آینده چین اینجا تعیین میشود
سوسیالیسم از نوع چینی
اولین چیزی که در بدو ورود به شهر، توجه شما را جلب میکند گرد و غبار(و البته نهفقط خاک) است. ابتدا احساس میکنید چیزی در چشمتان است، بعد از آن دچار سرفه میشوید و مزه خاک را در دهانتان حس میکنید. در ساعتهایی از روز شدت این غبار به حدی میرسد که با توپهای آب خیابانها را آبپاشی میکنند تا اطراف برای رانندگان و عابران پیاده قابل دیدن شود.
اولین چیزی که در بدو ورود به شهر، توجه شما را جلب میکند گرد و غبار (و البته نهفقط خاک) است. ابتدا احساس میکنید چیزی در چشمتان است، بعد از آن دچار سرفه میشوید و مزه خاک را در دهانتان حس میکنید. در ساعتهایی از روز شدت این غبار به حدی میرسد که با توپهای آب خیابانها را آبپاشی میکنند تا اطراف برای رانندگان و عابران پیاده قابل دیدن شود. بخشی از این وضعیت ناشی از آلودگی کارخانهها، بخشی دیگر ناشی از کارگاههای ساختمانی پرتعداد و در نهایت بخشی نیز به دلیل وجود تپههای لجنی است که نمای رودخانه زرد را قاب گرفتهاند.
اینجا لانژو است. شهری سابقاً کوچک در مسیر راه ابریشم که حالا کلانشهری است با حدود چهار میلیون نفر جمعیت که مرکز ایالت گانسو محسوب میشود. گانسو علاوه بر اینکه یکی از ایالتهای هنوز بسیار فقیر چین واقع در شمال شرقی این کشور است، آلودهترین ایالت این کشور پهناور نیز به شمار میآید.
آینده چین در این شهر نوشته خواهد شد. شانگهای و پکن، شتابان راهی 200ساله را در 35 سال پیمودهاند. آسمانخراشهایی زیبا و مدرن هم برای اثبات راهی که رفتهاند، برپا کردهاند. درآمد سرانه شهروندان این شهرها با کشورهای شرق اروپا برابری میکند و در آیندهای نزدیک به سطح غرب اروپا هم خواهد رسید. اما لانژو، چهرهای متفاوت از چین را به شما نشان خواهد داد. این شهر و ایالت آن، در ردهبندی فقیرترین ایالات چین، رتبه دوم را به خود اختصاص میدهند. درآمد سرانه در این شهر، حدود درآمد سرانه آنگولا یا به عبارت دیگر اندکی بیشتر از یکچهارم آن در پکن است. به همین دلیل است که فصل بعدی اقتصاد چین در لانژو و شهرهایی مانند آن نوشته میشود. آینده اقتصاد چین تعیین خواهد کرد که در سالهای پیشرو، مردم لانژو نیز خواهند توانست سطح زندگی مردم پکن را تجربه کنند یا بالعکس در فقر موجود باقی مانده یا حتی فقیرتر خواهند شد.
فصل اول این داستان، در سال 1978 آغاز شد. وقتی سوسیالیسم، تبدیل به سوسیالیسم از نوع چینی شد که در واقع بیشتر به سرمایهداری شبیه بود. البته نطفه این نوع سرمایهداری نه در دولت، که باز هم در بخش خصوصی شکل گرفت. 18 کشاورز چینی که بر روی زمینی اشتراکی کار میکردند، ایدهای انقلابی به ذهنشان رسید: زمین را بین خود تقسیم کرده، هر کس قسمت مربوط به خود را کشت کند و محصول برداشتشده را که اضافه بر میزان تعیینشده برای تحویل به دولت است، برای درآمد بیشتر شخصی به فروش برساند. این روش بسیار کارا بود. در واقع آنقدر کارا بود که دولت هم متوجه آن شد. عملگرایی دوران بعد از مائو، انگیزهای شد تا این روش تقسیم زمینهای اشتراکی به سرعت در مورد بقیه زمینهای کشاورزی کشور هم انجام شود. اقدامی مشابه در مورد کارخانهها هم صورت گرفت. بعد از این، حزب، مناطق آزاد تجاری را تعیین کرد که خارجیها بتوانند در آنها سرمایهگذاری کنند. انفجار بزرگ آغاز شده بود.
