تاریخ انتشار:
چرا محققان درباره مسائل اقتصاد ایران پژوهش نمیکنند؟
ماه آبان با اتفاقهای مبارکی برای اقتصاد ایران شروع شد. روزهای سوم و چهارم آبان سال جاری در حالی که در تهران و در دانشگاه صنعتی شریف، اولین همایش توسعه و عدالت آموزشی به همت گروه حامیان فردا برگزار شد؛ در کیلومترها آن طرفتر، در سالهایت در دانشگاه «بوستون کالج» در بوستون آمریکا، ششمین کنفرانس بینالمللی اقتصاد ایران برگزار شد.
ماه آبان با اتفاقهای مبارکی برای اقتصاد ایران شروع شد. روزهای سوم و چهارم آبان سال جاری در حالی که در تهران و در دانشگاه صنعتی شریف، اولین همایش توسعه و عدالت آموزشی به همت گروه حامیان فردا برگزار شد؛ در کیلومترها آن طرفتر، در سالهایت در دانشگاه «بوستون کالج» در بوستون آمریکا، ششمین کنفرانس بینالمللی اقتصاد ایران برگزار شد. در کنفرانس اقتصاد ایران، پژوهشگران و استادانی که در حوزه اقتصاد ایران پژوهش میکنند دور هم جمع شدند تا آخرین تحقیقات خود را ارائه دهند و درباره آنها به بحث و گفتوگو بنشینند. در کنفرانس دوروزه اقتصاد ایران، نسل اول، دوم، و سوم اقتصاددانهای ایرانی خارج از کشور و نیز چندین تن از استادان اقتصاد داخل کشور، تحقیقهای خود را ارائه دادند.
در کنفرانس امسال دو مقاله درباره اثر تحریمها بر روی اقتصاد ایران ارائه شد. مقاله دکتر پسران و دکتر محدث اثر تحریم ایران بر روی اقتصاد جهانی را مورد بررسی قرار داده بود و در این مقاله، نویسندگان به این نتیجه رسیده بودند که با افزایش تولید نفت توسط عربستان، شوک اثر تحریم نفتی ایران تا حد زیادی بیاثر شده و تحریم نفتی ایران بر روی رشد جهانی اقتصاد اثر معناداری نداشته است. روز دوم کنفرانس اما بیشتر مقالات حول مسائل مرتبط با اقتصاد خرد بود. مقاله دکتر کشاورز و دکتر حبیبی سعی در تبیین مفهوم بیشآموزی1 داشت. در مقاله دکتر جواد صالحیاصفهانی و سارا تقویطلب و نیز مقاله دکتر صالحی همراه محمد مصطفوی به ترتیب اثر توسعه شبکه برق در روستاها روی باروری و نیز اثر یارانه نقدی روی عرضه نیروی کار خانوار بررسی شده بود. دکتر هاشمی و دکتر مجبوری نیز اثر اصلاحات نظام آموزشی در سال 1992 بر روی نرخ ترک تحصیل و ثبتنام در مدارس فنی و حرفهای را بررسی کرده بودند. بخش پایانی کنفرانس نیز به بررسی سیاستهای جاری اقتصاد ایران و نیز گزارشی از شکلگیری کنفرانس بینالمللی اقتصاد ایران اختصاص داشت.
شنبه و یکشنبه بعدی، اما نوبت کنفرانس اقتصاد توسعه بود که به همت کنسرسیوم توسعه دانشگاههای شمال شرق آمریکا2 (NEUDC)، هرساله در یکی از دانشگاههای شمال شرقی آمریکا برگزار میشود و پژوهشگران جوان فعال در حوزه اقتصاد توسعه، کارهای خود را برای سایرین ارائه میدهند و راجع به این پژوهشها، دانشجویان و استادان اقتصاد توسعه به بحث و گفتوگو مینشینند. امسال کنفرانس NEUDC در دانشگاه بوستون و در مرکز فونتیک این دانشگاه برگزار شد.
حضور در هر دو کنفرانس، این فرصت را برایم فراهم کرد تا بتوانم بهتر جواب به این سوال را تحلیل کنم که چرا روی اقتصاد ایران آنطور که باید و شاید، پژوهش نمیشود. امید دارم که این یادداشت، دریچهای برای تغییر نگاه افراد دستاندرکار در حوزه آمار، آموزش، بهداشت و سازمانهای مرتبط با آنها باشد.
در حالی که نسل دوم افراد تحصیلکرده در رشته اقتصاد چند سالی است که وارد بازار کار شده و بخشی از این افراد در دانشگاههای آمریکا استخدام شدهاند، اما حضور نسل دوم در کنفرانس اقتصاد ایران بسیار کمرنگتر از حد انتظار بود. از طرف دیگر به جز یک نفر، هیچ پژوهشگر غیرایرانی دیگری در کنفرانس بینالمللی اقتصاد ایران حضور نداشت. جمال ابراهیم حیدر، دانشجوی لبنانی دکترای مدرسه اقتصادی پاریس، درباره اثر تحریمها روی بخش تجاری ایران کار کرده بود. وقتی از جمال پرسیدم که چه شد روی اقتصاد ایران کار کردی، پاسخ داد که قبل از شروع دوره دکترا مدتی در بانک جهانی کارآموز بوده است و در آنجا روی تجارت در کل منطقه خاورمیانه کار میکرده است و بخشی از آن پروژه مربوط به ایران و تجارت بینالملل ایران بوده است. در واقع جمال به صورت تصادفی و کاملاً اتفاقی در مورد ایران کار کرده است و دیتاهای مورد نیاز پروژهاش هم از طریق بانک جهانی در دسترساش بوده است. سوالی که ذهنم را بهشدت در خلال کنفرانس اقتصاد ایران به خود مشغول کرد این بود که چرا پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی علاقه چندانی به کار کردن روی اقتصاد ایران ندارند؟ در حالی که نسل اول
اقتصاددانهای ایرانی شاغل در اروپا و آمریکا، بسیار زیاد روی اقتصاد ایران کار کردهاند، چرا استادان جوان و پرانرژی که در ابتدای مسیر پژوهش هستند، علاقه چندانی به کار کردن روی مساله اصلی کشور که همان اقتصاد است ندارند؟ در واقع در میان دانشجویان نسل سوم نیز، تنها آنهایی در حوزه اقتصاد ایران کار میکنند که استادان نسل اول مانند دکتر جواد صالحیاصفهانی و پروفسور هاشم پسران، استاد راهنمایشان هستند. رسیدن به جواب این سوال چندان طولانی نبود، در کمتر از یک هفته و با شرکت در کنفرانس اقتصاد توسعه، به طور واضحی به جواب سوالم رسیدم: فقر دادههای آماری قابل اعتنا، کیفیت پایین پرسشنامهها و surveyهای آماری، و عدم دسترسی عمومی به بسیاری از دیتاهایی که ماهیتاً عمومی هستند و در بیشتر کشورهای دنیا در دسترس پژوهشگران و عموم مردم هستند.
شنبه دهم آبان 93، اولین روز کنفرانس اقتصاد توسعه در دانشگاه بوستون آمریکا بود، بیش از 300 نفر از پژوهشگران جوان فعال در حوزه اقتصاد توسعه جمع شده بودند تا نتایج بیش از 200 مقاله را بشنوند و دربارهاش بحث کنند. کنفرانس امسال در 50 جلسه تخصصی، یک جلسه عمومی و پوستر روزهای دهم و یازدهم آبان 93 (اول و دوم نوامبر 2014) در دانشگاه بوستون برگزار شد. دانشجویان سال آخر دکترای دانشکدههای اقتصاد مطرح دنیا از جمله هاروارد، امآیتی، کورنل، کلمبیا، شیکاگو و... به همراه محققان پسادکترا و استادان حوزه اقتصاد توسعه مقالات خود را در جلسات 25 دقیقهای ارائه کردند. بیشتر کارهای ارائهشده در این کنفرانس، مقالات تجربی در حوزه اقتصاد توسعه بود. از آنجا که ارائهدهندگان اکثراً در ابتدای مسیر جدی تحقیق بودند، و نیز به خاطر ماهیت اقتصاد توسعه که بیشتر در زیرمجموعه اقتصاد خرد یا کلان کاربردی قرار میگیرد، رویکرد تجربی و آماری به موضوعات مختلف قابل فهم است. موضوعاتی از قبیل توسعه سرمایه انسانی و آموزش، توسعه وضعیت بهداشت و سلامت، اقتصاد رفتاری و توسعه، تجارت، اقتصاد سیاسی توسعه، بازار کار در کشورهای در حال توسعه، جنسیت، خانواده،
و اقتصاد توسعه با رویکرد تاریخی، از موضوعات ارائهشده در این کنفرانس بود.
در بیش از 200 مقاله ارائهشده در این کنفرانس، دوباره جای ایران به عنوان یکی از کشورهای در حال توسعه که مسائل مختلفی در حوزههای بهداشت، آموزش، جنسیت، و بازار کار دارد، خالی بود. در حالی که تحقیقات زیادی روی مسائل هند و چین در حال انجام است، و از طرف دیگر محققان دانشگاههای برتر دنیا روی کشورهای مختلف در حال تحقیق و پژوهش هستند، سوالی که به ذهن میرسد این است که جایگاه ایران و سایر کشورهای خاورمیانه در این بین کجاست؟ مشاهده اینکه تحقیقاتی درباره مسائل کشورهایی مثل کلمبیا، مکزیک، پرو، اوگاندا، آفریقای جنوبی، اتیوپی، پاکستان، رومانی و افغانستان در حال انجام است اما کشورهای در حال توسعه در منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران جایگاهی در این بین ندارند این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا اساساً هیچ مسالهای در این کشورها نیست؟ و اگر هست چرا دانشجویان و محققان اینقدر برای انجام پژوهش روی این کشورها بیمیل هستند؟
اگر نگارنده راجع به کشورهای دیگر اطلاعاتش محدود باشد، در مورد ایران مطمئن است که کشور نیاز جدی به اصلاحات اساسی در حوزه آموزش، بهداشت، بازار کار و جنسیت دارد. در دنیای امروز دیگر با آزمون و خطا نمیتوان مسائل را حل کرد و رسیدن به جواب این سوال که چه سیاستهایی بهترین سیاست برای حل مشکلات مختلف است نیاز به کار تحقیقی جدی دارد. باید سیاستهای گذشته به دقت مورد بررسی قرار گیرند، نتایج آنها با روشهای علمی مورد آزمون قرار گیرند و سپس دست به سیاستگذاری جدید زد. در واقع بخش اصلی راهحل مساله، شناخت درست مساله و شناخت کاستیهای گذشته است. همه اینها جز با تحقیق علمی قابل دستیابی نیست. در واقع بیمیلی دانشجویان و استادان - چه ایرانی و چه غیرایرانی- نسبت به مسائل اقتصاد ایران، نه به خاطر وجود نداشتن مساله، بلکه به خاطر در دسترس نبودن ابزار کار است. اصلیترین ابزار کار یک پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی کاربردی، اطلاعات و دادههای آماری است، اما متاسفانه دادههای مناسب آماری در کشور تولید نمیشود و آنهایی هم که تولید میشوند یا در دسترس عموم، و حتی در دسترس محققان قرار نمیگیرند یا متناسب با نیازهای جامعه دادهها بهروز
نمیشوند.
شرایط هیات علمی شدن در دانشگاههای آمریکا فرآیندی بسیار ریسکی، پرتنش و استرسزاست. دانشآموخته دکترا که با عنوان استادیار استخدام میشود، طی بازهای چهار تا شش سال باید با تولید مقالات باکیفیت قابل قبول و چاپ آنها در ژورنالهای معتبر به رتبه دانشیاری ارتقا یابد. تولید مقالات باکیفیت در حوزه اقتصاد کاربردی نیازمند دیتاهای باکیفیت است. برای نگارنده قابل فهم است که چرا استادان جوان ایرانی و دانشجویان دکترا نسبت به پژوهش در حوزه اقتصاد ایران بیمیل هستند، علت هزینه فرصت و نیز ریسک زیاد کار کردن در این حوزه است. در دسترس نبودن دادهها، و وجود دادههایی که چندان با علم روز اقتصاد بهروز نشدهاند، هزینه فرصت پژوهش در حوزه اقتصاد کاربردی و به خصوص اقتصاد خرد کاربردی در ایران را بالا میبرد. وقتی استادان جوان ایرانی حاضر به قبول چنین ریسکی نیستند؛ دیگر تکلیف دانشجویان و استادان جوان غیرایرانی مشخص است.
واقعیت موجود این است که بخشی از نیروی باکیفیت کار ایران، با گسترش پدیده مهاجرت، در مراکز علمی خارج از کشور مشغول به کار شدهاند. بسیاری از دانشجویانی که برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور میروند، به کشور برنمیگردند و متاسفانه بعد از مدتی ارتباطات این افراد با فضای علمی داخل قطع میشود. این مساله شاید در بادی امر، تهدیدی برای توسعه کشور باشد، اما همیشه میتوان تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. بسیاری از پژوهشگران دیگر کشورهای در حال توسعه نیز کار کردن در مراکز علمی و دانشگاههای آمریکا را به کشور خود ترجیح میدهند. در بسیاری از دانشگاههای معتبر آمریکا، استادانی از کشورهای آمریکای لاتین، هند، چین، پاکستان، و اروپای شرقی وجود دارند. شاید مهمترین تفاوت میان ایران و این کشورها این باشد که دولتهای این کشورها دست این پژوهشگران را برای پژوهش باز گذاشتهاند و دادههای مورد نیاز در اختیار این افراد است، در مواردی که نیاز به تولید داده جدید است به خاطر ارتباطاتی که بین این استادان و دانشجویان و محققان کشورشان برقرار است، اطلاعات و دادههای جدید تولید میشود و کارهای مشترک زیادی انجام میشود. در واقع درست است که
بخشی از نیروی باکیفیت پژوهشی این کشورها حضور فیزیکی چندانی در کشور خودشان ندارند، اما پژوهشهای آنان و همکاریهای مشترک، بخشی از مشکلات و گرههای کشورشان را باز میکند. کاری که نسل اول اقتصاددانهای ایرانی خارج از ایران نیز به خوبی انجام دادند اما این همکاریها به نسل دوم اقتصاددانهای ایرانی خارج از ایران منتقل نشده است که علت شاید همان بالا رفتن هزینه فرصت و ریسک پژوهش در حوزه اقتصاد ایران از یک طرف و نبود دادهها و surveyهای باکیفیت و در دسترس نبودن دادههای موجود از طرف دیگر باشد.
برگزاری همایش توسعه و عدالت آموزشی در تهران، اتفاق مبارکی است از آن رو که نظر سیاستگذاران را به مساله مهم آموزش و عدالت آموزشی جلب میکند؛ موضوع مهمی که در سالیان گذشته از آن غفلت شده است و از این سو نقش چنین نشستهایی برای طرح موضوع آموزش و نقش آن در توسعه کشور، غیرقابل انکار است. اما این تنها یک روی سکه است، روی دیگر سکه، سیاستگذاری درست برای حل مساله طرحشده است. اینجاست که پای پژوهشهای حوزه علوم اجتماعی به مساله باز میشود. نمیتوان باور کرد که بدون یک تحقیق علمی بتوان تخصیص مناسبی از بودجه مورد نیاز برای ارتقای عدالت آموزشی در کشور داشت. سیاستگذار باید بداند که چه عواملی اثر بیشتری روی نابرابری آموزشی داشتهاند، چه مناطقی از کشور بیشتر درگیر این مساله هستند؟ تجربه سایر کشورها برای حل معضل نابرابری فرصتهای آموزشی چه بوده است؟ و کدام سیاست اجراشده بیشترین انطباق را با شرایط کشور دارد؟ اگر هیچ کدام از سیاستهای اجراشده بنا به دلایل مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مناسب ایران نیستند، سیاست مناسب کدام است و چگونه باید طراحی شود؟ جواب به این سوالها بدون یک تحقیق علمی جامعهشناختی و اقتصادی و بدون تحلیل
آماری وضعیت آموزشی کشور امکانپذیر نیست و سیاست طراحی شده بدون پاسخگویی به چنین سوالهایی، ادامه وضعیت آزمون و خطا در حوزه سیاستگذاری، اتلاف منابع و از دست دادن فرصتها را به همراه دارد. در دنیای پر شتاب امروز که حتی کشورهای در حال توسعهای مثل پاکستان نیز اهمیت سیاستگذاری درست را دریافتهاند، دیگر سیاستگذاری بر مبنای حدس و گمان، چارهساز نخواهد بود. شاید وقت آن رسیده باشد که مسوولان دولتی به پژوهشگران اعتماد کنند و با در اختیار گذاشتن اطلاعات مورد نیاز و استفاده از نتایج تحقیقات آنها، توسعه اقتصادی-اجتماعی را شتاب بخشند.
پینوشتها:
1- overeducation
2- North East Universities Development Consortium (NEUDC)
دیدگاه تان را بنویسید