سرنوشت محتوم صنعتگرانی که کوشیدند
تراژدی جاده کرج
دهه ۴۰ را دهه زرین اقتصاد ایران میدانند، میانگین نرخ رشد اقتصادی ۵ / ۱۱ درصد و میانگین نرخ رشد بهرهوری سرانه در بخش صنایع و معادن، به ۲ / ۱۱ درصد رسید.
دهه 40 را دهه زرین اقتصاد ایران میدانند، میانگین نرخ رشد اقتصادی 5 /11 درصد و میانگین نرخ رشد بهرهوری سرانه در بخش صنایع و معادن، به 2 /11 درصد رسید. تولیدات داخلی رشد قابل توجهی کرد و بسیاری از شرکتهای خارجی شعبهای در ایران تاسیس کردند. این دهه، نقطه اوج کارآفرینی ایرانی بود، کارآفرینانی که یا از تجارت دل کنده بودند و به صنعت روی آورده بودند یا از همان ابتدا، بنیان کارشان را بر صنعت نهاده بودند.
چند ماهی بیشتر از وقوع انقلاب 1357 نگذشته بود، که توفان مصادره بر اموال بسیاری از کارآفرینان صنعت ایران وزیدن گرفت، حتی اگر به مصداق تحقیق علمی، نخواهیم یکسویه به قضیه نگاه کنیم، مصادره اموال کارآفرینان و صنعتگران در اولین ماههای پیروزی پس از انقلاب اشتباه بود، در این دوران، اموال کسانی به اتهام طاغوتی بودن مصادره شد که اغلب کمتر به ارتباط با سیاست تمایلی نشان داده بودند و ارتباطشان با دربار پهلوی، همان دادوستدهای معمول ثروتمندان و حکومت بود. به نظر میرسد صنعتگران کارآفرین ایرانی، بیش از آنکه قربانی طاغوتی بودن بشوند، قربانی کینهتوزی افرادی شدند که به کنار رانده شده بودند، قربانی بوروکراتهایی که مانع عملیاتی شدن ایدههای خلاقانه سرمایهگذاران میشدند، چپگراها که بر سرکوب سرمایهدار اصرار داشتند و روشنفکران که جادهصافکن مصادرهها و سلب مالکیتها شدند. حتی فهرست مصادرهشوندگان، فهرست درست و جامعی نبود، در آن نام کسی مثل هژبر یزدانی که حتی در دوران پهلوی به رانتخواری مشهور بود، دیده نمیشد، و در عوض نام کسانی در فهرست بود که یا همچون حاجی طرخانی خود مسوول رسیدگی به اموال مصادرهشدگان بودند یا همچون
حاجی برخوردار شهره به خیر.
بسیاری از این کارآفرینان که معتقد بودند ارتباطی با طاغوت ندارند، در دوران پرتلاطم انقلاب، با امید بازگشت، از کشور خارج شدند، ولی به خاطر برخوردهایی که با سرمایهداران میشد دیگر بازنگشتند. بسیاری هم با امید سازندگی در کشور ماندند، اما موفق به فعالیت چندانی نشدند. این شاید یکی از بزرگترین نقاط عطف انقلاب اسلامی باشد که اموال بزرگترین سرمایهداران، صنعتگران و کارآفرینانش را مصادره کرد درحالیکه بسیاری از آنها افراد مفیدی برای اجتماع بودند. نوستالژیهای کودکان دهههای 50 و 60 با همینها شکل گرفت، نوستالژیهایی مثل پیکان، چرخ خیاطی سینگر، تلویزیون گروندیک پارس، کفش ملی، قوه پارس، کانادادرای و پفک نمکی مینو. نوستالژیهایی که یا مانند پیکان برای همیشه متوقف شدند و در خاطرهها ماندند و جایشان را به اتومبیلهای مونتاژشده به نام تولید ملی دادند، یا همچون تلویزیون پارس در رقابتی نابرابر با برندهای جدید خرد شدند یا همچون مینو، به بخش دولتی سپرده شدند و به خاطرهها بدل شدند. مصادره شرکت مینو و اموال خسروشاهیها که خاطره طعمهای خوش را برای ایرانیان هدیه آوردند، شیوهای منحصر بهفرد بود. گروه صنعتی مینو، به دلیل
اینکه نه قرض بالایی به بانکها داشت و نه وابستگی به رژیم قبلی، مشمول بند «دال» قانون حفاظت از صنایع شد. این بند شامل کسانی میشد که هیچ مسالهای نداشتند و دولت هم از آنان حمایت میکرد. اما مینو قربانی تحریکات گروههای چپ و تظاهرات کارگری شد و مدیران آن به گروگان گرفته شدند، در اسفند 1358، بر اساس پیشنهاد وزارت صنایع، اداره کارخانجات گروه صنعتی مینو به این وزارتخانه سپرده شد و این آغاز مرگ شرکتی بود که اگرچه بعد از نزدیک به چهار دهه، هنوز به صورت هلدینگ دولتی اداره میشود، اما گویا در همان 30 سال پیش مانده، نه بستهبندیای را عوض کرده و نه طعم و مزه جدیدی خلق کرده است و تنها نوستالژی خوش دوران کودکی بچههای دهه 50 و 60 است. در این پرونده، مروری کوتاه خواهیم داشت بر سرنوشت گروه صنعتی مینو.
دیدگاه تان را بنویسید