فروتنی مخاطرهآمیز
آمریکا و خاورمیانه
در آمفیتئاتر مرمرین گورستان ملی آرلینگتون، در آخرین دوشنبه ماه می، باراک اوباما نطق کوتاهی کرد که تا حد زیادی دیدگاه او را درباره اعمال قدرت نظامی آمریکا نشان داد.
در آمفیتئاتر مرمرین گورستان ملی آرلینگتون، در آخرین دوشنبه ماه می، باراک اوباما نطق کوتاهی کرد که تا حد زیادی دیدگاه او را درباره اعمال قدرت نظامی آمریکا نشان داد. آقای رئیسجمهور گفت:«امروز نخستین روز یادبود در 14 سال گذشته است که در آن روز ایالات متحده درگیر یک جنگ زمینی بزرگ نیست.» حضور نظامی آمریکا در افغانستان، که زمانی با حضور 100 هزار نیرو بود، به یکدهم این تعداد کاهش یافته و تعداد نیروهایش در عراق حتی از این نیز کمتر است، که کار آموزش و پشتیبانی هوایی را بر عهده دارند و درگیر جنگ نیستند.
در روزی که آمریکا یادبود سربازان کشتهشده خود را برگزار میکند، که هفت هزار تن از آنها را در نبردهای پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 از دست داده است، آقای اوباما با این باور سخن میگفت که کشورش به اندازه کافی جنگ از سر گذرانده است. او توجه اندکی به بیثباتی افغانستان داشت. یا اینکه عراق و سوریه پارهپاره شدهاند، هرج و مرجی که نتیجه اقدامات شبهنظامیان از تمام گروههاست. یا اینکه لیبی و یمن نیز درگیر جنگ داخلیاند. یا اینکه دوستان آمریکا، یعنی اسرائیل و پادشاهان عرب به یک اندازه احساس انزوا میکنند.
رمزگشایی اوباما
اکنون منطقه در نتیجه تهاجم سال 2003 که سبب سقوط صدام حسین شد تا حدی ناآرام است. بهار عربی در سال 2011 قدرتمندان بیشتری را به زانو درآورد و تغییرات زیادی ایجاد کرد، اما این تغییرات چندان مورد پسند آمریکا نبود. ممکن است دموکراسی شکنندهای در تونس ریشه بدواند. اما مصر تحت رهبری عبدالفتاح السیسی به خودکامگی شدیدتری نسبت به زمان حسنی مبارک خلعشده، تبدیل شده است. در همسایگی آن، لیبی در حال فروپاشی است؛ عراق و سوریه درگیر جنگ داخلی با پلیدی جدیدی موسوم به داعش هستند که سرزمینهایی را در هر دو کشور به تصرف درآورده است. عربستان سعودی در درگیریهای یمن و مکانهای دیگر دخیل است. کشورهایی که در برابر ناآرامی مقاومت کردهاند، مانند لبنان و اردن، آکنده از پناهندگان شدهاند.
آقای اوباما در داخل و خارج به نداشتن استراتژی برای برخورد با این آشفتگی متهم است. جب بوش، کاندیدای ریاستجمهوری از حزب جمهوریخواه، رئیسجمهور را به بیگانه شدن با دوستان و ناتوانی در برانگیختن ترس در دشمنان آمریکا متهم میکند. منتقدان میگویند آقای اوباما به قدری به «محور» خود برای ایجاد پلیس امنیتی متمرکز بر آسیای شرقی علاقه دارد که از خاورمیانه غافل شده است یا اینکه جرات هیچ اقدامی را ندارد.
گزینه جایگزین این است که موقعیت آقای اوباما را در حاشیه به عنوان انتخابی عامدانه ببینیم. برای رئیسجمهوری که انتخاب شده تا آمریکا را از جنگهایش در منطقه رهایی بخشد منطقی است که نیروهای آمریکایی را تنها در شرایط نیاز شدید و در مقیاس محدود گسیل دارد. در کل او تنها زمانی مداخله میکند که متقاعد شود انجام دادن آن کارها را بدتر نمیکند- مثلاً به ندرت در خاورمیانه.
آقای اوباما نه صلحطلب است و نه انزواطلب. این اتهام که او به خاورمیانه بیتوجهی میکند در داخل کشور رد میشود. یک مقام پیشکسوت کاخ سفید میگوید: «اصلاً اینگونه نبوده است که ما از خاورمیانهروی بگردانیم. حدود 80 درصد جلسات اصلی شورای امنیت سازمان ملل بر خاورمیانه متمرکز است.» در چنین جلساتی موضع آقای اوباما اغلب در بیمیلترین انتهای طیف پیشنهادی توسط مشاورانش است. اما او همیشه خواسته کاری بکند؛ حتی زمانی که مقیاس عملیات اصلی نظامی آمریکا را کاهش داد، حملات هواپیماهای بدون سرنشین ضدتروریستی را تشدید کرد. او اهداف را در افغانستان، پاکستان، سومالی، یمن، لیبی، عراق و سوریه بمباران کرده است. و دستور انجام عملیاتی را داد که منجر به کشته شدن اسامه بنلادن شد.
تصدیق محدودیتهای ممکن آقای اوباما را از تمام اتهامات وارده علیه وی مبرا نمیکند. فهرست موارد خاص مانند زیر است: سخنان شیرین وی درباره ارتقای دموکراسی در سخنرانی «آغازی نو» در قاهره در سال 2009 اقدامات معناداری را در پی نداشت؛ واکنشی آشفته به بهار عربی هم ارتش و هم اسلامگرایان مصر را ناامید کرد؛ مداخله نظامی تحت رهبری مشترک فرانسه و بریتانیا علیه معمر قذافی در لیبی، با پشتیبانی آگاهانه آمریکا، به دلیل شکست در کمک به شورشیان برای ایجاد دولتی باثبات به هدر رفت؛ خروج از عراق در سال 2011 بسیار عجولانه بود.
و مهمتر از تمام اینها دیگران موافق اقدامات -یا بیتحرکی- وی در سوریه هستند. وقتی بشار اسد با مخالفانش مقابله کرد، آقای اوباما گفت او باید سقوط کند. اما کاری برای پشتیبانی از معترضان میانهرو نکرد. او صریحاً در سال 2012 گفت اگر آقای اسد از سلاح شیمیایی استفاده کند، از «خط قرمز» عبور کرده است. اما زمانی که حمله با گاز اعصاب ساردین در شهر غوطه (Ghouta) خارج از دمشق در آگوست 2013 به کشته شدن بیش از هزار غیرنظامی انجامید، «پیامدهای شدیدی» که آقای اوباما تهدید کرده بود، عملی نشد. در توافقی دیپلماتیک بسیاری از سلاحهای شیمیایی سوریه حذف شد، که اقدام خوبی بود؛ اسرائیل دیگر احساس نمیکند باید ماسک ضدگاز به مردمش بدهد. اما حتی وفاداران به آقای اوباما نیز بر سر این مساله توافق دارند که اقدام نکردن علیه سوریه از ارزش موضع آمریکا کاسته است.
تنها چند هفته بعد، آقای اوباما در سخنرانی خود در سازمان ملل و در واکنش به آن سیاست خود را درباره خاورمیانه بهطور خلاصه بیان کرد. چهار موضوع اصلی وجود دارد که آمریکا برای دفاع از آنها «تمام عوامل قدرت خود را از جمله نیروی نظامی» به خدمت گرفته است: محافظت از متحدان در برابر «تهاجم خارجی»؛ تضمین جریان آزاد نفت و گاز؛ جلوگیری از حملات تروریستی علیه آمریکا؛ و متوقف ساختن گسترش سلاحهای کشتارجمعی. آمریکا میخواهد در این موضوعات به تنهایی عمل کند؛ آمریکا برای ارتقای دیگر علایق خود مانند گسترش دموکراسی و دسترسی به بازارهای آزاد، اقدامات چندجانبه را ترجیح میدهد. در آینده نزدیک، آمریکا بر پیگیری دو هدف دیپلماتیک عاجل تمرکز میکند: توافق صلح بین اسرائیل و فلسطین و توافق با ایران برای محدود کردن برنامه هستهایاش. او میگوید جنگ داخلی سوریه را نمیتوان با نیروهای آمریکایی حل و فصل کرد: «وقتی سخن به توانایی ایالات متحده در تعیین وقایع در داخل دیگر کشورها میرسد، آمریکا متواضع است.»
این فروتن بودن است یا بیعاطفه بودن؟ هزینه فروتنی آقای اوباما را، برخلاف هزینههای تکبر جورج دبلیو بوش، نمیتوان به روشنی دید؛ فرصتهای از دسترفته را نمیتوان سنجید. اما در زمینه مسائل انساندوستانه دور ایستادن از جنگ داخلی سوریه با وجود 200 هزار کشته و کاربرد پیوسته از سلاحهای شیمیایی سنگدلانه به نظر میرسد. ناچار نیستید باور کنید که آمریکا میتوانست جنگ را متوقف کند یا در آن پیروز شود، تا به این باور برسید که میتوانست اقدامات بیشتری انجام دهد، احتمالاً با پشتیبانی قویتر و بهتر از بعضی شورشیان و احتمالاً از طریق ایجاد منطقه پروازممنوع.
با وجود پشتیبانی بیشتر آمریکا، آیا شورشیان اصلی سوریه - «کشاورزان و دندانپزشکان و مردمی که تاکنون تجربه جنگیدن ندارند»، آنگونه که آقای اوباما با لحنی تحقیرآمیز آنها را توصیف میکند- میتوانستند آقای اسد را شکست دهند یا حتی گروههای افراطی بیشتری را متوقف کنند؟ هیچکس نمیتواند به قطعیت پاسخ دهد. اما بدون آن نمیتوانستند. این امر به داعش اجازه داد بخشهای بیشتری از شرق سوریه را به دست آورد و در سال 2014 از بخش شمالی و غربی عراق بگذرد و موصل را تصرف و اعلام خلافت کند.
خوشرویی با دشمنان، رویگردانی از دوستان
بنابراین مانند مایکل کورلئونه در «پدرخوانده 3»- «درست زمانی که فکر میکردم خارج از گود هستم، آنها مرا به داخل کشاندند»- آقای اوباما به این کسب و کار خونبار که گمان میکرد از آن گریخته است، کشانده شد. او فرمان حملات هوایی را صادر کرد که ظاهراً برای پشتیبانی از مقامات آمریکایی مستقر در بغداد و اربیل در شمال عراق بود. قتل دو گروگان آمریکایی به استراتژی گستردهتری برای «متلاشی کردن و در نهایت نابود کردن» داعش منجر شد.
این استراتژی شامل دو عملیات جداگانه بود. در عراق، مربیان آمریکایی و غربی ارتش ناکارآمد را بازسازی کردند و برای کمک به درهم پیچیدن داعش پشتیبانی هوایی ارائه دادند. در سوریه، نیروهای هوایی آمریکا و اعراب به بمباران پایگاههای دور از دسترس داعش پرداختند، در حالی که «نیروی سوم» معترضان میانهرو سوری را آموزش میدادند. آقای اوباما اصرار داشت که «هیچ نیروی زمینی» نباید وجود داشته باشد.
آموزش نیروهای جدید سوری کند بوده است. سرعت عملیات هوایی متوسط بوده است. داعش شهرهایی را هم در عراق و هم در سوریه از دست داده اما حتی تحت فشار هم مقاومت کرده است: در ماه می داعش ارتش عراق را از شهر رمادی، مرکز استان انبار که مدتها تحت مناقشه بود و ارتش سوریه را از شهر امن پالمیرا بیرون راند. در جلسه دوم ژوئن در پاریس، نخستوزیر عراق از نبود پشتیبانی از طرف آمریکا ابراز ناراحتی کرد. او گفت هواپیماهای بدون سرنشین نظارتی آمریکا در هر زمان تنها یک منطقه خاص را تحت نظارت قرار میدهند در حالی که داعش پیوسته در حال حرکت است. پیروزیهای اخیر افراطیون میتواند نشاندهنده ضعف دشمنانشان در روی زمین باشد اما آنها در خلافت جوی ایجاد کردند که سبب جذب نیروهای جدید میشود. اینکه نزدیک به یک سال حملات هوایی باید داعش را در چنان وضعیتی قرار میداد، مایه شرمساری آقای اوباماست.
ایران آشکارا ترس آمریکا را مسخره میکند. قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، گفت «اوباما هیچ کاری نکرده است»؛ تنها ایران و شبهنظامیانش خواستار جنگ با داعش هستند.
بیشترین امید آقای اوباما برای یک میراث مثبت در خاورمیانه به احتمال رسیدن به توافق با ایران بستگی دارد. طبق شرایط «توافق چارچوبی» ماه آوریل بر سر برنامه هستهای ایران، ظرفیت جمهوری اسلامی ایران برای غنیسازی اورانیوم و تولید پلوتونیوم محدود خواهد شد و تحت بازرسیهای سرزده در ازای برداشتن تحریمها قرار خواهد گرفت. محدودیتهای ظرفیتی و نه برنامه بازرسی، بعد از یک دهه برداشته میشود.
به دلیل اینکه توافق باید در پایان این ماه نهایی شود، آقای اوباما آن را برای قول خود مبنی بر کنترل تسلیحات کشتارجمعی خوب میبیند. نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، علناً علیه آن تبلیغ کرده و روابط با آقای اوباما را که از قبل به دلیل جاروجنجال بر سر شهرکسازی و عدم پیشرفت در جهت صلح با فلسطینیان لکهدار شده بود وخیمتر میکند. مقامات کاخ سفید اکنون میگویند آمریکا ممکن است دیگر تمام تحریمهای سازمان ملل را که خوشایند اسرائیل نیست، بلوکه نکند.
برخی پادشاهان عرب از چشمانداز ایرانی آزاد از تحریمها که مشکلات بیشتری ایجاد میکند، ناراضیاند. در نشست ماه گذشته کمپ دیوید، رهبران شش عضو شورای همکاری خلیج فارس نتوانستند تعهد آمریکا را برای محدود کردن ایرانی که آنها میخواهند، به دست آورند. آقای اوباما بار دیگر به آنها درباره آمادگی آمریکا برای دفاع از آنها در برابر حمله مستقیم اطمینان خاطر داد؛ اما در پشت درهای بسته به آنها گفت که تهدیدهای دشمنان، مثلاً برای امنیت خطوط کشتیرانی، داخلی و به دلیل تحریک «نامتقارن» از سوی ایران است.
سیگنالهای گوناگون آقای اوباما کمکی به رفع نگرانیهای متحدانش نمیکند. او گاهی مذاکرات هستهای را به عنوان معاملهای انجام میدهد که با آن به اهداف خاص مربوط به کنترل تسلیحات دست یابد؛ زمانی دیگر از امکان روابط حسنه گستردهتر با ایران برای ایجاد «توازنی جدید» در منطقه سخن میگوید. بعضی منتقدان تردید دارند که آقای اوباما بخواهد آمریکا و ایران را به یکدیگر نزدیکتر کند. اما از نظر جرمی شاپیرو، مقام سابق وزارت امور خارجه آمریکا و کارشناس کنونی اتاق فکر موسسه بروکینگز، «توافق با ایران برای همراستا شدن با ایران نیست، بلکه برای رهایی از همراستایی با عربستان سعودی است». استدلال او این است که وابستگی آمریکا به نفت خلیج فارس از بین رفته و حساسیت قیمتها به بحرانهای سیاسی منطقه کمتر شده است. آقای شاپیرو میگوید اگر تهدید بمب هستهای ایران را کنار بگذاریم، آمریکا میتواند به راحتی کنار بکشد و به حضور نظامی کمرنگتر برای باز نگه داشتن راههای دریایی خلیج فارس اکتفا کند.
اما اگر آمریکا به ثبات کلی منطقه علاقه دارد، چنین عدم توافقی به نفع آن نخواهد بود. حتی اگر ایجاد توافق صلحطلبان ایران را تقویت کند، جنگطلبان سعی در بر هم زدن توافق خواهند داشت. بر مبنای شواهد و اقدامات ائتلاف به رهبری عربستان سعودی علیه حوثیهای یمن، انتظار میرود متحدان خشمگین خلیج فارس واکنشی شدید نشان دهند، یا حتی در برابر موفقیتهای ایران واکنش بیش از حد نشان دهد. ممکن است آنها برخلاف درخواستهای آمریکا درصدد توسعه ظرفیت هستهای خود به منظور برابری با ایران باشند؛ رسیدن به توافق بر سر توقف تکثیر تسلیحات هستهای در عوض ممکن است به تکثیر کشورهای در آستانه هستهای شدن بینجامد. و اسرائیل این حقیقت را پنهان نمیکند که دور دیگر مبارزه با حزبالله لبنان، تنها مساله زمان است.
دیوید روتکوف، ناشر مجله فارین پالیسی، در کتاب جدید خود به نام «عدم امنیت ملی: رهبری آمریکا در عصر ترس»، تقارنی سرنوشتساز میان سیاستهای آقای اوباما و رئیسجمهور پیش از وی آقای بوش میبیند. یک رئیسجمهور عمیقاً درگیر عراق میشود و دیگری خود را به سرعت بیرون میکشد؛ اولی به بیش از اهداف خود میرسد، دومی از اهداف خود بازمیماند؛ جمهوریخواهان میخواستند از قدرت آمریکا برای سرکوب دشمنان در همهجا استفاده کنند؛ دموکراتها اغلب به نظر میرسد از قدرت آمریکا برای تهدید استفاده میکنند. آقای روتکوف مینویسد در حالی که آقای بوش در دوره دوم ریاستجمهوریاش پیشرفت کرد، اما آقای اوباما از اشتباهات خود درس نگرفته است.
بازگشت به مرکز
تعداد کمی در واشنگتن انتظار تغییر در سیاست کمکارانه آقای اوباما در 19 ماه پایانی ریاستجمهوریاش را دارند. بنابراین هزاران کارشناس سیاست خارجی این شهر سرگرم نوشتن پیشنویس سخنرانیها و یادداشتهایی برای توصیه به رئیسجمهور بعدی در باب چگونگی بازگشت به عملگرایی هستند. نظرسنجیها که مدتها با رتبهبندی سیاست خارجی اوباما به جای رتبهبندی عملکرد کلی وی سبب تاییدش میشدند، اکنون برای کنترل جهان نمره کمتری به وی میدهند که نشان میدهد چنان بازگشتی خوشایند است.
محتملترین جانشینان آقای اوباما، از قبیل هیلاری کلینتون پیشتاز حزب دموکرات، میخواهند مقتدرتر به چشم آیند. در کمپ جمهوریخواهان یک انزواطلب وجود دارد به نام سناتور راند پائول که «جنگطلبان» جبهه خود را به دلیل آشفتگی در عراق و سوریه سرزنش میکند. سایرین از اقدام عملی بیشتر سخن به میان میآوردند -بیشتر در مورد سناتور لینزی گراهام که خواستار ارسال 10 هزار نیرو به عراق است. بعضی جمهوریخواهان غیرمستقیم گفتهاند که توافق با ایران را باطل اعلام خواهند کرد.
اما در بین این مواضع، موقعیتی مرکزی وجود دارد که هم جب بوش (که گفته اگر دانستههای امروز را در سال 2003 داشت، مانند برادرش «به عراق نمیرفت») و هم خانم کلینتون توجه خاصی به آن نشان دادهاند. میتوانید این موضع را در توصیههای گروهی دوحزبی از مبتکران سیاست خارجی ببینید که توسط موسسه واشنگتن در امور سیاست خاور نزدیک منتشر شده است: ضربات زیادی به داعش وارد کنید تا جاذبه نیروگیری آن کاهش یابد؛ موضعی میانه در سوریه همراه با پناهگاه ایجاد کنید تا بتوانید در آن «توازن قدرت» را به هم بزنید؛ روابط با مصر را به عنوان نقطه آغاز بازسازی جهان عرب بهبود ببخشید؛ و به تیره شدن روابط با اسرائیل پایان دهید.
نویسندگان میدانند رئیسجمهور بعدی تحت محدودیتها کار خواهد کرد. کسری بودجه این به اصطلاح انزوا مخارج پنتاگون را محدود خواهد کرد. توسعهطلبی روسیه و زورآزمایی چین نیازمند بذل توجه و منابع است. مردم خواهان جنگ نخواهند بود. نویسندگان آشکارا میگویند که «نیروهای زمینی آمریکا پاسخ داعش نیست». آنها همچنین میپذیرند که یک توافق هستهای «میتواند اساس کنترل موثر باشد»، اگرچه باید با هشدارهای روشن آمریکا درباره پیامدهای عدم توافق همخوان باشد.»
رئیسجمهور آینده نسبت به اسرائیل گرمتر خواهد بود و اشتیاق بیشتری خواهد داشت که چشم خود را به روی شهرکسازیهای جدید در قلمروهای اشغالی ببندد. او تلاش بیشتری خواهد کرد که به پادشاهان کشورهای حوزه خلیج فارس اطمینان خاطر مجدد بدهد و با ایران با قاطعیت بیشتری سخن بگوید. در عراق، ممکن است به نیروهای ویژه اجازه خروج از پایگاهها داده شود تا اهداف را برای حملات هوایی مکانیابی و واحدهای عراقی را سختتر کنند. در سوریه، تلاشی بزرگ برای آموزش نیروی میانهرو، اگر تنها برای به دست آوردن جایگاهی در سر میز مذاکره باشد، میتواند به جریان افتد. همچنین میتواند نوعی منطقه پروازممنوع ایجاد شود.
این نوع عملگرایی میانهرو میتواند خوب باشد -اگرچه منجر به نتایج معکوس شود، که برخلاف فرصتهای از دست رفته آقای اوباما، کاملاً مشهود است. کاری که انجام نمیدهد تغییر این حقیقت است که خاورمیانه که همچنان منبع انرژی و مهد ادیان بزرگ است دستخوش تحولی عمیق است. دولتهای بیاعتبار عربی که بسیاری از آنها از خرابههای امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول سر برآوردهاند، دارند به نوبت سقوط میکنند. آمریکا نمیتواند جلوی آن را بگیرد. با داشتن نقشی فعال ممکن است بتوان به دستیابی به نظمی جدید و احتمالاً بهتر کمک کرد و پیامدهای بد را به تعویق انداخت. اما این فرآیند همچنان خونبار و کشدار خواهد بود.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید