تاریخ انتشار:
گفتوگو با حسن سبحانی درباره شعارهای اقتصادی و مشارکت مردم
یک رئیسجمهور اقتصاددان، انگیزه تغییر را به مردم میدهد
حسن سبحانی گرچه خود کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شده، اما در این گفت و گو سعی میکند به عنوان یک اقتصاددان به آسیبشناسی رفتار سیاسی مردم ایران در انتخابات ریاستجمهوری آینده بپردازد.
حسن سبحانی گرچه خود کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شده، اما در این گفت و گو سعی میکند به عنوان یک اقتصاددان به آسیبشناسی رفتار سیاسی مردم ایران در انتخابات ریاستجمهوری آینده بپردازد. اینکه آیا مردم با وجود تجربه سنگین رای دادن به شعارهای عدالتمحور دولت نهم، بار دیگر حاضرند به این دست شعارهای اقتصادی رای دهند؟
آقای سبحانی؛ شما در انتخابات ریاستجمهوری به عنوان یک چهره اقتصادی کاندیدا شدهاید. در ابتدا یک سوال ساده؛ اصلاً قائل به این هستید که مردم با این وضعیت اقتصادی و سرخوردگی از وعدههای هشتساله اقتصادی به امید بهشت معیشت و رسیدن به این وضعیت سرابگونه اصلاً انگیزهای برای مشارکت سیاسی و حضور در انتخابات دارند؟
جامعه ممکن است که از مشکلات اقتصادی ناراحت باشد اما من کلاً جامعه ایران را جامعه امیدوار میدانم. یعنی به ذات ناامید نیستند. در این وضعیت اقتصادی و به قول شما سرخوردگی از هشت سال انتظار برای بهبود معیشت، باز هم احساس میکنم اگر مردم احساس کنند، فرد و جریانی میتواند وضعیت کنونی آنها را تغییر دهد، وارد موضوع انتخابات میشوند. به عبارتی شرایط کنونی و نامناسب بودن شرایط اقتصادی انگیزه مشارکت مردم را بیشتر میکند. من از این حیث که اقتصاد خواندم و برنامه ورود به انتخابات دارم، این حرف را نمیزنم. بلکه درکم بر این هست که چون مردم ناامید از تغییر وضع نیستند و البته وضع موجود را هم نمیپسندند، مشارکت بالایی برای تغییر شرایط خواهند داشت.
چرا مردم را ناامید از تغییر وضع موجود نمیدانید؟ به عبارتی سرخوردگی از وضعیت اقتصاد آنها را به جایی نرسانده که تصور کنند آقای احمدینژاد با آن شعارها، سرانجام ما را این کرد و بعدی هم بهتر از او نمیشود؟
ممکن است برخی نظرسنجیهای رسمی و غیررسمی، مشکلات بیرونی، مفاهیم خوبی مثل آزادی و... را اولویت مردم معرفی کنند و در درجه پایینتر دغدغههای مردم برای تغییر وضعیت معیشتی را به عنوان اولویت معرفی کنند. اما واقعیت این است که مردم اولویت اولشان مسائل اقتصادی و اشتغال است. نه اینکه این دغدغهها اهمیت ندارند و در اولویت نیستند. اما به هر حال 70 درصد خانوارهای ایرانی، الان به فکر سفره خانهشان هستند. به همین دلیل اگر امید داشته باشند که کسی میتواند به تغییر وضعیت موجود بپردازد، حس میکنم که مشارکتشان بالا میرود.
مردم در سال 1384 از لحاظ اقتصادی در قیاس با شرایط کنونی، وضعیت بسیار بهتری داشتند. اما دیدیم که اقبال مردمی نسبت به شعارهای عدالتمحور و از نگاه اقتصاددانها شعارهای پوپولیستی، بیشتر بود و انتخابشان فردی شد که شعار آوردن نفت را سر سفرههایشان میداد. تصور هم این بود که ثروت کشور دست یک گروه تکنوکرات بوده و حالا حق آنهاست که سهمشان را از ثروت ملی بگیرند. الان شرایط اقتصادی به مراتب بدتر است و همان پولی که قرار بود به جیبشان برود از جیبهایشان برداشته شد. فکر میکنید مردم این تجربه را پیدا کردند که به سمت این دست شعارهای پول بیشتر یارانه بیشتر، نروند یا برعکس وضع بد اقتصادی بار دیگر مردم را به سمت این دست شعارها سوق میدهد؟
شرایط اقتصادی مردم به گونهای است که نمیتوان گفت که این خطر وجود ندارد. آنها به اصطلاح رونق اقتصادی را چون خرد و درون خانوارهایشان میبینند تصور میکنند از این طریق وضعیت اقتصادیشان خوب میشود. اما به این موضوع که در کلان کشور این دست سیاستهای اقتصادی چه وضعیتی را ایجاد میکند، توجه کمتری نشان میدهند. البته شرایط کشور هم با آن سالها تفاوت کرده است و احساس میکنم عده زیادی از مردم متوجه شدند که این دست وعدهها مخرب بوده اما با این حال شاید برآورد کلی این باشد که هنوز بخش وسیعی از مردم ممکن است فریب این دست شعارهای واهی اقتصادی را بخورند.
طبقه سرمایهدار چطور؟ عموماً در هر کشور طبقه سرمایهدار نقش مهمی در مشارکت سیاسی و حتی تصمیمگیریهای سیاسی دارند اما شاهدیم که در چند سال گذشته طبقه سرمایهدار عملاً به یک انفعال دچار شده و گروهی هم با وجود اینکه تصمیمهای دولت خلاف منافع سرمایهداری و بازار آزاد بوده به دلیل نفعهای آنی و دلالی با دولت همراهی کردند. به نظرتان این گروه چه واکنشی نسبت به جهتگیریهای اقتصادی شعارهای کاندیداها نشان میدهند؟
خب باید بین طبقه سرمایهدار و سرمایهگذار یک تمایزهایی قائل بود. البته مانند دو دایره همپوشانیهایی هم دارند. طبقه سرمایهگذار با رشد قیمتها به ویژه در سالهای اخیر لطمه دیده است و آمار وزارت صنایع هم نشان میدهد در این سالها میزان جوازهای تاسیس هم افت قابل توجهی را نشان میدهد. هر چند حجم سرمایهگذاری بالاست اما به دلیل تورم این امر رخ داده و در قیاس ارزش سرمایهگذاریها هم کاهش یافته است. اما در مورد سرمایهدارها میتوان گفت به دو گروه تبدیل شدهاند. گروهی که به سرمایهگذاریهای مولد اعتقاد دارند، جزو دسته اول هستند که از سیاستهای اقتصادی سالهای اخیر ضربه اقتصادی دیدهاند یا به اندازه آوردهای که داشتند، سود متناسب را نبردهاند. اما گروه دوم سرمایهدارها افرادی هستند که دل در گرو تولید ندارند و بخشی از نقدینگی را روزانه از جایی به جای دیگر میبرند. شما میدانید که در بازار بورس که به آن بازار سرمایه میگویند افراد با دیدن ترازنامه شرکتها و روند سوددهی سهامی را میخرند و منتظر میمانند تا از سود آن در سال جاری بهره ببرند. اما عملاً در بازار بورس ایران شاهدیم که سرمایهدارانی هستند که یک سهامی را ساعت هشت میخرند و ساعت هشت و نیم میفروشند. به عبارتی سفتهبازی با پول میکنند. یا سرمایهدارانی که از التهابهای بازار ارز استفاده میبرند. خب مسلماً این افراد ضرر نکردهاند و سود بردهاند. نوع واکنش هر یک از اینها به شعارهای اقتصادی کاندیداها متفاوت است. اما آنچه برای من جای تاسف دارد این است که بسیاری از چهرههایی که تاکنون اعلام کاندیداتوری کردهاند، هنوز هیچ برنامه مشخصی در بخش اقتصاد به مردم نداده و به جز شعارهای سطحی، هیچ نمایهای از تفکر و برنامههای اقتصادی آنها نمیبینیم.
در مورد بخش بازرگانی چطور؟ آنها هم یکی از موتورهای محرکه اصلی کشور هم در رشد اقتصادی هستند و هم بخش تحت پوشش آن بخش قابل توجهی از بدنه جامعه در طبقههای مختلف اقتصادی را شامل میشود.
