چرا مسخره کردن مشاهیر میان ما ایرانیان باب شده است؟
مسخره میکنم پس هستم
در پی برگزاری داربی استقلال و پرسپولیس روز جمعه، طبق روال همیشه طرفداران هر دو تیم فیلمهای کوتاهی را از زمان پخش این بازی تهیه کرده و در شبکههای اجتماعی منتشر کردند.
در پی برگزاری داربی استقلال و پرسپولیس روز جمعه، طبق روال همیشه طرفداران هر دو تیم فیلمهای کوتاهی را از زمان پخش این بازی تهیه کرده و در شبکههای اجتماعی منتشر کردند.
فیلمهایی که گاهی از لحظات شادی و کریخوانیهای هواداران در زمان گل زدن تیم محبوبشان گرفته شده بود و گاهی از شیرینکاریهای بازیکنان مورد علاقهشان در زمین بازی. در این میان فیلمی بارگذاری شد که توجه کاربران شبکههای اجتماعی را بیش از همه به خود جلب کرد. این فیلم مربوط به یکی از مجریان معروف تلویزیون بود که پس از تماشای لحظه گل زدن تیم مورد علاقهاش از جای برخاسته و درباره ویژگیهای ظاهری مربی تیم رقیبش شعر میخواند. این فیلم به سرعت در شبکههای اجتماعی انتشار یافت و هر جا هم که منتشر میشد، دهها و حتی صدها اظهارنظر در زیر آن مطلب درج میشد.
نکته قابل توجه در این مورد، محتوای اظهار نظر کاربران شبکههای اجتماعی است. قریب به اتفاق کاربرانی که با این فیلم مواجه میشدند حتی کسانی که از تیم مورد علاقه آقای مجری حمایت میکردند از محتوای این فیلم ابراز تاسف کردند. گویی برای بسیاری از ایرانیان در نهایت میان میل به اخلاقمداری و طرفداری از تیم محبوب، در نهایت وزنه اخلاقمداری سنگینی کرده و حاضر به دفاع از رفتار تمسخرآمیز مجری مورد نظر نبودند ولو اینکه این رفتار در حمایت از تیم مورد پسندشان انجام شده بود.
راه باز عذرخواهی
البته این واکنش از سوی ایرانیان چندان هم غیر قابل پیشبینی نبود. همچنان که با مشاهده موارد مشابه پیشین معلوم میشود که وقتی پای اهانت به شخص خاص یا نژاد و قومیتی به میان میآید یک موج عمومی علیه تحقیرکنندگان به راه میافتد که در موارد بسیاری آنها را مجبور به عذرخواهی میکند.
همچنان که در گذشته نیز دیده شد که وقتی یکی از بازیگران سینما اقدام به ایراد سخنان تحقیرآمیز درباره یکی از اقلیتهای قومی کشور کرد، به دنبال موجی که علیهاش ایجاد شد مجبور به عذرخواهی شد.
همچنان که در این مورد نیز، مجری تلویزیون در نهایت مجبور شد که در کانال تلگرام خود که بیش از پنج هزار دنبالکننده دارد و همچنین در صفحه اینستاگرام خود که نزدیک به 250 هزار دنبالکننده دارد بابت رفتارش از فردی که او را مسخره کرده بود و طرفداران او عذرخواهی کند. نکته قابل توجه در پیام او در کانال تلگرام این بود که او از شب سختی که به دنبال این ماجرا گذرانده سخن گفته بود و برای خود روزهای سختی را پیشبینی کرده بود.
پست عذرخواهی او در اینستاگرام نیز بیش از 60 هزار کامنت یا نظر کاربران را به دنبال داشت که اکثراً بار دیگر ترجیح داده بودند همچنان او را بابت رفتارش شماتت کنند. نکته قابل توجه این است که بنا بر آمارهای موجود از شبکههای اجتماعی، دریافت 60 هزار کامنت در زیر تصاویر اینستاگرامی یک رکورد برای کاربران ایرانی به حساب میآید.
چرا تمسخر را انتخاب میکنیم؟
بررسی صفحات مشاهیر در شبکههای اجتماعی از چهرههای علمی گرفته تا چهرههای فرهنگی و ورزشی نشان میدهد که ظاهراً تمسخر و تحقیر به یکی از شیوههایی رایجی تبدیل شده است که این روزها بسیاری از مردم ایران به جای نقد سازنده افکار و رفتار این چهرهها به کار میبندند.
یک سیاستمدار را به خاطر سن زیادش، یکی دیگر را به خاطر ظاهر نازیبا و... مسخره میکنند. چیزی که به نظر میرسد در نهایت دستاوردی جز ایجاد التهاب و تنش در جامعه ندارد.
به نظر میرسد این موضوع از دو جهت قابل بررسی باشد. ابتدا از این حیث که به طور کلی تمسخر در اخلاق عرفی جامعه که بیشتر از مذهب مایه گرفته است، امری مذموم به شمار میآید. همچنان که میبینیم در مورد مجری معروف تلویزیون هجمههای واردشده از سوی مردم به مجری مسخرهکننده، آنقدر زیاد است که او را مجبور به عذرخواهی میکند. این در حالی است که ممکن است بسیاری از کاربرانی که او را بابت تمسخر کردن، شماتت میکنند در عمل از چنین کاری ابایی نداشته باشند و در کریخوانیهایی که برای تیم مقابل انجام میدهند، چهبسا پا را فراتر هم بگذارند ولی آنچه در این روزها از بازخورد طرفداران دو تیم میشود تشخیص داد، این است که همه در یک چیز اشتراک نظر دارند و آن این است که «تمسخر کردن امری مذموم است». فارغ از نگاه جامعه به موضوع «تحقیر و تمسخر»، بروز رفتار تحقیرآمیز و تمسخرآلود با افراد، از دیدگاه روانشناسی و جامعهشناسی نیز قابلیت بررسی دارد.
از منظر این دو علم، تمسخر و تحقیر رفتاری «نابهنجار»، به شمار میآید که نیاز به ریشهیابی و برطرف کردن علل بروز آن برای سلامت رفتار افراد وجود دارد. عدهای از روانشناسان ریشه میل افراد در تحقیر و تمسخر را نیازها و خواستهای سرکوبشده آنان میدانند. در تحلیل دکتر علیاصغر اصغرنژاد، پژوهشگر روانشناس «تحقیر» و «تمسخر» به دلیل میل به برتریطلبی افراد به وجود میآید. او معتقد است که افراد به واسطه مشکلات عاطفی روانی که در گذشته خود داشتهاند، یا مشکلاتی که حتی خودشان هم نسبت به آنها هوشیار نیستند به تحقیر و تمسخر دیگران میپردازند.
البته لازم به ذکر است که اگر در شرایط کنونی، میتوانیم از تحقیر و تمسخر به عنوان یک رفتار عمومی در میان ایرانیان یاد کنیم نیاز به تحلیلهای روانشناسی اجتماعی و البته جامعهشناسی وجود دارد که در سطحی وسیعتر رفتار اقشار و نسلهای مختلف بررسی شود و با شناسایی ناکامیهای نسلی علل بروز چنین رفتارهایی در سطحی وسیع ریشهیابی شود.
این روزها پدیده تمسخر مشاهیر که یک نمونه آن را در قالب فیلم کوتاهی از مجری معروف تلویزیونی دیدیم، در میان برخی از جوانان جریان دارد.
چهرههای مردمی از ورزشکاران گرفته تا اندیشمندان و سیاستمداران، با حرمتزدایی مورد تمسخر قرار میگیرند.
اتفاقی که در یک نگاه جامعهشناسانه میتوان آن را حاصل نبودن فضای مناسب برای نقد منطقی و منصفانه دانست. گویی اینکه به نظر میرسد جامعه برای نقد صحیح و مناسب هنوز تربیت نشده است. بنابراین چون نمیتواند نقد منطقی بکند، دست به تمسخر میزند.
در این زمینه علی جهانبخش؛ پژوهشگر حوزه جامعهشناسی با فرهنگی دانستن موضوع تحقیر و تمسخر مشاهیر معتقد است: ممکن است در جامعهای درباره یک موضوع یا یک فرد مانند سیاستمدار یا فوتبالیست یا یک هنرمند شوخی شود. این برخورد ممکن است در یک فرهنگ مورد پذیرش قرار بگیرد ولی در فرهنگ دیگر باعث ناراحتی شود. ولی به طور کلی باید در نظر داشت که وقتی در یک جامعه راههای قانونمند و متعارف برای نقد، بررسی یا شوخی کردن (از نوع مثبت) وجود نداشته باشد یا افراد نسبت به حقوق فردی آموزش ندیده باشند، شروع به مسخره کردن شخصیتهای سیاسی و فرهنگی جامعه خواهند کرد. این اتفاق خوبی نیست اما ظاهراً چاره دیگری هم برایشان وجود ندارد. او همچنین معتقد است که باید راه نقد منطقی باز شود چون مردمی که مالیات میدهند حق نقد سیاسی و اجتماعی دارند ولی حقوق فردی یک شخص را نمیتوانند مورد نقد قرار دهند. این مسالهای است که در کشور ما جا نیفتاده است و باید حوزه حقوق فردی و حقوق اجتماعی از هم تفکیک شود.
ریشههای قوی تمسخر در میان ایرانیان
بسیاری از پژوهشگران حوزه فرهنگ عامه معتقدند بررسی ادبیات ایرانیان، از شاهنامه گرفته تا شعرای معاصر نشان میدهد تحقیر و تمسخر در ادبیات ما ریشههای قوی دارد.
آنگونه که برخی منقدان ادبی معتقدند تحقیر برخی قومیتها و حاکمان در ادبیات شاهنامه، تحقیر محتسب در شعر حافظ، تمسخر خواجه شعر مولانا، تمسخر ریاکاران در شعر عبیدزاکانی، تحقیر و تمسخر افراد مختلف در شعر ایرجمیرزا و... دیده میشود که این نشان از آن دارد که تحقیر و تمسخر نه فرزند جامعه مدرن ایرانی است و نه متعلق به غیرتحصیلکردگان است. شاید نکتهای که در اینجا قابل بررسی باشد، علت تحقیر و تمسخر است. در بررسی اشعار شعرای ایرانی اگر هیچ موردی پیدا نشود شاید موارد بسیار نادری را بتوان یافت که شاعری بیدلیل و فقط برای تفریح تصمیم گرفته باشد که کسی را به خاطر ویژگیهای ظاهری مانند سر بیمو، قدبلند و کوتاه و... مسخره کند. در واقع تمسخری هم اگر بوده در قالب تمسخر عقاید و رفتار اغلب ناشایست افراد بوده است. همچنان که اگر روزی حافظ با گفتن مصرع «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد»، قصد در تحقیر محتسب زهدفروشی دارد که ظاهر و باطنش یکی نیست. همچنان که در تحقیقات خلیل منصوری در شعر عبید زاکانی هم میبینیم که مسخرگی و استهزای دیگران و دست انداختن آنها با کلمات به عنوان یک راهکار برای ستاندن حق از هر ستمگر خرد و درشتی است
که به شیوههای مختلف ستم میکنند. به نظر میرسد چنین هدفی هیچ تناسبی ندارد با نوعی دیگر از تمسخر که این روزها باب شده است و در آن مردمی به خود اجازه میدهند با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، ظاهر ویژگیهای فردی اشخاص را مسخره کنند. در نظر داشته باشیم که در آموزههای دینی ما نیز میان تمسخر و استهزا که ویژگیهای انتسابی فرد را شامل میشود، تفاوت ویژهای وجود دارد. همچنان که مورد استهزا به شدت تقبیح شده است.
چرا رفتار چهرهها مهم است؟
بنابر آنچه حسن نراقی در کتاب «جامعهشناسی خودمانی» خود مطرح میکند، قهرمانپروری را میتوان از ویژگیهای بارز مردم جامعه ما دانست.
بهزعم نراقی، سراسر تاریخ ما مملو است از قهرمانبازی و قهرمانپروری.
البته یک نگاه کلی به مواجهه بخشی از مردم ایران با برخی مشاهیر معاصر نیز این موضوع را تایید میکند.
خودکشی عدهای پس از درگذشت مرحوم تختی، ازدحام جمعیت در مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی به اندازهای که در روز موعود امکان تشییع پیکر وی میسر نشد و... موارد بسیاری از این دست را میتوان نام برد که نشاندهنده این است که حداقل بخشی از مردم ایران مواجهه عادی با بسیاری از مشاهیر خود ندارند.
نکته قابل توجه این است که اگر بتوان از دلایل قهرمان شدن تختی، ویژگیهای خلقی برجسته او را دانست که نزد عموم مردم به آنها معروف بود، در مورد پاشایی چیزی که در نهایت منجر به قهرمان شدن او شد، تسلیم مظلومانهاش در برابر بیماری سرطان بود. به این معنی که به نظر میرسد در قهرمانسازی مردم ما بیش از منطق، احساسات حاکم است.
به این ترتیب است که میتوانند به دلیل ابتلا به بیماری و مرگ زودهنگام یک هنرمند، از او قهرمان بسازند، تمام ترانههای زمان حیاتش را از بر کنند و حتی استفاده از کلاههای شبیه به کلاه آن هنرمند را در جامعه مد کنند.
شاید در چنین شرایطی است که رفتار بهنجار و البته اخلاقمدار بودن چهرههای شناختهشده اهمیت مییابد. زمانی که هر چهره مشهوری پتانسیل این را دارد که با قرار گرفتن در شرایط خاص تبدیل به قهرمان شود و از گفتار و رفتارش الگوبرداری شود، بیش از هر زمانی ضرورت سلامت رفتار این چهرهها مشخص میشود. بهویژه آنکه این افراد غالباً توسط نوجوانان و جوانان الگوبرداری میشوند.
در چنین شرایطی است که داشتن بیش از 250 هزار دنبالکننده در شبکه اینستاگرام برای مجری که به اذعان خود قادر به کنترل هیجانات خود نبوده و برای لحظاتی رفتار ناشایستی از خود بروز داده است، جای تامل دارد.
شبکههای اجتماعی خوب، بد، زشت؟!
مردم برخی از کشورها، قریب به 20 سال است که استفاده از شبکههای اجتماعی را آغاز کردهاند و در واقع تاریخ استفاده از این شبکهها برمیگردد به سال ۱۹۹۷ و به دنبال افتتاح شبکه «سیکس دیگری»، که امکانات محدودی را برای انتشار عکس پروفایل و مبادله اطلاعات میان کاربرانش فراهم کرد. با این همه استفاده از این شبکهها در ایران عمر کوتاهی دارد. در واقع شاید کمتر از یک دهه است که یاهو360 در ایران توانست توجه گروههایی از جوانان را به خود جلب کند تا از آن به عنوان بستری برای ایجاد ارتباطات مجازی استفاده کنند. در ادامه نیز نیاز کاربران ایرانی به کسب اطلاعات و انتشار عقاید بود که توانست این بار با انگیزهای متفاوت، جمع کثیری از مردم را به شبکههای اجتماعی سرازیر کند.
شبکههای اجتماعی بهمثابه یک تریبون
کارشناسان از مهمترین کارکردهای شبکههای اجتماعی در دنیا را، قرار دادن تریبونی برای انتشار عقاید و واکنشهای عموم مردم نسبت به تغییرات اجتماعی، تحولات سیاسی و وضعیت اقتصادی کشور میدانند. چیزی که در سالهای گذشته در ایران نیز شاهد آن بودیم. این نکته البته محلی برای انتقاد بسیاری از جامعهشناسان و منتقدان سیاسی را فراهم کرده است زمانی که به نظر میرسد کنشگران اجتماعی، به جای مبادرت به اقدامات واقعی، به فعالیت در شبکههای اجتماعی بسنده کرده و به جای کنش فعالانه برای ایجاد تغییر و بهبود شرایط به نفع خود، به گذاشتن پست و دریافت کامنت و لایک اکتفا میکنند.
این البته همه ماجرا نیست. در کنار آنچه در سالهای گذشته از آن به عنوان منفعل کردن اقشار تاثیرگذار جامعه در ایران انتقاد میشد، هر چند وقت یکبار شاهد ظهور جریانهایی در شبکههای اجتماعی بودیم که بهزعم بسیاری از آسیبشناسان میشد از بعضی از آنها به عنوان «آفات» شبکههای اجتماعی یاد کرد.
گذاشتن قرارهای دستهجمعی برای شرکت در مراسم مختلفی مانند تشییع جنازه مرتضی پاشایی، انتشار وسیع جوکهای قومیتی، انتشار فیلمهای شخصی افراد که بعضاً محتوای نامتناسب با عرف جامعه داشتند از جمله این موارد بودند که هر یک در زمان خود مورد تحلیل قرار میگرفتند.
البته نکتهای که در این میان نباید مورد غفلت قرار بگیرد این است که گرچه شبکههای اجتماعی بستری را برای بروز بسیاری از این موارد فراهم کردهاند ولی نمیتوان میان اتفاق پیشآمده و شبکههای اجتماعی رابطه علی برقرار کرد.
به نظر میرسد در اغلب موارد شبکههای اجتماعی پتانسیلهای موجود در جامعه را به فعلیت درآورده و به بیان دیگر محلی شدند برای بازتولید کلیشههای فرهنگی، قومیتی، سیاسی، جنسیتی و...
به عنوان مثال شبکههای اجتماعی عامل ساخته شدن جوک قومیتی در میان مردم نبودند بلکه توانستند بستری را برای انتشار آنها فراهم کنند. یا در موردی دیگر امکانی را فراهم کردند که رفتار مجری معروف تلویزیون که ابایی از استهزای مربی سرشناس تیم رقیب ندارد در سطح وسیعی به نمایش گذاشته شود.
به بیان دیگر به نظر میرسد در بسیاری از مواقع، شبکههای اجتماعی بستری شدند برای بازنمایی آن چیزی که زیرپوست جامعه جریان دارد.
موضوعی که شاید بتوان به آن مثل یک فرصت نگاه کرد. فرصتی که در آن امیال، گرایشات، نوع نگرش و باورهای کنشگران اجتماعی، با سرعت بیشتر و البته شفافتر بروز میکند و مصلحان اجتماعی میتوانند تصویری شفافتر از ذهنیات افراد جامعه داشته باشند. در چنین شرایطی است که انواع بیماریهای جامعه شناسایی میشود و شاید بتوان برای برخی از آنها چارهجویی کرد.
همچنان که دیدیم حضور پرشور عده کثیری از مردم در پدیده پاشایی نیز با کمک شبکههای اجتماعی ساماندهی شد که یوسف اباذری، جامعهشناس با خوانش فرانکفورتی خود از آن پدیده، توانست ضمن انتقاد شدید از حضور وسیع مردم در خیابان، به بیان توضیحات و توصیههایی به مردم بپردازد.
مرگ عکاسی حرفهای، مرگ حریم شخصی
مدتی پیش یعنی زمانی که استفاده از گوشیهای دوربیندار باب شد، عدهای معتقد بودند که دیگر عصر عکاسی حرفهای به پایان رسیده است و اکنون با آمدن گوشیهای کوچک دوربیندار هر شهروندی میتواند یک عکاس و حتی عکاس خبری باشد.
در ادامه نیز شبکههای اجتماعی عکسمحور از جمله اینستاگرام به یاری این گوشیها آمد تا هر شهروند بهراحتی بتواند اقدام به انتشار وسیع فیلمها و عکسهای خود بکند.
این موضوع بیش از همه چیز، حریم شخصی افراد را تحت تاثیر قرار داده است. به هر حال اکنون افراد جامعه زیر چشم تیز گوشیهای دوربینداری هستند که هر لحظه ممکن است روشن شود، تصاویری از رفتار مختلف آنها ثبت کند و البته محتوای آن نیز در کسری از ثانیه در دنیای مجازی منتشر شود.
در چنین شرایطی به نظر میرسد افراد جامعه بهویژه چهرههای شناختهشدهتر برای بقای اجتماعی خود در جامعه نیاز دارند که خود را با موازین اخلاق و عرف جامعه انطباق بیشتری دهند، تا در صورت انتشار افکار و رفتارشان زمینه برای طرد آنها فراهم نشود.
دیدگاه تان را بنویسید