تاریخ انتشار:
مهآفرید خسروی که بود، چه کرد و چه شد
مرده شده در خرداد
تابستان که میرسید چهل و پنجمین سال زندگی را نیز تمام میکرد اما بدون شک خود و کسانی که ماجراهای او را دنبال میکردند از به پایان نرسیدن این خط سنی غافلگیر شدند.
تابستان که میرسید چهل و پنجمین سال زندگی را نیز تمام میکرد اما بدون شک خود و کسانی که ماجراهای او را دنبال میکردند از به پایان نرسیدن این خط سنی غافلگیر شدند.
به زندگی او صبحگاه سه خرداد خاتمه داده شد تا پرونده چهره خبرساز سال 1390 و حتی سالهای بعد از آن مختومه شود. مجازات تعیینشده از سوی دادگاه از بابت افساد فیالارض از طریق شرکت در اخلال در نظام اقتصادی کشور با تبانی و فساد در شبکه بانکی و توسل به روشهای متقلبانه و مجرمانه و اخذ میلیاردها تومان وجوه غیرقانونی و شرکت در پولشویی و پرداخت رشوه، اعدام تعیین شد. پس از طی مراحل قضایی این حکم سه خرداد به اجرا درآمد درست یک روز پس از آنکه او به خانواده گفته بود تا بدهی خود را پرداخت نکند حکم اجرا نمیشود اما این انتظار محقق نشد.
ماجرای مهآفرید
منصور خان پنج پسر داشت. او خانی بود در سرزمینی که شهر رودها نام داشت. اجداد منصور اقوامی بودند که از قوچان به این منطقه مهاجرت کرده بودند. کردهایی که سالها مقیم خطه گیلان شده بودند. اقامتی که آنها را از یک قوم مهاجر به طبقه فئودال تبدیل کرد. آنان در ناش مقیم شدند. روستای ناش در استان گیلان، شهرستان رودبار، بخش خورگام، منطقه عمارلو و بین روستاهای نوده و اسطلخکوه قرار دارد. ناش از طرف مغرب توسط کوههای گلنگش و از طرف مشرق توسط کوههای ناش (سنگ سرک) محصور شده و از طرف شمال به اسطلخکوه و... و از طرف جنوب به نوده و... متصل است.
اهالی روستای ناش را اقوام مختلف از جمله ترک، لر، کرد و... تشکیل میدهند. خاندان امیرخسروی ریشه کردی دارند؛ زمیندارانی که پیشه اصلی آنان کشاورزی و دامداری بود. منصورخان در اواخر دهه 60 با زندگی وداع کرد. از او پنج پسر بر جای ماند.
مسعود بزرگترین فرزند است. او به دنبال درس و تحصیل رفت و در یکی از دانشگاههای کشور عضو هیات علمی شد. مسعود در سال 1329 در رودبار (ناش) متولد شد. مردآویج امیرخسروی دیگر فرزند منصورخان صادره از رودبار و متولد 1337 است. برادر دیگر مهرگان است که متولد 1342 است. مهآفرید در دوم تیرماه 1348 به دنیا آمد. در طالعبینی مردهای متولد ماه تیر آمده بسیار حریص پول هستند شاید همین ویژگی بود که 43 سال بعد او را یکی از سوژههای خبری ایران و حتی جهان کرد و با گذشت سه سال هنوز از این زاویه جذابیت دارد. پس از مهآفرید پسری دیگر نیز متولد شد؛ مهرزاد که میگویند باهوشترین فرزند خانواده بوده اما در یک سانحه تصادف جان خود را از دست داد. همشهریان این برادران میگویند پس از مهرزاد، مهآفرید دیگر فرزند باهوش خانواده بوده هر چند که مهرزاد کس دیگری بوده است. برخی هم به شوخی میگویند خاصیت فرزندان منصورخان از آخر به اول بیشتر بوده است.
آغاز مهآفرید
درباره آغاز مهآفرید به تعداد روزهای خبرسازی او روایت طرح شده است، برخی شروع فعالیت اقتصادی مهآفرید را بنا بر پیشنهاد برادرش مهرگان ساخت جعبه میوه عنوان میکنند مدتی بعد این دو به خرید و فروش دام مشغول شدند و کارهای خود را با خودرو پیکان مهرگان انجام میدادهاند. مهآفرید در سال ۱۳۸۰ پس از آشنایی با یکی از مقامات رودبار و یکی دیگر از مقامهای مسوول در بانک و در اختیار گرفتن رانت، مقدمات راهاندازی داماش را به دست آورد. پس از آن شرکت خدمات کشاورزی میثاق گیلان را خریداری کرد. برخی دیگر روایت میکنند مهآفرید در دورهای ساندویچی راهاندازی کرده و در آن مشغول به کار بوده، پس از مرگ پدر هم با زمینهایی که به او ارث رسیده و فروخته سرمایهای به دست آورده و وارد فعالیتهای اقتصادی شده است. در میان روایتهای متعدد دو نکته مشترک است. مهآفرید فرزند یک پدر زمیندار بوده که در ابتدا فعالیتهای مستقلی داشته است و پس از آن با همکاری مهرگان دیگر برادرش به دامداری پرداخته است. اوج فعالیتهای این دو نیز زمانی بوده که در سیستان قحطی آمده و آن دو به این منطقه رفته و دامها را با قیمتی خریداری کرده و به گیلان آورده و با قیمت
بالاتری فروختهاند. اقدامی که با سود بالایی برای آنها همراه بوده است. اما در خصوص فعالیتهای دیگر شایعههای زیادی وجود دارد. میگویند روزگاری اکثر نجاریهای گیلان را اجاره کرده است یا داماش را در میانه دهه 70 راهاندازی کرده است. به هر ترتیب روایتهای غیررسمی زیادی وجود دارد که صحت و سقم آن تایید نشده است.
فرار از مرگ
در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد به وقت ایران در پنجشنبه ۳۱ خردادماه 1369 زمانی که اکثر مردم جهان مشغول تماشای یکی از مسابقات فوتبال جام جهانی 1990 ایتالیا بودند «گسلهای فشاری» منطقه خاوری و باختری رشتهکوه البرز لرزید. بر اثر این لرزش 4/7 ریشتر انرژی در نقطه کانونی آن آزاد شد. زلزله موجب شد شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و ۷۰۰ روستای اطراف ویران و 500 هزار نفر بیخانمان شوند و 35 هزار نفر جان خود را از دست دهند.
زمان رخداد زلزله بسیاری از مردم استان گیلان بهخصوص جوانان در دقایقی سرگرم تماشای مسابقه فوتبال برزیل و اسکاتلند بودند که زمین به یکباره لرزید و اینچنین بود که به دلیل بیدار بودن، بسیاری از جوانان توانستند به هنگام وقوع فاجعه از منازل بگریزند. یکی از جوانان مهآفرید بود. او وقتی پیشلرزهها را متوجه میشود به روی تراس میرود. لرزشهای بعدی او را به خود میآورد و از روی تراس خود را به بیرون پرت میکند. پس از پرت شدن او روی زمین خانه در جهت خلاف شیرجه او ریزش میکند. مهآفرید برای اقوامش تعریف کرده که همان روز برای فروش زمین به ناش آمده و پولهایی که بابت فروش زمین گرفته در جیب کتش بوده است. پس از آنکه خود را مییابد چند نقطه را برای پیدا کردن کت بر اساس نحوه فروریختن خانه حدس میزند و در اولین دقایق کاوش کت خود را مییابد. او کت را برمیدارد و تنها میراث پدری را که به آوارهای تبدیل شده ترک میکند. از آن سال به بعد آنها هیچ خانهای در ناش نداشتند. او وقتی تصمیم گرفت که کار ساخت خانه جدید را آغاز کند، بازداشت شد.
آغاز رسمی شرکت امیرمنصور آریا
در خصوص زمان ورود مهآفرید و برادرانش گرچه روایت غیررسمی زیاد است اما از منظر رسمی سال فعالیت آنها به 1385 بازمیگردد. خاندان امیرخسروی سال 1385 شرکت امیرمنصور آریا را با 50 میلیون تومان سرمایه به ثبت رساندند، شرکتی که بر مبنای آگهی روزنامه رسمی سرمایهگذاری در خرید، مشارکت، اداره، در اختیار گرفتن، تاسیس، ایجاد، توسعه، تکمیل، فروش، واگذاری و اجاره کارخانهها، واحدها و شرکتهای فعال در بخشهای تولیدی و خدماتی در داخل یا خارج از کشور را هدفگذاری کرده بود. در کنار این رشته فعالیت سرمایهگذاری در انجام دادن مطالعات و بررسیهای اقتصادی، فنی، مدیریتی و نظارت و پیگیری، اجرای سرمایهگذاری و ایجاد شرکتها و موسسههای مطالعاتی و اجرایی در جهت تکمیل هدفهای شرکت، سرمایهگذاری در ارائه خدمات فنی، سازماندهی، سرمایهگذاری، تجاری، بازرگانی، تولیدی، صنعتی، عمرانی، کشاورزی، دامپروری، مشاورهای و مدیریتی، خدمات فنی و مهندسی و کشت و صنعت نیز از دیگر اهداف شرکت عنوان شده بود. اما فعالیت محدود به این مقدار نبود، خرید و فروش سهام و اوراق بهادار داخلی و خارجی که طبق قوانین و مقررات کشور قابل خرید و فروش باشند چه از طریق
پولهای اوراق بهادار چه از راههای دیگر در داخل و خارج از کشور از دیگر زمینه فعالیتها عنوان شده بودند تا نشان دهد این خاندان در ابتدای مسیر راه، خود را خوب میشناختند و نقشه طراحیشده را اساسی طراحی کرده بودند. مهرگان امیرخسروی در سمت رئیس هیاتمدیره، مهآفرید امیرخسروی در مقام نایبرئیس هیاتمدیره، محمدرضا رژیمند به سمت عضو هیاتمدیره، به عنوان علیالبدل و مردآویج امیرخسروی به سمت عضو هیاتمدیره و مدیرعامل شرکت اولین دسته از مدیران ثبتشده بودهاند. اما در عمل مرد سایه و همه کاره خانواده مهآفرید امیرخسروی بود. کوچکترین برادر جمع که در زمان شروع به کار شرکت 37 سال بیشتر نداشت و دو سال بعد سرمایه شرکت را از 50 میلیون تومان که تنها 17 میلیون تومان آن آورده خود و برادرانش بود به 20 میلیارد تومان افزایش داد. در واقع در دو سال سرمایه شرکت را 39 هزار و 900 درصد یا 400 برابر افزایش داد. مهآفرید به این میزان بسنده نکرد. بلکه توانست شرکتهای وابسته خود را افزایش دهد به گونهای که سرمایه 19 شرکت از 30 شرکت وابسته به آنها به 400 میلیارد تومان رسید که اگر به سرمایه اولیه گروه سرمایهگذاری آریا در سال 1385
سنجیده شود هشت هزار برابر یا 800 هزار درصد طی پنج سال رشد کرده است.
مشت نمونه خروار
در خصوص فعالیتهای مهآفرید نیز حرف و حدیث فراوان است، اندکی او را کارآفرین میدانستند و جماعتی او را مفسدی که از طریق زد و بند توانسته به جایگاهی برسد. گرچه داوری در خصوص او سخت است اما مهآفرید با هر قضاوتی سنجیده شود در بستری فعالیت میکرد که در مقام یک پدیده باید معلول نگاه شود تا علت. یکی از شرکتهایی که مهآفرید توانست تملک کند شرکت تراورس بود. تراورس ماجرایی دارد که شاید در ظهور و سقوط مهآفرید همانند نور کوچکی در تاریکی باشد.
وقتی دولت اول محمود احمدینژاد اولین لایحه بودجه پیشنهادی خود را به مجلس ارائه کرد نمایندگان ناچار شدند به دلیل کنترل آثار سوء این لایحه انبساطی دست به اصلاحات عمیقی در آن بزنند. در آن زمان فرهاد رهبر رئیس وقت سازمان منحله مدیریت و برنامهریزی در واکنش به این اصلاحات گفت: تغییرات مجلس اگر همینگونه پیش برود باید در انتظار ظهور بیماریای در اقتصاد باشیم که به «بیماری ایرانی» معروف خواهد شد. تجربه نشان داد آنچه مجلس انجام داد از موج تورمی سالهای بعد کاست و اگر همان اصلاحات صورت نمیگرفت شاید آن پیشبینی فرهاد رهبر در شکل دیگری تحقق مییافت. سالها از آن زمان گذشت و فرهاد رهبر دیگر رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی نبود و اصلاً سازمانی به نام مدیریت و برنامهریزی وجود خارجی نداشت که بر روند حرکت اقتصاد ایران نظارت و حسب وظیفه در قالب گزارشهای سالانه وضعیت موجود را تشریح کند اما اگر سازمان مدیریت بود میتوانست گزارش کند شاید روند در پیش گرفتهشده خصوصیسازی را به نام «خصوصیسازی ایرانی» نامگذاری میکرد؛ خصوصیسازیای که گرچه برخی مدیران دولتی آن را به سبک چینی مینامند اما عملکرد موجود نشان میداد این
فرآیند را فقط به نام ایران باید سنجاق کرد.
وقتی شرکتی برابر کارهای کارشناسی 240 میلیارد تومان ارزشگذاری میشود چرا باید پس از ترک مزایده و واگذاری به صورت مذاکره 94 میلیارد تومان ارزانتر فروش رود. چنین واگذاریهایی میتواند مشتی نمونه خروار باشد؛ خصوصیسازیای که فقط به دنبال آن است تا شرکت فروش رود بدون توجه به کیفیت و نحوه واگذاری. برای آنکه ابعاد ماجرا هویدا شود باید به سالها قبل بازگشت و البته قبل از هر روایتی معرفی شرکت واگذارشده ارجحیت دارد.
تراورس، انحصار در خدمات و مشتری
شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن در سال 1371 به عنوان یکی از شرکتهای اقماری راهآهن راهاندازی شد. در سال 1381 بر اساس مصوبه شورای عالی اداری تمامی امور مربوط به تعمیر و نگهداری خطوط و ابنیه فنی راهآهن به این شرکت واگذار شد. تهیه، تولید و فروش تراورسهای بتونی، چوبی، انجام عملیات روسازی، زیرسازی، بازسازی و بهسازی خطوط راهآهن و... از جمله وظایف شرکت است.
در کارنامه این شرکت ساخت بیش از 50 پروژه ملی و منطقهای ثبت شده است. احداث خط دوم راهآهن تهران - مشهد و بافق- مشهد از جمله این پروژههاست. شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن که با برند تراورس شناخته میشود بیش از پنج هزار کارگر و دو هزار نیروی پیمانکار دارد. تراورس شرکتی است که گرچه مشتری خدماتش فقط راهآهن است اما این مزیت را نیز دارد که تنها شرکت فعال در بخش مهندسی خط و ابنیه فنی در ایران است و در واقع هیچ رقیبی در این بخش ندارد. اگر از چنین مزیتی صرفنظر شود این شرکت دارای دیگر نقاط قوتی است که در واگذاری باید مدنظر قرار میگرفت اما قبل از پرداختن به نقاط قوت باید زمان را سه سال به عقب برد.
از ارزشگذاری 40 میلیاردتومانی تا 240 میلیاردتومانی
تراورس در سال 1383 و بر اساس مصوبه هیات وزیران مشمول واگذاری شد اما روند اداری و نظام کاغذبازی این واگذاری را تا سال 1386 عقب انداخت. در سال 1386 کار ارزیابی اموال آغاز شد و پس از اتمام، قیمت 40 میلیاردتومانی را برای تراورس پیشنهاد کردند. پیشنهاد 40 میلیاردتومانی برای شرکت در حالی انجام شد که شرکت فقط دارای یک میلیون متر زمین بود. کارشناس رسمی در سال 1385 این میزان زمین را 31 میلیارد تومان ارزشگذاری کرد که در سال بعد این رقم را به 56 میلیارد تومان افزایش داده بود.
با این ملاحظات بود که مدیرعامل جدید تراورس مانع از خصوصیسازی شد و اعلام کرد نباید شرکت 200 میلیاردتومانی را 40 میلیارد تومان فروخت. در قیمتگذاری 40 میلیاردتومانی جرثقیل 180 میلیونتومانی 14 میلیون تومان قیمتگذاری شد و ارزش ریلگذار هشت میلیاردتومانی یک میلیارد تومان برآورد شد. بنابراین قیمتگذاری مجدد در دستور کار قرار گرفت. در سال 1387 قیمت جدید از سوی کارشناسان اعلام شد. قیمت جدید برای واگذاری 217 میلیارد تومان برآورد شد یعنی در عرض یک سال 177 میلیارد تومان به ارزش شرکت افزوده شد.
قیمت 217 میلیاردتومانی برای واگذاری تراورس در خرداد 88 آگهی شد. سازمان خصوصیسازی اعلام کرد این شرکت را با قیمت اعلامشده از طریق مزایده به فروش میرساند. پس از چند ماه در مهرماه 88 بار دیگر سازمان خصوصیسازی این شرکت را آگهی کرد اما در مقابل ارزش شرکت عدد 129 میلیارد تومان ثبت شد. در واقع ظرف سه ماه 88 میلیارد تومان از ارزش شرکت کاسته شد. در این روند، مدیرعاملی که در ابتدا مانع خصوصیسازی شرکت شده بود از این شرکت رفت و جای خود را به شخص دیگری داد. در دوران مدیریت او که کمتر از یک سال بود دو اتفاق افتاد؛ اتفاق اول جلوگیری از خصوصیسازی و اتفاق دوم تغییر پیمانکار شرکت تراورس قبل از اتمام قرارداد بود. شرکتی جدید به نام «لوشان» با تشخیص مدیریت تراورس جانشین شرکت قبلی شد، به این ترتیب با این دو اتفاق پرونده مدیریت این مدیر بسته شد. لوشان در زمان تصدی نامی غریب بود اما بعدها به دلیل وابستگی به خاندان امیرخسروی شهرتی دست و پا کرد. سرانجام مدیرعاملی که مانع خصوصیسازی شد به شرکت بازگشت. شرکتی را که بیش از 200 میلیارد تومان ارزش داشت به قیمت بسیار پایینتری به دست آوردند و همان مدیرعاملی که مانع از واگذاری به
دلیل ارزش بالای شرکت شده بود در دوره مهآفرید مدیرعامل شد. البته او در جریان این پرونده به دلیل واسطهگری در پرداخت رشوه به سه سال زندان محکوم شد.
دستگیری مهآفرید
در شهریورماه سال ۱۳۹۰ اخباری مبنی بر کشف یک فساد مالی گسترده در چندین بانک دولتی و خصوصی در رسانهها منتشر شد. چند روز بعد از آن بود که محمودرضا خاوری مدیرعامل وقت بانک ملی ایران که در مظان اتهام قرار گرفته بود از کشور گریخت و محمد جهرمی مدیرعامل وقت بانک صادرات نیز از سمت خود کنارهگیری کرد. پیش از این دو رویداد اعلام شد که شخصی به نام مهآفرید امیرخسروی به عنوان متهم ردیف اول این پرونده در بازداشت مقامهای قضایی است. برخی منابع خبری در آن زمان او را «یک ایرانی ساکن آلمان» معرفی کردند که «با دریافت چراغ سبز برای فعالیت اقتصادی» به ایران بازگشته و با تاسیس «شرکت توسعه سرمایهگذاری امیرمنصور آریا» در زمینههای متنوعی از خرید، تاسیس، مشارکت، توسعه، فروش، واگذاری و اجاره کارخانهها و واحدها و شرکتهای فعال در بخشهای تولیدی و خدماتی درون و بیرون کشور گرفته تا ارائه خدمات اقتصادی، فنی، مالی و اعتباری به فعالیت مشغول بوده است. ظاهراً دسترسی به اسناد اعتباری بانک صادرات و تنزیل آنها نزد دیگر بانکها از عمدهترین روشهای شرکت خسروی برای کسب منابع مالی غیرقانونی بوده است. در واقع هلدینگ آریا السیهای حاصل از
معاملات صوری را که از بانک صادرات شعبه فولاد اهواز دریافت کرده بود با قیمت پایینتر به بانکهای دیگر میفروخته بدون آنکه سپرده یا وثیقهای برای بازگرداندن پولها نزد بانک گذاشته باشد. بر اساس این روش ظاهراً 2800 میلیارد تومان اسناد تنزیل کرده بودند و بخش زیادی از بانکهای کشور را از این طریق درگیر کرده بودند.
پایان مهآفرید
محاکمه مهآفرید ماهها زمان برد. دادستان در کیفرخواست او را سلطان رشوه نامید. اما خانوادهاش سوال داشتند برای رشوه باید اعدام شود؟ آنها میگفتند در کدام اداره کار انسان بدون رشوه راه میافتاد. فرهنگی که اگر باب شود میتواند یک قبح اجتماعی را تبدیل به ارزش کند. با همه این احوال حکم مهآفرید صادر شد و او به اعدام محکوم شد. مهآفرید آرزو داشت «داماش» را همانند برند کوکاکولا در جهان معروف کند. برخی میگویند داماش در جهان معروف شد اما نه بر اثر یک برندسازی بلکه به دلیل حاشیههایی که داشت. داماش برند سوختهای شد که شاید با مرگ مهآفرید تمامشده فرض شود. زندگی مهآفرید خرداد 93 به پایان رسید. او در سال 1369 و وقتی زلزله طبیعی در رودبار رخ داد موفق شد از مرگ فرار کند اما 24 سال بعد نتوانست زندگی خود را از زلزله خبری و سیاسی که در سال 1390 رخ داد نجات دهد. او مرگ را حداقل دو بار ملاقات کرد؛ خرداد 69 و خرداد 93. بار اول گریخت اما در بار دوم دستگیر شد.
دیدگاه تان را بنویسید