شناسه خبر : 16316 لینک کوتاه

نویسندگانی که نان نفت خوردند

هنرمندان نفتی

روزی که نفت از چاه شماره یک نفتون مسجدسلیمان فوران کرد، شاید کسی نمی‌دانست که این ماده سیاه‌رنگ، چه تاثیر عمیقی بر تاریخ این سرزمین و بر فرهنگ و زندگی مردمان جنوب خواهد گذاشت.

شادی معرفتی

روزی که نفت از چاه شماره یک نفتون مسجدسلیمان فوران کرد، شاید کسی نمی‌دانست که این ماده سیاه‌رنگ، چه تاثیر عمیقی بر تاریخ این سرزمین و بر فرهنگ و زندگی مردمان جنوب خواهد گذاشت. نفت، علاوه بر اینکه تاریخ یک قرن اخیر ایران را تحت‌الشعاع خود قرار داده، بی‌تردید بر چهره جنوب این سرزمین و حیات سیاسی-اجتماعی آن نیز تاثیر فراوانی بر جای نهاده است. نفت، جوامع را مدرنیزه کرد و برای آنان رفاه و تکنولوژی به ارمغان آورد. مسجدسلیمان و آبادان، شهرهای اولین‌های ایران هستند، اولین فرودگاه، اولین هتل، اولین زمین گلف.
صنعت نفت جذابیت داشت و یک اشتغال تازه برای مردمان جنوب بود. در جنوب، کمتر خانواده‌ای هست که در آن چند نفر نفتی نباشند. صنعت نفت، هم آنان را به خود راه می‌داد و هم بر آنان تاثیر می‌گذاشت. بسیاری از نویسندگان جنوب هم، کارمند صنعت نفت بوده‌اند، بسیاری از کارمندان صاحب‌ذوق نفت هم که برای مدتی، مهمان جنوب بوده‌اند، از آن تاثیر گرفته‌اند و خاطره گرما و شرجی جنوب را در آثار خود مکتوب کرده‌اند.
صنعت نفت از دیرباز پیشتاز عرصه قلم و کانون فعالیت مشاهیر علم و ادب بوده است، بیشتر این مشاهیر از نسل گذشته صنعت نفت هستند و امروزه، بسیاری از مردم و حتی کارمندان نفت هم نمی‌دانند این مشاهیر در زمره همکاران نفتی بوده‌اند. نفت، مردان و زنان بزرگی را در خاطره خود دارد، از سیاستمدارانی مثل منوچهر اقبال که پیش از آنکه بر مسند ریاست شرکت نفت تکیه بزند، نخست‌وزیر و وزیر بود، یا امیرعباس هویدا تا هنرمندانی با روحی پروانه‌ای همچون سهراب سپهری که گویا تاب تحمل چارچوب‌های اداری را نیاورده و بیش از هشت ماه، میهمان‌ خانه نفت نبوده است و کسانی مثل فروغ فرخزاد که تدوین فیلم «یک آتش» را عهده‌دار شد و طاهره صفارزاده قرآن‌پژوه که مدتی به عنوان مترجم متون نفتی در شرکت نفت مشغول بود و به دنبال یک سخنرانی در اردوی تابستانی فرزندان کارگران مجبور به ترک کار شد و نویسندگان بزرگی همچون اسماعیل فصیح و محمدعلی موحد و بسیاری دیگر، نسلی که شاید هرگز تکرار نشود. در این فرصت اندک به معرفی چند تن از آنان پرداخته‌ایم.

صادق چوبک: راوی تنهایی زائر محمد
کنار مهنای گرد گرفته و ساکت و خاموش و زائرمحمد خسته و مشتاق انتقام و جاده داغ و خاموش بوشهر به بهمنی، روایت تنگسیر است که چوبک آن را به تصویر می‌کشد. صادق چوبک در فراز و فرودهای انقلاب مشروطه، در 12 تیرماه 1295 در خانواده‌ای تاجرپیشه و مرفه در شهرستان بوشهر زاده شد، تا کلاس سوم ابتدایی بوشهر بود و در هشت‌سالگی برای معالجه مالاریا، به شیراز منتقل شد و پس از پایان دوره ابتدایی، به تهران آمد و در سال 1316 دیپلم ادبی گرفت و مختصری نیز دروس حوزوی و الهیات خواند.
سابقه کاری چوبک در وزارتخانه‌های مختلف شکل گرفته است، نخست در وزارت فرهنگ در سمت دبیری در یکی از دبیرستان‌های خرمشهر به تدریس پرداخت. در سال 1319 پس از پایان خدمت نظام، در وزارت دارایی به سمت تحویلدار مشغول شد. در سال 1326 به پیشنهاد الول ساتن، شرق‌شناس انگلیسی و عضو سفارت انگلیس در ایران، در روابط عمومی سفارت انگلیس به‌عنوان مترجم به کار پرداخت، دو سال بعد سر و کارش به شرکت نفت افتاد و به عنوان مترجم استخدام شد. «در همان سال من به شرکت نفت انگلیس و ایران رفتم به سمت مترجم و سال بعد دکتر مصدق سر کار آمد و نفت ملی شد و من مثل اکثر ایرانیان شیفته این مرد و پیرو سیاست او بودم... طولی نکشید که کودتای 28 مرداد پا گرفت و ایران عزادار شد...» (زندگی من، در نقد و تحلیل و گزیده داستان‌های صادق چوبک، حسن محمودی، ص 17).
چوبک در صنعت نفت مسوولیت‌های مختلفی را عهده‌دار بود، مدتی مدیر مجله «کاوش» یکی از نشریات شرکت نفت بود. مدتی به پیشنهاد امیرعباس هویدا، سرپرست امور اداری شرکت نفت در دوران مدیرعاملی عبدالله انتظام، منشی مخصوص مراسلات محرمانه او شد. چرا که «هویدا نمی‌خواست در نامه‌های اداری‌اش لغزش لغوی و دستوری راه یابد». وی در نخستین سال‌های نویسندگی، آثار خود را به مجلات و روزنامه‌ها می‌سپرد. نخستین مقاله را به سال 1310، در روزنامه محلی «بیان حقیقت» به چاپ رساند. ترجمه‌ها و داستان‌هایش را در دوره‌ای از مجله «سخن» که تحت نفوذ صادق هدایت بود و ماهنامه «مردم» از نشریات حزب توده در اختیار مخاطبان قرار داد و نخستین قصه‌اش با عنوان «قصه‌های نفتی» در همین سال‌ها به چاپ رسید. آغاز فعالیت چوبک مواجه شد با خروج رضاشاه از ایران که نویسندگان، فضای باز سیاسی را تجربه می‌کردند. چوبک با رمان‌های «تنگسیر» و «سنگ صبور» به شهرت دست یافت. در سال 1334 اولین سفر خارجی چوبک برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد به آمریکا شکل گرفت. همچنین به دعوت کانون نویسندگان شوروی، به شهرهایی چون مسکو، سمرقند و بخارا سفر کرد و در سال 1349 به تدریس در دانشگاه یوتا پرداخت و در سال 1353، پس از بازنشستگی در نفت، راهی انگلستان و آمریکا شد. چوبک سال‌های پایانی عمر خود را در کنار سعدی و حافظ زیست و در اواخر عمر بخش زیادی از بینایی خود را از دست داد. و سرانجام در روز جمعه 13 تیرماه 1377 در آمریکا و در سن 82‌سالگی درگذشت و جسدش به میل خودش، سوزانده شد (نفت و قلم، صص 104-99).
از مهم‌ترین آثار او می‌توان به داستان‌های «انتری که لوطیش مرده بود»، «تنگسیر»، «سنگ صبور» و ترجمه «پینوکیو» اشاره کرد.

ابوالقاسم حالت: ملک‌الشعرای نفت
شد جمهوری اسلامی به پا / که هم دین دهد، هم دنیا به ما
از انقلاب ایران دگر / کاخ ستم گشته زیر و زبر
شاید خیلی‌ها ندانند، اولین سرود جمهوری اسلامی، یادگار مردی است که در میان نفتی‌ها، به ملک‌الشعرای نفت مشهور است. مردی که از یک‌سو، سال‌های سال فکاهی‌سرای مجله طنز توفیق بود و از سوی دیگر مدیر نشریه صنعت نفت.
ابوالقاسم حالت در سال 1298 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان مروی به انجام رساند. از همان اوان کودکی همنشین دیوان حافظ شد. در همان دوران جوانی، در یکی از محافل ادبی، با حسین توفیق مدیر روزنامه توفیق آشنا شد و توفیق به او، پیشنهاد همکاری در مجله را داد و از همان زمان بود که طبع حالت با شعر طنز آشنا شد. همکاری با توفیق تا جایی پیش رفت که حالت سردبیری مجله را به مدت پنج سال عهده‌دار شد و همکاری‌اش را پس از آن نیز به مدت 22 سال ادامه داد.
نام مستعار «عنتر حمار» مربوط به دورانی بود که توفیق حزب خران را راه انداخته بود. هر وقت وزیری یا مسوولی نطق می‌کرد و وعده‌ای به مردم می‌داد، توفیق این خبر را از طرف حزب خران چاپ می‌کرد که یعنی کسانی که حرف او را باور کرده‌اند، از خران هستند» (57 سال با ابوالقاسم حالت، ص 94). حالت در فضای باز پس از شهریور 1320، با برخی از جراید دیگر همچون هفته‌نامه‌های امید، تهران مصور، قیام ایران و خبردار در قالب فکاهی همکاری می‌کرد. در اواخر تیرماه 1325، به دعوت کمپانی «آور گرین پیکچرز»، همراه دو تن از هنرپیشگان ایرانی برای دوبله چند فیلم فارسی به مدت 20 ماه به هندوستان سفر کرد. در این مدت به تکمیل زبان انگلیسی نیز پرداخت. پس از بازگشت به ایران، مدتی را بنا به دعوت ابوالقاسم پاینده سرپرست اداره کل انتشارات رادیو تهران، به منظور ساختن تصنیف برای رادیو تهران همکاری کرد. در بهار 1327، به استخدام شرکت نفت درآمد و به اداره انتشارات آبادان رفت و در نشریات «خبرهای روز» و «اخبار هفته» که در اداره انتشارات آبادان چاپ می‌شد، به تدوین مطالب ادبی و تفریحی ‌پرداخت. تنها چند ماهی از استخدامش نگذشته بود که نفت ملی شد، و مطبوعات، مطالب تندی درباره شرکت نفت نوشتند.
ابوالقاسم حالت به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشت و چندین کتاب از نویسندگان انگلیسی و عربی را ترجمه کرد. در تیرماه 1336، با همسر خود پس از گردش کوتاه در سوریه و لبنان و مصر، عازم اروپا شد و بسیاری از شهرهای مشهور اروپا را از نظر گذراند. مدت 11 سال را در نفت آبادان با نوشتن سپری کرد. البته در این مدت، ارتباط با مطبوعات تهران مانند ایران ما، اطلاعات هفتگی، سپید و سیاه و توفیق را ادامه داد. در سال 1338 از نفت آبادان به تهران انتقال یافت و در اداره روابط عمومی شرکت ملی نفت ایران، کارهای ادبی و هنری خود را در قالب مقاله، شعر و ترانه می‌نوشت. همچنین مدیریت نشریه صنعت نفت و ریاست اداره روابط مطبوعاتی از جمله مسوولیت‌های حالت در اداره روابط عمومی شرکت ملی نفت محسوب می‌شود. از آغاز پاییز 1351 نیز به مدت 10 سال در ستون طنز اجتماعی کیهان می‌نوشت. ملک‌الشعرای نفت در خرداد 1357، در 60سالگی، پس از 30 سال فعالیت در این صنعت، در حالی که مدیریت مجله صنعت نفت را بر عهده داشت، به افتخار بازنشستگی نائل آمد. او پس از انقلاب از شماره مخصوص نوروز 1367 با مجله «خورجین» و از نخستین شماره در آذر 1369 با مجله «گل‌آقا» همکاری داشت و تا زمان مرگش در سوم آبان 1371 به این همکاری ادامه داد (نفت و قلم، صص 87-81). از جمله مهم‌ترین آثار او می‌توان «کلیات سعدی با ترجمه اشعار عربی آن به فارسی»، «دیوان حالت» و ترجمه «تاریخ فتوحات مغول»، «تاریخ تجارت»، «زندگی من» مارک تواین، «بازگشت به شهر زمرد» و «پسر ایرانی» را نام برد.

نجف دریابندری: آقای نیم‌قرن ترجمه
«ترجمه کردن برای من همیشه نوعی تفریح و تفنن بوده است، وسیله‌ای برای انصراف خاطر از زحمت‌هایی که در زندگی پیش می‌آید و آدم از آنها گریزی ندارد.» این سخنان کسی است که بیش از نیم‌قرن آثار قلمی او بر دنیای ادبیات سایه افکند و تشنگان وادی ادبیات را سیراب کرد.
نجف دریابندری در اول شهریور 1308 در شهر آبادان در خانواده‌ای ملاح چشم به جهان گشود. هشت‌ساله بود که از سایه پدر محروم شد و در پی‌اش محرومیت اقتصادی. در 17‌سالگی، در گیرودار ورود نیروهای متفقین به آبادان، به بهانه‌ای از کلاس درس گریخت و سر از شرکت نفت درآورد. «یک روز رسم داشتیم و من نکشیده بودم. آخرین ساعت کلاس بود. یعنی ساعت دو بعدازظهر... آقای علومی همین‌طور که داشت رسم‌ها را می‌دید به من رسید. گفت: رسم شما؟ گفتم نیاوردم. گفت جا گذاشتی؟ گفتم بله. گفت بلند شو، برو بیار. من هم بلند شدم، وسایلم را جمع کردم و رفتم. رفتم که رفتم... بعد رفتم شرکت نفت و استخدام شدم» (مهدی مظفری‌ساوجی، گفت‌وگو با نجف دریابندری، ص 36).
ورود دریابندری در نفت با اشتغال در اداره کارگزینی همراه بود و آنگاه به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی، برابر سمت منشی، راهی اداره کشتیرانی shipping شد. اما بیش از یک سال نگذشت که به دلیل همان بی‌نظمی همیشگی عذرش را خواستند و به باشگاه دریانوردانش فرستادند. آنجا هم دوام نیاورد و بنا به خواست رئیس به اداره کارگزینی شرکت نفت رفت و از آنجا به بخش حسابداری معرفی شد.
پس از رفت‌وبرگشت‌های فراوان، سرانجام سر و کار دریابندری، بنا به درخواست خود او به اداره انتشارات افتاد، تا شاید کاری دلخواه و درخور او فراهم آید، مثلاً ترجمه. اداره‌ای که همه بزرگان نفت و نامداران کشور در آن جمع بودند. «اداره انتشارات شرکت نفت، جای خیلی جالبی بود. آدم‌های خاص و صاحب نامی در آنجا مشغول کار بودند. مثل محمدعلی موحد، حمید نطقی، ابوالقاسم حالت، ابراهیم گلستان، فخر داعی... من از همه آنها جوان‌تر بودم. یک روز آقای نطقی مرا صدا کرد و گفت گزارش خیلی خوبی برای تو به کارگزینی فرستاده‌ام» (همان، ص 43).
در اینجا بود که آن شخص گریزپا، قدری آرام گرفت و در چارچوب اداری، درآمد و کارش سامان یافت. ورود به دنیای ترجمه، زمانی جدی‌تر شد که ابراهیم گلستان او را با فاکنر و همینگوی آشنا کرد و از اینجا بود که نام دریابندری با ترجمه «وداع با اسلحه» همینگوی بر سر زبان‌ها افتاد.
تا اواخر سال 1332 روزنامه شرکت نفت همچنان منتشر می‌شد، و دریابندری در آن می‌نوشت. اما فضای سیاسی آن دوران او را به مسیری دیگر کشاند و او را برای همیشه از حضور در جمع همکاران صنعت نفت محروم کرد. او وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در اعتصابات دانشجویان مدرسه فنی نفت شرکت می‌کرد، و از همین رو یک سال پس از کودتا به زندان افتاد.
نجف دریابندری پس از گذشت یک سال تحمل حبس در زندان آبادان، برای دادگاه سوم به تهران انتقال یافت. ابتدا 15 سال و سپس به حبس ابد محکوم شد. اما با تلاش نزدیکانش، این مدت به چهار سال تقلیل یافت. در زندان «تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل را ترجمه کرد.
از زندان که بیرون آمد، از شرکت نفت اخراج شده بود. چند ماهی به استودیوی فیلم گلستان پیوست و سپس به موسسه انتشاراتی فرانکلین ملحق شد و تا سال 1354 به عنوان ویراستار، سرویراستار و معاونت انتشارات مشغول بود. بعد از چند ماه سفر به سوئیس، از تلویزیون ملی سردرآورد و سرپرست بخش ترجمه و دوبله فیلم‌های سینمایی شد. تا انقلاب اسلامی همچنان در این کار بود و از آن پس دیگر کار رسمی اختیار نکرد (نفت و قلم، صص 130-124). از مهم‌ترین آثار او می‌توان به «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز»، و ترجمه آثاری چون «وداع با اسلحه»، «بیگانه‌ای در دهکده»، «قضیه رابرت اوپنهایمر»، «یک گل سرخ برای امیلی»، «رگتایم»، «پیرمرد و دریا»، «سرگذشت هکلبری فین»، «تاریخ فلسفه غرب» و بسیاری آثار دیگر اشاره کرد.

اسماعیل فصیح: از درخونگاه تا بریم
با او می‌شود از کوچه پس‌کوچه‌های قدیمی و تنگ درخونگاه سوار موتورگازی شد و تا سربالایی تند زعفرانیه و خیابان پهلوی بالا رفت و سری به ویلاهای درندشت فرمانیه زد. می‌شود سوار یک فورد قدیمی شد و کنار شط، توی گرما و شرجی جنوب، محو زیبایی خانه‌های بریم شد.
اسماعیل فصیح نویسنده و مترجم صنعت نفت، در دوم اسفند 1313 در محله درخونگاه تهران زاده شد و در سه‌سالگی طعم تلخ بی‌پدری را چشید. در سال 1332، که دولت مصدق به علت تنگنای اقتصادی با دریافت 50 تا 100 تومان از مشمولان خدمت سربازی معافیت می‌داد، فصیح نیز فرصت را غنیمت شمرد و با پرداخت 100 تومان سربازی را خرید و معاف شد و یکی دو سال بعد، برای ادامه تحصیل از راه استانبول و پاریس، رهسپار آمریکا شد و در دو رشته دانشگاهی، ادبیات انگلیسی و شیمی لیسانس گرفت.
در شهریور 1342، یک سال پس از بازگشت به ایران، به پیشنهاد نجف دریابندری و معرفی‌نامه صادق چوبک، به استخدام صنعت نفت درآمد و در هنرستان صنعتی شرکت نفت اهواز در نقش مدرس مشغول به کار شد. باشگاه و سینمای نفت، در آن دوران دل‌مشغولی اوقات فراغت فصیح بود.
فصیح در تمام مدتی که در جنوب به عنوان کارمند شرکت نفت مشغول بود، هر روز ساعت چهار صبح از خواب بیدار می‌شد و تا ساعت هفت‌ و نیم به کار نوشتن می‌پرداخت. این عادت را تا زمان بازنشستگی با خود داشت. در شرایطی که اولین کتاب او به بازار عرضه می‌شد، طی ماموریتی پژوهشی برای تحصیلات تکمیلی در مقطع فوق لیسانس، بار دیگر به آمریکا رفت و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. پس از بازگشت به ایران، برای تدریس به دانشکده نفت آبادان رفت و سال‌ها در این کسوت ادای وظیفه کرد. در دانشکده نفت آبادان بود که دو کتابش به نام‌های «خاک آشنا» و «دل کور» منتشر شد.
با آغاز جنگ تحمیلی و بسته شدن دانشکده نفت آبادان، به تهران آمد و در 47‌سالگی با سمت استادیار زبان انگلیسی تخصصی، پس از 19 سال کار در شرکت به ناگزیر بازنشسته شد. او از آن پس، گهگاه به تدریس در دوره‌های آموزشی شرکت نفت می‌پرداخت (نفت و قلم، صص 61-51). فصیح سرانجام در 25 تیر 1388 در بیمارستان شرکت نفت تهران بر اثر بیماری درگذشت. از جمله مهم‌ترین آثار او می‌توان «ثریا در اغما»، «داستان جاوید»، «زمستان 62»، «شراب خام»، «باده کهن»، «بازگشت به درخونگاه» و ترجمه کتاب‌هایی همچون «وضعیت آخر»، «بازی‌ها: روانشناسی روابط انسانی» و «تحلیل رفتار متقابل» نام برد.

عزت‌الله فولادوند: نام‌آشنای متون فلسفی
نثری زیبا، قلمی روان، و تسلطی شگرف بر عالم ترجمه از عزت‌الله فولادوند مترجمی ساخت که قریب 40 سال در بین جامعه کتابخوان ایرانی، با 40 اثر مکتوب و بیش از 100 مقاله نام نیک آشناست. نویسنده و مترجمی پرکار که روزانه بالغ بر 10، 12 ساعت می‌نویسد. نخستین ترجمه‌اش «گریز از آزادی» در سال 1348 عنوان ترجمه ممتاز یونسکو را کسب کرد.
عزت‌الله فولادوند در سال 1314 در اصفهان، در خانواده‌ای حقوقدان و اهل فضل دیده به جهان گشود. پدرش قاضی بود و پیوسته در سفر. تحصیلات مقدماتی و بخشی از دوره متوسطه را در تهران گذراند. سپس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت، اما به علت تحولات داخلی ایران و مشکلات مالی ناشی از آن به ایران بازگشت و تکمیل تحصیلات متوسطه را پی گرفت. پس از اخذ دیپلم، برای دومین بار راهی خارج از کشور شد. به پاریس رفت و وارد دانشکده پزشکی شد. اما بیش از دو سال نگذشت که از ادامه تحصیل در رشته طب منصرف شد. پنداری گمشده‌اش را در جای دیگری می‌جست. به نیویورک رفت و وارد دنیای فلسفه شد. دنیایی که به گفته خود، پاسخ پرسش‌هایش را در آن می‌دید. او در اواخر سال 1341، پس از اخذ درجه دکترای فلسفه به ایران بازگشت.
در سال 1343 کار خود را در شرکت نفت با اداره انتشارات آبادان در جمع همکارانی چون حمید نطقی، صفدر تقی‌زاده، طاهره صفارزاده، حسن کامشاد و... آغاز کرد. پس از آن به آغاجری، اهواز و خرمشهر رفت. آخرین محل کاری او کنسرسیوم نفت و روابط صنعتی تهران بود. با انحلال کنسرسیوم بعد از انقلاب اسلامی، او با کمتر از 20 سال سابقه شغلی، صنعت نفت را ترک گفت و به کار نوشتن پرداخت. قضا را، بعد از 28 سال مفارقت از شرکت نفت با تغییر نگاه، عنوان بازنشسته گرفت و بار دیگر به جمع خانواده نفت پیوست و در سال 1389، به عنوان بازنشسته نمونه صنعت نفت برگزیده شد (زندگی نو، نشریه ویژه بازنشستگان صنعت نفت، شماره 85).
از مهم‌ترین آثار او می‌توان «خرد در سیاست» و ترجمه «گریز از آزادی»، «آلبر کامو»، «خشونت»، «انقلاب»، «به یاد کاتالونیا»، «جامعه باز و دشمنان آن»، «فلسفه کانت»، «فیلسوفان و مورخان»، «ماکیاولی»، «افلاطون»، «ارسطو»، «آزادی و خیانت به آزادی» و بسیاری آثار گران‌سنگ دیگر اشاره کرد.

حسن کامشاد: نویسنده‌ای که خود را می‌نویساند
«دنیای سوفی» شاید خاطره نوجوانی بسیاری از ما، از اولین داستان فلسفی باشد که خوانده‌ایم. و او که خود سوفی را وارد دنیای نوجوانی ما کرد، انگار هنوز روی موهای خرگوش ایستاده است.
حسن کامشاد، در بحبوحه به تخت نشستن رضاشاه در خانواده‌ای بازاری در 4 تیرماه 1304 در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات دوره ابتدایی در مهرماه 1318، پدرش خواست شغل بازار را برایش اختیار کند و مثلاً تاجر پوست و روده شود، اما دست تقدیر او را پنهانی راهی دبیرستان صارمیه اصفهان کرد و شوق گرفتن دیپلم ادبی در او شعله‌ور شد. در همین دوران بود که با شاهرخ مسکوب رفیق گرمابه و گلستان سال‌های بعد، آشنا شد و همو بود که کامشاد را با «تاریخ بیهقی» آشنا کرد.
در سال 1324 در واپسین روزهای جنگ جهانی دوم، برای شروع زندگی دانشجویی به تهران آمد و رشته حقوق را برگزید. در تیرماه 1325، از سر اشتیاق در نخستین کنگره نویسندگان ایران شرکت کرد و دوران دانشجویی او بیشتر به شرکت در کلوب حزب توده گذشت.
آغاز خدمت او در شرکت نفت پس از اخذ دانشنامه لیسانس، در سال 1327 در آبادان بود و مسوولیت اداره مسکن ناحیه نوساخته بهار و خانه‌های کارگری آنجا را به عهده گرفت. شغل دوم او در نفت در اداره روابط صنعتی آبادان بود که وظیفه اصلی آن تماس با اداره کار و نمایندگان کارگران و رفع و رجوع اختلافات کارگر و کارفرما بود. اقامت در آبادان بیش از یک سال و چند ماه طول نکشید که به شرکت نفت اهواز و سپس به اداره آموزش مسجدسلیمان انتقال یافت. کار او در این دوران تدریس زبان انگلیسی به کارآموزان ایرانی و تدریس زبان فارسی به پرستاران تازه استخدام انگلیسی بود (نفت و قلم، صص 40-37).
کامشاد، اولین اثرش، ترجمه کتاب «تام پین» را در فقدان خانه، زیر چادرهای شرکت نفت در مسجدسلیمان نوشت. مدتی بعد به شرکت نفت اهواز منتقل شد و به سمت انبارداری خزعلیه منصوب شد. در این دوران، یکی از فعالان حزب توده در اهواز بود، کارگران را دور هم گرد می‌آورد و مکاتبات و روزنامه‌های مخفی حزب را به آبادان و مناطق نفت‌خیز می‌رساند.
پس از ملی شدن نفت، به شرکت نفت تهران منتقل شد و به پیشنهاد ابراهیم گلستان و در پی نگرانی از بازداشت، راهی لندن شد تا در کمبریج زبان و ادبیات فارسی تدریس کند و در همان دوران، دکترای خود را در رشته ادبیات گرفت. پس از بازگشت به ایران، در سال 1338 در اداره روابط عمومی کنسرسیوم نفت، تصدی قسمت نگارش را بر عهده گرفت. وظایف عمده این قسمت، نگارش، تنظیم و انتشار هفته‌نامه خبری شرکت‌های عامل نفت به زبان انگلیسی، تهیه برنامه‌های نفتی هفتگی برای رادیو ایران، نگارش کتاب‌های آموزنده درباره صنعت نفت و نظارت بر انتشارات و فیلمنامه‌ها بود. او در 29 بهمن 1354 به سمت نمایندگی شرکت ملی نفتکش ایران در انگلستان منصوب شد و در پنج سال بعد از انقلاب همچنان در سمت خود در شرکت کشتیرانی ایران و انگلیس فعالیت داشت تا اینکه در 57‌سالگی زودتر از موعد و بدون آمادگی قبلی بازنشسته شد و بیشتر زمان خود در سال‌های بازنشستگی را به تالیف و ترجمه اختصاص داده است (همان، صص 44-40). از مهم‌ترین ترجمه‌های او می‌توان به «دنیای سوفی»، «تام پین»، «تاریخ چیست؟»، «مورخ و تاریخ»، «قبله عالم»، «در خدمت تخت طاووس» و «استالین مخوف» اشاره کرد.

ابراهیم گلستان: گلستان نفتی
شخصیت نوآور دهه‌های 30 تا 50، که باغ و بستان ادب و هنر را همه به تنهایی رفته بود. داستان‌نویس، کارگردان، مستندساز، عکاس، پژوهشگر، مترجم و روزنامه‌نگار. در جمع روشنفکران به گلستان نفتی مشهور بود و کلامش مانند تازیانه بر پیکر شنونده و خواننده می‌نشست.
ابراهیم گلستان در 1301 در شیراز به دنیا آمد. پدرش مدیر روزنامه گلستان و پدربزرگش روحانی بود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذراند. در سال 1320، در دانشگاه تهران در رشته حقوق مشغول تحصیل شد، اما آن را نیمه رها کرد و بعدها در رشته ادبیات فارسی لیسانس گرفت. در گرماگرم فعالیت حزب توده، برای مدتی جذب آن حزب شد و مسوولیت‌هایی را در آن حزب بر عهده گرفت. همچنین عهده‌دار مسوولیت عکاسی و نویسندگی در ارگان رسمی حزب شد و دو اثر «دیالکتیک» استالین و «اصول مارکسیسم» لنین را در همین دوران ترجمه کرد. و مدتی نیز دستگیر شد و به دستور فرح همسر شاه آزاد شد.
پس از چندی از حزب کناره گرفت و به فعالیت سینمایی پرداخت و نخستین کتاب قصه‌اش در اواخر فروردین‌ماه 1326، با عنوان «آذر، آخرین ماه پاییز» روانه بازار شد. او تقریباً نخستین نویسنده‌ای است که با ترجمه آثار ادبی جهان، خوانندگان ایرانی را با شخصیت‌های ادبی جهان همچون فاکنر، تورگنیف و همینگوی آشنا می‌کند.
پیوند ابراهیم گلستان با شرکت نفت، ابتدا در اداره روابط عمومی آبادان رقم خورد. او در آن اداره، به فعالیت‌های هنری در قالب عکاسی و گزارش‌نویسی پرداخت. دوربین به دست در پی خبر می‌دوید و برای نشریات، گزارش تنظیم می‌کرد. او از نخستین مترجمانی بود که در صنعت نفت، آثار ادبی جدید غرب را به ترجمه کشاند. یکی از همکارانش در اداره انتشارات شرکت نفت آبادان می‌گوید: «می‌دیدم که چگونه ابراهیم گلستان، با چه شور و شوقی می‌خواست کتاب‌های انگلیسی تازه وارد شده به کتابخانه‌های بزرگ انکس آبادان را ببیند.»
گلستان پس از کودتای 28 مرداد 1332، به روابط عمومی شرکت نفت در تهران منتقل شد و ساخت چند فیلم صنعتی را به منظور نشان دادن توسعه فعالیت‌های نفتی و پیشرفت‌های صنعت نفت عهده‌دار شد. بدین منظور طی قراردادی وسایل مورد نیاز فیلمبرداری توسط شرکت‌های عامل نفت در اختیار او قرار گرفت، با این قید که هزینه تهیه وسایل به تدریج در برابر کار انجام شده به حساب گذاشته شود. اما نهایتاً بر سر تفسیر قرارداد دعوایی با جک کولارد رئیس روابط عمومی شرکت‌های عامل نفت ایران در می‌گیرد. اما سرانجام کلیه وسایل فیلمبرداری به او تعلق می‌گیرد و بدین‌سان استودیوی فیلم گلستان به طور مستقل تاسیس شد. از جمله فیلم‌هایی که در این دوران توسط گلستان ساخته شد، «یک آتش» است که به آتش گرفتن چاه شماره6 اهواز در فروردین 1337 اشاره دارد. تدوین این فیلم را نیز فروغ فرخزاد عهده‌دار شد. این فیلم مورد استقبال قرار گرفت و در سال 1340 جایزه مرکور طلایی بخش فیلم‌های مستند جشنواره ونیز را از آن خود کرد. گلستان همچنین مستندهای «از قطره تا دریا» درباره عملیات اکتشاف نفت و «موج و مرجان و خارا» با تصاویری از نمایش احداث خط لوله به طول 160 کیلومتر از چاه‌های گچساران و آغاجری تا تاسیسات بارگیری جزیره خارک را تولید کرد. گلستان به خاطر این فیلم نیز برنده یک جایزه بین‌المللی شد و در سال 1340 به دریافت مدال برنز از جشنواره ونیز نائل آمد. ابراهیم گلستان دو سه سال پیش از انقلاب 57، استودیوی فیلمبرداری و کلیه تجهیزات مربوط به آن را به تلویزیون ملی فروخت و به انگلستان رفت. در حومه لندن در قصری عزلت گزید و آخرین نوشته او کتابی است که در 340 صفحه، به ایام نوجوانی او و اوضاع و احوال آن دوران تا سال 1324 اشاره دارد (نفت و قلم، صص 118-109).
از مهم‌ترین آثار او داستان‌های «اسرار گنج دره جنی»، «خروس»، ترجمه «کشتی شکسته‌ها»، «هاکلبری فین»، «دون ژوان در جهنم»، فیلم‌های مستند «از قطره تا دریا»، «موج و مرجان و خارا»، «چشم‌اندازها» و فیلم‌های داستانی «دریا»، «خشت و آینه» و «اسرار گنج دره جنی» هستند.

محمدعلی موحد: روایتگر خواب آشفته نفت
در آشوب روزهای آشفته نفت، در تب‌وتاب واقعه ملی شدن نفت، روابط عمومی نفت آبادان، به طور اتفاقی میزبان مردی شد که بعدها، معبر خواب آشفته نفت شد. او که تا آن زمان آبادان را تنها از سفرنامه ناصرخسرو می‌شناخت، آنچنان به روایت نفت نشست، که امروز وقتی بخواهی به سراغ تاریخ نفت بروی، شاید یکی از اولین انتخاب‌هایت، «خواب آشفته نفت» باشد. محمدعلی موحد، چهره ماندگار و دوست‌داشتنی نفت، در دوم خرداد 1302 در تبریز متولد شد. در سال 1319 به اخذ دیپلم متوسطه در رشته ادبی نائل آمد. در سال 1317، پس از فوت پدر و تنگنای اقتصادی خانواده، وارد بازار شد و در سال‌های پرماجرای خروج رضاشاه از کشور و اشغال ایران، که 10 سال به طول انجامید، در بازار بود. سه سال در تبریز، هفت سال در تهران و تقریباً مقارن ملی شدن نفت، بازار را رها کرد یا به قول خودش بازار او را رها کرد (زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی محمدعلی موحد،
ص 21). به دلیل علاقه شخصی، رشته حقوق را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تا درجه دکترا در حقوق خصوصی دنبال کرد. آنگاه برای آشنایی بیشتر با مباحث حقوق بین‌الملل به انگلستان عزیمت کرد.
آغاز خدمت دکتر موحد در صنعت نفت، سفری به آبادان بود، سفری که «از بد حادثه بود و نه از سر شوق و رغبت». دست تقدیر کارمند جوان و از راه رسیده را در سال 1329، مقارن با ملی شدن نفت به دفتر روابط عمومی نفت آبادان کشاند و پس از خلع ید انگلیسی‌ها، در سال 1332، بر مسند سردبیری روزنامه‌ای دولتی نشاند، اما پس از مدتی کناره گرفت و از قضا در دیدار با منوچهر بزرگمهر، مشاور حقوقی شرکت نفت، به اداره حقوقی راه یافت. کودتای 28 مرداد که اتفاق افتاد، موحد همچنان در آبادان بود، اما به دلیل وضع مزاجی و شرایط نامساعد آب‌وهوا، به تهران منتقل شد و در تهران، در اوایل بهمن 1332، در اداره حقوقی تهران با مدیریت فواد روحانی مشغول به کار شد و خیلی زود به بالاترین درجات همچون مدیر امور حقوقی، رئیس امور هماهنگی قراردادهای بین‌المللی، مشاور عالی رئیس هیات‌مدیره، مشاور ارشد و عضو اصلی هیات‌مدیره شرکت ملی نفت نائل آمد. همچنین در ابتدای تاسیس اوپک، به مدت شش ماه معاونت اجرایی آن سازمان در ژنو را عهده‌دار بوده است (نفت و قلم، احمد راسخی لنگرودی، صص 24-23).
موحد کتاب‌های زیادی در زمینه تاریخ نفت دارد که مهم‌ترین آن «خواب آشفته نفت» است. از دیگر آثار او در زمینه تاریخ و حقوق نفت، می‌توان به «مقدمه بر حقوق مدنی»، «نفت ما و مسائل حقوقی آن»، «درس‌هایی از داوری‌های نفتی» و «گفته‌ها و ناگفته‌ها، تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای 28 مرداد 1332» اشاره کرد.



صنعت نفت، صنعت گسترده‌ای است و بسیاری از کارمندان آن، مردمانی فرهیخته و صاحب قلم. که این مجال کوتاه، فرصت چندانی برای معرفی همه آنان نبود. در میان صاحبان اندیشه در میان کارمندان صنعت نفت، نام کسانی همچون مصطفی فاتح نخستین مدیر ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس و نویسنده «50 سال نفت»، فواد روحانی نخستین دبیرکل اوپک، حمید نطقی پدر روابط عمومی ایران، ناصر نجمی عضو هیات خلع ید، پروین دولت‌آبادی، مهرداد مهرین، منوچهر فرمانفرماییان و بسیاری دیگر نیز می‌درخشد.

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها