تاریخ انتشار:
آیا به بهانه خنداندن مردم میتوان اخلاق را زیر پا گذاشت؟
شوخی کردم
این روزها شاد کردن مردم به رسالت خیلیها تبدیل شده است! خیلیها که فکر میکنند مردم خستهاند و روزگارشان را بدون شادی و امید سپری میکنند مشغول تولید محتوای طنزند تا اندکی لبخند را چاشنی روزمرگیهای زندگی دیگران کنند. خندیدن البته، چندان سخت نیست.
این روزها شاد کردن مردم به رسالت خیلیها تبدیل شده است! خیلیها که فکر میکنند مردم خستهاند و روزگارشان را بدون شادی و امید سپری میکنند مشغول تولید محتوای طنزند تا اندکی لبخند را چاشنی روزمرگیهای زندگی دیگران کنند. خندیدن البته، چندان سخت نیست. به لطف شبکههای اجتماعی در کوچه و خیابان، در مترو و محل کار آدمهای زیادی لطیفه و پیامهای طنزآمیز را در گوشی خود چک میکنند و بیتوجه به اطرافشان، با خود میخندند. کمتر کسی به محتوای این پیامها فکر میکند. با یک کلیک ساده، جوک و متنهای فکاهی بازنشر میشود. غافل از اینکه بازنشر آن میتواند چه پیامدهایی برای جامعه دربر داشته باشد. شبکههای اجتماعی اما، تنها منبع نشر محتوای طنزآمیز نیستند. تلویزیون و رادیو هم میخواهند در خوشحال کردن مردم سهیم باشند. سریال طنز میسازند و جُنگهای شاد تهیه میکنند. یکی با گویش و لهجه مردم را میخنداند، یکی ادا و اطوار درمیآورد، دیگری خاطره تعریف میکند و خلاصه... همه در تلاشاند مردم بخندند! خنده ناب اما، همچنان نایاب است.
در میان این همه تلاشی که برای سرگرمی و شادمانی مخاطب میشود گروهی به این تفکر «خندیدن به هر قیمتی» با دیده تردید و انتقاد نگاه میکنند. آنها نگران زوال اخلاق در جامعه هستند و البته بیراهه نیز نمیروند. از جدیدترین شوخی بیمبالات اکبر عبدی در «خندوانه» گرفته تا تمسخر فرهنگ و گویش اقوام در سریالهای تلویزیونی، از جوکهای جنسیتی و قومی گرفته تا اجرای تئاترهای طنز بیمحتوا و سخیف، همگی پدیدههایی هستند که از منظر جامعهشناسی، روانشناسی و البته ارتباطات مستلزم بازنگری و بررسی هستند.
اخلاق شوخی
به لحاظ تاریخی، شوخی و اخلاق پیوسته با یکدیگر در تماس و البته تعارض بودهاند. در بسیاری از فرهنگها تندروها اساساً با شوخی و طنز و فکاهه مخالفت میکردند چراکه میترسیدند جایی، کسی، خوشحال باشد! پروتستانها از پیشگامان مقابله با طنز به شمار میروند. از این گروه که بگذریم، دیگر منتقدان طنز نگرانیهای عقلانی و منطقیتری دارند. آنها معتقدند همه شوخیها و جوکها مشکلآفرین نیستند اما بیشتر آنها مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند و سبب آزار، تحقیر و ناراحتی گروه یا گروههایی از جامعه میشوند. در بیشتر موارد خنداندن اکثریت جامعه به قیمت تحقیر و توهین به گروههای اقلیت تمام میشود. جوکهایی که در آن گویش یا فرهنگ اقوام یا نژادها به تمسخر گرفته میشود از این قبیلاند. در آمریکا سیاهپوستان به تمسخر گرفته میشوند و در انگلستان ایرلندیها و اسکاتلندیها تحقیر میشوند. در ایران اقوام گاهی سوژه جوکها و شوخیهای اهانتآمیز قرار میگیرند. اقوام، تنها گروه آسیبپذیر در برابر جوک و تمسخر نیستند. زنان و کودکان نیز میتوانند سوژه طنزهای اهانتآمیز باشند. سایر مضامین هم در برابر این بیاخلاقی در طنزپردازی مصون نیستند. گروه
دیگری از شوخیها که انتقادهای بسیاری در پی دارد، تمسخر ویژگیها و نواقص افراد است. مسخره کردن بینی بزرگ، قدکوتاه، چاقی یا لاغری، پوشش یا سبک زندگی و از همه تاسفبارتر معلولیتهای فیزیکی یا روانی از این جملهاند. همه ما دستکم یک بار شاهد تمسخر افراد عینکی یا کسانی که لکنت زبان دارند، بودهایم. تمسخر نابینایان، یا افراد ناشنوا برای برخی شادیآور است. شوخی در مورد مسائل جنسی نیز در اکثر فرهنگها از بدترین مصادیق بیاخلاقی به شمار میرود. و دسته آخر طنز یا شوخیهایی هستند که فرد قربانی بدون اطلاع در شرایطی قرار میگیرد که مایه سرگرمی و خنداندن دیگران شود؛ مانند دوربین مخفی.
چنین شوخیهایی دستکم از دو منظر مورد نقد هستند. نخست آنکه سبب زوال و انحراف ارزشهای اخلاقی در فرد گوینده و البته شنونده میشوند. نقد بعدی بیشتر بر خود طنز یا شوخی متمرکز است. اینکه ماهیت یک جوک یا مولفههای آن میتواند سبب تحقیر، آزار، صدمه یا سوءاستفاده از فرد، گروه یا باور خاصی شود یا در طولانیمدت نگرش، باورها، عقاید و حتی رفتارهای اجتماعی را دچار دگرگونیهای ناخوشایند کند. پیشداوری در مورد افراد یا اقوام شاید کمترین پیامد ناخوشایند شوخیهایی است که حد و مرزهای اخلاقی را رد میکنند. شنونده اینگونه طنزها اغلب در موقعیتی قرار میگیرد که ذهنیت یا باور خاصی در مورد جنس، گروه، قوم یا تفکر خاص پیدا میکند.
در تعاملات اجتماعی یکی از اولین سوالات برای شناخت هویت افراد، سوال از قومیت است. هویت قومی هر فرد دربردارنده سایر هویتها همچون زبان، فرهنگ، جغرافیای وطنی و سرزمینی، باورها و اعتقادات، تعلقات محلی و قومی، اصل و نسب و حتی ویژگیهای شخصیتی افراد است. قومیت هر فرد یکی از مهمترین ویژگیهای فرهنگی است که افراد و شخصیتها را در برابر دیگران معرفی و به لحاظ اجتماعی ارزشگذاری میکند. افراد در ذهن خود با مقایسه و طبقهبندی اجتماعی و فرهنگی اقوام به راحتی نسبت به دیگران قضاوت میکنند. جوکها یا شوخیهای قومیتی یکی از مهمترین عواملی هستند که بر قضاوت افراد در مورد سایر قومیتها تاثیر میگذارند. اغلب این جوکها توسط افراد در متن (مثلاً پایتختنشینها) برای افراد در حاشیه یا یک گروه برای گروه دیگر ساخته میشود. تاثیر ناخوشایند این شوخیها تا جایی پیش میرود که اعضای یک قومیت یا گروه اقلیت، خود برای خود جوک میسازند!
جوکهایی که قومیتی را به تنبلی، دیگری را به نادانی، و قومیت دیگر را به خساست یا رندی متهم میکنند گرچه از بطن باورهای جامعه نشات گرفتهاند اما خود بر این باورها تاثیر چشمگیری میگذارند و آنها را تقویت یا مخدوش میکنند. این تصویر مخدوش تا آنجا پیش میرود که اقوام نیز این ویژگیها را سبب شرمساری خود میدانند و تلاش میکنند برای دوستیابی، پذیرش یا موفقیت اجتماعی یا موفقیت در ازدواج، هویت واقعی خود را پنهان یا کتمان کنند. پاسخ حمید گودرزی به مجری برنامه سینما گلخانه شاید مثالی باشد که نشان میدهد جوکها از چه قدرت مخربی برخوردارند. گودرزی در پاسخ به سوال مجری برنامه که از او میپرسد شما کجایی هستید، میگوید: «فقط مسخره نکنید من رو، اما متاسفانه ... هستم.»
مصداق بارز دیگری از توهین به اقوام و خردهفرهنگها، تمسخر گویشها و لهجههای مختلف است که مکرر در سریالها، جشنها و مراسم و جُنگهای گفتوگوی صدا و سیما مشاهده میشود. تردیدی نیست که تلاش صدا و سیما برای بازنمایی و زنده نگه داشتن گویش، لهجه یا فرهنگ اقوام اقدامی قابل ستایش است اما اگر بازنمایی این مولفههای فرهنگی دستمایه «خندیدن به یکدیگر» باشد به جای وحدت ملی و غنای فرهنگی، کام اقوام را تلخ میکند و حتی ممکن است سبب بروز واکنشهای قهرآمیز شود.
مرز طنز و تمسخر
بیشک نمیتوان شوخی و طنز را از زندگی روزمره افراد جدا کرد. همه برای فراموش کردن دنیای جدی و کسالتباری که دارند به اندکی شوخی و شیطنت نیازمندند. ضمن آنکه شوخیها در درک ما از دنیای پیرامون خود نقش بسیار موثری دارند، سبب تحریک خلاقیت فکری و کلامی میشوند و از آن مهمتر با خنداندن افراد، تسکینبخش آلام و خستگیهای آنها هستند. بهعلاوه، طنز ابزار بسیار موثری در نقد مسائل سیاسی و اجتماعی است. بهویژه در شرایطی که فشار و سانسور حاکم است طنزپردازان به راحتی میتوانند با این ابزار به نقد کسانی بپردازند که از قدرت سوءاستفاده میکنند یا ناکارآمدی آنان را به زبان شوخی و کنایه در برابر افکار عمومی به تصویر میکشند. در تمام کشورهای دنیا سران و دولتمردان از تیغ تیز طنز جان سالم به در نمیبرند. طنزی که منصفانه اما با اغراق میکوشد کاستیهای آنان را به خودشان یا به جامعه یادآور شود.
اما در بسیاری موارد فراتر رفتن شوخی یا طنز از حد اخلاق و عرف آن را به تمسخر یا تحقیر نزدیک میکند. این مرز کجاست؟
تفاوت طنز و تمسخر را میتوان تا حدودی در تعریف طنز و هزل پیدا کرد. از نظر ادبی، طنز شیوهای برای بیان مطالب انتقادی همراه با خنده و شوخی است. برخی طنز را با علم بدیع در ارتباط میدانند زیرا نویسنده طنز با بهرهگیری از فن بلاغت و سخنوری فضایی را ترسیم میکند که نه فقط خواننده را سرگرم میکند بلکه الگویی از اعمال و سکنات اشخاص جامعه هم به دست میدهد. با این تعریف میتوان دید، طنز بیشتر مصلح است تا مخرب چراکه بدیها و خوبیهای هر پدیده را همزمان به تصویر میکشد و در ضمن آن مایه سرگرمی مخاطب میشود.
در نقطه مقابل، هزل به معنای تمسخر و استهزای دیگران است. دو دسته از آثار در ذیل این معنا قرار میگیرند: یکی آثاری که بر مبنای شوخیها و سخنان بیهوده و گزاف شکل گرفتهاند و دیگری مطالبی که پا به درون حریمهای ممنوعه میگذارند و حرمتهای فردی یا اجتماع را میشکنند. عنصری که در دل هزل پنهان است نوعی گستاخی است؛ گستاخی در گفتار و نوشتار. مردم با شنیدن این گونه مضامین میخندند اما در ضمیر ناخودآگاه خود از آن بیزارند یا دستکم محتوای آن را مطابق با اخلاق یا عرف اجتماعی نمیدانند. شاید بتوان گفت «گستاخانه» بودن مهمترین وجه تمایز هزل با طنز است. آنچه با توجیه انعکاس مسائل و مشکلات جامعه به تکرار در سریالها یا جنگهای تلویزیونی دیده میشود به واقع طنز نیست چراکه نهتنها سازندگی و اصلاح یا حتی نقد در آن دیده نمیشود، بلکه با نوعی گستاخی، توهین یا سبکمغزی همراه است.
گرچه تعریف طنز و هزل به درک بهتر مرز بین شوخی و استهزا کمک میکند اما به زبان سادهتر نیز میتوان تفاوت این دو را دریافت. شوخی یا طنز زمانی اهانتآمیز، گستاخانه یا غیراخلاقی محسوب میشود که 1- گروههای ضعیف جامعه را هدف قرار دهد و 2- سبب شکلگیری کلیشههایی شود که در درک و باور عموم مردم از این گروهها نقش دارند. بنابراین جوکی که زنان را مورد هدف قرار میدهد و مثلاً آنها را در ریاضیات، رانندگی یا درک مسائل اجتماعی ضعیف یا ناتوان بازنمایی میکند، اهانتآمیز محسوب میشود چراکه نخست، زنان از گروههای ضعیف جامعه به شمار میروند و دوم، این گونه جوکها با شکل دادن به کلیشههای نادرست سبب میشوند زنان از پذیرش و قرار گرفتن در جایگاههای حرفهای محروم بمانند. ترویج این لطیفهها سبب میشود زنان همواره بیعرضه، سادهانگار و سطحینگر، ضعیف و وابسته به نظر بیایند.
زنان و مردان، هر دو به طور مشابه تحت تاثیر آموزههای فرهنگی در مورد دو جنس قرار دارند و جامعهپذیری آنان در بطن جامعه اتفاق میافتد، بنابراین ممکن است زنان هم مثل مردان به جوکهای جنسیتی بخندند و احساس توهین هم نکنند. آنها حتی ممکن است این شوخیها را بازنشر کنند. شوخیها و جوکهای جنسیتزده که عمدتاً در مورد زنان ساخته و منتشر میشوند مبتنی بر کلیشههای جنسیتی هستند که خود محصول یک فرهنگ مردسالار و ضدزن است. در این کلیشهها که خوارانگاری زنان ترویج و به مخاطب القا میشود، قضاوت در مورد زنان و مردان صرفاً بر اساس جنسیت آنها و بدون توجه به ویژگیهای فردی صورت میگیرد. در نگاه کلیشهای به دو جنس، زنان در مرتبهای پایینتر قرار میگیرند و با صفاتی مثل ناتوانی و جهالت تحقیر میشوند. شوخی و جوکهای جنسیتزده نیز بر همین اساس ساخته شده و فرهنگ زنستیز و مردسالار و فرودستی زنان را ترویج و تبعیض جنسیتی را تقویت میکنند.
گروهی بر این باورند کسی که به جوکهای قومیتی یا جنسیتی از این دست میخندد در ضمیر ناخودآگاه خود تا حدی جنسیتگرا یا نژادپرست است اما این تفکر الزاماً درست نیست. اغلب ما به چیزهایی میخندیم که باور نداریم و حتی ممکن است آن را نقد کنیم. اما مهم اینجاست که ناخواسته در موضع پیشداوری قرار میگیریم؛ پیشداوری در مورد یک قوم، یک جنس یا حتی گروهی از جامعه که نقص روانی یا فیزیکی دارند.
شوخی را جدی بگیریم
در باور عامه مردم، شوخی شوخی است؛ نباید آن را جدی گرفت. البته تردیدی نیست که این دو مفهوم در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند. افزودن جدیت به شوخی میتواند از بار شادیآفرینی آن کم کند. رعایت سفت و سخت مضامین اخلاقی هم میتواند همین تاثیر را بر طنز بگذارد اما، این همه بدان معنا نیست که هر نوع شوخی با هر محتوایی مجاز است.
در گذشته، اگر شوخیها و جوکها و لطیفهها بازنشر اندکی داشتند این روزها در حضور رسانههای سنتی و مدرن انتشار و فراگیری آنها به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرده است. شوخی کردن با افراد و شخصیتهای حقیقی و حقوقی یکی از ابزارهای کار رسانههاست و این اتفاق در همه جای دنیا و به شیوههای مختلف رخ میدهد. فرقی هم نمیکند که این رسانه تصویری باشد یا مکتوب؛ رسانهها میتوانند با چاپ کاریکاتور، نوشتههای طنز، ساخت برنامههای تلویزیونی، کلیپ یا مواردی از این دست با افراد و مشاغل آنها شوخی کنند یا با بزرگنمایی برخی از عادات یا رفتارهای یک شخصیت حقیقی و حقوقی ضمن اینکه خنده را به لب مخاطبان میآورند آنها را وادارند تا درباره ناهنجاریها و رفتارهای اشتباه جامعه فکر کنند. این امر نهتنها کار ناپسندی نیست بلکه به رشد و بالندگی جامعه کمک میکند. مشکل از آنجا آغاز میشود که نویسندگان، مجریان یا میهمانان رسانه، حد و مرز بین شوخی و تمسخر و استهزای را از خاطر میبرند.
در کنار اهمیت رسانه باید به نقش راهبران افکار اشاره کرد؛ کسانی که اندیشه، گفتار و رفتار آنان برای عده زیادی حائز اهمیت است. مردم از راهبران فکری خود الگو میپذیرند زیرا آنان را باور دارند. این راهبران در هر حوزه و هر گروهی که باشند قادرند بر افکار عمومی تاثیر بگذارند و حتی جریانساز باورها یا افکار خاص باشند. حالا قدرت رسانه را به نفوذ رهبران افکار بیفزایید. چهره سیاسی، فرهنگی یا هنری را تصور کنید که میکروفن به دست میگیرد و مقابل دوربین مینشیند. چنین فردی آیا اجازه دارد به بهانه خنداندن مردم هر چه میخواهد بگوید؟ متاسفانه بسیاری از این افراد از حداقل فرصتی که در رسانه پیدا میکنند حداکثر بهره را میبرند تا بامزه و جذاب جلوه کنند. بسیاری از این شوخیهای صرفاً شوخی، لایههای پنهانی دارد که برای گوینده و البته شنونده قابل درک نیست. مردم به صرف بامزه بودن یا جذابیت و شادیآور بودن به حرفها یا خاطرات میخندند و از تاثیری که این طنزهای اهانتآمیز بر افکارشان دارد، غافلند. دامنه نفوذ این نوع محتوا بسیار زیاد است چراکه مردم هنگام خندیدن چندان هوشیار نیستند. یعنی میخندند تا هوشیار نباشند!
نکته مهم در این میان، مسوولیت اجتماعی رهبران افکار و چهرهها در برابر حرفها و گفتههایشان است. برای ممانعت از زوال ارزشهای اخلاقی در جامعه آنها نهتنها باید مراقب و نگران گفتههای خود باشند بلکه لازم است در برابر خطاهای گفتاری دیگران نیز موضع درستی اتخاذ کنند. اعتراض به جوکها یا شوخیهای طنزآمیز و پرهیز از به کار بردن آن یکی از این مسوولیتهای اجتماعی است. در بسیاری از کشورها، مسوولان سیاسی، هنرپیشهها یا اندیشمندان با درک این مسوولیت در قبال شوخیها یا جوکهای قومیتی، جنسیتی یا غیراخلاقی واکنشهای بجا و درستی نشان میدهند.
در برخی از فرهنگها خطوط قرمز مذهبی یا اعتقادی سبب مقابله چهرهها یا افکار عمومی با مضامین خاص میشود اما در کشورهای لیبرال دموکرات هم میتوان مواردی از مقابله با اینگونه محتوای تمسخرآمیز را مشاهده کرد. به عنوان مثال یکی از استادان دانشگاه ویلز، در اعتراض به یک جوک جنسیتی که در جشن کریسمس دانشگاه مطرح میشود، استعفا میدهد یا مشاور امنیت ملی آمریکا به سبب طرح یک لطیفه در مورد سربازان طالبان و مردان تاجر یهودی، مورد انتقاد افکار عمومی قرار میگیرد و ناچار به کنارهگیری میشود. یا وقتی دیوید لترمن در یکی از سخنرانیهای خود دختر سارا پالین را به تمسخر میگیرد، مردم خواهان استعفای او میشوند. چندی پیش یکی از گویندگان بنام رادیو و تلویزیون نیوزیلند به دلیل تعریف کردن لطیفهای در مورد همجنسگرایان و یهودیان ناچار به استعفا شد.
در کشور ما اما، واکنشهایی از این دست کمتر دیده میشود. در مقاطعی در پی پخش یک برنامه یا سریال، واکنشهایی از سوی جامعهشناسان، حقوقدانان یا بعضاً افکار عمومی مشاهده شده اما تداوم پیدا نکرده است. انتقاد به رواج لمپنیسم در سریال شبهای برره و استهزای برخی شغلها و حرفهها در مجموعه طنز خنده بازار نمونههایی از این دست محسوب میشوند. متاسفانه میتوان گفت با تداوم این روند، جامعه نسبت به پیامدهای طنز اهانتآمیز بیحستر و بیتفاوتتر خواهد شد. ناامیدکنندهتر آنکه اگر کسی به جوک یا طنزهای گستاخانه انتقاد کند به بیجنبه بودن یا شادیستیزی متهم میشود.
هوشیارسازی جامعه و افکار عمومی در برابر این روند شاید اولین قدم برای مقابله با پیامدهای ناخوشایند شوخیهای گستاخانه باشد. همه ما دوست داریم بخندیم. اما باید بدانیم به چه چیزی میخندیم و برای خنداندن دیگران چه چیز را دستمایه قرار میدهیم. شوخی یا طنزی که به قیمت تحقیر و استهزای فرد یا گروهی تمام شود در اخلاق و عرف ناپسند و مذموم است. ذهن و فکری که فرهیخته و آموزشدیده است از تحقیر دیگران لذت نمیبرد.
دیدگاه تان را بنویسید