پای حرفهای پویا آریانپور و تجربهاش از حضور در حراج کریستی
هیچ کلکسیونری با مینیبوس نمیآید
سه سال پیش در دومین شب یازدهمین حراج کریستی دوبی در میان ۱۵۲ اثر برجسته از هنرمندان سرزمینهای شرقی در سالن گودلفین هتل امارات تاوند دوبی، تابلویی از پویا آریانپور به قیمت ۳۷۵۰۰ دلار به فروش رفت.
سه سال پیش در دومین شب یازدهمین حراج کریستی دوبی در میان 152 اثر برجسته از هنرمندان سرزمینهای شرقی در سالن گودلفین هتل امارات تاوند دوبی، تابلویی از پویا آریانپور به قیمت 37500 دلار به فروش رفت. نقاشیهای آریانپور طی یکی دو دهه اخیر به گنجینه کلکسیونرهای بسیاری راه یافته است، تابلوی او در کنار آثار بزرگانی همچون آیدین آغداشلو و بهمن محصص روی دیوارهای موزه هنرهای معاصر پاسارگاد چشم هر بینندهای را خیره میکند، او طی چند سال اخیر در بیش از 30 نمایشگاه گروهی و هشت نمایشگاه انفرادی آثارش را به نمایش و فروش گذاشته است. آریانپور در این گفتوگو از تجربه حضور در حراجیها میگوید.
آثار یک هنرمند چه روندی را طی میکند تا در حراجی همچون کریستی چکش بخورد؟
اطلاعات من در اینباره برآمده از تجربه شخصی است، حراج کریستی برای شناسایی آثار هنرمندان ایرانی طی چند سال اخیر راهکارهای مختلفی را در پیش گرفته است، خب البته بخشی از آثاری که در 17 دوره گذشته حراج کریستی دوبی به نمایش درآمدهاند شامل آثار هنرمندان شناختهشده و بینالمللی هستند که حضورشان برای هر حراجی اعتبار میآورد، اما جدای از آنها تا مدتها بر اساس تحقیقاتی که خود این موسسه در ایران انجام میداد آثار مورد نظرش را شناسایی میکرد و چند فاکتور را در نظر میگرفت. آنها روند کار و مسیر نقاش را دنبال میکردند و بعد با مطمئن شدن از زمینه کار و تضمین فروش به بررسی گزینهها میپرداختند. اما حالا دیگر با کمک ایجنتها و گالریهاست که هنرمندان پیشرو را برمیگزینند، اما به نظرم باز هم گزینههای دیگری را در نهایت برنامهریزی یا شاید محافظهکاری در نظر میگیرند. کریستی یا هر حراجی دیگری نیمنگاهی هم به میزان فروش و خریدارانی که هنرمند در ایران دارد میاندازد. مطمئناً کریستی جایی برای کشف استعدادهای تازه نیست، بلکه
بیش از هر چیز کار هنرمندانی تثبیتشده را برای فروش عرضه میکند، در شکل کلی هم حراج اثر هنری همین است و از این اصل کلی با کمترین امکان ریسک پیروی میکند، حالا درست یا غلط بودن این رویکرد قابل بحث است. حتی به نظرم بیشتر خریدارانی که از این حراجها سر درمیآورند هم در جستوجوی آثار و هنرمندانی اسم و رسمدار هستند و دغدغه کشف ندارند. برای همین هم برای این حراجی مهم است که هنرمندی که اثرش در کریستی عرضه میشود در کشور خودش هم شناختهشده باشد و مشتریانی داشته باشد تا به این ترتیب بتواند با ارائه اثر هنرمند محبوب آن اقلیت ایرانی مشتریهای تازهای را به سمت خودش ببرد. در نهایت حراجها یکجور تجارت هستند و تجارت هم یعنی سرمایهگذاری که تمام جوانب احتیاط در آن سنجیده شده است، پس دیگر جایی برای صداهای تازه نمیماند.
بعد از اینکه اثر یک هنرمند در حراج کریستی چکش میخورد و به فروش میرود، آیا دایره مخاطبان آثارش هم در گالریهای ایران گستردهتر میشود یا حتی تغییر میکند؟
متاسفانه اینجا کشوری است که فاصله میان هنر و جامعه زیاد است، یعنی تنها یک اقلیت بسیار محدود مخاطب آثار هنری هستند و در این فاصلهگذاری عمیق از سیاستگذاریها تا نهاد آموزش عمومی و رسانهها مقصر هستند. حتی بخش زیادی از خریداران هم از آگاهی چندانی در برخورد با اثر هنری برخوردار نیستند. در چند سال اخیر اما به مدد شنیدن اخبار همین حراجها و هیجانی که به بازار ایران تزریق شد در ایران هم شاهد گشایشی بودیم که باعث یکجور زایش شد و مخاطبانی که به خرید آثار هنری به چشم یک حرفه تجاری نگاه میکنند از راه رسیدند. سرمایهگذارانی که اگر یک زمینه دیگری هم برای یک سرمایهگذاری امن که خیلی زود پول اولیهشان چند برابر میشود پیدا میکردند خیلی برایشان فرق نمیکرد. در واقع فضای عمومی که در یک دهه اخیر غالب شده است به خرید و فروش اثر هنری هم تسری پیدا کرده، یکجور ذائقه دلالی. ذائقهای که دنبال اسمهاست و به چند اسم که میتواند سرمایهگذاریشان را امن
کند، محدود میشود. اما به هر حال این لازمه رونق اقتصادی است، آن هم در شرایطی که ظرفیت سرمایهگذاری بر روی آثار هنری در ایران ظرفیت مغفولی بوده و حضور این قشر از مخاطبان جدید کمآگاه یا ناآگاه سبب رونق اقتصادی میشود و در جریان همین رونق رفتهرفته مخاطبان و خریداران آگاه هم بهزودی پیدا میشوند. اما نگرانی دیگری هم وجود دارد، به دلیل اینکه ما تراز دیگری برای ارزشگذاری نداریم و تشخیص اثر و هنرمند نخبه به این آسانی نخواهد بود و متر و معیار و سرمشق تشخیص محدود میشود و کار برای هنرمندان مستقل و نخبه سختتر میشود.
روزنامه گاردین چندی پیش طی یک گزارش مفصل درباره خرید و فروش آثار هنری در ایران از هجوم خریداران خارجی به گالریهای ایران خبر داده بود، آیا جذب خریداران خارجی تحت تاثیر دیده شدن هنرمندان ایرانی در حراجی همچون کریستی است؟
قطعاً بیتاثیر نیست، به هر حال کار کریستی همین است، چراغ میاندازد روی یک گوشه تاریک و میگوید پول همینجاست. حراجی فکر تجارت خودش است و حالا این وسط سبب میشود گاهی استعدادی هم به شکل اتفاقی کشف شود. اما به هر حال حراجهایی همچون کریستی از یک استاندارد و پیشینهای بهره میبرند که سبب میشود مرجع قابل اعتمادی برای کلکسیونرها و خریداران باشند و در کل این حضور هم قطعاً خوب است. اما تجربه به من ثابت کرده است 99 درصد از این جماعتی که با تور و مینیبوس توی تهران دوره میافتند و به گالریها میآیند خریداران جدی نیستند، به هر حال کلکسیونر با مینیبوس نمیآید، بلکه بعد از کلی تحقیق و چرخیدن در اینترنت و خواندن درباره هنرمندی که نشان کرده نمایندهاش با گالریدار یا خود هنرمند وارد معامله میشود.
در نهایت تاثیر حضور و راه یافتن به حراجی مثل حراج کریستی را روی کار هنرمند ایرانی چطور ارزیابی میکنید؟
به هر حال که نمیتوان یکسره اهمیت و تاثیرگذاری حراجی مثل کریستی را نادیده گرفت. اما حراج کریستی مدینه فاضله نیست و حتی متر و معیار خوبی برای ارزیابی و ارزشگذاری هم نیست. البته در مورد آرتیستهای ایرانی که دیگر بینالمللی هستند و حضورشان به کریستی و ساتبی و حراجیهای نیویورک اعتبار میدهد. اینجا هنوز باید خیلی چیزها عوض بشود، هنوز اینجا اینکه در کارنامهات چند نمایشگاه در خارج از ایران برگزار کرده باشی برای گالریدار از همهچیز مهمتر است، حالا اینکه این نمایشگاه کجای فرنگ بوده و اعتباری داشته یا نه خیلی اهمیتی ندارد. درباره کریستی هم رفتهرفته دارد همین اتفاق میافتد، این در حالی است که اهمیت حضور هنرمند در یک دو سالانه مهم هنری در جهان خیلی مهمتر از هیاهو و چکشی است که در یک حراج میخورد. اما در نهایت همه اینها چشماندازی پیشرویمان میگذارد که میتوان امیدوار بود بعد از بالا و پایینها و پشت سر گذاشتن تجربههایی از این دست در چند سال آینده عرصه هنرهای تجسمی، عرضهکنندگان و
خریدارانش در یک روند طبیعی و سالم قرار بگیرد. حراج کریستی در اولین سالهایی که در دوبی برگزار میشد یک شور و هیجان برای ما ایجاد کرده بود و شبیه یک مسابقه شده بود، بعد هم اینکه چطور میشود بهای یک اثر را آنجا به نسبت آثار دیگر منطقه خاورمیانه بالا برد، اما حالا دیگر آن تب و تاب فروکش کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید