غم و شادی چگونه بر اقتصاد تاثیر میگذارند؟
ارزش اقتصادی شادی
حتی خود خبر هم ناامیدکننده است. گالوپ میگوید دومین کشور غمگین جهان هستیم و در کنار عراق، عصبانیترین مردم دنیا! گزارشهای گالوپ را هم که نخوانده باشیم یا حتی اگر ندانیم بیش از یکسوم مردم کشور از افسردگی رنج میبرند، خودمان خوب میدانیم که شاد نیستیم.
حتی خود خبر هم ناامیدکننده است. گالوپ میگوید دومین کشور غمگین جهان هستیم و در کنار عراق، عصبانیترین مردم دنیا! گزارشهای گالوپ را هم که نخوانده باشیم یا حتی اگر ندانیم بیش از یکسوم مردم کشور از افسردگی رنج میبرند، خودمان خوب میدانیم که شاد نیستیم. امیدوار و راضی نیستیم. کمتر چیزی خوشحالمان میکند و کوچکترین چیزی آرامشمان را برهم میزند. به سادگی با دیگران درگیر میشویم. احساس میکنیم همه حقمان را خوردهاند؛ در محل کار، در خیابان، هنگام رانندگی، در صف نانوایی، در مترو! چنگ و دندان به هم نشان میدهیم و میخواهیم حقمان را از حلق همدیگر بیرون بکشیم. عصبانیت اما یک روی سکه است. روی دیگرش غم و افسردگی است. حق و حقوقمان را که نتوانستهایم بگیریم حالا دست در جیب و سر در گریبان قدم میزنیم و به زمین و آسمان ناسزا میگوییم. از عالم و آدم شاکی هستیم. نه شادیم و نه میتوانیم شادی دیگران را ببینیم. آدمهای شاد به نظرمان الکیخوشاند. شاید هم جیبشان پرپول است. حتماً حساب بانکیشان سرریز است که دل بیغم دارند وگرنه، دلخوش سیری چند؟
باور عموم بر این است که افراد ثروتمند شادترند، یا دستکم رضایت بیشتری از زندگی دارند. گرچه این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که رفاه و تامین مالی میتواند به احساس خوشبختی و شادمانی منتهی شود اما، اگر این رابطه کامل بود در فهرست گالوپ، کشورهای شاد دنیا، کشورهای ثروتمندی بودند. اما در این رتبهبندی کشورهای آمریکای لاتین نظیر پاراگوئه، کلمبیا، اکوادور و گواتمالا شادترین کشورهای جهان معرفی شدهاند. پس جیب پرپول تنها ملاک شادی و رضایت از زندگی نیست. مطالعات نشان میدهد احساس شادی در جامعه مستلزم وجود عوامل دیگری است که از درآمد مهمتر هستند؛ عواملی مانند حمایت اجتماعی، نبود فساد و میزان آزادیهای فردی.
پاسخ به این سوال که چرا با وجود رشد اقتصادی و بهبود شرایط زندگی، هنوز هم مردم دنیا درگیر غم و افسردگی هستند به پژوهشگران حوزه جدیدی از اقتصاد به نام «اقتصاد شادی» مربوط میشود. در این تحلیل میخواهیم به پرسش دیگری پاسخ دهیم. آیا شادی میتواند نیروی محرکه اقتصاد باشد؟
خوشحالها درآمد بیشتری دارند
پول و درآمد بیشتر بدون شک هر کسی را خوشحال میکند. اما تحقیقات اخیر نشان میدهد عکس این رابطه نیز میتواند صحت داشته باشد: افراد شادتر پول بیشتری به دست میآورند. مطالعه مشترکی که از سوی مدرسه اقتصادی لندن و دانشگاه وارویک انگلستان (Warwick University) در سال 2013 انجام شد نشان داد افرادی که در طول زندگی -از نوجوانی تا جوانی- احساسهای مثبت بیشتری را تجربه کرده و رضایت بیشتری از زندگی داشتند در سن 29سالگی درآمد بیشتری هم داشتهاند. یافتههای این مطالعه بلندمدت که از سال 1994 تا 2000 روی 10 هزار دانشآموز آمریکایی صورت گرفت مشخص کرد دانشآموزانی که در سنین 16 تا 18سالگی خود را شاد و راضی میدانستند در سن 22سالگی نیز از زندگی خود رضایت داشتند و در 29سالگی هم در مقایسه با همسالان خود درآمد بیشتری کسب میکردند. در یک مقیاس پنج درجهای، هر یک درجه افزایش در رضایت از زندگی به افزایشی معادل دو هزار دلار در درآمد آتی فرد منجر شده بود و در سن 29سالگی، درآمد این افراد حدود چهار هزار دلار از متوسط درآمد خانوار بالاتر بود.
تحلیلگران این مطالعه پیشنهاد میکنند که شادمانی افراد تنها معلول درآمد بالا نیست بلکه خود عامل کسب درآمد بیشتر است. شاید به این دلیل که جوانان شادتر به احتمال زیاد تحصیلات دانشگاهی و عالی خواهند داشت، در مدت تحصیل با انگیزه بیشتری کار میکنند، ترفیع میگیرند، خوشبینتر هستند و کمتر عصبی و آشفته میشوند. خوشحالی بیش از حد نیز بر این فرآیند بیتاثیر نیست؛ درآمد افرادی که خود را «خیلی شاد» میدانستند در این مطالعه، 10 درصد بیش از متوسط درآمد سایرین بود. این پژوهش اما نشان داد غم و ناراحتی پیامدهای ناخوشایند وخیمتری دارد. کسانی که خود را عمیقاً ناراضی یا ناراحت معرفی کرده بودند 30 درصد کمتر از دیگران درآمد داشتند. محققان این مطالعه تاکید میکنند رابطه مثبت میان شادی و درآمدِ بیشتر میتواند خبر خوبی برای کشورهایی باشد که برای رشد اقتصادی خود تلاش میکنند. سیاستگذاران باید بدانند یک جامعه شاد به طور طبیعی میتواند سبب کسب درآمد بیشتر برای شهروندان خود شود و به رشد اقتصادی جامعه کمک کند.
اما این سوال همچنان باقی است؛ چرا افراد شاد پول بیشتری کسب میکنند؟ این برخلاف باور عموم است که تصور میکنند پول بیشتر مایه خوشبختی و شادمانی است. در واقع اغلب مطالعات هم تلاش کردهاند که سطح درآمد جادویی را که سببساز احساس خوشبختی است، مشخص کنند. در میان این مطالعات، پژوهش مشهور دانشگاه پرینستون که نتایج آن در سال 2010 منتشر شد نشان داد احساس خوشبختی در افراد با افزایش درآمد بیشتر میشود تا زمانی که درآمد شخص به 75 هزار دلار در سال برسد. از این نقطه به بعد، هر قدر هم درآمد افزایش پیدا کند احساس رضایت و شادمانی تغییر نخواهد کرد.
کمتر کسی را میتوان یافت که به دنبال کسب درآمد بیشتر نباشد. تردیدی نیست که ثروت میتواند از ما آدمهای شادتر و راضیتری بسازد اما بر مبنای آنچه گفته میشود عکس این رابطه هم صادق است. اگر شادتر باشیم میتوانیم ثروتمند شویم! مطالعات بسیاری از فرضیه دوم حمایت میکنند. پس هر فرد میتواند با شادمانی و احساس رضایت از زندگی، شرایط اقتصادی خود را بهبود ببخشد. دلایل متعددی وجود دارد که افراد شادتر میتوانند پول بیشتری به دست بیاورند:
افراد شاد رویکرد خوشبینانهای به تمام مسائل دارند. کارکنانی که شادتر هستند درآمد بیشتری دارند چرا که خوشبینترند و این رویکرد خوشبینانه آنها را در معرض فرصتهای بیشتر و تجربیات جدیدتری قرار میدهد. آدمهای شاد اهل چالش هستند و ریسکپذیری بیشتری دارند و این هر دو، مولفههایی هستند که فرصتهای بیشتری برای درآمدزایی ایجاد میکنند. خوشحالترها از اشتباهات خود درس میگیرند و به تصمیمات نادرست خود به عنوان یک تجربه آموزنده مینگرند و نه یک شکست شخصی.
آدمهای شاد کمتر بیمار میشوند. شادی نقش مهمی در احساس آرامش و خوشبختی دارد. کارکنان شاد معمولاً زمان بیشتری در محل کار خود حضور دارند و در مقایسه با سایرین از مرخصی استعلاجی کمتری استفاده میکنند. یکی از مطالعات دانشگاه وسلین ایلینویز نشان میدهد کارکنان شاد به طور متوسط سالانه 15 روز کمتر از سایرین در خانه میمانند و به طور متوسط 10 سال بیشتر از سایرین عمر میکنند. از سوی دیگر بیماری، غم و افسردگی تاثیری منفی بر بهرهوری افراد و ساعات مفید کاری آنان دارد و در نتیجه به کاهش دستمزد منجر میشود.
افراد شاد بهرهوری بیشتری دارند. مطالعات دانشگاه وارویک نشان میدهد رابطه مثبتی میان بهرهوری و شادی وجود دارد. بهرهوری افرادی که شادتر و خوشحالتر هستند 12 درصد بیش از سایرین است. این کارایی و بهرهوری در محیط کار مزایا و پیامدهای مثبت بسیاری دارد. اگر مدیران متوجه این رابطه باشند، افراد فرصتهای بیشتری برای ارتقای شغلی و افزایش درآمد پیدا میکنند.
ارزشیابی عملکرد افراد شاد همواره بهتر از سایرین است. تردیدی نیست که شادی مسری است. شادمانی میتواند به همه همکاران فرد و مهمتر از آنها به مشتریان سرایت کند. به همین دلیل کارکنان شاد، هم از سوی مدیران و همکاران و هم از نظر مشتریان و مراجعهکنندگان مثبت ارزیابی میشوند و در ارزشیابیها امتیاز بالاتری کسب میکنند. این امتیاز، خود به کسب موقعیتهای بهتر و درآمد بالاتر میانجامد. کارفرمایان و مدیران هم بیشتر تمایل دارند تا نیروی انسانی خود را از میان افراد شاد و پرانرژی انتخاب کنند تا در محیط کاری فضای مساعدتری برای کار و فعالیت ایجاد شود. همین نکته برای اشخاص شاد فرصتهای شغلی بیشتری در مقایسه با سایرین ایجاد میکند. ضمن آنکه مدیران تلاش میکنند با ترفندهای مختلف اینگونه افراد را در مجموعه کاری خود نگه دارند بنابراین احتمال افزایش حقوق، ارتقای شغلی یا بهرهمندی از مزایای بیشتر هم در انتظار خوشحالترها خواهد بود.
اشخاص شاد همواره بخشی از راهحل هستند و نه مشکل. آدمهای غمگین اغلب از همه چیز ناراضیاند، گلایه میکنند و با این رفتار خود به بخشی از مشکلات مجموعه کاری تبدیل میشوند. اما کارکنان شاد برعکس به دنبال راهحل هستند. کسب و کارهای پیچیده و مشاغل دشوار همواره به نیروهایی نیاز دارند که با اعتماد به نفس و در جهت حل مسائل و مشکلات عمل کنند. اینگونه افراد سبب افزایش بهرهوری و دستاوردهای سازمان خود میشوند و بدیهی است که خود را در معرض فرصتهای بهتر شغلی قرار میدهند.
افراد شاد روی خودشان سرمایهگذاری میکنند. اینگونه افراد درآمد بیشتری خواهند داشت چرا که با آموختن، تمرین و تجربه و سرمایهگذاری برای آینده سعی در بهبود و ارتقای شخصی خودشان دارند. احترام به خود، اهمیت دادن به خود و سرمایهگذاری روی خود بهترین کاری است که هر فرد میتواند برای خودش انجام بدهد. کسی که خودش را تحویل میگیرد بیشک خوشحالتر و راضیتر نیز خواهد بود و همین حس را به دیگران هم منتقل میکند.
علاوه بر آنچه گفته شد به وضوح میتوان دید افراد شاد اجتماعیترند. در کارهای گروهی بیشتر مشارکت میکنند. در رفع مشکلات دیگران و مجموعه کاری خود میکوشند. شادترها 10 برابر بیشتر از دیگران مشارکت میکنند و 40 درصد بیشتر از دیگران احتمال دارد که از ارتقای شغلی بهرهمند شوند. آنها به خوبی میدانند که کنترل بسیاری از امور از دست آنها خارج است اما دستکم میتوانند روی نحوه تفکر در مورد یک موقعیت خاص کنترل داشته باشند. بنابراین حتی شرایط دشوار کاری را با نگاه مثبت و خوشبینانه پشت سر میگذارند و در نتیجه رضایت شغلی بیشتری را نیز تجربه میکنند. از همه مهمتر، آدمهای شاد خودشان را با دیگران مقایسه نمیکنند و گرفتار حسادت نمیشوند. بنابراین به جای آنکه چوب لای چرخ دیگران بگذارند یا به روشهای غیراخلاقی یا غیرقانونی برای پیشرفت خود یا تخریب دیگران متوسل شوند، هنگام بالا رفتن دست دیگران را هم میگیرند و نردبان ترقی سایرین میشوند.
افراد شاد سختکوشترند
گروهی از اقتصاددانان انگلستان به سرپرستی اندرو اوسوالد (استاد مدرسه تجارت وارویک و یکی از نظریهپردازان پیشگام رابطه میان اقتصاد و سلامت روانی) مطالعهای انجام دادهاند که نشان میدهد رابطه معناداری میان شادی کارکنان و بهرهوری و کارایی آنان وجود دارد. اوسوالد معتقد است یافتههای وی و همکارانش برای دنیای سیاست و تجارت پیامهای بسیار ارزشمندی دارد. این مطالعه نشان میدهد شادمانی افراد تاثیر علّی مثبت و بسیار جدی بر بهرهوری دارد. به نظر میرسد هیجانهای مثبت به افراد روحیه و انرژی میبخشد در حالی که هیجانهای منفی اثر معکوسی بر آنها دارد. اقتصاددانان وارویک در گزارش پژوهش خود مینویسند: مطالعه ما نشان میدهد کارمندان شادتر 12 درصد بهرهوری بیشتری دارند و کارکنان غمگینتر با 10 درصد افت بهرهوری روبهرو هستند. آنها میگویند افزایش بهرهوری رابطه مستقیم و معناداری با افزایش شادمانی دارد. این مطالعه همچنین نشان داده است عملکرد افرادی که در طول دو سال گذشته یکی از بستگان خود را از دست دادهاند یا دچار بیماری شدهاند، 10 درصد بدتر از دیگران بوده است.
سالهاست اقتصاددانان و محققان حوزه مدیریت در جستوجوی روشهایی هستند که با افزایش مهارتها، آموزش و بازآموزی کارکنان یا با استفاده از تکنولوژیهای جدید بهرهوری کارکنان را افزایش دهند اما تیم تحقیقاتی وارویک میگوید نتایج مطالعه آنها افقهای جدید و امیدوارکنندهتری را پیش روی این گروه گشوده است. این پژوهش تاکید دوبارهای است بر این اصل که عواطف و هیجانهای افراد میبایست در اقتصاد جدی گرفته شود. آنها میگویند: اگر شادمانی افراد جامعه در محل کار نیز به افزایش بهرهوری منجر شود پس ادارات منابع انسانی، مدیران تجارت و معماران سیاستهای عمومی میبایست تمام تلاش خود را برای تزریق شادی به جامعه و بالا بردن رضایت کارکنان از زندگی به خرج دهند.
غم گران تمام میشود!
کارشناسان میگویند افراد وقتی احساس خوبی ندارند یا غمگین و ناراحت هستند چیزهای بیشتری میخرند و پول بیشتری خرج میکنند. در مقابل، هنگام خوشحالی احتمالاً بریز و بپاش کمتری دارند. محققان علوم رفتاری در مطالعهای نشان دادهاند رویدادهای ناخوشایند و غمانگیز همراه با درونگرایی و انزوا سبب میشود افراد اعتماد به نفس خود را از دست بدهند و به نوعی خود را دستکم بگیرند؛ در نتیجه تمایل پیدا میکنند تا این شرایط را تغییر دهند و به هر نحوی شده احساس بدی را که نسبت به خود پیدا کردهاند، بهبود بخشند. بنابراین روی داراییهای خود ارزشگذاری بیشتری میکنند و تصور میکنند با داشتن چیزهای بیشتر میتوانند حال مساعدتری پیدا کنند. بسیاری از پیامهای تبلیغاتی از این حس افراد استفاده میکنند تا آنها را به خرید بیشتر وادارند. آنها با این شعار که «خرید کردن از مراجعه به روانشناس ارزانتر تمام میشود» میکوشند حال بد مردم را با خرید خوب کنند. اما متاسفانه افراد غمگین در تصمیمگیریهای مالی، چندان منطقی و عقلانی رفتار نمیکنند. غم سبب میشود افراد آرامش و صبوری کمتری داشته باشند
و به همین دلیل با تصمیمات عجولانه و بیفکر متحمل ضررهای مالی بیشتری میشوند. روانشناسان معتقدند مهمترین دلیل غمگین شدن جامعه، نشر اخبار منفی نظیر خبر جنگ، آشفتگی، کمبود، بلایا و حوادث، یا نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی است. تمرکز بیش از حد افراد روی این اخبار سبب بروز غم و ناراحتی در آنها میشود چرا که دائم نگران ضرر و شکست و ناکامی هستند، میترسند شغل مناسبی پیدا نکنند یا کار خود را از دست بدهند، نگران قحطی و کمبود و بیماری هستند و همه این افکار ناخوشایند سبب میشود غمگین و کمطاقت شوند و نامعقول رفتار کنند.
مطالعات نشان میدهد افراد غمگین در مقایسه با افراد شاد یا طبیعی، درآمد کمتری دارند و پول بیشتری از دست میدهند. این اشخاص رفتاری از خود نشان میدهند که در روانشناسی به «تمایل کنونی» (Present Bias) معروف است. در واقع تصمیمگیریهای آنها بیشتر برای به دست آوردن رضایت سریع و آنی است، به همین دلیل دستاوردهای آتی بیشتری را که مستلزم صبوری و اندکی انتظار است، نادیده میگیرند. گفته میشود فقط اندوه (و نه هیچ احساس منفی دیگری) دوراندیشی افراد را دچار اختلال میکند و سبب میشود فرصتهای بسیار زیاد بلندمدت را به بهای خشنودی و رضایت آنی از دست بدهند و این پدیدهای است که همه ما در دومین کشور غمگین جهان به خوبی مشاهده میکنیم!
این یافته اما سرآغاز یک پارادوکس جدی در تحلیل تاثیر احساسات افراد بر تصمیمهای مالی و اقتصادی است. یکی از مهمترین شاخصهای اقتصاد کلان، اطمینان (Confidence) مصرفکنندگان است چرا که این مصرفکنندگان هستند که چرخ اقتصاد را به گردش درمیآورند. به عبارتی هرقدر اعتماد و اطمینان مصرفکننده بیشتر باشد اقتصاد نیز بهبود مییابد. پیش از آنکه پولی در فروشگاهها خرج شود، مصرفکننده باید اعتماد به نفس خوبی داشته باشد. دادههای کلان نشان میدهند در واقع این مشتریان مطمئن هستند که پول بیشتری خرج میکنند. پارادوکس همینجاست. مگر غیر از این است که اطمینان و اعتماد به نفس رابطه مستقیمی با میزان شادی یا خوشبختی افراد دارد؟ بالاخره افراد غمگین بیشتر خرج میکنند یا اشخاص خوشحال و راضی؟
پاسخ محققان این است که باید ماهیت یا دلیل افسردگی افراد مشخص باشد. هنگامی که دلیل ناراحتی افراد مشکلات اقتصادی یا مالی است، زمانی که درآمدشان کم است، شغل خود را از دست دادهاند یا مالیات افزایش پیدا کرده حال عمومی فرد سبب میشود پول کمتری خرج کند. اما اگر دلیل اصلی غم و اندوه این باشد که فرد خود را دستکم گرفته یا احساس خوبی نسبت به خود ندارد در برابر بمباران تبلیغات از پا درمیآید و تصمیم میگیرد با خرید کردن خودش را درمان کند یا احساس تنهایی یا افسردگیاش را التیام بخشد.
بنابراین با ثابت نگه داشتن متغیرهای درآمد خانوار و ثبات مالی، به نظر میرسد افراد غمگین پول بیشتری خرج میکنند و به احتمال زیاد در فرآیند خرید انتخابهای عقلانی و منطقی ندارند و این خود چرخه معیوب دیگری برای دامن زدن به غم و افسردگی در آنان ایجاد میکند. شاید بتوان گفت آدمهایی که واقعاً شاد هستند نیازی به خریدن چیزی ندارند. شادی شرایطی هیجانی است که در آن فرد «هیچچیز» نمیخواهد و به آنچه دارد راضی است.
بیشک متغیرهای کلان اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی، سرانه و امید به زندگی، روی شادی اثر مثبت و معناداری دارد. تورم و بیکاری نیز از دیگر مولفههایی هستند که بر میزان رضایت مردم از زندگی و شادمانی آنها تاثیر میگذارند. اما از خاطر نبریم که این رابطه یکسویه نیست. یک جامعه شاد خود میتواند نیروی محرکه قدرتمندی برای اقتصاد باشد. آدمهای غمگین انگیزهای برای بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی ندارند. اگر خواستار تحول جدی در اقتصاد کشور هستیم، ناشادی مردم را باید جدی بگیریم.
دیدگاه تان را بنویسید