شناسه خبر : 6334 لینک کوتاه

گفت‌وگوی تجارت فردا با اصغر کیهان‌نیا روانشناس و مشاور خانواده

وقتی توسعه شادی می‌آفریند

وقتی کشور توسعه‌یافته باشد، یعنی بیمه دارد، تحصیلات رایگان است یا کمک تحصیلی از طرف دولت پرداخت می‌شود، شرایط بهداشتی بهتری دارد، رفاه اجتماعی بالاتری دارد. وقتی کشوری توسعه‌یافته باشد، امنیت روانی بیشتری هم به دلیل تسهیلاتی که دولت می‌دهد، دارد.

برخی معتقدند صحبت از شادی، آنقدر انتزاعی است که نمی‌توان قاطع در مورد آن صحبت کرد. اینکه یک ملت شاد و دیگری غمگین است، انتزاعی‌تر از آن است که در قالب مقایسه انجام شود. موسسات بین‌المللی اما این نظر را ندارند. دو سال قبل گزارشی از سوی موسسه گالوپ منتشر شد که نشان از غمگین بودن ایرانیان داشت. همین مساله بهانه‌ای برای پرداختن به این مساله است که اساساً ایرانیان چقدر غمگین هستند و آیا هنوز هم در جایگاه دومین کشور غمگین دنیا قرار دارند؟ آن‌طور که اصغر کیهان‌نیا روانشناس، به این مساله نگاه می‌کند نشان از آن دارد که مساله شادی، ریشه در رفتارهایی دارد که در رسانه‌ها بروز پیدا می‌کند. یعنی آن‌گونه که تلویزیون به عنوان یکی از مهم‌ترین رسانه‌های فراگیر در ایران رفتار می‌کند، فرهنگ مردم هم نسبت به شادی شکل می‌گیرد. کیهان‌نیا معتقد است مردم کشورهای توسعه‌یافته مردم شادتری هستند و دلیل آن را هم، امنیت روانی ناشی از توسعه‌ای می‌داند که در این کشورها برقرار شده است. با این حال، وی بر این باور است که می‌توان با افزایش سهم شادی در سبد خانوار، همراه با فرهنگ‌سازی‌هایی که صورت می‌گیرد، مردم را بیشتر به سمت شادی پیش برد.
او در جایی از صحبت‌های خود به مساله امنیت روانی اشاره می‌کند: «امنیت روانی از کجا به دست می‌آید؟ اینکه انسان شغل داشته باشد، درآمدی از آن کسب کند و در محیطی سالم زندگی کند. باید برای بررسی شاد بودن یا نبودن مردم ایران، این مساله را بررسی کنیم که این شرایط برای شادی فراهم است یا خیر. پاسخ صریح و واضح است چرا که هیچ کدام از این موارد فراهم نیست. دلایل آن چیست؟ آلودگی هوا، آلودگی صوتی، ترافیک، تغییر قوانین، گرانی، بیکاری همه مواردی است که نیاز اولیه انسان است و در ایران در کمترین حد خود یافت می‌شود.»
کیهان‌نیا معتقد است: «میزان خشونتی که جامعه ایران تجربه می‌کند نیز رشد بسیاری را شاهد است. به شدت رایج شده است و این مساله ناشی از اعتراض است. مردم وقتی به چیزی اعتراض دارند،‌ به سمت خشونت در جامعه حرکت می‌کنند. به وضوح دیده می‌شود که زمانی که دو خودرو با هم تصادف می‌کنند، مردم به راحتی به سمت خشونت کلامی می‌روند. آرامش ندارند. اگر از بیمه‌ها اطمینان داشته باشند، نیازی به این همه خشونت و نبود آرامش نخواهد بود. واضح است که استرسی که مردم ایران برای مسائلی از قبیل بیمه و هزار و یک مساله‌ای که امنیت روانی‌شان را تامین می‌کنند، می‌کشند قابل مقایسه با کشورهای دیگر نیست. اینها همه فاکتورهایی است که در کشورهای تحت توسعه دیده می‌شود». در ادامه گفت‌وگوی تجارت فردا را با وی می‌خوانید.



