چگونه اقتصاد چین تا این اندازه بر اقتصاد دنیا اثرگذار شد؟
آینده اژدها
چین، چه به عنوان کشوری که راه ابریشم از آن آغاز میشد، چه به عنوان احداثکننده بزرگترین ساخته دست بشر به شکل دیواری برای حفاظت و چه به عنوان کشوری باستانی با یکی از غنیترین و قدیمیترین فرهنگهای ممکن، همیشه مورد توجه جهان قرار داشته است. تا حدود سه دهه پیش، این توجه اما، از نوع توجهی بود که کشورهای توسعهیافته به کشورهای فقیری دارند که اگرچه گذشته درخشانی داشتهاند، اما توان تطبیق خود با زمان را نیافتهاند. کشوری که بیشتر جمعیت آن زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند و از قافله جهانی آنقدر جدا افتادهاند که رسیدن به آن برایشان قابل تصور نیست. اما در حال حاضر بیش از سه دهه است که نگاه به چین دیگر اینگونه نیست. در حال حاضر، این کشور شباهت زیادی با چین باستانی دارد که بر معادلات جهانی تاثیرگذار یا حتی تعیینکننده آن بود.
از سال 1978 که دوران جدید چین با روی کار آمدن دنگ شیائو پینگ در این کشور آغاز شد، این کشور رشد اقتصادی بالا و در بیشتر موارد دورقمی را تجربه کرد. اگرچه برای چند سال، این کشور منبع نیروی کار ارزانی بود که شرکتهای آمریکایی و اروپایی از آن برای کاهش قیمت کالاهای تولیدی خود بهرهبرداری میکردند اما این روند یک بازی برد-برد بود. نتیجه این دوران خروج 500 میلیون نفر از جمعیت چین از فقر مطلق بود. پیشبینی میشود تا قبل از پایان سال 2020 میلادی، طبقه متوسط بیش از 700 میلیون نفر از جمعیت را دربر بگیرد. چنین تغییری در تاریخ بشریت بیسابقه بوده است. در واقع همانطور که گفته شده، چین راهی 200ساله (آن هم در صورت برنامهریزی مناسب و داشتن پشتکار) را در 35 سال پیموده است. اینها همگی دستاورد دوران رشدی بود که از سال 1978 شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. اما این روند رشد بلندمدت، به رغم آنکه سال 2008 و پس از آن را نیز به راحتی و حتی با بهبود وضعیت پشت سر گذاشت، از اواخر سال 2014 میلادی شروع به کند شدن کرد. در حدود یک سال و نیم اخیر، نهادهای بینالمللی و داخلی، مرتب در حال کاهش پیشبینیهای خود در مورد رقم رشد اقتصادی این
کشور و پیشبینی اثرات آن بر اقتصاد جهان بودهاند.
دولت چین نیز به دنبال راهحلی است که بتواند مانع کند شدن بیش از پیش قطار و احیاناً ایستادن آن شود. چین دیگر کشوری نیست که اوضاع بدتر اقتصادی آن به معنای این باشد که با کاهش ارزش پول، اروپاییان بیشتری میتوانند تعطیلات خود را در آن بگذرانند. حالا چین مقام دومین اقتصاد بزرگ جهان را در اختیار دارد و تلاطم در وضعیت اقتصادی آن میتواند باعث دگرگونی شدید در اقتصادهای توسعهیافته شود، آن هم در وضعیت فعلی که خروج اروپا از بحران 2008 هنوز روندی بسیار کندتر از انتظارات دارد.
بحران یونان هنوز به راهحلی مطمئن نرسیده و ایالات متحده نتوانسته است ثبات لازم در بازار نیروی کار را که لازمه افزایش نرخ بهره عنوان شده، برقرار کند. به این دلایل است که حالا بحث اول اقتصاد جهان، پیشبینی وضعیت چین است. ایستادن اژدها و شاید حتی دوباره خوابیدن آن، بدون ضرر و زیانی عظیم ممکن نخواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید