شناسه خبر : 18137 لینک کوتاه

تابلوی اعلانات

سال‌هاست که در برابر فناوری پایداری می‌کنم؛ از اتومبیلرانی تا ماکروویو و ای‌میل و‌… اگر دو دشمن اصلی بشر را استبداد بدانیم و جهل، به نظرم گر‌چه فناوری تا حدودی در نبرد علیه استبداد به کار می‌آید اما در برابر جهل نه‌تنها کارایی ندارد بلکه کارکرد معکوس دارد! در واقع هرقدر که در یک جامعه سنتی فقدان افکار عمومی به جهل و استبداد ختم می‌شود.

محمد قوچانی/روزنامه‌نگار

سال‌هاست که در برابر فناوری پایداری می‌کنم؛ از اتومبیلرانی تا ماکروویو و ای‌میل و‌... اگر دو دشمن اصلی بشر را استبداد بدانیم و جهل، به نظرم گر‌چه فناوری تا حدودی در نبرد علیه استبداد به کار می‌آید اما در برابر جهل نه‌تنها کارایی ندارد بلکه کارکرد معکوس دارد! در واقع هرقدر که در یک جامعه سنتی فقدان افکار عمومی به جهل و استبداد ختم می‌شود، در یک جامعه مدرن تورم افکار عمومی جهل و استبدادی مدرن (توتالیتریانیسم) خلق می‌کند. در استبدادهای سنتی حکومت بر حوزه خصوصی تسلطی ندارد اما در حکومت‌های توتالیتر چون حکومت‌ها بر تکنولوژی دست می‌یابند، حوزه نفوذ آنان هم توسعه می‌یابد. جرج اورول در رمان ۱۹۸۴ فکر می‌کرد که تلویزیون کارگزار این دیکتاتوری مدرن است و طبیعتاً نمی‌توانست پیدایش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی را پیشگویی کند؛ اما حجم شنودها و کنترل‌های تکنولوژیک در جهان امروز از دیکتاتوری‌های کمونیستی (مانند کره شمالی) تا رژیم‌های بنیادگرا (مانند طالبان و القاعده) و حتی دولت‌های دموکراتیک (از جمله ایالات متحده) نشان می‌دهد این‌همانی تجدد و تکنیک و آزادی نادرست است و حداقل همه جا جواب نمی‌دهد. اما در این جهان مدرن جز تن دادن به فناوری چاره‌ای نیست، گویا!!! نمی‌توان منفعل بود و به شیوه غارنشینان برخورد کرد. اما می‌توان بنا به اضطرار و ناچاری از فناوری استفاده کرد و در آن غرق نشد. اشاره شد که گاه با تورم افکار عمومی جهل مدرن شکل می‌گیرد. جهل سنتی، نادانی بود و ناآگاهی، جهل مدرن زیاد دانستن است و احساس علامگی. مثال آیزایا برلین گویاست: خارپشت و روباه، آن‌که از چیزهای زیادی می‌داند و آن که یک چیز را خوب می‌داند. اگر بتوان میان در جریان بودن و دانستن فرق گذاشت، اگر بتوان میان کتاب و تبلت فاصله گذاشت شاید بشود با فناوری آشتی کرد. دقت بکنید که نه کتاب فقط فرم است و نه تبلت و لپ‌تاپ و کامپیوتر فقط یک ابزار هستند. اینها همه فرم‌هایی هستند که تولید محتوا هم می‌کنند و به نظر من هنوز عمیق‌ترین فرم اندیشیدن -‌که فرزانگی می‌آورد-کتاب است، همچنان که میان تماشای فیلم در سالن سینما و در صفحه رایانه فرق عمیقی است. با این منطق شاید بتوانم بگویم اینستاگرام یک نقطه تفاهم است؛ نه احساس دانایی می‌دهد و نه حس بطالت، جای کتاب و فیلم را نمی‌گیرد، شما را (مانند وایبر) مجبور به دیالوگ مدام نمی‌کند، یک حرکت رهگذرانه است: به اشتراک گذاشتن چشم... برای من اینستا‌گرام یک‌جور تابلوی اعلانات هم هست، بیشترین بلکه بالاترین عکس‌های من جلد مجلات گروه رسانه‌ای-‌مطبوعاتی هم‌میهن (مهرنامه، تجربه، آسمان، صدا، دانشنامه) است. اما نه بیش از این... گاه این حد از عمومی شدن عکاسی را به معنای تهدید نهاد هنر می‌بینم... گاه این حد از عمومی شدن خبر را به معنای بی‌خردی جدید می‌بینم و در‌می‌مانم که چگونه خبرمندی (!!!) به خردمندی منتهی نمی‌شود. اما ایمان دارم که خرد و هنر هرگز مقهور فن و ابزار نمی‌شود. حتی اگر محافظه‌کارانی چون من هم تن به فن بدهند، دانایی در فرزانگی است و علم واقعی، علم حضوری است نه علم حصولی... همان‌طور که تلویزیون نتوانست سینما و حتی تئاتر را از بین ببرد، فیس‌بوک روزنامه‌نگاری را و اینستاگرام عکاسی را نمی‌تواند از بین ببرد. حتی اگر من (بنا به اصرار سردبیر عزیز مجله تجارت فردا) به تایپ این سطرها در تبلت مجبور شده باشم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها