شناسه خبر : 7335 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گایدو تابلینی توضیح می‌دهد: کدام نمایندگان برای اقتصاد مضرند؟

نانمایندگان

گایدو تابلینی استاد‌تمام اقتصاد در دانشکده اقتصاد دانشگاه بوکونی(Bocconi) ایتالیاست. او بر اساس آخرین رتبه‌بندی وب‌سایت IDEAS نخستین اقتصاددان جهان در زمینه اقتصاد سیاسی است. این اقتصاددان ایتالیایی متولد ۲۶ ژانویه ۱۹۵۶ است. از او مقاله‌های زیادی منتشر شده که شماری از آنها با همکاری اقتصاددانان مشهوری همچون تورستن پرسون و آلبرتو آلسینا بوده است. در این گفتگو تجارت فردا، ویژگی نظام‌های انتخاباتی گوناگون و تاثیر آنها بر ایجاد چرخه‌های تجاری را با این اقتصاددان به بحثو گفت‌وگو نشسته است. همچنین ویژگی‌های نمایندگان بد از منظر اقتصاد سیاسی نیز از دیگر مباحثمطروحه در این گفت‌وگو است.

سیدمحمدامین طباطبایی، احسان برین
گایدو تابلینی استاد‌تمام اقتصاد در دانشکده اقتصاد دانشگاه بوکونی (Bocconi) ایتالیاست. او بر اساس آخرین رتبه‌بندی وب‌سایت IDEAS نخستین اقتصاددان جهان در زمینه اقتصاد سیاسی است. این اقتصاددان ایتالیایی متولد 26 ژانویه 1956 است. از او مقاله‌های زیادی منتشر شده که شماری از آنها با همکاری اقتصاددانان مشهوری همچون تورستن پرسون و آلبرتو آلسینا بوده است. تجارت فردا در این پرونده، ویژگی نظام‌های انتخاباتی گوناگون و تاثیر آنها بر ایجاد چرخه‌های تجاری را با این اقتصاددان به بحث و گفت‌وگو نشسته است. همچنین ویژگی‌های نمایندگان بد از منظر اقتصاد سیاسی نیز از دیگر مباحث مطروحه در این گفت‌وگو است. متن این گفت‌وگو را که از طریق اسکایپ انجام شد در ادامه با هم می‌خوانیم.
پروفسور ما 12 سوال در زمینه‌های گوناگون داریم. اگر شما آماده باشید، من می‌توانم نخستین سوال را بپرسم.
بله.

پروفسور، شما مطالعاتی در زمینه تاثیر سیستم‌های انتخاباتی بر چرخه‌های اقتصادی داشته‌اید. اگر اشتباه نکنم شما از این مفاهیم تحت عنوان «چرخه‌های انتخاباتی» نام برده‌اید. ممکن است برای ما بگویید که چگونه یک سیستم انتخاباتی در اقتصاد چرخه ایجاد می‌کند؟
فرآیندهای برگزاری یک انتخابات، انگیزه‌های سیاستگذاران را تغییر می‌دهد و این همان چیزی است که به چرخه‌های انتخاباتی می‌انجامد. زمانی که به انتخابات نزدیک می‌شویم، سیاستگذاران نسبت به خواسته‌های رای‌دهندگان دقت نظر بیشتری می‌کنند. اینکه جزییات چنین چیزی دقیقاً چگونه رخ می‌دهد، به سیستم انتخاباتی بستگی دارد. زیرا سیستم انتخاباتی ترجمانی است از «رای‌ها» (Votes) به «کرسی‌ها» (Seats). بنابراین به دلیل اخذ کرسی‌ها و بسته به ماهیت سیستم انتخاباتی، رای‌ها کم و بیش برای سیاستمداران اهمیت پیدا می‌کنند. آنچه ما انتظارش را داریم، این است که در سیستم انتخاباتی اکثریتی
(Majoritarian System) و در ناحیه‌هایی که در آنها رقابت بسیار فشرده و نزدیک است، سیاستمداران انگیزه‌های آشکار و بیشتری جهت جذب آرا در مقایسه با سیستم‌های انتخاباتی نسبی (Proportional System) داشته باشند.
مثلاً در انگلستان هر عضو پارلمان مربوط به یک ناحیه کشوری است و از هر ناحیه کشوری یک کاندیدا بر اساس قاعده تکثرگرایی انتخاب می‌شود. انتخابات اخیر انگلستان مثال خوبی است از اینکه بخواهیم تفاوت در رای‌ها را تبیین کنیم. زیرا در این انتخابات در برخی از نواحی، اختلاف رای‌ها تنها به چند نفر محدود می‌شد. بنابراین، تحت این نوع از سیستم انتخاباتی (سیستم اکثریتی)، سیاستمداران انگیزه قوی دارند که رای‌دهندگان را در آن نواحی راضی نگه دارند. درحالی‌که در نواحی که در آنها پیروزی قاطع یا شکست قاطع رخ می‌دهد، سیستم انتخاباتی اکثریتی انگیزه‌های ضعیف‌تری را در مقایسه با سیستم انتخاباتی نسبی ایجاد می‌کند. فکر می‌کنم شواهد تجربی نیز برای تایید این موضوع وجود دارد. بنابراین می‌توان گفت سیستم انتخاباتی اکثریتی، به علت اهمیت نواحی که در آنها رقابت فشرده است، انگیزه‌های قوی و مشخصی را برای سیاستمداران ایجاد می‌کند و آنها را به سمت هدایت منافع عمومی به مردم این نواحی رهنمون می‌کند. در حالی ‌که در سیستم نسبی انگیزه‌ها خنثی‌تر هستند.
در این سیستم هدف جلب رضایت کلیت رای‌دهندگان است؛ نه اینکه بخواهیم تنها آرا تعداد کمی از مردم را در ناحیه جغرافیایی خاصی جذب کنیم. در سیستم نسبی، به دلیل آنکه شما می‌خواهید رضایت گروه‌های بزرگ‌تری را جلب کنید، اجرای برنامه‌های بزرگ‌تر کاراتر است؛ مانند برنامه‌هایی که در آنها به اقدامات رفاهی گسترده‌تر یا تولید کالاهای عمومی وسیع‌تر پرداخته می‌شود. این در حالی است که در سیستم اکثریتی شما می‌خواهید منافع را به سمت نواحی متنوع‌تر و کوچک‌تری هدایت کنید. بنابراین در این سیستم برنامه‌هایی که مختص نواحی جغرافیایی هدف‌تان باشند، کاراتر هستند.

پروفسور، سوال بعدی ما در مورد سیستم‌های پارلمانی است. اجازه بدهید به دو مورد مختلف اشاره کنم. نخست؛ کشوری که در آن دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری برگزار می‌شود و دوم؛ کشوری که در آن تنها یک انتخابات مجلس برگزار می‌شود. تاثیرات این دو سیستم گوناگون بر چرخه‌های تجاری چگونه است؟
زمانی که در مورد سیستم پارلمانی صحبت می‌کنیم، منظورمان سیستمی است که در آن دولت به رای اعتماد همه یا بخشی از پارلمان نیاز دارد. در حالی‌ که در سیستم ریاست‌جمهوری محض، دولت مستقیماً انتخاب می‌شود و نیازی به رای اعتماد پارلمان ندارد. بنابراین این تمایزی است که در مطالعات قائل می‌شویم. در اینجا ایده کلیدی این است که زمانی که شما سیستم پارلمانی دارید و در نتیجه دولت به حمایت پارلمان نیاز دارد تا سر پا بماند، این باعث می‌شود انگیزه‌ای ایجاد شود تا دولت به پارلمان برآمده از سیستم انتخابات اکثریتی وابسته باشد.
بنابراین مجدداً شما نیاز به آن دارید که رضایت و رای اکثریتی بزرگ را جلب کنید تا پس از آن حمایت سیاستمداران در پارلمان را همراه خود داشته باشید. درحالی‌که در سیستم ریاست‌جمهوری نیازی به جلب نظر گروه نمایندگان حاضر در قوه مقننه ندارید. بنابراین آزادترید تا ابزارهای سیاستگذاری را بدون واهمه از اینکه باید حمایت اکثریت پارلمان را جلب کنید، برگزینید.
می‌توان استدلال کرد که در سیستم پارلمانی، شما می‌خواهید منافع عمومی را در قالب برنامه‌های با مخارج گسترده‌تر فراهم کنید (مثل همان چیزی که در مورد سیستم اکثریتی اشاره کردم). درحالی‌که در سیستم ریاست‌جمهوری شما آزادترید منافع را به سمت حوزه‌هایی هدایت کنید که برای رئیس‌جمهور مهم هستند. در این حالت منافع هدفگذاری‌‌شده مناسب‌تر و منعطف‌تر هستند. در هر دو این سیستم‌ها این انتظار وجود دارد که چرخه‌هایی در ارتباط با انتخابات داشته باشید. در سیستم ریاست‌جمهوری چرخه‌ها در تطابق با انتخابات‌های ریاست‌جمهوری هستند و در سیستم پارلمانی نیز چرخه‌ها در تطابق با انتخابات‌های پارلمانی هستند. بنابراین در هر دو سیستم، چرخه‌های انتخاباتی مشاهده می‌شوند. اگرچه سیستم پارلمانی بیشتر شبیه به آن چیزی است که قبلاً تحت عنوان سیستم نسبی از آن یاد کردم، که در آن چرخه‌هایی در برنامه‌های با مخارج گسترده‌تر رخ می‌دهد؛ درحالی‌که در سیستم ریاست‌جمهوری گرایش به سمت ایجاد چرخه‌هایی است که در مورد برنامه‌های هدف‌گذاری‌‌شده‌ای رخ می‌دهد که برای رئیس‌جمهور اهمیت دارد.

اگر پارلمان را به عنوان یک نهاد در نظر بگیریم، ویژگی‌های نمایندگان بد در این نهاد چیست؟
منظور شما از نماینده بد چیست؟

به عنوان مثال نمایندگانی که فرصت‌طلب باشند.
این دسته از نمایندگان همیشه حضور دارند. وقتی نمایندگان بتوانند نقش نادرست خود را ایفا کنند، این به معنای آن است که نهاد سیاسی باید به‌گونه‌ای طراحی شده باشد که پیش‌فرضش مبتنی‌بر دنبال کردن نفع شخصی از سوی سیاستمداران باشد. یعنی سیاستمداران در چنین نهاد بدطراحی‌‌شده‌ای به‌جای آنکه بخواهند به دنبال منافع رای‌دهندگان‌شان باشند، به فکر منافع شخصی‌شان هستند.
آنها زمانی به دنبال منافع رای‌دهندگان می‌روند که به رای آنها برای انتخاب مجدد نیاز داشته باشند. بنابراین، فرضم این است که یک پارلمان با کارکرد خوب و یک نهاد با کارکرد خوب، نهادی است که حتی اگر نمایندگانش فرصت‌طلب باشند نیز بتواند به خوبی کار کند. نه اینکه لزوماً تنها زمانی بتواند به خوبی کار کند که نمایندگانش به دنبال تامین رفاه عمومی باشند.
فرضم این است که یک پارلمان با کارکرد خوب و یک نهاد با کارکرد خوب، نهادی است که حتی اگر نمایندگانش فرصت‌طلب باشند نیز بتواند به خوبی کار کند. نه اینکه لزوماً تنها زمانی بتواند به خوبی کار کند که نمایندگانش به دنبال تامین رفاه عمومی باشند.


پروفسور، منظور من این است که اگر ما فرض کنیم نمایندگان فرصت‌طلب، پارلمان را به سمتی ببرند که نتواند به درستی کار کند، نقش این پارلمان به عنوان یک نهاد، به عنوان مثال در ایجاد نوسانات اقتصاد کلان، چیست؟
به نظر من برای طراحی نهادهای پارلمانی، راهی وجود ندارد که هم منحصربه‌فرد باشد و هم بهترین. به اعتقاد من بده‌بستان‌هایی در این زمینه وجود دارد. ماهیت این بده‌بستان‌ها نیز تعیین‌کننده بهترین نهاد و ویژگی‌هایش است. بده‌بستان مورد نظر بین برپایی یک پارلمان حامی منافع تکثرگرا و تصمیم‌گیری موثر رخ می‌دهد. اگر شما بخواهید پارلمانی داشته باشید که نقشش نمایندگی منافع عمده کشور باشد، این پارلمان باید از طریق سیستم‌های انتخاباتی نسبی انتخاب شود و برای چنین کاری به توازن قوای قوی احتیاج داریم. چنین سیستمی معرف چشم‌انداز تکثرگرایی است. اما زیان چنین سیستمی این است که در آن فرآیند تصمیم‌گیری آهسته‌تر و غیرتاثیرگذارتر خواهد بود. به این دلیل که دولت برآمده از سیستم انتخاباتی نسبی به جای آنکه بخواهد مورد حمایت یک حزب حائز رای اکثریت باشد، مورد حمایت ائتلافی از احزاب است. در دولت ائتلافی، نخست‌وزیر تاثیر زیادی در تصمیم‌گیری جمعی ندارد. او از سوی وزنه‌های سیاسی (Veto Players) گوناگون محدود می‌شود.
در نتیجه فرآیند تصمیم‌گیری دشوارتر و بسیار آهسته‌تر می‌شود. بنابراین میان داشتن یک سیستم نمایندگی گسترده خوب و همچنین داشتن یک سیستم تصمیم‌گیری سریع خوب، بده‌بستان وجود دارد. شما نمی‌توانید به‌طور همزمان به هر دو اینها دست پیدا کنید. بسته به آنکه به کدام‌یک از این نیازها بیشتر احتیاج داشته باشید، می‌توانید سیستم پارلمانی را طراحی کنید. مثلاً می‌توانید پارلمانی داشته باشید که دولت برآمده از آن در تصمیم‌گیری سریع‌تر و موثرتر عمل کند و در این مورد، شما به نخست‌وزیری نیاز دارید که بسیار تاثیرگذار باشد.
لوایحی که دولت تحت امر چنین نخست‌وزیری در قالب طرح‌های قانونی ارائه می‌کند، باید اولویت‌های دولت را در پارلمان مطرح کنند. اصلاحات وارد بر قوانین باید در شرایط استثنایی مطرح شوند تا به دولت این اجازه را بدهد که لوایحش را با کمترین تاخیر اصلاحات تصویب کند.
نخست‌وزیر باید بتواند تاریخ انتخابات را مشخص و فراخوان اجرای آن را اعلام کند. زیرا این یک وجهه حاکی از نظم برای پارلمان برآمده از سیستم اکثریتی است. همه اینها زمانی خوب هستند که بتوانیم فرآیند تصمیم‌گیری را به‌صورت تاثیرگذار انجام دهیم. اگرچه این بد است. زیرا تاثیر گروه اقلیت را کاهش می‌دهد. چنین سیستم موثر دولتی، احتیاج به آن دارد که به سمت مسیر درست خود هدایت شود.

به عنوان سوال بعدی، سیستمی را در نظر بگیرید که در آن دولت متشکل از تکنوکرات‌ها باشد، درحالی‌که مجلس متشکل از تکنوکرات‌ها نباشد. در چنین موردی می‌بینیم که تضادها و تناقضات زیادی در زمینه سیاستگذاری پدیدار می‌شوند. به عنوان مثال، تصور کنید که دولت می‌خواهد با تورم مبارزه کند درحالی‌که پارلمان تصمیم به متورم کردن بودجه می‌گیرد. چگونه می‌توانیم این تناقضات را از بین ببریم؟ تاثیر چنین تضادهایی بر وضعیت اقتصادی چیست؟
مطابق تجربه کشورهای پیشرفته، روش کارا این است که زمینه‌های مشخص سیاستی را به آژانس‌های مستقل تفویض اختیار کنیم؛ مثل بانک مرکزی، مثل نهاد ضدتراست و سایر زمینه‌های این‌چنینی. مزیت جداسازی چنین زمینه‌های سیاستی از کشمکش‌های سیاسی این است که منجر به هدایت این تصمیمات سیاستی به سمت ملاحظات تکنیکی می‌شود. حوزه‌هایی نظیر سیاست‌های تجاری، سیاست‌های ضدتراست و تورم، بازتوزیع کارایی ندارند. از این حوزه‌ها باید برای مقاصد تکنیکی استفاده شود؛ مقاصدی همچون دستیابی به نرخ تورم پایدار و نه بالا. البته نباید فراموش کنیم که بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها نیز می‌توانند مرتکب خطا شوند. بنابراین شما نیاز به سیستمی دارید که اجازه تصحیح خطا را بدهد.

بنابراین مفهوم اصلی در اینجا استقلال این نهادها از محیط سیاسی است. درست است؟
بله، البته استقلال به معنای نبود پاسخگویی نیست. این نهادها باید اهداف مشخصی داشته باشند، به‌خوبی به پیش روند، و باید در قبال رسیدن به این اهداف به نهادهای سیاسی و به عموم مردم پاسخگو باشند. مثلاً هدف بانک مرکزی این است که تورم را پایدار و پایین نگه دارد و از رشد اقتصادی حمایت کند.

به عنوان یک متخصص در حوزه اقتصاد سیاسی، برای دستیابی به توسعه اقتصادی، از نظر شما کدام بهتر است؛ اینکه دو حزب قدرتمند داشته باشیم یا آنکه احزاب متعددی داشته باشیم که هیچ‌یک از آنها تسلط کامل نداشته باشد؟
تجربه نشان می‌دهد معمولاً سیستم دو‌حزبی نسبت به سیستمی که در آن احزاب متعددی وجود دارند، عملکرد بهتری دارد. شما به دو حزب نیاز دارید، چون شما به رقابت سیاسی نیاز دارید. بدون رقابت، دچار مشکلات بزرگی می‌شوید. اینکه دو حزب داشته باشید کفایت می‌کند. به نظر من در این حالت رقابت واقعی شکل می‌گیرد. اما اگر تکثر احزاب داشته باشید، آنگاه می‌بایست قانونگذاران با تشکیل ائتلافی از احزاب، از دولت حمایت کنند. در سیستم دموکراسی پارلمانی این‌گونه است. در سیستم دموکراسی ریاست‌جمهوری، این موضوع اهمیت کمتری دارد. زیرا دولت در این سیستم نسبت به پارلمان استقلال دارد. اما در سیستم پارلمانی احزاب متعددی وجود دارند و دولت باید از سوی ائتلافی از احزاب مورد حمایت قرار گیرد.
چنین سیستمی از مشکل ناکارایی در تصمیم‌گیری‌های کوته‌نظرانه (Myopic) رنج می‌برد. شواهد تجربی نشان می‌دهند دولت‌های ائتلافی گرایش به کسری بودجه‌های بزرگ‌تر و مخارج دولتی بیشتر دارند، که در بسیاری از موارد، سرچشمه نارسایی‌های اقتصادی همین‌ها هستند.

به نظر شما برای دستیابی به توسعه و رشد اقتصادی، بهتر است یک حکومت دموکراسی داشته باشیم یا یک حکومت دیکتاتوری؟
به نظر من شواهد در این زمینه نتیجه بسیار واضحی را ارائه می‌دهند. مقالات متعددی هستند که به مطالعه انتقال قدرت دموکراتیک پرداخته‌اند. پس از آنکه در یک کشور انتقال قدرت به‌صورت دموکراتیک رخ می‌دهد، نتیجه اقتصادی‌اش چیست؟ این شواهد تجربی نشان می‌دهند انتقال‌های دموکراتیک قدرت با تلاطم‌های اقتصادی در ارتباط هستند. اما پس از گذر از این فاز انتقالی، اگر دموکراسی یک دموکراسی پایدار باشد، آنگاه بر این تلاطم‌ها فائق می‌آید.
بنابراین نتایج اقتصادی حاصل از انتقال قدرت دموکراتیک بسیار بهتر از انتقال قدرت خودکامه است. البته استثنائاتی نیز وجود دارند و آنچه گفتم بر اساس متوسط عملکرد کشورهاست. در قاره آسیا حکومت‌های خودکامه‌ای نظیر سنگاپور یا چین وجود دارند؛ که البته عملکرد اقتصادی خیلی خوبی نیز دارند. بنابراین استثانائاتی بر قواعد وجود دارند. اما به‌طور میانگین، داده‌ها دربردارنده همان چیزی هستند که اشاره کردم.

پروفسور، سوال پایانی ما در مورد اتفاقات اخیر خاورمیانه است. خاورمیانه اخیراً دچار جنگ‌های مخربی در سوریه و عراق شده است. گروه داعش اقدامات تروریستی انجام می‌دهد و این کشورها را با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو کرده است. از نظر شما ریشه‌های اقتصادی چنین واقعه‌ای در خاورمیانه چیست؟
این سوال سختی است. من در این زمینه متخصص نیستم. اما به نظر من یک جنبه مهم نبود فرصت‌های اقتصادی در این کشورهاست. البته مولفه‌های فرهنگی و مذهبی نیز مهم هستند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها