تاریخ انتشار:
نظریه مدیریت کوک
تاجری شیفته نظرات
چارلز کوک(Koch) در آمریکا به عنوان یکی از شیطانصفتترین فعالان تجاری به شمار میرود.
چارلز کوک (Koch) در آمریکا به عنوان یکی از شیطانصفتترین فعالان تجاری به شمار میرود. پس از او برادرش دیوید در رتبه دوم قرار میگیرد. اصحاب رسانه بر این عقیدهاند که او طراح اصلی توطئه جناح راست در کشور بوده است. برخی تندروها او را به مرگ تهدید کردند. انتظار میرود ابرثروتمندها به ویژه کسانی که ثروت اولیه خود را در صنایع نفت و گاز به دست آوردهاند با حمایت از عوامل لیبرال اشتباهات گذشته خود را جبران کنند. در مقابل برادران کوک صدها میلیون دلار را در حمایت از اقدامات سیاسی محافظهگرایانه خرج کردند هرچند چارلز کوک خود علاقهای به دونالد ترامپ ندارد. آنها برای مالیات کمتر و حمله به نظریه گرم شدن جهانی به لابیگری پرداختند.
آقای کوک در انظار عمومی به شکل دکتر شیطانصفت ظاهر نمیشود. درست است که ادارات مرکزی صنایع کوک مجموعهای از ساختمانهای سیاهرنگ در کانزاس هستند و اقدامات امنیتی بسیار شدیدی دارند اما مدیرعامل این گروه بیشتر چهرهای دانشگاهی دارد. او با وجود ثروت 40 میلیارددلاری در یک منطقه عادی در یکی از کسالتبارترین شهرهای آمریکا زندگی میکند، روزانه 9 ساعت یا بیشتر از وقت خود را در اداره صرف میکند و در غذاخوری شرکت ناهار میخورد. به نظر میرسد او به آنچه در اطرافش میگذرد اهمیت زیادی نمیدهد.
وقتی در مقابل او از مجموعه هنری شرکت تعریف شد بیان کرد که همسرش مسوول اینگونه امور است. کتابها و نظرات موضوع اصلی موردعلاقه او هستند. او اولینبار هنگامی که در دهه 1950 دانشجوی مهندسی در موسسه فناوری ماساچوست بود به نظرات علاقهمند شد. در آنجا او به موضوعی پرداخت که از آن زمان تاکنون ذهنش را درگیر کرده است: چرا برخی سازمانهای انسانی شکوفا میشوند و برخی دیگر در رکود باقی میمانند؟ او با دقت تمام آثار هایک، شومپیتر و فرد موردعلاقهاش لودویک وان میسس استاد هایک از مدرسه علوم اقتصادی اتریش را مطالعه کرد. او آثار نویسندگان جدلگرای آمریکایی را به دقت خواند و رساله آقای هارپر را که در سال 1957 با عنوان «چرا دستمزدها بالا میروند» منتشر شد با صفت «تغییردهنده زندگی» توصیف کرد. در آن رساله بیان میشود که افزایش دستمزدها ناشی از بهبود بهرهوری کارگران است نه اقدامات اتحادیههای کارگری.
از آن زمان مطالعه و کتابخوانی او را به دوردستها برد. کتابخانه او در ادارهاش پر از کتابهای تاریخ، زندگینامهها و کتابهای دارای نظریات بزرگ است. او بهشدت به هوارد گاردنر -یک آزادیخواه بالفطره مکتب هاروارد- و نظریه هوش چندجانبه (زبانشناسی، موسیقی و بینفردی) او علاقه دارد. اما آقای کوک پاسخ سوال خود در مورد چگونگی پیشرفت سازمانها را در کتابهای لیبرالهای کلاسیک پیدا کرد: او نظم فیالبداهه بازار آزاد را به همان اندازه نظم طبیعی عالم باور دارد. طبق تفکر نظم فیالبداهه بازار بهترین راه آن است که سیستمها رها شوند تا به طور طبیعی خود را اصلاح کنند بدون آنکه دخالت انسانی در میان باشد. در این حالت مکانیسم قیمتها منابع را برای بهترین کاربردها اختصاص میدهد. آقای کوک از این برداشت خود نظریهای مدیریتی ابداع کرد که موسسه چارلز کوک (اندیشکده و نهاد انساندوستانه او) آن را مدیریت مبتنی بر بازار یا MBM نامید. فلسفه اصلی این نظریه آن است که سیگنالهای بازار باید به همان اندازه که بین سازمانها فعال هستند در درون سازمانها فعالیت کنند. دستمزد کارگران باید به نسبت ارزشی باشد که به سازمان اضافه میکنند نه بر مبنای
سلسلهمراتب سازمانی. در شرکت صنایع کوک حقوق پایه بسیار کم است و به عنوان پیشپرداختی برای پاداش ارزش افزوده پایان سال تلقی میشود. بنابراین کارگران بیشتر از مدیران خود حقوق میگیرند. شرکتها باید حق تصمیمگیری را به آن کارمندانی بدهند که در سابقه خود انتخاب گزینههای سودآور را داشتهاند.
شکلگیری فلسفه کوک با پیشرفت شرکتش همزمان بود. هنگامی که او در اواخر دهه 1960 به جای پدرش در منصب مدیرعاملی قرار گرفت صنایع کوک شرکتی کوچک در حوزه نفت و گاز با فروش سالانه 200 میلیون دلار و 650 کارمند بود. امروز صنایع کوک دومین بنگاه بزرگ خصوصی ایالات متحده است که سالانه 100 میلیارد دلار درآمد دارد و بیش از 100 هزار نفر در آن کار میکنند. این شرکت یکی از بزرگترین معاملهگران جهانی در حوزه کالاهای تجاری است، سه مزرعه بزرگ با مساحت 460 هزار هکتار دارد، روزانه حدود 600 هزار بشکه نفت خام را پالایش و محصولات زیادی از جمله حولههای کاغذی، نایلون و پلیاتان تولید میکند. برآورد میشود ارزش شرکت صنایع کوک از سال 1960 تاکنون بیش از 4500 برابر شده و در شاخص S&P500 با فاکتور 30 از دیگران جلو زده باشد.
با این حال مدیریت مبتنی بر بازار نتوانست طرفداران زیادی جذب کند. آقای کوک میگوید که شرکت تولیدکننده گوجهفرنگی «ستاره صبح» هم به طور مستقل یک سیستم بازاری داخلی را تجربه کرده است اما این را نمیتوان به معنای رواج این روش دانست. یک دلیل عدم رواج مدیریت مبتنی بر بازار آن است که صنایع کوک در منطقه میدوست (Midwest) مستقر است که از بنگاههای بزرگ نظریهپرداز مانند هاروارد یا استنفورد دور است. دلیل دوم آن است که مدیریت مبتنی بر بازار نوعی بوروکراسی وقتگیر ایجاد میکند. در هر حال، موفقیت شرکت کوک به همان اندازه مدیون مدیریت مبتنی بر بازار است که مدیون انگیزه مدیریتی آقای کوک. کارکنان شرکت به شوخی میگفتند کوک (Koch) مخفف این جمله است: چارلی پیر را خوشحال نگه دارید. دو بینش مهم نیز در این موفقیت دخیل بودند: توانایی اصلی شرکت در فرآوری، انتقال و خرید و فروش را میتوان در مورد دامنه وسیعی از کالاهای تجاری به کار برد و دیگر اینکه منطقه میدوست پر از مهندسان درجه یکی است که در دانشگاههای بزرگ تحصیل کردهاند.
جادوگر کانزاس
حتی اگر آنگونه که آقای کوک ادعا میکند مدیریت مبتنی بر بازار یک فرمول جادویی نباشد میتواند دو هدف آشکار را برآورده کند. این فرمول شرکتی متنوع با رشد سریع ایجاد میکند که جذابیت زیادی دارد. کارمندان کوک با همان اشتیاقی درباره مدیریت مبتنی بر بازار صحبت میکنند که کارمندان جنرالالکتریک درباره شش سیگما (Six Sigma). بسیاری از آنها کتابهای «علم موفقیت» و «سود مناسب» نوشته آقای کوک در مورد مدیریت مبتنی بر بازار را خوانده بودند. برای کسانی که کمتر اهل مطالعه بودند مدیریت مبتنی بر بازار به شکل اصول راهنما درآورده شد که بر روی فنجانهای قهوه و پوسترها چاپ شدند.
فلسفه آقای کوک شرکت خود را بر نظریه تخریب خلاقانه شومپیتر متمرکز کرد. او استاد کشف فرصتهاست. به عنوان مثال، خرید شرکت کاغذسازی جورجیا در سال 2005 به مبلغ 21 میلیارد دلار باعث شد شرکت رشد سریعی پیدا کند. از طرف دیگر او همیشه در حال اصلاح تجارتهای رو به زوال است. صنایع کوک میتوانست شرکتی با رشد اندک در میان بیابان باشد اما به خاطر ذهن نامتعارف و اندیشمند آقای کوک این شرکت توانست از دهه 1960 هر شش سال درآمد خود را دو برابر کند.
منبع:اکونومیست
منبع:اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید