تاریخ انتشار:
آیا بیکاری پوپولیسم را برمیگرداند؟
راه دولت
پوپولیسم در کمین نشسته و منتظر فرصت است تا برگردد. او میداند با چه ترفندی خود را برگرداند و توانش را هم دارد تا با بازسازی و چرکزدایی از تمام هشت سالی که قدرت امور اجرایی کشور را بر عهده داشت، تصویری عوامپسند از خود نشان دهد و با به کار بردن همان جمله معروفش که میگفت اگر از من چیزی دارید، خب بگویید، رای عوام را به سمت خود هدایت کند.
پوپولیسم در کمین نشسته و منتظر فرصت است تا برگردد. او میداند با چه ترفندی خود را برگرداند و توانش را هم دارد تا با بازسازی و چرکزدایی از تمام هشت سالی که قدرت امور اجرایی کشور را بر عهده داشت، تصویری عوامپسند از خود نشان دهد و با به کار بردن همان جمله معروفش که میگفت اگر از من چیزی دارید، خب بگویید، رای عوام را به سمت خود هدایت کند. پوپولیسم کاری به این ندارد که حافظه تاریخی مردم بلندمدت است یا کوتاهمدت. کارش را خوب بلد است و از هر فرصتی استفاده میکند تا خودی نشان دهد. راه عبور در ذهن سادهباوران را میداند و به همین خاطر است که سایهاش را در هر جایی با هر بهانهای میتوان دید. حتی از سکوی برخی تریبونها هم نمیگذرد و خود را به آنجا میرساند تا دستی تکان دهد، سکوت کند و معصومانه لبخند به لب بیاورد.
پوپولیسم آمارها را خوب رصد میکند و میداند به چه روشی تورم را وارونه نشان دهد، بیکاری جوانان را به رخ بکشد و از توقف و تعطیلی پروژههای عمرانی سخن به میان آورد. او اینک تجربهای هشتساله در بالاترین امور اجرایی کشور دارد و مانند سال 1384 نیست که با گروهی از افراد کمنام و نشان که تنها تجربه کار در شهرداری و فرمانداری را در کارنامهشان داشتهاند به تشکیل دولت اقدام کند. پوپولیسم دارای تشکیلات شده، وزیر دارد، از تئوریسین بهره میبرد و فضای سیاسی داخل و خارج را به خوبی میشناسد. تازه یاد گرفته چگونه معامله کند و اشتباهات تاریخیاش را تکرار نکند. پوپولیسم تغییر ظاهر میدهد اما باطنش همان است که بوده.
پوپولیسم در همهجا سخنگو دارد. او همواره عقلانیت را مقابل خود میبیند و با بستری پوپولیستی که در طول هشت سال ایجاد کرده خوب میداند که چگونه زیر پای عقلانیت را خالی کند. او تمام خربزههایی را که در این سالها کاشته زیر پای هر رقیبی میگذارد تا او را به زمین بزند و خود را بالا بکشد.
پوپولیسم در بیان صلاحیت خود برای به دست گرفتن دوباره قدرت سالهای 1390 تا 1392 را به فراموشی خواهد سپرد و تنها از عملکردش در سالهای 1384 تا 1390 که کشور در تحریم نبود، قیمت نفت بالای 100 دلار قرار گرفته بود و سالانه نزدیک به 100 میلیارد دلار نصیبش میشد سخن به میان میآورد. پایش هم برسد عقلانیت را مسبب کاهش قیمت نفت معرفی کرده و علاوه بر آنکه خواهد کوشید او را در جبهه دیپلماسی ضعیف و ناکارآمد جلوه دهد تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا از سنگر نقدهای اقتصادی برای خود رای جمع کند.
حال سوال اینجاست دولتی که خود را نماد عقلانیت و کار کارشناسی میداند چگونه میتواند در بازی با پوپولیسم پیروز از میدان درآید و از اقدامات خود دفاع کند؟
چگونه باید وضعیت کشور را برای مردم تشریح کرده و آنها را متوجه خطرات بازگشت تورم بالا، تصمیمهای خلقالساعه و خودکامگی در تصمیمگیری کرد؟
یکی از موضوعات بسیار مهمی که در طول سالهای پیش رو بهانه به دست منتقدان و رقبای دولت خواهد داد، اشتغال است. آنها خواهند پرسید دولت برای اشتغال چه کرده و با استفاده از این ابزار، دستاورد مهار تورم را زیر سوال خواهند برد و آن را عامل بیکاری فرزندان مردم معرفی خواهند کرد.
شاید دولت در عرصه مهار تورم و ایجاد رشد اقتصادی بتواند دلایل قانعکنندهای را بیان کند اما در خصوص اشتغال دست او خالی است چرا که واقعیتهای ایجاد اشتغال تلختر از آن است که دولت بتواند در کوتاهمدت شغلی پایدار و درآمدزا را ایجاد کرده و برای میلیونها نفر از افراد تحصیلکرده جویای شغل مناسبی ایجاد کند.
اشتغال از گذشته تا دیروز
بررسی وضعیت اشتغال از سال 1335 تا 1390 حاکی از بروز یک اتفاق نادر در اقتصاد ایران طی سالهای اخیر است. اگر آمار اشتغال را از اولین سرشماری کشور در سال 1335 تا آخرین سرشماری در سال 1390 مورد بررسی قرار دهیم و اشتغالی را که به طور سالانه در فواصل مختلفی که سرشماری صورت گرفته محاسبه کنیم، متوجه میشویم میزان خالص اشتغال ایجاد شده، در فاصله سالهای 1384 تا 1390 (با وجود درآمد سرشار ارزی 700 میلیارددلاری) در حدود صفر بوده و تقریباً شغلی در اقتصاد ایران ایجاد نشده است.
بر اساس طرح آمارگیری سالانه نیروی کار که از سوی مرکز آمار ایران صورت میگیرد، تعداد شاغلان کشور در سال 1384، 20 میلیون و 620 هزار نفر بوده که در سال 1391 این تعداد تنها با افزایش 10 هزار شغل به 20 میلیون و 630 هزار نفر رسیده که این 10 هزار نفر شغل از نظر آماری معنیاش صفر است.
علاوه بر این، اگر از نظر ساختار اشتغال پنج فعالیت عمده (کشاورزی، صنعت، صنوف عمدهفروشی، ساختمان و حمل و نقل) که بیشترین سهم را در اشتغال دارند مورد بررسی قرار دهیم، متوجه خواهیم شد اشتغال در بخش کشاورزی و صنعت روند نزولی داشته به گونهای که تعداد شاغلان کشاورزی و صنعت در فاصله سالهای 1384 تا 1390 کم شده و به تعداد شاغلان بخش ساختمان و حمل و نقل اضافه شده است. به عنوان مثال، بخش صنعت حدود 530 هزار نفر از شاغلان خود را در این سالها از دست داده است. این رقم قابل تامل است چون نیروهایی که در بخش صنعت فعالیت میکنند به تخصص و تحصیلات بیشتری نیاز دارند و سطحشان نسبت به نیروهایی که در بخش ساختمان مشغول کارند طبیعتاً متفاوت است. بخش عمده نیروهای ساختمانی تخصصهایی ابتدایی دارند که عمدتاً از عهده بسیاری بر میآید. نیاز به آموزشهای پیچیدهای ندارند اما نیروهای صنعت چون از تحصیل و تخصص برخوردارند بیکاریشان اهمیت عدم تعادل در بازار کار را دوچندان میکند.
ارتش 30میلیونی
در حال حاضر جمعیت 15 تا 34ساله کشور حدود 30 میلیون نفر تخمین زده میشود که بخشی از این جمعیت مشغول تحصیل، بخشی بیکار، بخشی دارای شغل و بخشی هم تنها جمعیت مصرفکنندهاند بدون اینکه دنبال کار باشند. اتفاقی که به وقوع خواهد پیوست این است که بازار کار برای جمعیتی که اکنون در حال تحصیل هستند، تنگ خواهد شد و کشور به زودی با پدیده بیکاران دارای تحصیلات عالیه روبهرو میشود که این پدیده حتی ممکن است به فارغالتحصیلان مقطع دکترا نیز کشیده شود.تمامی این مسائل بیانگر آن است که کشور برای ایجاد اشتغال این افراد سالهای سرنوشتسازی در پیش دارد و اقتصاد ایران باید به مهمترین نیاز دهه شصتیها که شغل همراه با درآمد است، جواب دهد.
افزایش جهشی درآمدهای ارزی در نیمه دوم دهه 80 منابع قابل توجهی را فراهم کرد تا کشور بتواند در مسیر رشد پایدار و اشتغالزا قرار گیرد که سیاستگذار وقت (پوپولیسم) از این فرصت استثنایی استفاده نکرد و نتوانست تغییری در شاخص اشتغال به وجود آورد. از سال 1391 هم که کشور گرفتار رکود تورمی شد امکانی برای ایجاد شغل فراهم نیامد تا اینکه جمعیت بیکاران کشور انباشته شده و امروز به تهدیدی علیه نظم اجتماعی تبدیل شده است. بخش بزرگی از آنها ورود خود به بازار کار را به تعویق انداختهاند و به امید یافتن مشاغل اسم و رسمدار مشغول تحصیل در مقاطع بالاتر از کارشناسی هستند.
اگر بخش قابل توجهی از جمعیت در سن کار، در گذشته بدون ورود به دانشگاه، وارد بازار کار میشدند و بخش کمی از آنها وارد دانشگاه میشدند در سالهای اخیر، به دلیل سرمایهگذاری بالایی که در توسعه آموزش عالی صورت گرفت، مراکز آموزش عالی و دانشگاهها ضربهگیر بازار کار شدند و توسعه آموزش عالی به سمتی رفت که تناسبی با سطح توسعهیافتگی و نیازهای کشور نداشت. یعنی اینکه ما به اصطلاح با مشکل «بیشسرمایهگذاری» در آموزش عالی مواجه شدیم بدون اینکه اقتصاد کشور ظرفیت جذب این فارغالتحصیلان را داشته باشد. از طرفی در زنان هم تقاضای اشتغال افزایش یافته که پیام این دو پدیده به اقتصاد این است که باید در آینده چه نوع شغلی ایجاد کند که هم فارغالتحصیلان ما را جوابگو باشد و هم برای بانوان شغلی ایجاد شود.1
چهار دهه سخت متولدان دهه 60
متولدان دهه 60 از مرز 34سالگی گذشتهاند. آنها تا شش سال آینده وارد دهه پنجم عمر خود خواهند شد. دههای که ایران پا به سال 1400 میگذارد و قرن پانزدهم خورشیدی را آغاز میکند. دهه شصتیها تاکنون سه دهه عمر خود را پشت سر گذاشتهاند، دهههایی که هر کدام از آنها میتواند فصلی حجیم از تاریخ ایران باشد و تحولاتش در آینده مورد بررسی قرار گیرد. جنگ، اولین واژهای است که در دورترین نقطه ذهن متولدان نیمه اول دهه 60 قرار گرفته است. تولد این گروه با جنگ تحمیلی همراه شد و حدود هفت سال از عمرشان تحت تاثیر آن قرار گرفت. در سالهایی که آنان باید خوب تغذیه میشدند، درس میخواندند و شخصیتشان شکل میگرفت، کشور درگیر دفاعی همهجانبه و طولانی شد و بسیاری از منابع به آن سمت هدایت شد تا دشمن چراغ را از ما نگیرد.2
با پیروزی انقلاب، سیاستمداران وقت علاوه بر آنکه جوانان را با ازدواج تشویق میکردند از آنان میخواستند تا خانوادهای عیالوار تشکیل دهند و بر جمعیت کشور برای محقق شدن برخی از اهداف بیفزایند. این تشویقها سبب شد بخش زیادی از جامعه شهری و روستایی کشور دارای فرزندان زیادی شوند که با توجه به فقر امکانات و همچنین درگیر شدن کشور با جنگی هشتساله، متولدان پنج سال نخست دهه 60 با امکانات کم در کنار نبود آرامش روانی و رونق پا به دهه دوم عمر خود بگذارند.
بررسی نمودارهای افقی تعداد زاد و ولد در نیمه نخست دهه 60 نشان میدهد تا چه اندازه تعداد جمعیت بالا رفت. این نمودار با برآمدگی قابل توجهی همراه شد. مدارس چند نوبته، کلاسهای 40 تا 50نفره، کمبود لوازمالتحریر و کتب درسی مناسب در کنار تغذیه نامناسب سبب شد متولدان نیمه اول دهه 60 در فقر آموزشی و تغذیهای سالهای نخست تحصیل خود را بگذرانند و با کمترین دورههای آموزشی در ردههای بالاتر به تحصیل بپردازند.
دهه دوم عمر این گروه از متولدان با توجه به پایان جنگ، وضعیت بهتری یافت. آنها به دلیل رونق اقتصادی کشور و همچنین افزایش سطح درآمد خانوار از آموزش و تغذیه مناسبتری برخوردار شدند و برای تامین رفاه آینده خود تصمیم گرفتند. این افراد علاوه بر اینکه با فقر آموزش در سطوح مختلف تحصیلی تا دیپلم با سختترین شرایط به تحصیل پرداختند، برای ورود به دانشگاه نیز مجبور شدند یا سالها پشت درهای آن بمانند و منتظر شوند جایی باز شود یا اینکه به هر طریقی که شده خود را وارد دانشگاه کردند و در رشتههایی به تحصیل پرداختند که قرابتی با علایق آنان نداشت. دهه شصتیها امروز با دردسرهای فراوان تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی به پایان رسانده و منتظر یافتن شغلی مناسب هستند. برخی از آنان بلافاصله پس از دریافت مدرک کارشناسی روانه بازار کار شدهاند و برخی دیگر هنوز نتوانستهاند شغل درخوری برای خود بیابند که آنها را دارای درآمد مکفی کند. عدهای هم ورودشان را به بازار کار به تعویق انداختهاند و ترجیح دادهاند در دانشگاه به ادامه تحصیل بپردازند و در آینده شغلهایی به اصطلاح یقهسفید را برای خود بیابند.
اقتصاد ایران و جوانان بیکار
از آنجا که بیکاری یک شاخص اصلی برای تحلیل وضعیت اشتغال کشور است آن چیزی که برای اقتصاد ایران باید خیلی مهم باشد، نرخ بیکاری جوانان است. بر اساس نتایج سرشماری سال 1390، نرخ بیکاری مردان 15 تا 24 ساله، 26 درصد و نرخ بیکاری مردان 15 تا 29ساله حدود 20 درصد بوده است. از سویی چون ساختار اشتغال در کشور ما ساختاری نیست که بتواند زنان زیادی را به کار گیرد، نرخ بیکاری زنان جوان به بالای 40 درصد نیز میرسد که فوقالعاده بالا و نگرانکننده است و نشان میدهد اقتصاد ما با یک مساله جدی مواجه بوده و آن هم اینکه نسل جوان ما میخواستند کار پیدا کنند که موفق نبودهاند. بنابراین آموزش عالی (ادامه تحصیل) را به عنوان یک فرصت انتخاب کردند تا زمان را خریداری کرده و بتوانند در سالهای بعد وارد بازار کار شوند.
در سال 1390 جمعیت کشور حدود 75 میلیون نفر بوده، که نزدیک به 63 میلیون و 500 هزار نفرشان در سن کار بودند و حدود 11 میلیون نفرشان در سن کار نبودند که حال یا کودک یا سالمند بودهاند. 40 میلیون از این 63 میلیون نفر جمعیت غیرفعال (جمعیت در سن کار که دنبال کار نیستند) و حدود 23 میلیون و 300 هزار نفر جمعیت فعال هستند که دنبال کار بودهاند. از این 23 میلیون و 300 هزار نفر، 20 میلیون و 500 هزار نفر شاغل و حدود دو میلیون و 900 نفر بیکار بودهاند. همچنین از جمعیت 40 میلیونی غیرفعال ما، پنج میلیون و 400 هزار نفر دارای تحصیلات عالی هستند و حدود چهار میلیون نفر دانشجو هستند و پس از فراغت از تحصیل وارد بازار کار میشوند. این ارقام در مجموع چیزی حدود هشت میلیون و 500 هزار نفر جمعیتی را به ما نشان میدهد که یا به دنبال کار خواهند بود و باید برای آنها شغل ایجاد شود یا به جمعیت غیرفعال تبدیل میشوند که بار تکفل را در اقتصاد بالا خواهد برد. نکته این است که 72 درصد شاغلان ما بدون تحصیلات عالی هستند و این در حالی است که هرساله به تعداد بیکاران دارای تحصیلات عالی کشور اضافه شده است. بنابراین مساله ایجاد شغل در اقتصاد ما مساله
مهمی است و با توجه به اینکه دهه شصتیها وارد آستانه 40سالگی خواهند شد باید حتماً برای آنها کاری کرد. در کشور ما جمعیتی کمتر از 21 میلیون نفر، نانآور جمعیت 78 میلیونی هستند. این به معنی آن است که هر یک نفر، تامین کننده 7 /3 نفر است. این در حالی است که متوسط این عدد در کل جهان، 2 /2 است. مقایسه این دو رقم نشاندهنده آن است که بار تکفل در اقتصاد ما بسیار بالاست و در نتیجه، پیامدهای رفاهی از دست دادن شغل در کشور ما بسیار زیاد است.
منابع:
1- تجارت فردا، گفتوگو با مسعود نیلی
2- شعر جنگ، محمدرضا عبدالملکیان
دیدگاه تان را بنویسید