چین از روشی جدید برای ثروتمند شدن استفاده نکرده بود. فقط از همان کتابهای راهنمای قدیمی سرمایهداری، دقیقتر و کاراتر استفاده کرد. میلیونها نفر از روستاها به شهرها منتقل شدند تا نیروی کار لازم برای کارخانهها را تامین کنند. کالاهای تولیدشده در این کارخانهها به صورت انبوه و ارزان در سراسر جهان به فروش رسید و هر منبع مالی که پس از سرمایهگذاری لازم در تولید، باقی میماند در آموزش و ایجاد زیرساختها هزینه شد که باعث افزایش کارایی مردم میشد. اما فقط بازار آزاد همه این نتایج را ایجاد نکرده بود. پکن نیروهای بازار را با پایین نگهداشتن ارزش پول ملی و اعطای وامهای بسیار ارزان به شرکتها تقویت میکرد. این وامها بیشتر حالت پرداخت یارانه برای کمک به پرداخت دستمزد کارگرهایی را داشت که از ارزانترین نیروهای کار در جهان محسوب میشدند. اما نتیجه چه بود؟ ایجاد ماشین صادراتی بزرگی که توانست بیشتر از هر مقطع دیگری در تاریخ بشریت، انسانها را از فقر رهایی بخشد.
اما حتی این روش هم، محدودیتهای خاص خودش را دارد. مدت معینی میتوان از کسی تقلید کرد، بدون آنکه رسوا شد. به همین قیاس تنها مدت معینی میتوان بهشت تولید با قیمت تمامشده پایین بود. بعد از سپری شدن این مدت، دستمزدها شروع به افزایش خواهد کرد و قیمت تمامشده تولیدات را افزایش خواهند داد. همچنین نیاز کشور برای جاده و خیابان و پلهای جدید محدود است. در واقع این دو مورد آخر، همین حالا هم جزو مشکلاتی است که چین با آن مواجه شده است. برای اولین بار در بیش از 30 سال گذشته، روند مهاجرت از روستا به شهر کند شده است. این موضوع به کارگران، قدرت چانهزنی برای دریافت دستمزد بیشتر میدهد و در نتیجه بسیاری از فرصتهای شغلی به کشوری مثل ویتنام که هزینه پایینتری دارد فرستاده میشود. دولت سعی میکند این کاهش تولید را با تزریق پول بیشتر به بخش زیرساخت و افزایش ساخت پلها و جادهها و خیابانها جبران کند. اما این کار نهتنها کافی نیست که نمیتواند برای مدتی طولانی ادامه داشته باشد چون همانطور که گفتیم، از جایی به بعد دیگر زیرساختها تکمیل شدهاند.
چین باید تولید کالاهای با ارزش افزوده بیشتر و گرانقیمتتر را آغاز کند تا بتواند هزینه ناشی از افزایش دستمزد نیروی کار را جبران کند. همچنین این کشور باید بر تقاضای داخلی، به جای خریدار خارجی، تکیه کند. اگر این اقدامات انجام نشود، شهرهایی مثل لانژو در وضعیت فعلی باقی خواهند ماند.
دومین موضوع چشمگیر در سطح شهر، تعداد زیاد جرثقیلهاست. تقریباً همه جای شهر آنها را میبینید چون همه جا یا ساخت ساختمانی تازه شروع شده، یا تازه به پایان رسیده یا در مراحل میانی قرار دارد. جرثقیلها بخش عمدهای از چشمانداز شهر را تشکیل میدهند. سه یا چهار نسل آخر این ساختمانها، در اوایل قرن بیست و یکم ساخته شدهاند و همه آنها به نظر میرسد نقشه یکسانی دارند. رنگ قرمز آنها جایگزین رنگ سفید و آبی شده که قبل از این نمای ساختمانها را تشکیل میداد. اما غیر از این، تغییر چندانی به چشم نمیخورد و فقط زندگیها گرانتر شده است. اینکه بپرسید چه کسانی توانایی پرداخت هزینه این آپارتمانها و زندگی در آنها را دارند، سوال درستی نیست. سوال اصلی این است که چه مدت طول میکشد تا مردم شهر بتوانند هزینه زندگی در این ساختمانها را پرداخت کنند. چه در مورد بزرگراههای چندطبقه پکن حرف بزنیم، چه در مورد مترو شانگهای یا ساختمانهای بلند لانژو، چین در حال ساختن تجهیزات و زیرساختهایی است که در حال حاضر به آنها نیازی ندارد اما احتمالاً در آینده مورد استفاده قرار خواهد گرفت. البته در صورتی که کشور بتوانند چند سالی دیگر با نرخی نزدیک
به 10 درصد به رشد خود ادامه دهد و برای این هدف، باید خلاقیت در تولید چین وجود داشته باشد. همچنین دهههای متمادی سیاست تکفرزندی، حالا به کاهش جمعیت منجر شده است و این به شکل افزایش دستمزدها حتی در شهری مانند لانژو خود را نشان میدهد.
نکته سوم جلب توجهکننده، فروشگاهها هستند. فروشگاهها خالی نیستند، اما مشتری با قصد واقعی خرید چندانی هم در آنها حضور ندارد. بیشتر حاضران در مراکز خرید را بچههای مدرسهای و زنهای خانهداری تشکیل میدهند که برای گذران وقت دیدن ویترین فروشگاهها را انتخاب کردهاند. در واقع مردم لانژو عادت به خرید کردن ندارند. مسنترها که بازنشسته هستند، دورانهای سختی را به چشم دیدهاند. بیش از نیمی از عمر آنها در وضعیتی سپری شده که هر روز انتظار بدتر شدن اوضاع را داشتهاند و در نتیجه تا جایی که بتوانند برای آینده نامطمئن خود پسانداز میکنند. تقریباً هیچگاه هم قانع نمیشوند که بهاندازه کافی پسانداز دارند. در مورد جوانترها هم مشکل اینجاست که مردم و خانوادهها، تقریباً برای همه هزینهها باید تمام پرداخت را خودشان انجام دهند و دولت هیچ کمکی نمیکند. هزینههای تحصیل بچهها، مخارج بیماری، پسانداز برای دوران بازنشستگی و اگر فرزندشان پسر باشد هزینه خرید یک خانه برای اینکه وی بتواند در بازار ازدواج این کشور که تعداد زنان کمی در آن وجود دارد، همسری پیدا کند. این به معنای این است که پولی برای خریدهای غیرضروری باقی نمیماند.
انتظار اینکه این مردم، تقاضای داخلی چین را در حدی افزایش دهند که بتواند موتور محرک رشد اقتصادی کشور باشد، انتظار زیادی است. در بخشهایی از چین البته، هر کالایی که چینی نباشد گیفن محسوب میشود. یعنی در این مناطق مردم آنقدر پولدار هستند که افزایش قیمت کالا، میزان تقاضای آن را افزایش میدهد. اما در بیشتر مناطق این کشور، وضعیت این نیست. تنها نماد مدرنیته که تا حدی در این کشور همهگیر است، گوشیهای هوشمند، آنهم از نوع ارزانقیمت آن است. وقتی یک آیفون چند برابر حقوق ماهانه یک کارمند یا کارگر قیمت دارد، نباید انتظار افزایش تقاضای حتی بسیاری کالاهای نرمال را داشت. ولی چین به شدت نیازمند راهی برای بسط تقاضاست تا بتواند اقتصاد خود را از توقف نجات دهد.
در واقع به نظر میرسد چین به پایان راهی رسیده که سالهاست در حال پیمودن آن است. حالا زمان تغییر جهت است. اگر رشد اقتصادی متوقف یا حتی کم شود، مردم لانژو هیچگاه نخواهند توانست در آپارتمانهای پیشگفته ساکن شوند. این به آن معنی است که تمام پولی که برای ساخت آنها هزینه شده و بخش عمدهای از آن را بخش خصوصی پرداخته، از بین میرود، که عملاً به معنای بروز بحران است. در هفت سال گذشته، بدهی خصوصی در چین از 125 درصد حجم اقتصاد کشور، به 208 درصد رسیده که بیشتر از نیمی از آن با تصور افزایش قیمت مسکن در آینده در این بخش سرمایهگذاری شده است. سناریوی آشنایی است. از سوی دیگر، چین دیگر جای چندانی برای افزایش زیرساخت و توسعه مسکن ندارد و نمیتواند به این کار به عنوان موتور رشد نگاه کند. حالا سیاستمداران و رهبران این کشور باید تصمیم بگیرند چه مسیری را باید انتخاب کنند تا بتوانند اقتصاد این کشور را روی ریل نگه دارند. یک بار در لانژو به رستورانی رفتم که به شیوه اروپایی تزیین شده بود، با مبلمان طرح آنتیک و قفسهای از کتابها و رمانهای کلاسیک اروپایی. یکی از آنها، کتاب معروف داروین بود. خواستم نگاهی به آن بیندازم و چه حدس
میزنید؟ کتابی در بین نبود. درست مانند اقتصاد چین که فقط ظاهر یک اقتصاد پیشرفته شکلگرفته را دارد و در آن توسعه متوازن، ضریب جینی، بیمههای درمانی، خدمات اجتماعی، بیمه بازنشستگی و... معنای خاصی ندارد، کتاب داروین هم فقط یک جلد بود با عنوانی در روی آن. یک جلد خالی!
دیدگاه تان را بنویسید