تاریخ انتشار:
بازخوانی برنامه تلویزیونی «پایش»
از خودگشودگی تا چالش
رسانههایی نیز هستند که مضمون و پیام را در ترکیب با مخاطب مد نظر قرار میدهند، برخی دسته اول را بهجای مخاطبمحور، مخاطبسرور نیز میخوانند. رسانههای زرد از این دستهاند. این گونه رسانهها چه در تلویزیون، چه مطبوعات و چه در فضای وب، جذب مخاطب به هر قیمتی را برتر از «ساخت و پرداخت پیام» تلقی میکنند. از این زاویه نگاه برای رسانههای زرد ذائقه مخاطب مهمتر از نیاز مخاطب است.
یکم: رسانههای حرفهای در دنیا با دو معیار کلی شناخته میشوند:
مخاطبمحوری
مضمونمحوری.
رسانههایی نیز هستند که مضمون و پیام را در ترکیب با مخاطب مد نظر قرار میدهند، برخی دسته اول را بهجای مخاطبمحور، مخاطبسرور نیز میخوانند. رسانههای زرد از این دستهاند. این گونه رسانهها چه در تلویزیون، چه مطبوعات و چه در فضای وب، جذب مخاطب به هر قیمتی را برتر از «ساخت و پرداخت پیام» تلقی میکنند. از این زاویه نگاه برای رسانههای زرد ذائقه مخاطب مهمتر از نیاز مخاطب است.
جامعهشناسان ارتباطات میگویند، تفاوت فاحشی است میان «خواست مخاطب» تا «نیاز مخاطب». در اینجا یک بحث فلسفی عمیق به وجود میآید که رسانهها چه اندازه اطلاعرسان باشند و چه اندازه آموزشدهنده؟ بیتردید عنصر افزون بر اطلاعرسان، سرگرمی و تفریح است. مضمونهایی شاد و سرگرمکننده که اوقات مخاطب را پر میکنند، اما اثرگذار نیستند.
تلویزیون ما، برنامههای متفاوتی میسازد که از نظر ارزیابی ارتباطی میان دو تعریف اول سرگردان است. برخی برنامهها اثرگذار نیستند و در عین حال میکوشند تا سرگرمکنندگی حداقلی را به کف آورند. البته از آنجا که بحث برنامههای تلویزیون با شاخص رسانههای زرد و سرگرمکننده قابل انطباق نیست؛ آنچه باقی میماند ارزیابی برخی برنامههای تلویزیون با دو شاخص دیگر است، یعنی مضمونمحوری یا ترکیب مضمون و مخاطب.
دوم: برنامه پایش یکی از چند برنامه تلویزیون است که نیازمند بررسی و ارزیابی است. واقعیت آن است که این برنامه را نمیتوان مانند برنامههای همسنگ دیگر -مرکب از برنامههای مضمونمحور و مخاطبمحور- دانست، اما برنامه پایش با سه ظرفیت مضمونی قابل اندازهگیری است:
موضوعهای مهم اقتصادی بهعنوان مساله درگیر افکار عمومی
وجهه انتقادی
جنبه کارشناسی.
چنین به نظر میرسد که برنامه پایش در محور سوم نیاز به «بازخوانی جدی» دارد. در دنیای امروز برنامههای جذاب اقتصادی، آن هنگام «اثرگذار» میشود و نیک «مخاطب» خود را مییابد که بتواند در دایره نظرهای کارشناسی چندان بسته عمل نکند و «ملاحظات حرفهای» را بر «ملاحظات سیاسی» ترجیح دهد. واقعیت آن است که کارشناس، کارشناس است. چه نگاه موافق داشته باشد، چه منتقد، هرگز تفاوتی نمیکند. رسانه موظف است تا بیپرده و البته متین و کارشناسانه، دایره انعکاس نظرها و دیدگاهها را باز کند. در اینجا شایسته است تا نیمنگاهی به دیدگاه هابرماس تحت عنوان Opening یا «خودگشودگی» داشته باشیم.
ما روزنامهنگاران گاه فراموش میکنیم که وظیفهای برتر از وظیفه حرفهای نداریم. برنامه ساختن و انعکاس دیدگاههای اقتصادی، باید شدیداً «چالشبرانگیز» باشد، به این امید که گرهی بگشاید و فضایی را «خودگشوده» کند. هابرماس آنچه گفت یک نگاه فلسفی عمیق به رسانهها و تعریف افکار عمومی بود و توجه به این نگاه، نیاز برنامههای مضمونمحوری چون پایش است. به نظر میرسد دایره نگاه کارشناسی چالشبرانگیز در این برنامه به یک مثلث وابسته است:
کارشناسان دانشگاهی و خارج از سیستم اجرایی دستگاههای اقتصادی،
کارشناسان مسوول در دستگاههای اجرایی، تقنینی و نظارتی،
کارآفرینان و فعالان بخش خصوصی.
بدیهی است این مثلث از دو گروه موافق و منتقد نسبت به یک سوژه تشکیل میشود؛ اما آنچه در برنامههای تلویزیونی و دیگر رسانههای رسمی کشور کمتر به چشم میخورد، به رسمیت شناختن حضور فعالان و کارآفرینان مجرب و کارشناس بخش خصوصی است. حضور این عزیزان در برنامههایی چون پایش نهتنها باید مورد احترام باشد، بلکه میبایست به مرور به یک «روال قطعی» تبدیل شود و رسانهها در برابر هر گونه اتهام لابیگری و دریافت رپرتاژ بایستند. شاید کمتر کسی سراغ داشته باشد که من یا دیگر معلمهای روزنامهنگاری در کلاسهای خبر یا مدیریت و ویراستاری یا تیترنویسی درباره ارزشهای خبری این گونه گفته باشیم که ارزشهای خبری به دو دسته تقسیم میشوند؛ دولتی و خصوصی.
سوم: برنامههای حرفهای و کارشناسی، نمیتوانند دقیقاً در چارچوب رویکرد سیاسی رسانه حرکت کنند. ممکن است به دلایلی که به سازندگان برنامههای حرفهای و کارشناسی مربوط نیست؛ صداوسیما رویکرد سیاسی منفی نسبت به دولت داشته باشد. بیتردید این رویکرد در برنامههای خبری یا 30 : 20 نمود خواهد یافت، اما آیا برای مثال در برنامههایی چون 90 یا مجله تئاتر میتواند بروز داشته باشد؟
در دنیای امروز مخاطب از ما روزنامهنگاران باهوشتر است و «شبکههای اجتماعی موبایلی»، نفس رسانهها را به شماره انداختهاند. پرسش اصلی این است که در چنین فضایی «چه اندازه میتوان سیاسی و رو عمل کرد و انتظار داشت مخاطب نفهمد». برنامه حرفهای و کارشناسمحور، گاه ممکن است مغایر با رویکرد سیاسی علنی آن رسانه تولید شود. در چنین حالتی از قضا برد با همان رسانه است، زیرا مخاطب کلاه خود را قاضی میکند و با خود میگوید: «عجب! چه رسانه بیطرفی». رساندن مخاطب به این باور، کار بسیار دشواری است، اما بیتردید بخشی از این بار را برنامههای حرفهای و کارشناسمحور بر دوش میکشند تا اتفاقاً رویکرد سیاسی خود را در قالب برنامههای خبری و گزارشی به راحتی پیش ببرند.
فرض بر این است که برنامه پایش یا هر برنامه کارشناسمحور دیگری، خارج از چارچوبهای سیاسی طراحی و تولید میشود. تنها کافی است که بر جنبه مضمونمحوری برنامه و متفاوت ارائه کردن آن، تاکید شود و تا حد ممکن، نیاز مخاطب را بر خواست مخاطب ترجیح دهد.
چهارم: اما یکی از مهمترین جنبههایی که برنامه پایش را جذابتر و در عین حال ضمن جذب مخاطب، آموزشدهنده میکند؛ انگشت نهادن بر «سوژههای درگیر افکار عمومی» است. سوژهها از سوی روزنامهنگاران تلویزیونی و غیرتلویزیونی معمولاً از سه عرصه کسب میشوند: 1- محیط، 2- قدرت، 3- مخاطب.
البته برخی از اندیشمندان مطالعات ژورنالیسم معتقدند، برای کسب نیازهای مخاطب، روزنامهنگاران میبایست با هدف بازتولید این نیازها، به رسانهها مراجعه کنند، اما با این سه عرصه یادشده، سوژههای درگیر افکار عمومی را به روزنامهنگاران گوشزد میکند. سوژههای برنامه پایش باید از نهاد قدرت فاصله بگیرد و به سوژههای واقعیتر که از محیط، کارآفرینان، فعالان و افراد درگیر عرصه اقتصاد میتوان گرفت، نزدیکتر شود و از سوی دیگر به عرصه سوم یعنی نیازهای عموم مردم -با طبقهبندیها و اولویتهای خاص و کارشناسی-نیمنگاهی جدیتر داشته باشد.
نهاد قدرت، در رسانهها همواره دستی فراخ داشته است. برنامه پایش یا غیر آن فرقی نمیکند. به همین دلیل هم هست که آنها حتی با وجود انتقادی بودن، از ارائه سوژه و حضور در این برنامهها استقبال میکنند. اما اگر برنامه پایش به سمت دو عرصه دیگر بهطور جدی روی بیاورد؛ این کفه تغییر خواهد کرد. آنگاه دستاندرکاران نهاد قدرت درخواهند یافت که برای حضور در چنین برنامههایی باید «پاسخگو» باشند و نهتنها «گویشگر».
آخر: «اثرگذاری» با «جریانسازی» متفاوت است. اولی کف و دومی سقف است. تردید نمیتوان کرد که برنامه پایش در آستانه اثرگذاری مورد انتظار است و تا رسیدن به این کف، هنوز گامهایی را باید بردارد، اما جنس برنامه، به نوعی است که میتواند با مد نظر قرار دادن نکات ژورنالیستی پیشگفته، چشماندازی را برای رسیدن به سقف یا همان «جریانسازی» ترسیم سازد و تحقق بخشد.
دیدگاه تان را بنویسید