فراز و نشیبهایی که جامعه ایرانی در سال ۱۳۹۲ تجربه کرد
روایت آنچه جامعه ایرانی به خود دید
دغدغههای مردم برای استقبال از بهار ۹۲ پایانی نداشت اما در همان زمان، دغدغههای دیگری در درون محمود احمدینژاد که تنها پنج ماه به پایان دوره ریاست قوه مجریهاش باقی مانده بود، فوران میکرد. دغدغههایی که به او اجازه نداد تا اندکی تامل کند و ارسال نامه عجیب و غریب خود را به روز پنجم فروردینماه موکول کند.
دغدغههای مردم برای استقبال از بهار 92 پایانی نداشت اما در همان زمان، دغدغههای دیگری در درون محمود احمدینژاد که تنها پنج ماه به پایان دوره ریاست قوه مجریهاش باقی مانده بود، فوران میکرد. دغدغههایی که به او اجازه نداد تا اندکی تامل کند و ارسال نامه عجیب و غریب خود را به روز پنجم فروردینماه موکول کند. به همین دلیل در آخرین روزهای سال 1391، از کامران دانشجو خواست تا عذر رئیس دانشگاههای تهران و تربیت مدرس را بخواهد زیرا در مجموعه دانشگاهی خود رویکرد غیرعلمی و فضای سیاستزده را حاکم کردهاند.
وزیر علوم در شرایطی نامه مافوق خود را تحویل گرفت که نمیدانست باید چه رویکردی را در برابر آن در پیش بگیرد. آیا مصلحت این بود که نامه را بایگانی کند یا اینکه در آستانه سال نو، دو رئیس دانشگاه را برکنار کند. او به خوبی میدانست که اگر گزینه اول را انتخاب کند خود او نیز میبایست با پست وزارت خداحافظی کند. همچنان که مرضیه وحید دستجردی به دلیل مقاومت در عدم برکناری باقریلاریجانی چارهای جز بازگشت به مطب نیافت.
کامران دانشجو به دلیل سابقه دوستی با دو رئیسی که از چشم محمود احمدینژاد افتاده بودند، تصمیم گرفت همان گزینه اول را انتخاب کند. البته او این بار خوششانس بود که مافوقش او را برکنار نکرد. شاید این دغدغههای انتخاباتی بود که مجالی برای احمدینژاد فراهم نکرد تا وزارت علوم را به سرنوشت وزارت بهداشت دچار کند.
یال و کوپال محمود احمدینژاد در سال 1392 آنقدر ریخته بود که فرهاد رهبر دهم فرودینماه در برنامهای حضور پیدا کرد و در برابر سخن مجری که او را ریاست سابق دانشگاه تهران خوانده بود واکنش نشان داد و خود را همچنان رئیس دانشگاه تهران دانست و همان زمانی که مجری این مساله را به او یادآوری کرد که مقاومت شما شاید منجر به انحلال دانشگاه تهران شود همچنان که سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شد با تعجب پرسید مگر کسی میتواند دانشگاه تهران را منحل کند؟
امان از احساس تکلیف
«سونامی احساس تکلیف» شاید منصفانهترین جملهای باشد که بتوان با آن ثبت نام چند هزار کاندیدا را در انتخابات شوراها توصیف کرد. فرمانداری به پاتوق تمام فعالان سیاسی و اجتماعی تبدیل شده بود که به امید نشستن بر صندلیهای بهشت عازم خیابان میرعماد شده بودند. در این میان تعداد زیادی کشتیگیر و هنرمند حضور داشتند که شورای شهر را با سن و تشک کشتی اشتباه گرفته بودند. آش آنقدر شور شده بود که به ازای هر صندلی در شورای شهر نزدیک به هزار نفر ثبت نام کرده بودند. در رکوردی که از دید کتاب گینس پنهان ماند و متاسفانه امکان ثبت در شگفتیهای تاریخ را پیدا نکرد، چهار هزار نفر در انتخابات شورای شهر شرکت کردند. در میان تمام ثبتنامکنندگان، کفه ترازو به سمت هنرپیشهها و ورزشکاران سنگینی میکرد. البته برخی از آنها به قدری صادق بودند که در پاسخ به سوال خبرنگاران که هدف آنها را از ثبت نام میپرسیدند بدون پردهپوشی اعلام کردند که از طرف دولت به آنها دستور داده شده که در انتخابات ثبت نام کنند؛ همچنان که افسانه بایگان به صراحت به این مساله اعتراف کرد.
نگرانی فعالان سیاسی این بود که مبادا در میانه شور و هیجان عدهای بینام و نشان رای بیاورند و بعد تازه مدعی پایگاه اجتماعی خود شوند. همچنان که لیست اصلاحطلبان با عدهای از افراد بینام و نشان وارد میدان شد و رای خوبی آورد. مهمترین عامل حضور اصلاحطلبان با افرادی بدون سابقه قابل توجه، این بود که ژنرالهای این جریان از جمله ابتکار و محسن هاشمی رد صلاحیت شده بودند. ابتکار تنها عضو شورای شهر سوم بود که با حکم رد صلاحیت روبهرو شد. او به محض رد صلاحیت در سخنانی جنجالی اعلام کرد بسیاری هنگام هشدار در مورد پارک پردیسان و برنج آلوده و پارازیت به او گفته بودند که این سخنان برایت گران تمام میشود!
انتخابات شوراها با وجود رد صلاحیت بسیاری از اصلاحطلبان، همزمان با انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد. 1732 کاندیدا در تهران با یکدیگر رقابت میکردند. آرای منتشرشده نشان داد که مهدی چمران با ۵۶۶۶۱۴ رای در مقام نخست، علیرضا دبیر با ۴۰۰۶۷۷ رای در مقام دوم و احمد مسجدجامعی با ۲۸۱۵۴۸ رای به عنوان سرلیست اصلاحطلبان در مقام سوم قرار گرفته است. شورای شهر با این ترکیب کار خود را آغاز کرد اما هنوز عمر این شورا به ششماهگی نرسیده بود که مهدی حجت، محمدمهدی مفتح و مسعود سلطانیفر برای حضور در قائم مقامی سازمان میراث؛ نمایندگی مجلس و ریاست سازمان میراث فرهنگی، عطای شورا را به لقایش بخشیدند و به این ترتیب سه عضو علیالبدل جایگزین شدند. اما استعفاها به این سه تن خلاصه نشد و احمد دنیامالی نیز برای حضور در مقام ریاست فدراسیون قایقرانی از مقام خود استعفا کرد که البته مورد موافقت قرار نگرفت.
قالیباف دوباره شهردار
حضور پررنگ اصلاحطلبان در شورای شهر و همقسم شدن آنها برای انتخاب محسن هاشمی این امیدواری را به وجود آورد که به طور قطع محسن هاشمی، شهردار تهران خواهد شد. اما درست همان روزی که قرار بود اصلاحطلبان بر سر قول و قرار خود باقی بمانند، عهدشکنی یک نفر کار را خراب کرد. قالیباف در نیمه راه رسیدن به پاستور با نیت بازگشت به بهشت، با محسن هاشمی رقابت کرد. در دور اول هر دو یک رای آورده بودند و یک رای سفید بود. اما در دور دوم با خلف وعده الهه راستگو که بارها به محسن هاشمی گفته بود خیالتان از جانب من راحت باشد، شرایط به نفع قالیباف تغییر کرد و او پیروزمندانه در حالی که در انتخابات ریاستجمهوری در تهران 700 هزار رای آورده بود، بار دیگر شهردار شد. هر چند در همان گام نخست، شورای شهر تهران از او قول گرفت که مصوبات شورا را در اجرای برنامه پنجساله مدنظر قرار دهد و در صرف بودجه ملاحظات شورا را اجرایی کند.
شهردار تهران که تلخی شکست در انتخابات ریاستجمهوری را از یاد نبرده است در این روزگار انتقادات زیادی را باید تحمل کند. قالیباف که با رای شکننده شهردار تهران شد در طول این چند ماه، چند بار با درخواست اعضای شورای شهر تهران برای استعفا روبهرو شد. همان زمانی که کارگران موسسه تولیدی پوشاک در خیابان جمهوری گرفتار آتش شدند و برای فرار از زبانههای آتش خود را به پایین ساختمان پرتاب کردند، آتشنشانی نردبان و تشکی برای نجات دو زن بیگناه نداشت و در نهایت دو زن در اثر پرتاب، جان خود را از دست دادند. در چنین شرایطی مجتبی عبداللهی معاون خدمات شهری شهرداری تهران در گفتوگو با فارس به جای عذرخواهی، کشته شدن دو نفر از شهروندان در حادثه آتشسوزی خیابان جمهوری را خواست و مشیت الهی دانست و گفت: در یک میلیونیوم حوادث پیش میآید که نقص فنی رخ بدهد!
اتخاذ این مواضع کافی بود تا برخی از اعضای شورای شهر از قالیباف بخواهند استعفا بدهد تا حداقل این مساله، وجدان عمومی را التیام بخشد. اما داستان قالیباف به اینجا ختم نشد؛ ترک برداشتن پلهایی که تنها یک سال قبل در بزرگراه امام علی (ع) ساخته شده بود، سفر به ترکیه بدون اینکه اعضای شورا در جریان قرار بگیرند، مشکلات شدید زیستمحیطی در مورد باغ پرندگان و در نظر نگرفتن تدابیری برای تغذیه مناسب پرندگان و رویکرد تبلیغی در انجام خدمات شهری همه موجب شد تا قالیباف روزها و شبهای تلخی را سپری کند و در نهایت در یک تصمیم ناگهانی، زلزلهای در کادر مدیریتی خود ایجاد کرد.
نجفی در میراث فرهنگی
26 مرداد ماه دو روز پس از آنکه نجفی با اختلاف یک رای از حضور در ساختمان قرنی محروم شد و نتوانست سکان هدایت سازمانی را بر عهده بگیرد که بیشترین نیروی انسانی را به خود اختصاص داده است، حکم او برای ریاست بر سازمان میراث فرهنگی زده شد. البته همان زمان نمایندگان مجلس این کار حسن روحانی را دهنکجی به مجلس دانستند و خواستار تجدید نظر او شدند. نمایندگان در لابه لای اظهارات خود تصریح داشتند که اگر کسی از نظر مجلس صلاحیت حضور در راس وزارتخانهای را نداشته باشد بنابراین نمیتواند در قامت معاون وزیر هم حضور پیدا کند چه برسد به اینکه بخواهد معاون رئیسجمهور شود.
حضور نجفی در راس سازمانی که با تحصیلات و سابقهاش چندان همخوانی نداشت، این نگرانی را به وجود آورد که مبادا این حضور چندان موفقیتآمیز نباشد؛ البته حضور حجت در قامت قائم مقامی این دلخوشی را به وجود آورد که او بتواند به سرعت بر ساختار سازمان مسلط شود. اما با گذشت شش ماه از حضور در راس سازمان، او به بهانه بیماری قلبی استعفای خود را تقدیم رئیسجمهور کرد. همان زمان بسیاری از ناظران، اختلاف نظر با حجت را عامل این استعفا دانستند اما در عین حال عدهای دیگر بر این باور بودند که او واقعاً ضعف جسمانی داشته و باید استراحت کند.
حسن روحانی به محض استعفای نجفی، او را به دبیری ستاد هماهنگی اقتصادی منصوب کرد. به محض دادن این حکم، رسانههای اصولگرا که گویا دل پری از روحانی داشتند غوغا به پا کردند که ما میدانستیم این وزرای سن بالا به «اورژانس همراه» احتیاج دارند. همزمان سایت جهاننیوز گزارشی را تحت عنوان «دولت یک صندلی به نجفی بدهکار است» روی خروجی خود برد و سوال مطرحشده دیگر این بود که چطور عضو حزب کارگزاران میتواند این همه مدعی اقتصادی را هماهنگ کند!
بازگشت به خانه قبلی
سازمانی که تحویل داده بود زمین تا آسمان، با سازمانی که تحویل گرفته است، متفاوت شده بود. ابتکار در لابهلای سخنانش گفته آنقدر تغییرات زیاد بوده که در ابتدای امر سازمان را نشناخته است، با این حال خود نیز میداند که وارد چه عرصه پرخطری شده است. معصومه ابتکار که همچون هشت سال پیش، بر صندلی سازمان حفاظت محیط زیست تکیه زده است تلاش دارد به وضعیت آشفته این سازمان، سر و سامانی بدهد. سازمان محیط زیست در این هشت سال آنقدر مورد بیمهری قرار گرفته بود که محمدیزاده در مقام بذل و بخشش ظاهر شده و اجازه داده بود در مناطق حفاظتشده خانهسازی کنند!
معضلات محیط زیستی همچون خشکی تالاب هامون و فاجعه زیستمحیطی خشکی دریاچه ارومیه، کشته شدن هفت پلنگ ایرانی تنها در دو ماه و خطر انقراض نسل پلنگ ایرانی، وجود 5/1 میلیون اسلحه در دست شکارچیان و قابلیت شکار تنها 8 تا 10 هزار حیوان، گسترش پدیده درگیری با محیطبانان و از همه بدتر اعطای مجوز بهرهبرداری از مناطق حفاظتشده توسط وزارت نفت در دولت گذشته، همه از مواردی است که ابتکار را با کوهی از مشکلات مواجه کرده است.
در میانه وجود این همه مشکل، ناگهان تعدادی از نمایندگان مجلس طرحی را تهیه میکنند که طبق آن درخواست میکنند سازمان محیط زیست از معاونت ریاستجمهوری خارج و زیرمجموعه وزارت کشاورزی قرار گیرد. به محض رسانهای شدن این طرح، ابتکار نمایندگان را خطاب قرار داد و گفت: چطور در زمانی که کشور با این همه بحران محیط زیستی روبهرو است عدهای به فکر ادغام سازمان افتادهاند.
البته بیان این نکته خالی از لطف نیست که میتوان انگیزه طراحان طرح را حذف ابتکار از معاونت ریاستجمهوری دانست همچنان که روزگاری تصمیم داشتند سازمان میراث فرهنگی را به وزارتخانه تبدیل کنند!
آنچه بر دانشگاهها گذشت
به محض حضور توفیقی به عنوان سرپرست وزارت علوم تنها مطالبهای که به صورت جدی مطرح شد، برکناری صدرالدین شریعتی رئیس دانشگاه علامه بود. در طول این هشت سال دانشجویان و استادان علامه، آنقدر مرارت کشیده بودند که تغییر رئیس دانشگاه گویا تنها مطالبه جدی زندگیشان محسوب میشد. به همین دلیل کمپینهای متعددی با جمعآوری هزاران امضا از توفیقی خواستند که برای برکناری شریعتی زمان را بیش از این هدر ندهد. با این حال برکناری او در روز 11 شهریور ماه اجرایی شد و آن روز همان روزی بود که شادی به فصل مشترک علامهایها تبدیل شده بود. این شادی، آغازی بر انتشار نامههایی بود که ریاست دانشگاه بدون ضابطه خواستار دادن بورس به نورچشمیها شده بود. البته نامه دیگری هم از بایگانی خارج شد که نشان میداد که شریعتی بدون طی مراحل قانونی، پسر خود حسام و دخترش نفیسه را بورس وزارت علوم کرده و تازه بستر استخدام پسرش را در دانشگاه علم و صنعت به عنوان عضو هیات علمی فراهم کرده است. البته همان زمان اخباری در مورد استخدام بذرپاش با معدل 13 در هیات علمی منتشر شد که بلافاصله توسط بذرپاش تکذیب
شد. به همان اندازه که دانشجویان از شادی در پوست خود نمیگنجیدند، شریعتمداری در روزنامه کیهان از رفتن شریعتی عصبانی بود و حتی در مقالهای، کلید روحانی را سوئیچ بولدوزر نامید. همان زمان برخی نگارش این یادداشت را با بورسیه کردن خواهرزادهاش، توسط شریعتی مرتبط دانستند. سرانجام بعد از گذشت هشت سال اخراج و بازنشسته کردن استادان، حضور حسین سلیمی در راس دانشگاه علامه توانست اندکی آرامش را حاکم کند.
بزرگترین رویداد دانشگاهی دیگر را میتوان انتصاب حمید میرزاده به عنوان رئیس دانشگاه آزاد در 27 آبان 92 دانست. در این روز، حاکمیت دوساله فرهاد دانشجو و به روایت عضو هیات موسس این دانشگاه «غصب» آن به پایان رسید. 27 دیماه 90 روزی بود که دولت، با هدف در اختیار گرفتن دانشگاه آزاد به ریاست 30ساله جاسبی پایان داد و برادر وزیر علوم به عنوان رئیس انتخاب شد. گذشت دو سال کافی بود تا بار دیگر ریاست در اختیار هاشمی و یارانش قرار گیرد. مهمترین تغییر ایجادشده بعد از ریاست میرزاده این بود که با امضای اکبر هاشمیرفسنجانی؛ علیاکبر ناطقنوری به عضویت هیات موسس درآمد و به عنوان عضو به شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد شد.
آخرین تحول رخداده در حوزه دانشگاهی به دانشگاه تهران اختصاص پیدا میکند. در 29 بهمن ماه، فرهاد رهبر بعد از گذشت شش سال از ریاست دانشگاه تهران برکنار شد. اگر توفیقی به ریاست صدرالدین شریعتی پایان داد این بار فرجیدانا توانست به حاکمیت فرهاد رهبر پایان دهد. البته همان زمان جبهه پایداری در مجلس فریاد مخالفت سر دادند. اما پاسخ وزارت علوم این بود که دوره ماموریت فرهاد رهبر به پایان رسیده است. هرچند در اسفند 91 احمدینژاد خواستار برکناری رهبر شده بود اما همان زمان بسیاری این سوال را مطرح کردند که چطور احمدینژاد چشم خود را بر روی دانشگاه علامه میبندد اما برای دانشجویان دانشگاه تهران دایه دلسوزتر از مادر میشود!
روایت باقیمانده دیگر، چالش دانشگاه ایرانیان به ریاست محمود احمدینژاد است. این دانشگاه در حالی بر پذیرش دانشجو تاکید دارد که وزارت علوم اصلاً آن را به رسمیت نمیشناسد و بارها تصریح کرده نمیتواند به فعالیت خود ادامه دهد اما هیات موسس آن که از اعضای کابینه دهم محسوب میشوند، همچنان بر قانونی بودن خود اصرار دارند.
مداح تیرانداز
در طول هشت سال گذشته آنقدر مداحان پر و بال گرفته بودند که به راحتی میتوانستند وزیر جابهجا کنند؛ همچنان که ریاستجمهوری محمود احمدینژاد را محصول تلاشهای خود میدانستند. حضور پر رنگ مداحان ادامه یافت تا اینکه در ساعت 12:30 شب پنجم دیماه 92، محمود کریمی به دنبال سبقت گرفتن خودرو پژو206 از ماشین او؛ اقدام به تیراندازی به ماشین در حال رانندگی میکند. البته مابقی داستان ناگفته مشخص است. راننده خودرو اوباشی تلقی شد که در حالت عادی قرار نداشته و آقای کریمی آنها را هدایت کرده است! اما بعد از مدتی مشخص شد که روایت واقعی برخلاف آن چیزی است که سایتهای طرفدار کریمی منتشر کردند. مرد جوان در نهایت به دلیل قسمهای مادرش از شکایت خود صرفنظر کرد و راننده کریمی نیز تیراندازی را بر عهده گرفت اما هنوز عاقبت مجوزهای داشتن اسلحه گرم مشخص نشده و برخورد روشنی نیز با این موضوع نشده است.
سخن آخر
سال 1392 را میتوان سال جوانمرگ شدن روزنامهها دانست؛ روزنامه هممیهن بیش از یک شماره امکان انتشار پیدا نکرد و روزنامه آسمان به دنبال انتشار تنها شش شماره توقیف شد. فارغ از این بهار نیز یک روز بعد از عیدغدیر به محاق رفت. سال 1392 در حالی به روزهای پایانی خود نزدیک میشود که هنوز معلوم نیست سال آینده آبستن چه تحولاتی برای جامعه ایرانی است.
دیدگاه تان را بنویسید