همیشه اوضاع از همین قرار است. یعنی مثلاً 80 درصد از سود را 20 درصد از تولیدات تامین میکند. 20 درصد از مشتریهای ما، 80 درصد از کل فروشمان را خریداری میکنند. 80 درصد از درآمدی که کسب میکنیم، نتیجه 20 درصد از فعالیتهای ماست و...»
فریدون شیرینکام محقق و تاریخپژوه اقتصاد ایران و ایمان فرجامنیا، آن 20 درصد از توان و ظرفیت خلاقانه اقتصاد ایران را در چارچوب مردان کارآفرین یکصد سال گذشته در کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران معرفی کردهاند. آنها مردانی را به میان آوردند که حافظه ملی ایرانیان آنان را بخش موثری از دنیای پرفرازونشیب اقتصاد نحیف ما در صد سال اخیر میداند. مردانی که در بحرانهای اقتصادی و نیز در تنگناهای آن با عبور هوشمندانه از این تنگناها خودی را به جامعه شناساندهاند که بیشک بدون آنان جهان اجتماعی بسیاری از ساکنان این سرزمین به گونهای دیگر بود. شاید اگر جامعه ایران بر اقتصاد نفتی تکیه نکرده بود و خود را وامدار یک منبع حیاتی در زیرزمین ندیده بود این امکان فراهم میشد که این مردان خود را در اندازههای بزرگتری به نمایش بگذارند.
البته هنوز بسیار زود است که برآیند اقتصاد ملی را اهتمام و تلاش بخش خصوصی کشور بدانیم. طی صد سال اخیر، بخشهای خصوصی و ملی کشور اگرچه رشد و توسعه چشمگیری یافتهاند اما هنوز بخش عمدهای از اقتصاد کشور در دولت و با دولت به پیش میرود. شاید حضور نفت و دولت باعث شده که اقتصاد بخش خصوصی نتوانسته خود را در اندازههای جنرالموتورز، سونی، هیوندایی، هیولتپاکارد و... نشان دهد اما همین ظرفیت موجود نیز نشاتگرفته از مردان و زنانی است که اقتصاد ملی با آنان معنا و مفهوم مییابد. در میان اینان برخی خاص و بارز و البته ممتازترند. مردانی که بخشی از صنایع و تولید کشور بدون آنها معنا و مفهوم دیگری پیدا میکرد.
صنایع کفش اگرچه سابقه دیرینهای در ایران دارد اما تاریخ معاصر با ایروانی و عمیدحضور رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. صنایع الکترونیک ایران، محمدتقی برخوردار را سریعتر از زمان خود شناخت و او این صنعت را در ایران جاودانه کرد. صنعت نساجی با محمدتقی کازرونی و عبدالله مقدم، صنعت خودرو با برادران خیامی، صنعت گاز با محمود خلیلی، صنعت دارو با خاندان خسروشاهی و صنعت روغن با خاندان لاجوردی شناخته شدهاند. صنعت نشر نیز با عبدالرحیم جعفری شناخته شده است.
خصیصه و ویژگی عمده این مردان اقتصادی در یک قرن گذشته بیش از آنکه پشتکار و انرژی زایدالوصف اینان بوده باشد رویکرد اعتمادبخش و استمرار بیننسلی صنعت آنان بود که این معنا را به بازار خود عرضه میکردند.
کتاب سرنوشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، در کنار تصویر و تشریح خصیصهها و صفات بارز مردان اقتصاد ایران طی یک قرن گذشته، عمدتاً به فراز و فرودهای آنها و اتمسفری که اقتصاد آن زمان در صنایع کشور ایجاد میکرد پرداخته است. نویسندگان کتاب در کنار زندگی و زمانه این پنجاه کارآفرین مشهور ایرانی، به اشتغال، توسعه و گسترش کار و نیز راهکارهای آنان برای برونرفت از بحرانهای کاری و همچنین به فضای اجتماعی بنگاههای اقتصادی نیز توجه کردهاند.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: «سرگذشت افرادی که طی یک قرن گذشته با امکانات زمانه توانستند شرکتها و گروههای صنعتی بزرگ و کوچک ایجاد کنند و بعضاً با اشتغال مستقیم نزدیک به 10 هزار نفر در شرکتهای زیرمجموعه، تحولآفرین باشند. در فعالیت اکثر این کنشگران پیوستگی فعالیت چند حوزه اقتصادی مثل تجارت و صنعت مشاهده میشود. ناتوانی در مدیریت بنگاه صنعتی و به تبع آن کنترل دولت بر این موسسات، نشانگر برخی از محدودیتها در توسعه صنعتی ایران است. سیاست، دغدغه برخی کنشگران بوده است. عرصه جغرافیای فعالیت آنان عمدتاً ملی بود و کمتر توجهی به بازار بینالمللی داشتهاند. نوآوری در عرصههای اجتماعی و نیکوکارانه از مشخصههای قابل مشاهده در فعالیت آنهاست.»
از ویژگیهای اصلی آثار شیرینکام، آن است که به پژوهش خود عمق و ژرفایی میبخشد که خواننده اثر، به روابط پیچیده و طولانیمدت کارآفرینان نیز مداقه کند. این روابط، عمدتاً به روند طولانی زندگی و فعالیت یک خانواده اقتصادی نیز محدود نمیشود و گاه به چندین نسل از یک بنگاه اقتصادی تسری مییابد. بررسی همین دایره شمول، این امکان را فراهم میسازد که نگاه جامع و کلانتری به بخش اقتصاد ملی و کارآفرینان آن بکند. در فرازی از کتاب، نگاه موشکافانهتری به اشتغال زنان و نقش آنان در جامعه صنعتی سالهای پایانی دهه 40 و 50 میکند. «رویکرد نسل دوم برخی از این فعالان به آموزش و اشتغال زنان، از مفاهیم دنیای مدرن سرچشمه میگرفت؛ از این رو، اشتغال زنان را در بخشهای مختلف اداری و تولیدی مورد توجه قرار دادند. فرزندان نسل دوم یا سوم اکثر خانوادهها تحصیلکرده بهترین مدارس و دانشگاههای آمریکا و اروپا بودند و این فرضیه که فرزندان قادر به توسعه بنگاه اقتصادی بودند یا نه، فرصت بخت آزمودن در دهه 60 خورشیدی را پیدا نکرد. تعداد بسیار اندکی از این فرزندان تا اواخر دهه 50 توانستند به مجموعه خانوادگی بپیوندند. اینکه ثروت موجب رونق یا توسعه
فعالیت فرزندان این خانوادهها میشد با صدور حکم کلی، امکانپذیر نیست. برخی از آنان مثل لاجوردی و خسروشاهی در ورود فرزندان به بنگاهها موفق بودند. برخی از آنان در تله ثروت بدون رنج گرفتار شدند و نقش مثبتی در فعالیت خانوادگی ایفا نکردند. اواسط دهه 50 مساله گذار از سهامی خاص به عام و تفکیک مدیریت از مالکیت برای تعدادی از بنگاههای ایرانی مطرح بود. به نظر میرسید همه اینها به توسعه بورس، مدیریت و ادغام در بازار جهانی و... گره خورده است. انتخابی سخت و پیچیده در برابر بنگاههای اقتصادی خانوادگی قرار داشت. هنوز بنگاههای ایرانی در گامهای اولیه فرآیند گذار به مدیریت مدرن غیرخانوادگی بودند.»
در کنار تمرکز روی خانوادههای ممتاز اقتصادی و نیز ابعاد فعالیت اقتصادی و صنعتی آنان، نویسندگان از زوایای دیگر نیز امکان مقایسه و تطبیق شرایط با دادههای موجود کارآفرینان را به دست دادهاند. بخشی از اطلاعات آنها حاصل کاوشگری در وضعیت دیگر بنگاههای اقتصادی و نیز سطوح دیگر جامعه است که کمابیش به اقتصاد انتروپرونری مرتبط است. در بخشی از مقدمه این پژوهش اشاره میشود که «جامعهای که اولین دانشجویانش -کمتر از هزار نفر- در سال 1319 فارغالتحصیل شدند و عمدتاً در خدمت سازمانهای دولتی درآمدند. کشوری که دانشکده مدیریت، سازمان بورس، استاندارد و بهرهوری آن در دهه 40 شکل گرفت؛ چگونه از کارآفرینش میخواهد تواناییهای بینالمللی در حد جنرالموتورز، توشیبا، نستله، نوکیا، اپل، گروندیک، ولوو و... داشته باشد؟ نوآوری و خلاقیت در تولید کالا، رقابت و پیشی گرفتن از شرکتهای بزرگ کشورهای توسعهیافته، آسانتر از تولید نظریه و اندیشه تازه در زمینههای مختلف علوم انسانی نیست.» به تعبیر مارکس در کتاب هجدهم برومر لویی بناپارت «انسانها تاریخ خود را میسازند اما نه آنچنان که دلخواهشان است، آنان این کار را نه در وضعیتی که خود انتخاب
کردهاند؛ بلکه در شرایطی که با آن مواجه شدهاند و از گذشته به آن تحویل داده شده است انجام میدهند...»
اهمیتی که نویسنده به کنشگران صاحب نام اقتصادی داده کموبیش در قد و قواره شاخصهایی است که اقتصاد ملی در چالش با آن بوده است. شاید بتوان متر و معیارهای نویسنده را صد سال پس از ظهور امینالضربها و معینالتجارها امروز بیشتر درک و تامل کرد. مردانی که خارج از کلیشههای زمانه خود از قاعده مرسوم بنگاههای اقتصادی فراتر رفتند.
دیدگاه تان را بنویسید