آن‌طور که دو سال قبل گزارش گالوپ نشان می‌داد، ایران دومین کشور غمگین دنیا بعد از عراق است. با این حال، در گزارش جدید نامی از ایران برده نشده است. این مساله این شائبه را به میان می‌آورد که وضعیت ایران با هشدار روبه‌روست. سوالی که به میان می‌آید این است که اصلاً مردم ایران غمگین هستند یا خیر؟
نمی‌توان به‌طور قطع گفت که مردم ایران غمگین‌ترین مردم جهان هستند اما بی‌شک باید آنها را یکی از غمگین‌ترین‌ها دانست. آن‌طور که هرم نیازهای مازلو نشان می‌دهد، انسان نیاز به امنیت روانی دارد. در تئوری‌های مدیریت و به‌ویژه نظریه کلاسیک مازلو، حفظ بنیادین امنیت برای حمایت و پویایی سرمایه‌ها از اهمیت برخوردار است، چراکه در نبود امنیت، آن هم از نوع روانی که گستره و تاثیر بیشتری را برای انسان شامل می‌شود، نه سرمایه مالی امکان بروز پیدا می‌کند و نه سرمایه انسانی برای بروز و ظهور انگیزه‌ای دارد، بنابراین تکلیف وجود امنیت روانی که شادی می‌تواند جزیی از آن به حساب بیاید، در فرآیند اصلاح اجتماعی که سرمایه‌پذیری و حفظ سرمایه‌های اجتماعی و حتی نمادین نیز جزیی از آن هستند، نقش بسزایی دارد. هرم سلسله‌مراتب نیازهای مازلو یا به‌طور خلاصه هرم مازلو، نظریه آبراهام مازلو نظریه‌پرداز کلاسیک مدیریت، در مورد نیازهای اساسی انسان است. این هرم نشان می‌دهد امنیت روانی اهمیت بسزایی دارد. یعنی اگر امنیت روانی برقرار نباشد، انسان نمی‌تواند شاد و خوش‌روحیه باشد. امنیت روانی از کجا به دست می‌آید؟ اینکه انسان شغل داشته باشد، درآمدی از آن کسب کند و در محیطی سالم زندگی کند. باید برای بررسی شاد بودن یا نبودن مردم ایران، این مساله را بررسی کنیم که این شرایط برای شادی فراهم است یا خیر. پاسخ صریح و واضح است چرا که هیچ کدام از این موارد فراهم نیست. دلایل آن چیست؟
آلودگی هوا، آلودگی صوتی، ترافیک، تغییر قوانین، گرانی، بیکاری همه مواردی است که در ایران در سطح بالایی یافت می‌شود، بنابراین وقتی در محیطی که فضا آلوده است و انواع فشارهای بیرونی داریم و از طرفی هم کار و شغل مناسب نیست، چطور می‌توان گفت که انسان باید شاد باشد. در 10 سال اخیر که ایران دچار تحریم اقتصادی شد و خودبه‌خود سازمان‌ها بسته یا شرکت‌ها برچیده می‌شوند و در نهایت افراد بیکار می‌شوند، عشق و علاقه از مردم فرار می‌کند و فقر وارد می‌شود. در نتیجه روحیه سرزندگی از مردم ایران فرار می‌کند.

به فاکتورهایی مثل درآمد و محیط سالم برای زندگی، برای ارزیابی شادی اشاره کردید. آیا ممکن است در کشورهای مختلف با توجه به متفاوت بودن ارزش‌های هر کشور، فاکتورهای دیگری را برای شادی در نظر بگیرند؟ یعنی فاکتورهایی که برای کشوری همچون پاناما که شاد و سرسبز است در نظر می‌گیرند، به‌طور قطع با فاکتورهای دیگر کشورها همچون ایران متفاوت است. این مساله را چطور ارزیابی می‌کنید؟
در کشورهایی که تمرکز جمعیت زیاد است، جرم و جنایت هم بیشتر دیده می‌شود. یعنی میزان جمعیت که یکی از فاکتورهای کشورهای آسیایی است، خود عاملی برای تاثیرگذاری بر میزان شادی است. در عین حال ما بیشتر از همه تمرکز جمعیت داریم، حاشیه‌نشینی داریم و کمبود امنیت را به خوبی حس می‌کنیم. استرس و نگرانی همراه ماست که دشمن شادی و نشاط است. پس اگر مردم ما را غمگین ارزیابی کنند، فاکتورهای غمگینی هم وجود دارد. همین ملت از نظر استعداد، خارق‌العاده هستند تا خشم‌ خود را فروخورده و با امکانات اندکی که در اختیار دارد، با غم و اندوه مبارزه کند. وقتی مجموعه‌ای مانند «پایتخت» پخش می‌شود به خوبی مردم ایران را می‌توان در خلال این مجموعه مشاهده کرد. با اینکه دردهای بسیاری دارند، اما همیشه در تلاش هستند تا از شرایطی که دارند، بهترین استفاده را ببرند. مردم ایران هم همین هستند. همواره تلاش می‌کنند از بحران‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شوند، به خوبی گذر کنند. مردم تلاش می‌کنند شاد باشند اما فاکتورهای اولیه که شادی با آن ارزیابی می‌شود بسیار اندک موجود است و در برخی موارد اصلاً وجود ندارد.

در گزارش اخیر گالوپ، کشورهایی که غمگین بودند بیشتر در رده کشورهای آسیایی قرار داشتند. آیا می‌توان این‌طور گفت که این کشورها، با جنگ و مسائل امنیت روانی که شما هم به آن اشاره کردید، روبه‌رو هستند؟ یعنی می‌توان گفت که کشورهای آسیایی، غمگین‌تر هستند؟ چون قطعاً مشکلات و مصائبی که کشورهایی همچون ایران و عراق با آن روبه‌رو هستند، در کشورهای اروپایی دیده نمی‌شود‌...
در سال‌های اخیر که در کشورهای متفاوت انقلاب‌های مختلف صورت گرفته و به تبع آن، وضعیت زندگی سخت‌تر شده است، مردم ایران و دیگر کشورها به دلیل نزدیک بودن به این مناطق، قدری همذات‌پنداری می‌کنند. یعنی فکر می‌کنند ممکن است این اتفاق سرشان بیاید.
طبیعی است که در وضعیت عدم ثبات، کشورها نمی‌توانند برنامه‌های توسعه خود را پیگیری کنند، حالا تصور کنید چه فضایی در خاورمیانه ظرف مدت سه سال گذشته و حتی یک دهه اخیر شکل گرفته است. شرایطی که فضای بی‌ثباتی در کشورهای همسایه برای توسعه کشورمان ایجاد می‌کند بیش از مزایایی است که می‌تواند داشته باشد.
خبرهای سیاسی هم در این رابطه کم تاثیرگذار نیست. همه این موارد استرس و نگرانی برای مردم ایجاد می‌کند. در حوزه فرهنگ‌سازی به خوبی دیده می‌شود که تلویزیون فعالیت چندان موثری نمی‌کند. یعنی وقتی در اخبار رسانه ملی بیشتر حوادث و اتفاق‌های ناگوار مطرح می‌شود، غم و اندوه را به مردم تزریق می‌کنند. در عین حال وقتی مجموعه‌های تلویزیونی همه غم و ناراحتی را به مردم القا می‌کنند و از فقر صحبت می‌کنند، چطور می‌توان از مردم ایران انتظار شادی را داشت؟ در عین حال انتخاب محدود است و سبب می‌شود مخاطبان به سمت مجموعه‌های تلویزیونی دیگر کشورها بروند که طبیعی است تاثیر منفی‌تری را در پی خواهد داشت.
وقتی تلویزیون ما که می‌تواند دانشگاه مردم باشد و آموزنده، به این سمت می‌رود، به مردم ظلم می‌کند. از ما پول می‌گیرد اما آنچه را که نیاز ماست به ما تحویل نمی‌دهد. در یک پکیج جامع، رسانه، تلویزیون و همه ابزار ارتباط جمعی می‌توانند به مردم برای رسیدن به یک فرهنگ شادی کمک کنند.
نکته دیگری که باید اشاره کنم، گریز عقلی است که در رسانه ملی و حتی دیگر رسانه‌های کشور وجود دارد. جو حاکم بر رسانه‌ها و در مجموع فضای اجتماعی بسیاری از جمع‌های ایرانی باعث شده تا امر شادی، امر عاقلانه‌ای تلقی نشود. اجتماع ما ایرانیان، عرفی‌سازی بسیاری از فرآیندهای اجتماعی را فراموش کرده و چون نسبت به بسیاری از مسائل متعصبانه می‌اندیشیم امکان بروز و ظهور شادی یا هر نوع انعطاف دیگری وجود ندارد، البته این موضوع بحث مفصلی را می‌طلبد که از حوصله این گفت‌وگو خارج است.

قدری می‌خواهم به بحث توسعه‌یافتگی اشاره کنید. مولفه‌هایی که شما اشاره کردید همه مربوط به جوامعی است که توسعه را بیشتر جدی گرفته‌اند و بیشتر از دیگر کشورها به سمت آن رفته‌اند. یعنی فاکتورهای شادی، در کشورهای در حال توسعه بیشتر از کشورهای تحت توسعه یافت می‌شود. کمااینکه همیشه کارشناسان عنوان می‌کنند که شاد کردن و شاد بودن جامعه موجب پیشرفت و توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی جامعه می‌شود. آیا می‌توان این‌طور نتیجه‌گیری کرد که مردم کشورهای توسعه‌یافته، شادتر هستند؟ اساساً ارتباط توسعه و شادی را چطور می‌توان بازتعریف کرد؟
وقتی کشور توسعه‌یافته باشد، یعنی بیمه دارد، تحصیلات رایگان است یا کمک تحصیلی از طرف دولت پرداخت می‌شود، شرایط بهداشتی بهتری دارد، رفاه اجتماعی بالاتری دارد. وقتی کشوری توسعه‌یافته باشد، امنیت روانی بیشتری هم به دلیل تسهیلاتی که دولت می‌دهد، دارد. مثل سوئیس یا سوئد یا بلژیک که به دلیل تسهیلاتی که دولت ارائه می‌کند، آسودگی خاطر مردم بیشتر است و امنیت روانی هم به تبع آن، بالاتر رفته است. در کشورهای در حال توسعه به دلیل نرسیدن به این شرایط مطلوب، غم و اندوه نمود بیشتر پیدا می‌کند و مردم رخوت دارند. یکی از آمارهایی که این غم و اندوه را در ایران به خوبی نشان می‌دهد، آمار طلاق است که در ایران رشد قابل توجهی داشته است. در عین حال، میزان خشونتی که جامعه ایران تجربه می‌کند نیز رشد بسیاری را شاهد است. خشونت، به شدت رایج شده است و این مساله ناشی از اعتراض است. مردم وقتی به چیزی اعتراض دارند،‌ به سمت خشونت در جامعه حرکت می‌کنند. به وضوح دیده می‌شود که زمانی که دو خودرو با هم تصادف می‌کنند، مردم به راحتی به سمت خشونت کلامی می‌روند. آرامش ندارند. اگر از بیمه‌ها اطمینان داشته باشند، نیازی به این همه خشونت و نبود آرامش نخواهد بود. واضح است که استرسی که مردم ایران برای مسائلی از قبیل بیمه و هزار و یک مساله‌ای که امنیت روانی‌شان را تامین می‌کنند، می‌کشند قابل مقایسه با کشورهای دیگر نیست. اینها همه فاکتورهایی است که در کشورهای در حال توسعه دیده می‌شود.

در عین حال موافق هستید که کشورهایی که در حال توسعه هستند، چندان با هم قابل مقایسه نیستند. به عنوان مثال ایران در رده دومین کشور غمگین بوده در حالی که افغانستان رتبه دهم را گرفته است. این در حالی است که ما بیشتر مواقع خودمان را با این کشور مقایسه می‌کنیم و با چنین متر و معیارهایی هم انتظار داریم وضعیت مشابهی با این کشورها داشته باشیم‌...
اتفاقاً افغانستان باید وضعیت بدتری داشته باشد. نمی‌دانم چه شرایطی داشته‌اند اما ممکن است نحوه رفتارهایی که ایرانیان دارند به این رشد رتبه ایران در غمگین بودن کمک کند.

یعنی ممکن است سبک زندگی متفاوت‌تری از ایرانیان داشته باشند؟
بله، سبک زندگی یا نوع ارتباط با دولت هم در این رابطه تاثیرگذار است. همین هم می‌شود که ایران و افغانستان جایگاه‌های متفاوتی از هم پیدا می‌کنند. اما تصوری که ما داریم، شباهت وضعیت دو کشور از منظر شادی است.

فکر می‌کنید راهکار چیست؟ حالا که وضعیت ایران مناسب نیست و جایگاه ایران در رده کشورهای غمگین است، چطور باید مردم را به سمت شادی هدایت کرد؟ آیا توسعه در این رابطه موثر خواهد بود؟ اساساً دولت به عنوان سیاستگذار، چقدر می‌تواند هم فرهنگ‌سازی کند و هم مردم را به سمت و سویی بکشاند که بتواند برآیند شادتری را در جامعه ایجاد کند؟
در نگرشی، سرمایه اجتماعی را افزایش اعتماد عمومی تعریف می‌کنند. به‌نظر می‌رسد در صورت رعایت این اصل از قانون اساسی که اصل را بر برائت قرار می‌دهد، می‌توان سیاستی را در پیش گرفت تا با استفاده از سرمایه‌های بنیادین مثل تاریخ اساطیری تخت جمشید و... یا حتی به‌کارگیری سرمایه‌هایی همچون استاد شجریان در رسانه‌ها و شکل‌گیری فضای آشتی ملی، سرمایه اجتماعی در سطح کشور را افزایش داد که در واقع همان افزایش سطح اعتماد عمومی است. شکل‌گیری چنین فضایی قطعاً به افزایش شادی در سطح ملی کمک خواهد کرد.
به نظرم باید نقش رسانه‌ها را در این رابطه جدی گرفت. تلویزیون به عنوان یک رسانه می‌تواند به منزله دانشگاهی برای همه مردم باشد. می‌تواند فرهنگ شادی را باب کند و به مردم نشان دهد چطور یک زندگی آرام داشته باشند. می‌تواند برنامه‌های بانشاط ارائه کند که مردم به سمت شادی بروند. برنامه‌هایی را که شادی را رواج می‌دهد بیشتر در دستور کار قرار دهد. بسیاری از برنامه‌ها می‌تواند به صورت لایه‌های پنهانی و با روانشناسی مردم را به صورت غیرمستقیم به سمت شادی هدایت کند. این همه برنامه که پخش می‌شود، چقدر برنامه طنز در میان آن است؟

نکته آخری که می‌خواهم به آن اشاره کنید، مساله کم بودن سهم تفریح است. در بسیاری از گزارش‌هایی که از سوی بانک مرکزی منتشر می‌شود، به خوبی دیده می‌شود که سهم تفریح در سبد خانوار بسیار اندک است. در عین حال سهم کالاهای فرهنگی هم به همین شکل است. فکر می‌کنید دولت می‌تواند در این دو مورد، فعالیت موثری صورت دهد؟ یعنی آیا با بالا بردن این سهم در سبد خانوار، تغییر موثری در میزان غم یا شادی مردم ایران ایجاد می‌شود؟
یعنی چه کالایی؟

یعنی کالاهایی که فرهنگ‌سازی‌های مناسب را ایجاد کند و در این حال سهم تفریح که اندک است، از سوی دولت با فعالیت‌هایی مناسب، اصلاح شود. آیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟
کشور ما ملی-‌مذهبی است و چارچوب‌هایی دارد که برخی کالاها با این چارچوب‌های ما مغایرت دارد و نمی‌توان در این مورد توصیه‌ای کرد. یعنی نمی‌توان انتظار داشت جشن‌هایی که در کشورهای غیرمسلمان برپا می‌شود، در ایران هم باشد و مردم شادتر باشند. باید بر اساس معیار جامعه سخن گفت. معیارهایی که برای جامعه ایران قابل اجرا و پسندیده باشد. ولی می‌توان گفت تفریح سالم و ارزان هم می‌تواند موجود باشد به شرطی که راهنمای خانواده‌ها باشد. اخیراً در بسیاری از پارک‌ها این مساله دیده می‌شود که جشن‌هایی برای تفریح خانواده‌ها در نظر گرفته شده است. موسیقی زنده و برنامه‌هایی شاد تدارک دیده شده است.
این مساله بسیار موثر است چرا که در عین حال که در چارچوب‌های کشور ما اجرا می‌شود، در شادی مردم هم تاثیر بسزایی دارد. اینها کمکی است که در فرهنگسراها و پارک‌ها می‌تواند ادامه داشته باشد که به روحیه خانواده‌ها کمک کند. مساله امکاناتی که در سال‌های قبل در پارک‌ها ایجاد شده، همگی به ساختار جامعه کمک می‌کند چرا که ورزش خود ابزاری برای شاد کردن خانواده‌هاست. کمک به فرهنگ جامعه می‌کند تا نشان دهد که نشاط، سرزندگی، شادی و خنده جزو نیازهای بشر است و توانمندی انسان را بالا می‌برد تا سختی‌ها را بهتر از قبل بتواند تحمل کند. در حقیقت زمانی که شادی بیشتر باشد، بهره‌وری انسان هم بهتر است. انسان‌ها در شرایطی که شادتر و بانشاط‌تر باشند بهتر می‌توانند برای جامعه خود موثر باشند و جامعه را به سمت توسعه هدایت کنند. اینها کارهایی است که دولت و رسانه‌ها می‌توانند انجام دهند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها