بررسی هفدهمین حراج کریستی در گفتوگو با مایکل جیها مدیر شعبه دوبی
هنرمندان ایرانی و فروشهای میلیون دلاری
دیگر عجیب نیست، حیرتانگیز نیست، دیگر عادی شده است. لابد به یک رسم معمول بدل شده است که هنرمندان ایرانی در حراجیهای مهم -نمونهاش همین کریستی که اوایل این ماه برگزار شد- شرکت کنند و آثارشان به قیمتهای گزافی فروش رود و رکوردهای خودشان را افزایش دهند. به همین خاطر است اتفاقی که در هفدهمین حراجی کریستی در ایران رخ داد، آنطور هیجان نیافرید که سالهای پیش از آن ایجاد میکرد. امسال قاعده همانی شد که پیش از این بود. هنرمندان ایرانی توانستند آثارشان را سه برابر بیشتر از آن چیزی که پیشبینی میشد، به فروش برسانند. اگرچه امسال سهم اصلی را نه هنرمندان که صاحبان اثر بردند. در حراجی امسال، 19 رکورد جدید خلق شده است. آنچه هنر ایران به دست آورد، چیزی حدود سه و نیم میلیون دلار بود. از آن طرف تقریباً 95 درصد از آثاری که به حراجی ارائه شده بود، به فروش رفتند -تعدادی اثر به حراجی نرسیدند. خب ماجرا را اگر از این زاویه نگاه کنیم، خیلی هم خوب است. آمارها میگویند از سال 2010 تاکنون، آثار مدرن و معاصر ایران نتوانسته بودند به چنین قیمتهایی به فروش برسند. این اتفاق در حالی رخ داده که آثار هنرمندان مهمی مثل «محمود سعید» نقاش
مصری، «شفیق عبد» نقاش لبنانی، «لوی کیالی» و «فاتح مدرس» نقاشان سوری به همراه چهار اثر از «دیا العزاوی» عراقی نیز حضور داشتند. هنرمندان ایرانی هم اما دستشان پر بود و نامها بزرگ. امسال آثار پرویز تناولی، سهراب سپهری، حسین زندهرودی، مارکو گریگوریان، فرهاد مشیری و رضا درخشانی در حراجی ارائه شده بود. هنرمندانی که تجربه نشان داده در این سالها آثارشان مورد توجه حراجیها بوده است. قرار شد مساله را فعلاً از همین زاویه پیگیری کنیم و برای نقطه آغاز، نیمه پر لیوان را ببینیم و با خودمان فکر کنیم همه اینها اتفاقات خوبی است که باید به فال نیک گرفت و امیدوار بود به سیاق این سالها همچنان هنرهای تجسمی ایران در اوج باشد. به هر حال هنوز سهم هنرمندان ایرانی از بازار اقتصاد هنر خاورمیانه بالاست و انگار هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. از همینجا داستان را شروع میکنیم.
