توالی تولد و هوش
در سال ۱۸۷۴ میلادی، فرانسیس گالتون دانشمند بریتانیایی گروهی از دانشمندان انگلیسی را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و متوجه شد اکثر آنها پسران اول خانواده هستند.
در سال 1874 میلادی، فرانسیس گالتون دانشمند بریتانیایی گروهی از دانشمندان انگلیسی را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و متوجه شد اکثر آنها پسران اول خانواده هستند. این یافته او را بر آن داشت چنین فرض کند که فرزندان اول توجه بیشتری را از والدین دریافت میکنند و والدین به آنها امکان میدهند از نظر هوش و استعداد بیشتر پیشرفت کنند. حدود نیمقرن پس از آن آلفرد آدلر روانشناس استرالیایی فرضیه مشابهی را در مورد شخصیت افراد مطرح کرد. طبق نظریه او فرزندان اول خانواده افرادی باوجدان و وظیفهشناس بودند؛ در حالی که فرزندان بعدی برونگراتر هستند و از نظر عاطفی ثبات بیشتری دارند. به دنبال آن مطالعات زیادی در مورد این نظریهها انجام گرفت. اما نتایج این مطالعات یکسان نبود. برخی از آنها نظریهها را تایید و برخی دیگر آنها را رد میکردند. اکنون تیمی از پژوهشگران به سرپرستی استفان اشموکل از دانشگاه لایپزیگ آلمان جامعترین شواهد را در اینباره گردآوری کرده است. نتایج این پژوهش که به تازگی در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم منتشر شد، نشان میدهد آدلر اشتباه میکرد اما حق با گالتون بود.
مشکل اصلی مطالعات گذشته آن است که آنها از چند جهت در مقیاسی کوچک انجام شدند. هر چند محاسباتی که برای تحلیل آنها به کار رفت، ساده نبود. تمایز میان تاثیرات توالی تولد با تاثیرات حاصل از اندازه خانواده مسائل را پیچیدهتر میکند. این بدان معناست که برای دستیابی به نتایج معنادار لازم است نمونههای مورد مطالعه بازهم بزرگتر شوند. علاوه بر این، رویکرد خاص قبلی یعنی مصاحبه با تکتک افراد خانواده در مورد خود و فرزندانشان به دلیل هزینههای زیاد محدود شد و از هر خانواده فقط یک مصاحبه به عمل آمد. پژوهشگران نیز سعی کردند تمامی اطلاعات مورد نیاز خود را نیز از همین تنها مصاحبه به دست آورند. این روش نهتنها جامعه نمونه را کوچکتر میساخت، بلکه نوعی تعصب و یکجانبهنگری را نیز به همراه داشت.
دکتر اشموکل و همکاران مجموعه دادههای بزرگی را از آمریکا، بریتانیا و آلمان مورد تحلیل قرار دادند تا به این ابهامات پایان دهند. این مجموعه دادهها که عمدتاً برای مقاصد دیگر گردآوری شده بودند، حاوی آزمونهای شخصیت و هوش از 20186 نفر از مراحل مختلف زندگی بود. آزمونهای آمریکا در مورد افرادی با گروه سنی 29 تا 35 سال انجام گرفته بود. در حالی که آزمونهای بریتانیا برای افراد 50ساله بود. آزمونهای آلمان دامنه وسیعی از بزرگسالان از 18 تا 98 سال را دربر میگرفت.
دکتر اشموکل و همکارانش دریافتند که تعداد زیاد نمونهها به معنای داشتن شانس بیشتری برای تشخیص اثرات توالی تولد بر شخصیت و هوش است. آنها همچنین میدانستند با بررسی نظرسنجیها از کشورهای مختلف و دامنه گستردهای از سن و سال، آنها میتوانند دادههای خود را متنوع سازند و متغیرهای نامناسب را حذف کنند.
طبق یافتههای آنها، توالی تولد ارتباطی با شخصیت ندارد. فرزندان اول در مقایسه با برادران و خواهران کوچکتر خود باوجدانتر، برونگراتر یا عصبیتر نبودند. اما توالی تولد قطعاً بر هوش تاثیر میگذارد. در خانوادههای دارای دو فرزند، احتمال باهوشتر بودن فرزند اول در 60 درصد مواقع بیشتر است. به طور متوسط، تفاوت نمره آزمون هوش (IQ) بین فرزندان اول و دوم 5 /1 نمره است. به نظر میرسد این رقم با نتایج حاصل از مطالعات پیشین یکسان باشد و بنابراین نتیجه تایید میشود.
اما این تفاوت نمره نسبتاً اندک است و برای به چالش کشیدن مشاهدات اولیه گالتون کافی نیست. نمیتوان آن را نتیجه جبرگرایی دانست، اما نکته قابل توجه آن است که گالتون خود اولین فرزند در خانوادهای با 9 بچه بود.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید