تاریخ انتشار:
ارزشگذاری پول اعتباری و نرخ شود
اجحاف همیشگی به سپردهگذار
در دنیای امروز پول ارزش ذاتی ندارد. ۱۰ هزارتومانی به دلیل تعهد بانک مرکزی میتواند قدرت خریدی به این میزان را ایجاد کند. پشتوانه پول تنها تعهد بانک مرکزی است. بانک مرکزی نیز متعهد نیست تا به هر میزان نقدینگی ایجاد میکند، ما به ازای آن طلا را بهعنوان پشتوانه در نظر گیرد
در دنیای امروز پول ارزش ذاتی ندارد. 10 هزارتومانی به دلیل تعهد بانک مرکزی میتواند قدرت خریدی به این میزان را ایجاد کند. پشتوانه پول تنها تعهد بانک مرکزی است. بانک مرکزی نیز متعهد نیست تا به هر میزان نقدینگی ایجاد میکند، ما به ازای آن طلا را بهعنوان پشتوانه در نظر گیرد. از اینرو برای آنکه قدرت خرید پول حفظ شود، اقتصاددانان بر این توصیه میکنند رشد اقتصادی پشتوانه پول شود و رشد نقدینگی همراه با رشد اقتصادی باشد و البته برخی حاشیه دو تا سهدرصدی را فراتر از آن مطلوب میدانند تا با ایجاد تورم دو تا سهدرصدی انگیزه تولیدی وجود داشته باشد و از آن سو، اقتصاد به ورطه رکود و تورم منفی نیفتد. اما اگر دولتی به این توصیه عمل نکند و از قدرت خلق پول خود سوءاستفاده کند، تورم است که بر اقتصاد حاکم میشود. این قدرت در دنیای مدرن به وجود آمده است. جایی که سیستم پایه طلا از بین رفته و پولها نیز ارزش ذاتی ندارند. بدین شکل تورم بیماری مدرن است.
در عهد قدیم که پول ارزش ذاتی داشت و مسکوکات وسیله مبادله بود، تورم افسارگسیخته محصول جنگ و قحطی بود. در آن زمان حتی حاکمان نیز نمیتوانستند ایجاد تورم کنند و بدین شکل مالیات تورمی از رعایای خود بگیرند و مجبور بودند بر خراج بیفزایند. حاکمان ظالم دیروز اگر هوش و ذکاوت داشتند میفهمیدند که نیازمند این همه جور و ستم برای پر کردن خزانه نبودند و تنها کافی بود، پول کاغذی را رایج کنند و قدرت خلق آن را به خویش واگذارند. در چنین دنیایی که تورم افسارگسیخته وجود نداشت، بیتردید اگر یک سکه امروز قرض میگرفتی و دو سکه قرض میدادی بر همگان معلوم بود که ظلمی رفته بر قرضگیرنده. پول ارزش ذاتی داشت و قدرت خرید مانند امروز هر روز دچار نوسان نمیشد.
لیکن امروز با وجود پول کاغذی، ارزش پول همان میزان خریدی است که میتوان با آن انجام داد. به عبارت دیگر قدرت خرید، ارزش پول را تعیین میکند. این چند سطر تنها بیان واقعیت است. عقیده و نظر و ایدئولوژی نیست. واقعیتی است آشکار و واضح که همه ما آن را در زندگی حس میکنیم. میدانیم 10 هزار تومان امروز مانند 10 هزار تومان فردا و پسفردا و ماه و سال آتی نخواهد بود. با وجود تورم، ارزش 10 هزار تومان با گذشت زمان کاهش مییابد. این واقعیت است نه ایده. مثلاً در تورم 25درصدی اگر امروز به کسی 10 هزار تومان قرض دهید و وی سال دیگر 10 هزار تومان به شما پس دهد، وی در واقع هشت هزار تومان پس داده است. آیا این ظلم بر قرضدهنده نیست؟ آیا در دوران گذشته چنین پدیدهای وجود داشت؟ اگر بخواهیم به قرضدهنده ظلمی نکنیم میبایست 12 هزار و 500 تومان دهیم تا تازه اصل پول وی را برگردانیم. این واقعیت امروز بیش از گذشته مورد توجه متخصصان دینی قرار گرفته است.
در این شماره تجارت فردا، مصاحبهای با یکی از متخصصان دینی انجام شده است که وی به صراحت میگوید از نظر وی ربا، سودی بالاتر از نرخ تورم است. یعنی در مثال بالا اگر قرضدهنده بیش از 12 هزار و 500 تومان مطالبه کند مازاد این میزان رباست. تفسیر این دیدگاه آن است که به اعتقاد ایشان، ربا نرخ سود واقعی مثبت میشود. ما کارشناس مسائل دینی نیستیم و تعریف ربا را نیز اهالی فن باید گویند اما این واقعیت است که اگر تورم بر میزان قرض قرضدهنده افزوده نشود، وی کمتر از پولی که داده دریافت کرده است. به سخن دیگر نرخ سود واقعی منفی، ظلم بر قرضدهنده است.
شورای پول و اعتبار و اجحاف به سپردهگذاران
در بیش از سه دهه گذشته، دورههای محدودی وجود دارد که نرخ سود واقعی سیستم بانکی منفی نبوده باشد. سیستم بانکی در اکثریت سالها، با تعیین نرخ سودی پایینتر از تورم، به سپردهگذاران اجحاف کرده است. سیستم بانکی پول مردم را گرفته و کمتر از آن را بدانها داده است. البته این نه آنکه سیستم بانکی مقصر باشد، بل سیاستگذاری پولی متاسفانه علیه سپردهگذار و ظلم به آنها پایهگذاری شده است. ریشه اصلی این اجحاف بیش از همه به سرمنشاء سیاستگذاری پولی میرسد. طبق قانون پولی و بانکی اکثریت شورا نهتنها هیچ علمی نسبت به سیاست پولی ندارند، بل خود به نوعی نماینده طرف تقاضای پول هستند. آنانی که در صف گرفتن تسهیلات بانکی هستند، در شورای پول و اعتبار نماینده دارند و برای عرضهکنندگان تعیین تکلیف میکنند؟ تعیین میکنند که به چه نرخی و چگونه سیستم بانکی میبایست منابع خود را تخصیص دهد و خود سیستم بانکی نماینده خود را در شورا ندارد؟ آیا نتیجه چنین سیستمی بهجز اجحاف بر سپردهگذار خواهد شد؟ اجحاف آن هم بیشتر بر کسانی که آنقدر سپردههایشان کوچک است که بهجز سیستم بانکی راه دیگری برای
سرمایههای خردشان نمیشناسند؟ آری ثروتمندان بیش از آنکه سپردهگذار و طلبکار سیستم بانکی باشند، بدهکار سیستم بانکی هستند و از این سود واقعی منفی هر روز و هر ساعت کسب منفعت میکنند. شگفتانگیز آنکه نرخ سود پایین را عین عدالت میدانند و مدعی آن هستند که سود پایین با کاهش هزینه تولید، تورم پایین را به وجود آورده و این به نفع سپردهگذار خردهپا و آسیبپذیر نیست، هست!!! اما این دقیقاً برعکس واقعیت است که نرخ سود پایین با افزایش تقاضای نقدینگی موجب میشود که سیستم بانکی بالاجبار با استقراض بیشتر از بانک مرکزی، پاسخ تقاضای نقدینگی را بدهد و به عرضه بیشتر نقدینگی و تورم فزایندهتر دامن زند.
نکته این است که اگر این اجحاف برداشته شود و نرخ سود واقعی منفی کنار گذاشته شود و تناسب بین نرخ سود و تورم ایجاد شود، خود این امر میتواند به شکل یک سیاست انقباضی عمل کرده و موجب افت تورم شود. در واقع نرخ سود واقعی منفی نهتنها ظلم بر سپردهگذار است بل خود یکی از عوامل دامنهدار شدن تورم است. ترکیه و برزیل دو نمونه از کشورهایی هستند که با مقابله با این ظلم توانستند، جلو تورم را بگیرند. این زدن دو هدف با یک سنگ است.
اگر بخواهیم از دوران تظلم عبور کنیم، نهتنها نیاز بدان داریم تا بار دیگر بازبینی نظری بر این مساله کنیم و کارشناسان دینی بر آن غور کنند، بل میبایست فرآیند تصمیمگیری پولی را نیز تغییر دهیم. باید راهی را جستوجو کنیم که سیستم بانکی خود بتواند به قیمتگذاری محصول خود بپردازد و سپردهگذاران نیز بتوانند نقش بیشتری در بازار پول ایفا کنند و نه آنکه طرف تقاضای وامهای بانکی تصمیمهای اصلی را در بازار بگیرد.
این راه را میتوان طی کرد. تنها لازم است واقعیت را ببینیم و از ظلم و تورم منزجر باشیم و بالاترین منفعت را منفعت نه گروههای خاص دارای قدرت و رانت، بل منفعت عمومی بدانیم. بدین شکل دوره طولانی تظلم بر سپردهگذاران به پایان خواهد رسید و از پس آن با کاهش تورم به محدوده تکرقمی و نااطمینانیهای ناشی از آن اقتصاد آماده تحولهای شگرف خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید