تناقض توسعه آموزش عالی و شغلهایی که ایجاد نشده است
درسخوانده بیکار بهتر است یا بیسواد شاغل؟
از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دو ساله دانشگاهها همواره به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات در حوزه آموزش عالی در سه دهه پس از انقلاب نام میبرند. وقفهای که علاوه بر اهداف تصمیمگیران چون حذف عناصر رژیم قبلی از نظام دانشگاهی، باعثرویدادهای دیگری هم شد.
از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دو ساله دانشگاهها همواره به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات در حوزه آموزش عالی در سه دهه پس از انقلاب نام میبرند. وقفهای که علاوه بر اهداف تصمیمگیران چون حذف عناصر رژیم قبلی از نظام دانشگاهی، باعث رویدادهای دیگری هم شد. از جمله اینکه عدهای را به صرافت توسعه و گسترش نظام آموزشی عالی برای خیل مشتاقان ورود به دانشگاه و ادامه تحصیلات عالی انداخت. راهی که اگرچه زمانبر بود اما در نهایت میتوانست با جذب روزافزون جمعیت جوانی که رو به افزایش بود، با دست پر به هدف برسد. اما حالا انگار چالش شاید بزرگتری برای آموزش عالی پیش آمده است؛ این فرآیند محصولی تولید کرده که در بازار کار خریداری ندارد. عرضه بر تقاضا بسیار افزون است.
در همان روزهای انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه بود که عبدالله جاسبی که از انگلستان برگشته بود و در نهادهای مختلف سیاسی از وزارت کشور گرفته تا دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی حضور و فعالیت داشت، به اکبر هاشمیرفسنجانی پیشنهاد راهاندازی دانشگاهی را داد که نمونههای مشابهش را در اروپا دیده بود، دانشگاهی که قرار نبود خرج روی دست دولت بگذارد و دانشجویان باید خود هزینه تحصیلشان را بپردازند. این ایده ساخته ذهن هاشمی نبود اما او همیشه مناسبترین راهها را پیدا میکرد. به قول خود جاسبی «آقای هاشمی یکمرتبه در ذهنش جرقهای زد» و اقناع سران قوا و اخذ تاییدیه اساسنامه دانشگاه از امام خمینی (ره) و جلب رضایت وی را آنچنان به خوبی انجام داد که توانست حتی یک میلیون تومان کمک نیز از ایشان بگیرد. هاشمی در خطبههای نماز جمعه 31 خردادماه 1361 خبر تاسیس یک دانشگاه را به مردم داد و در تاریخ 10 مرداد همان سال این دانشگاهِ اکنون 32ساله، راهاندازی شد.
دانشجو شوید
البته برنامه افزایش ظرفیت دانشگاهها و پذیرش دانشجو در دهه 1350 و پیش از انقلاب اسلامی کلید خورد. دانشگاه آزاد ایران که با حضور افرادی چون عبدالرحیم احمدی و شاهرخ مسکوب کار خود را آغاز کرده بود در سال 1355 چند دانشجوی نخبه را به دانشگاههای خارجی فرستاد تا بعداً از آنها در کادر خود استفاده کند. این دانشگاه در سال 1357 هم تعداد محدودی دانشجو پذیرفت اما با وقوع انقلاب کارش شروع نشده تمام شد.
طرح توسعه آموزش عالی در کشور با اصلاح اساسنامه جهاد دانشگاهی ادامه یافت. جهاد دانشگاهی که در 15 مرداد 1359 یعنی دو سال زودتر از دانشگاه آزاد راهاندازی شده بود، در آذرماه 1365 دچار اصلاحاتی شد و این موسسه آموزشی نیز با پذیرش و تربیت دانشجویان بیشتر، ظرفیت بالاتری برای علاقهمندان تحصیل در آموزش عالی ایجاد کرد. کمکم با افزایش ظرفیت دانشگاههای دولتی، اضافه شدن دورههای شبانه، نیمهمتمرکز و مجازی، راهاندازی دانشگاه پیام نور، دانشگاه جامع علمی-کاربردی و اعطای مجوز به موسسات غیرانتفاعی، ورودی موسسات آموزش عالی هر سال بیش از قبل شد به طوری که دیگر در سالهای اخیر دانشآموزی پشت کنکور نمیماند و به هر طریق در موسسهای پذیرفته میشد. حتی برخی رشتهها بدون کنکور اقدام به ثبتنام از دانشآموزان کردند. ظرفیت ورود به دانشگاه برای متولدان سالهای اول انقلاب اکنون فراهم شده بود اما این بار ولع رفتن به مدارج بالاتر شایع شد و باعث شد مراکز آموزش عالی دست به افزایش ظرفیت دورههای تحصیلات تکمیلی خود بزنند. افزایش قابل توجه ورودیها و کاهش خروجیها خود باعث تجمع تعداد زیادی از دانشجویان و فارغالتحصیلانی است که حالا با
برآورده شدن نیاز آموزش عالی به نیاز مهمتر و بزرگتری رسیدهاند؛ آنچه به نظر میرسد دومین چالش بزرگ تصمیمگیران آموزش عالی باشد گرچه خودشان را زیادهم مرتبط به آن نمیدانند؛ معضل بزرگی به نام بیکاری.
تعداد دانشجویان و موسسات آموزش عالی
اما توسعه آموزش عالی ما چه روندی داشته است؟ بنا بر آمار موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی تعداد دانشجویان کشور که در سال 1356 برابر با 160 هزار نفر بوده در سال 1392 به چهار میلیون و 368 هزار نفر رسیده است. تعداد دانشگاهها و موسسههای آموزش عالی نیز از 230 واحد در سال 1356 به بیش از 2650 واحد افزایش یافته است. سهم موسسههای آموزش عالی برای دانشگاه جامع علمی- کاربردی 32 درصد، دانشگاه پیام نور 22 درصد، دانشگاه آزاد اسلامی 20 درصد، موسسههای آموزش عالی غیردولتی-غیرانتفاعی 12 درصد، دانشگاه فنی و حرفهای شش درصد، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری پنج درصد، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دو درصد و سهم سایر دستگاههای اجرایی نیز یک درصد است. متوسط نرخ رشد سالانه تعداد واحدهای موسسههای آموزش عالی طی این دوره بیشتر از هفت درصد بوده و به طور متوسط سالانه 67 موسسه آموزش عالی جدید در کشور تاسیس شده است. همچنین بر اساس اطلاعات مربوط به سال تحصیلی 1392-1391 تعداد دانشجویان کل کشور چهار میلیون و 368 هزار نفر است که از این تعداد دو میلیون و 107 هزار
نفر یعنی 2/48 درصد زن و دو میلیون و 261 هزار نفر برابر 8/51 درصد مرد هستند. البته سهم زنان در موسسات آموزش عالی دولتی به 55 درصد افزایش مییابد. نرخ ثبتنام ناخالص آموزش عالی که یک شاخص استاندارد بینالمللی است طی 10 سال گذشته در کشور ما از 20 درصد به 50 درصد ارتقا یافته است که البته هنوز فاصله قابل توجهی با این رقم در کشورهای توسعهیافته چون آمریکا و فنلاند (95 درصد) و کره جنوبی (100 درصد) دارد.1
توسعه آموزش عالی خوب یا بد؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، توسعه کمی قابل توجه آموزش عالی در کشور باعث شد بخش اعظمی از جوانان فرصت راهیابی به دانشگاه و تجربه تحصیلات عالی را بیابند. مسالهای که در کنار افزایش نیروی انسانی متخصص در کشور، احتمالاً به بهبود بهرهوری و رشد اقتصادی منجر شده است. اما آیا این تمام ماجراست؟ مسعود نیلی قبل از انتخاباتی که منجر به روی کار آمدن حسن روحانی شد در خصوص بازار کار در اتاق بازرگانی تهران سخنانی ارائه کرد و در مورد آموزش عالی و مزایا و مشکلات آن به این عبارت رسید که «توسعه آموزش عالی، پدیدهای منفی نیست؛ اما سیاستها در سمت عرضه تناسبی با سطح تقاضا ندارد و نیروی تحصیلکرده در کشور ما، تنها نرخ دستمزد را افزایش داده است». مسعود نیلی بود که برای نخستین بار نقش آموزش عالی را ضربهگیر بازار کار خواند که ورود جوانان متقاضی کار به بازار کار را به تاخیر انداخته است. او همچنین عنوان کرد ادامه تحصیلات بیشتر به نبود شغل برمیگردد و فارغالتحصیلان با این کار ورود خود را به تاخیر انداختهاند: «در اقتصاد ما اتفاق عجیبی افتاد. جمعیت فعال کشور یعنی افرادی که
وارد بازار کار میشوند برحسب اینکه کار پیدا کنند یا نکنند با کاهش بسیار زیادی مواجه شده است. یعنی افرادی که انتظار میرفت وارد بازار کار شوند وارد نشده و فشار را به سالهای آینده منتقل کردهاند. این یعنی در سالهای پیشرو با یک قله در جمعیت ورود به بازار کار مواجه خواهیم بود.»2 رشد و توسعه آموزش عالی در کنار بالا بردن سطح آگاهی جامعه احتمالاً آثار و تبعاتی چون تن ندادن افراد به کارهای سادهتر که نیاز کمتری به تحصیلات عالی دارند هم به بار میآورد. از طرفی عدم تطابق نیاز بازار کار با خروجی دانشگاهها باعث میشود افراد تحصیلکرده زیادی با مدارک بالای تحصیلی بیکار بمانند یا در نهایت تن به شغلی بدهند که تخصص علمی آنها به کارشان نمیآید. با این همه این سوال مطرح است که آیا داشتن تحصیلات عالی به خودی خود نمیتواند شاخصی مثبت برای یک جامعه تلقی شود؟ احتمالاً پاسخ مثبت است اما اگر این آموزش به بالا رفتن بهرهوری و رشد اقتصادی بیشتر نینجامد، چرا باید هزینه آن را پرداخت کرد؟ از طرفی آیا سنجش و مطالعهای در مورد افرادی که با وجود داشتن مدارک بالای تحصیلی جایی در بازار کار برای خود نمییابند انجام داده است؟ آیا معضلات و
چالشهای اجتماعی و فردی که برای این گروه ایجاد میشود در نهایت هزینههای زیاد و اتفاقات غیرقابل پیشبینی نصیب جامعه نخواهد کرد؟ شکی نیست که باید طی همین سالهای پیشرو برای این سوالها پاسخی یافت.
پینوشتها:
1- رضا منیعی، فصلنامه نگاه نو، بهار 93
2- مسعود نیلی، سایت اتاق بازرگانی تهران
دیدگاه تان را بنویسید