رکوردزنندگان نامی
امسال همه چیز همانی بود که پیشبینی میشد. قیمتها جهش یا کاهش خیلی عجیب و غریبی نداشتند. همان هنرمندانی که در این سالها آثارشان با قیمتهای بالا فروش رفته بود، فروختند. مشیری و تناولی و سپهری و غیره. تنها چند تفاوت کوچک وجود داشت. مثلاً؟ مثلاً اینکه آثاری که از این هنرمندان ارائه شده بود، در قطع و اندازه و اهمیت به اندازه آثار گذشتهشان نبود. سال گذشته تناولی «پرسپولیس2» را عرضه کرد که نتوانست موفقیت پرسپولیس یک را در سال 2008 تکرار کند و حالا آثار کوچکتری از او عرضه شده بود. مشیری هم خوب فروخت؛ اما با رکورد خودش فاصله زیادی داشت. اما از رکوردزنندگان میتوان به اسمهایی مثل کوروش شیشهگران اشاره کرد و همچنین بهمن محصص. هنرمندانی که با فاصله زیادی از قیمتهای گذشتهشان، آثارشان به فروش رفت. اینکه بهمن محصص توانسته است در این حراجی رکورد بزند، اتفاق عجیبی است. هنرمند خودویرانگر با تمام سهمش در تاریخ هنر ایران، تا حالا سهم چندانی در بازار هنر نداشته است و میشود این را به عنوان نقطه آغاز تلقی کرد. البته که بهمن محصص با آن کاراکتر پیچیده و شاید کمی هم
بدعنقش این چیزها برایش اهمیت نداشت. اگر سه، چهار سال قبل بر اثر بیماری ریوی در نمیگذشت، از این اتفاق خوشحال که نمیشد هیچ، کلی هم به باد استهزایش میگرفت. مگر در همان سالهای پایانی عمرش -در یکی از سفرهایش به تهران- تمام آثاری را که خودش در اختیار داشت، در منزل مسکونیاش در مجتمع اسکان تکهتکه نکرد؟ حالا همچنان طراحی صحنهاش از نمایش صندلیهای یونسکو، در تاریخ طراحی صحنه تئاتر ایران بینظیر مانده است که باشد. بقیه نامها اما همانهایی است که انتظار میرفت. تناولی و سپهری و احصایی و دیگران. حالا بماند که این بار در کنار مجسمه، یک نقاشی از تناولی توانست به قیمت خوبی فروش رود. نقاشیای که او در سال 1962 زمانی که در مینیاپولیس به تدریس میپرداخت، کشیده بوده و حالا سوم آبان ماه به قیمت 365 هزار دلار یعنی شش برابر بیشتر از آنچه در ابتدا تصور میشد، فروش رفت. دو مجسمه دیگرش هم از جمله کارهایی بود که با قیمتهای 185 و 221 هزار دلار به فروش رسید. البته تناولی خودش میگوید هیچکدام از این آثار در اختیار او نبوده و سالها قبل توسط مجموعهداران آمریکایی خریداری شده و توسط همانها به حراجی سپرده شده است. آرتیست
کهنهکار این روزها برخلاف دیگر همتایانش به دنبال فروش آثارش نیست؛ اتفاقاً خیلی دلش میخواهد آثارش را از هر جایی که ممکن است، جمع کند تا رویای دیرینهاش را به سرانجام برساند. رویای خانه-موزهاش را و به همین خاطر است که در مسیر تورنتو- تهران مدام در رفت و آمد است. بعد از تمام آن بلاهایی که در این سالها شهردار و -البته رئیس دولت سابق- به سرش آوردند و نیمی از آثارش را تخریب و نیمی دیگر را غصب کردند، پرویز تناولی همچنان آرزو دارد بتواند آثارش را از آنجا بگیرد و بتواند آنها را در خانهاش گرد هم بیاورد. همین چند وقت قبل به رئیسجمهور روحانی نامه نوشت تا شاید مساله را حل کند. فرهاد مشیری هم در این دوره همچنان توانست اثرش را با قیمت بالایی به فروش برساند. مشیری از آن پدیدههای عجیب هنرهای تجسمی در ایران است. هنرمندی که چندان جریان فعالی در عرصه هنرهای تجسمی ندارد -چه در زمینه فروش و چه برگزاری نمایشگاه- و حالا یکی از گرانترین هنرمندانی است که در عرصه بینالمللی حضور دارد. او نمونه کامل این فرضیه است که اصولاً تاریخ هنر و بازار هنر نگاهی یکسان ندارند و این طور نیست که هر اثری را که بازار پسندید، نمره نهایی برای
هنرمند باشد. اثر ارائهشده در حراجی امسال او از همان «کوزه»هایش بود. کوزههایی که از سال 1378 با الهام از خمها و کوزههای شیرازی کشید و تاکنون هم مورد استقبال خریداران عمدتاً عرب قرار میگیرد. همانطور که «عشق»، «گذشته، گذشته است» یا «فقط من» که در قالب خطاطی و خوشنویسی ایرانی، با مرکب و رنگ و حروف درشت حک شده بودند با قیمتهایی افسانهای به فروش رفتند. مشیری زیاد اهل گفتوگو نیست، برای همین اطلاعات چندانی از نگرشاش به هنر و آنچه هماکنون در عرصه هنرهای تجسمی ایران رخ میدهد، وجود ندارد. هر چه هست اما او حالا یکی از پرچمداران «پاپ آرت» ایران است. خودش در یکی از معدود گفتوگوهایش به این مساله اشاره کرده و گفته است: «کار من، هنری مردمی است. چیزی که من را دگرگون کرده و از آن لذت میبرم برخلاف تصور برخی که فکر میکنند، منزوی هستم، اتفاقاً من از همه بیشتر عاشق چیزهاییام که مردم برای آنها ارزش قائل نیستند.» این اما تمام چیزی نیست که در حراجی اخیر کریستی نصیب هنرمندان ایرانی شد. آثار دیگر نیز با قیمتهایی تقریباً بالا به فروش رفتند.
- دو اثر از تنه درختان اثر سهراب سپهری: 526 هزار دلار
- مجسمه شاعر و هیچ اثر پرویز تناولی: 221 هزار و 185 هزار
- تابلوی Y86M به همراه اثری دیگر از فرهاد مشیری: 5/309 هزار دلار
- نقاشی دولتهای رکنی حائریزاده: ۱۷۳ هزار دلار
- انتزاعیهای کوروش شیشهگران: ۱۶۱ هزار دلار
- سه اثر از حسین زندهرودی: ۱۲۵ هزار دلار، 88 و 81 هزار دلار
- آبگوشت دیزی ایرانی اثر مارکو گریگوریان: ۱۱۹ هزار دلار
- اثری از لیلی متیندفتری: ۶۹ هزار دلار
- نقاشی خط سرخفام اثر علی شیرازی: ۳۵ هزار دلار
- کویرهای کاهگلی اثر پرویز کلانتری: ۱۵ هزار دلار
این قیمتها از منظر دیگری هم قابل توجه است. اینکه هنرهای تجسمی ایران توانسته است با کمک بخش خصوصی -میگوییم بخش خصوصی و بهتر است بگوییم کمکهای فردی علیرضا سمیعآذر- خود را به شکل کامل از ورطه کمکهای دولتی برهاند. هنرمندان تجسمیکار در این سالها، توانستهاند بار خودشان را ببندند و کار خودشان را بکنند. برای همین هم هست که در عرصههای جهانی حرفهای زیادی برای زدن دارند. نقاشان، مجسمهسازان، عکاسان و دیگر همکارانشان، قضیهای متفاوت از سینماگران و تئاتریها دارند، کسانی که چشمشان به جیب دولتی است که خودش هم این روزها پولی در بساط ندارد. اما بهتر است نیمه پر لیوان را رها کنیم، به هر حال نیمه خالی هم بخشی از همان لیوان است. درست است که از مبلغ 12 میلیوندلاری حراجی هفدهم، سه میلیون و 800 هزار دلار به هنرمندان ایرانی اختصاص یافت و این یعنی یکسوم کل آن چیزی که در شب هفدهمین دوره به فروش رسید؛ اما نکته اینجاست که در این دوره، چهار اثر ایرانی از نصرالله افجهای، عباس کیارستمی، افشین پیرهاشمی و فرهاد احرارنیا به فروش نرسیدند. این البته به تنهایی نکته چندان مهمی نیست، مهم نیست؛ چون قرار نیست همیشه تمام آثاری که
در یک حراجی عرضه میشوند، به فروش رود -حراج تهران را از این قاعده مستثنی بدانید- اما به هر حال کیارستمی و پیرهاشمی هم تا قبل از این از جمله هنرمندان محبوب این حراجی بودند. اما نکتهای که شاید بشود روی آن تامل بیشتری کرد، این است که چهار رکورد نخست این شب از آن هنرمندانی چون محمود سعید، حامد اویس و شفیق عبود شد؛ اتفاقی که در دورههای پیشین به ندرت رخ داده بود. با همه اینها «مایکل جیها» -مدیر کریستی دوبی- در گفتوگویی اختصاصی با «تجارت فردا» میگوید: «این دوره از حراجی کریستی و موفقیتی که در فروش آثار هنری به دست آمد، بار دیگر این مساله را روشن میکند که اقتصاد هنر در خاورمیانه همچنان در حال رشد است و در این میان آثاری که از هنرمندان ایرانی عرضه شده بود هم کیفیت کارهای حراج را بالا برد و هم نشان داد که خریداران آثار هنری در خاورمیانه تمایل بسیار بالایی برای خرید آثار هنری ایران دارند. ضمن اینکه حراج کنونی نشان داد طیف گستردهای از مخاطبان هنری در این حراجیها شرکت دارند و دیگر خرید و فروش آثار هنری در دست عدهای معدود قرار ندارد.»
جیها همچنان میگوید: «همیشه استقبال از کارهای هنرمندان ایرانی بسیار بالا بوده است، حتی در زمانی که هنرمندان ایرانی بهترین کارهایشان را هم ارائه نمیدهند، باز این تمایل وجود دارد و خریداران میخواهند آثار آنها را به قیمتهای خوبی خریداری کنند. امسال هم همین اتفاق رخ داد و همانطور که در حراجی مشاهده شد، همواره تعداد زیادی خریدار میخواستند آثار هنرمندان ایرانی را خریداری کنند که همین رقابت در نهایت منجر به افزایش قیمت آثار این هنرمندان شد. ما امیدواریم همچنان تعداد زیادی از هنرمندان -زن و مرد- از ایران در این حراجی شرکت کنند و بتوانند کارهای خوبی ارائه دهند که هم منجر به افزایش کیفیت آثار عرضهشده در حراجی شود و هم بتواند قیمت آثار هنرمندان ایرانی را بیش از پیش افزایش دهد. این اتفاقی است که من مطمئن هستم در آینده رخ خواهد داد و ما از این به بعد هم همچنان شاهد حضور آثاری مهم از هنرمندان ایرانی هستیم. اگرچه شرایط حراج را به هیچ عنوان نمیتوان پیشبینی کرد و ممکن است یک اثر مهم با قیمتی کمتر از آنچه انتظار میرفته به فروش برسد یا برعکس؛ اما تجربه نشان داده هر زمان که هنرمندان ایرانی آثاری مناسب را عرضه
کردهاند، توانستهاند آن را با قیمتهای بالایی به فروش برسانند.»
او همچنین اشارهای به حراج تهران میکند و میگوید: «خوشبختانه حالا ایرانیها خودشان صاحب یک حراج مهم به نام تهران هستند که من امسال در آن حضور داشتم و به نظرم اتفاق بسیار خوب و مهمی است که رخ داده است و میتواند در شکوفایی اقتصادی هنر موثر باشد. در واقع هر اندازه که تعداد حراجیهای هنری منطقه بیشتر باشد، رونق اقتصادی هنر هم بیشتر خواهد شد و تعداد مجموعهداران و گالریداران هم افزایش پیدا میکند و به همین خاطر من به آینده اقتصاد هنر در ایران بسیار امیدوارم.»
اما باید ماجرا را از همان دریچه امیدواری رئیس لبنانی کریستی دید یا کمی هم چاشنی بدبینی به آن اضافه کرد؟ اصلاً ماجرا چیست؟
میشود بخشی از ماجرا را جهانی دید. وضع اقتصادی جهان خوب نیست. وضع خاورمیانهایها از همه بدتر. درست است که همچنان زور بشکههای نفت بر همه چیز میچربد؛ اما این روزها زور بشکههای نفت هم چندان زیاد نیست؛ برای همین است که حتی ثروتمندان خلیجنشین هم قدرت سابق را برای خرید آثار هنری ندارند، در این میان وضع خریداران ایرانی از همه بدتر است. دلار این روزها سه برابر گران شده -ارزش ریال سه برابر سقوط کرده- و همچنان خریداران عرب تمایلی ندارند قیمتهای بالا برای خرید آثار هنری ایرانیان دهند. شاید باید به حرفهای «علیرضا سمیعآذر» اشاره کرد که استدلال خودش را در این زمینه دارد: «هنرمندان شاخص ما با آگاهی از اینکه آن توانایی مالی سال 2008 دیگر وجود ندارد، آثاری را در آن کیفیت به حراج نمیآورند. آنها واهمه دارند که با مبلغی نزدیک به آن ارقام آثارشان فروش نرود و رکوردشان تضعیف شود. برای مثال آقای تناولی و احصایی هرگز بعد از سال 2008 آثاری با آن کیفیت را ارائه نکردند و شاید منتظر شرایط بهتری هستند. در این میان تنها کسی که کاری در آن سطح آورد و توانست رکورد خود را بشکند، «فرهاد مشیری» بود. شاید به تدریج به زمانی برسیم که
بازار دوباره قدرت سابق خود را پیدا کند و رکورد این بزرگان هنر نیز شکسته شود. ضمن اینکه جو سیاسی منطقه و روابط نه چندان مساعد بین ایران و کشورهای عربی، بر مارکت ایران سایه انداخته است. تاثیر نامطلوب شرایط سیاسی موجود بر مارکت هنر را نمیتوان کتمان کرد. در این سالها عربها تمایل چندانی به پرداخت ارقامی بزرگ برای خرید آثار ایرانیان و متعاقب آن ساختن تیترهای بزرگ از هنر ایران نداشتند. برای آنها هنر ایران و دولت ایران قابل تمایز نیست و اگر روابط نامساعدی با دولت داشته باشند، هنرمندان نیز چوب این را میخوردند. رکوردهای ایرانیان را بیشتر خریداران عرب رقم زدند در حالی که خریداران ایرانی رقمهای کوچک را خیلی خوب میخرند. به عنوان نمونه تابلوی یک میلیوندلاری آقای احصایی را موسسه «ابراج» خرید که سهامدار اصلی آن شیخ محمد نخستوزیر امارات و حاکم دوبی است یا کار 8/2 میلیوندلاری آقای تناولی را موزه قطر خرید. پس اگر روابط ما با کشورهای منطقه بهتر شود، آنها میتوانند خریداران بهتری از آثار ایران به خصوص در ارقام بالا باشند و این خود به خود تشویقکننده ثروتمندان ایرانی خارج از کشور نیز خواهد بود.»
در این میان نمیتوان این مساله را نیز نادیده گرفت که هر آنچه در عرصه هنرهای تجسمی رخ داده است، مارکت آثار هنری است؛ در همه این سالها همچنان نمایشگاه جامعی از هنرمندان ایرانی برگزار نشده است؛ آثارشان معرفی نشده و از آن طرف اتفاق فرهنگیای از حضور هنرمندان خارجی در ایران رخ نداده است. اینها اما اتفاقاتی نیستند که بتوان تنها از یک فرد انتظار داشت؛ همانطور که خود سمیعآذر میگوید: «در این سالها نهادهای رسمی کاملاً بلااثر بودهاند و هر چه در هنر ایران اتفاق افتاده بدون نفوذ دولت توسط بخشهای غیردولتی بوده است، در حالی که نهادهای دولتی میتوانستند با داشتن این فضاها و امکانات دیگر در هنر ایران تاثیر بگذارند و در عین حال هنرمندان را نیز از یک امکان خوب بهرهمند سازند. باید توجه داشت که تنها وظیفه این مراکز معرفی نیست، آموزش هم هست. آموزش صرفاً در دانشکدهها خلاصه نمیشود؛ بلکه برخی اوقات موزهها و گالریها میتوانند جنبه آموزشی ملموستری داشته باشند. تاثیر منفی این رکود فراتر از مارکت است، چون هنر ایران میتوانست از امکانی بهرهمند شود که در پویایی آن تاثیر وسیعی داشته باشد و حالا از آن محروم مانده است.»
پیوند سیستماتیک هنر ایران با مراکز فروش جهانی آثار هنری از جمله کریستی که الان به یک برنامه کاملاً روتین تبدیل شده یک موفقیت بزرگ است؛ اما در شرایطی که دولتهای عربی هر روز تلاش میکنند تا گالریهای خودشان را گسترش دهند و چهرههای هنریشان را فعالتر کنند، امکانات و ابزارشان را گسترش دهند، این موفقیت میتواند ادامه داشته باشد؟
دیدگاه تان را بنویسید