همیشه گفته میشود که بخش بازرگانی دنبال اطمینان بیشتر و بازدهی بیشتر از پولش است. نوسانات در تصمیمگیری، بخشنامهها، تعرفههای مختلف، سیاستهای نوسانی دولت، با تمایل قدیمی نظام تجارتی- بازرگانی به سود بیشتر در مدت کوتاهتر در نوسان کامل بود. به طور یقین بازرگانان به شعارها و سیاستهای اقتصادی تمایل دارند که دخالت کمتر دولت و بازار آزاد را سرلوحه خود داشته باشد. در دوره آقای احمدینژاد، خدمات متقابل دولت - بازرگانان تضعیف شد. ببینید در مورد رابطه بخش بازرگانی با سیاستهای اقتصادی دولت احمدینژاد نمیتوان یک برآیند کلی داد. در سالهای متفاوت واکنشهای این بخش به سیاستهای اقتصادی دولت احمدینژاد متفاوت بوده است. در سالهایی بوده که بخش بازرگانی کاملاً تسلیم سیاستهای دولت در بخش واردات و صادرات و تعرفهها بوده است. احتمالاً از سیاستهای مربوط به قاچاق کالا هم متاثر بوده است. به همین دلیل گزارههای خاصی در مورد برخورد و ذهنیت این بخش به سیاستهای اقتصادی از جنس سیاستهای کابینه احمدینژاد وجود داشت. همین دیدگاه در مورد کاندیداها هم وجود دارد. اما به طور کلی بازرگان و تاجر دنبال دخالت کمتر دولت در اقتصاد و در عین حال ثبات قوانین و تصمیمگیریهای اقتصادی است.
آقای سبحانی شما سالها نماینده مجلس بودید و به خوبی به لایههای قدرت و لابی و سیاست در کشور آشنایی دارید. میدانید چه درهایی حتی به روی یک رئیسجمهور بسته است و یا یک رئیسجمهور چه اختیاراتی دارد. واقعاً یک اقتصاددان با این وضعیت سیاسی کشور و ازدیاد اختلافهای درونی میتواند راه به جایی ببرد؟ یا یک سیاستمدار که در امور اقتصادی هم سررشته داشته باشد یا حداقل مشورتپذیر باشد برای خروج کشور از این بحران اقتصاد کنونی مفیدتر است؟
ببینید سیاست و سیاستمدار را چگونه تعریف میکنیم؟ سیاستمدار کیست؟ من یک برداشتی دارم که با قانون اساسی ما انطباق دارد. فلسفه سیاست این است که چون مردم دچار تضاد منافع هستند و در زمان قدیم با جنگ و دعوا به قدرت میرسیدند در تکامل زمان به این نتیجه رسیدند که از طریق احزاب و انتخابات پارلمانی، اکثریت به قدرت برسد و حقوق اقلیت را هم رعایت کنند و بدین ترتیب افراد مسالمتآمیز در کنار هم زندگی کنند. این یعنی سیاست مساوی با کاهش تزاحمات بین مردم. خب به همین دلیل معتقدم سیاستمدار باید تنشزدا و قانونگرا (حافظ منافع اقلیت و اکثریت) و همچنین در شرایط ما توانا در تامین پشتیبانی علما باشد. یعنی مسائل پیچیده فقهی را بشناسد تا مدام پمپاژ تنش و نابسامانی به کشور نکنند. از حرف زدن تا عمل کردن. بدین ترتیب محیطی پیش میآید که در آن محیط اقتصاد بتواند روند خوبی را داشته باشد. به هر حال هدف اصلی راهاندازی چرخهای اقتصاد و تولید است و حداقل مقامات ارشد کشور هم بر این هدف تاکید دارند؛ لذا مقدمات را نباید فدای اصل کرد.
اما به روایت خودتان در سال 1384 آقای احمدینژاد میتواند در کمتر از شش ماه، چهار متمم بودجه به تصویب برساند در حالی که آقای خاتمی در برابر همان مجلس از سادهترین لوایح بودجهایاش مجبور به عقب نشینی میشد. حالا در آخر دوره احمدینژاد دقیقاً میبینیم که هر حرفی که میزند، صحبتهای او هم به همان در بسته مجلس میخورد. البته از نظر ماهوی بسیار متفاوت از نوع ارتباط آقای خاتمی و مجلس است؛ اما به هر حال در هر دو مورد به یک بنبست رابطه مجلس - دولت در مسائل اقتصادی رسیدیم.
ببینید مقامات سیاسی باید تنشزدا باشند و برخی مقامات خودشان تنشزا هستند. اگر تنشزدا باشند تازه بستر برای کار اقتصادی فراهم میشود. من واقعاً قائل به این مساله هستم که کار اصلی کشور در شرایط کنونی کار اقتصادی است؛ لذا بدیهی است که من به یک اقتصاددانی که گذشتهاش نشان داده باشد
تنشزدا ست و آرامش ایجاد میکند و با آشنایی به حساسیتهای کشور بیخود مسائل فرعی و بحرانآفرین برای کشور ایجاد نمیکند، بیشتر علاقهمندم. اقتصاددانی که امکانات و منابع را به سمت بحران نبرد و قوا را درگیر آن نکند، گزینه بهتری است. البته سعی میکنم وضعیت خودم و نیتم برای کاندیداتوری را در قضاوتم دخیل نکنم و با وجود این یک اقتصاددان را برای کشور بسیار مفیدتر میدانم. ببینید در همین تغییر مسوول یک سازمان دولتی، دو قوه یک سال با هم در بالاترین سطوح درگیر شدند. در حالی که دهها بحران اقتصادی روی زمین معطل تصمیمگیری بود. حال آنکه سیاست رفع تزاحمات است با ابزاری مانند قراردادهای اجتماعی و قانون اساسی و قوانین جانبی.
رئیسجمهور اقتصاددان دولت یازدهم میتواند در اقتصاد فلج ایران معجزه کند؟
ایدهآلترین افراد هم انتخاب شوند سالها طول میکشد تا وضعیت کنونی اقتصاد کشور سر و سامان بگیرد و در کوتاهمدت نمیتوان خوشبین بود که اتفاقات جدی رخ بدهد. یک تلاش چندساله لازم است تا در کنار اینکه پمپاژهای اخلالگر به اقتصاد نشود، اقتصاد کشور به یک انضباط برسد. البته تواناییهای داخلی اقتصاد 75 میلیونی ایجاب میکند سرعت اولیه خوبی گرفته باشد اما مهمتر این است که ریل اصلی خوب طراحی شود. به نظر من این موضوع را با یک رئیسجمهور اقتصاددان و در عین حال سیاستمدار میتوان برآورده کرد.
آقای سبحانی؛ شما در انتخابات ریاستجمهوری به عنوان یک چهره اقتصادی کاندیدا شدهاید. در ابتدا یک سوال ساده؛ اصلاً قائل به این هستید که مردم با این وضعیت اقتصادی و سرخوردگی از وعدههای هشتساله اقتصادی به امید بهشت معیشت و رسیدن به این وضعیت سرابگونه اصلاً انگیزهای برای مشارکت سیاسی و حضور در انتخابات دارند؟
جامعه ممکن است که از مشکلات اقتصادی ناراحت باشد اما من کلاً جامعه ایران را جامعه امیدوار میدانم. یعنی به ذات ناامید نیستند. در این وضعیت اقتصادی و به قول شما سرخوردگی از هشت سال انتظار برای بهبود معیشت، باز هم احساس میکنم اگر مردم احساس کنند، فرد و جریانی میتواند وضعیت کنونی آنها را تغییر دهد، وارد موضوع انتخابات میشوند. به عبارتی شرایط کنونی و نامناسب بودن شرایط اقتصادی انگیزه مشارکت مردم را بیشتر میکند. من از این حیث که اقتصاد خواندم و برنامه ورود به انتخابات دارم، این حرف را نمیزنم. بلکه درکم بر این هست که چون مردم ناامید از تغییر وضع نیستند و البته وضع موجود را هم نمیپسندند، مشارکت بالایی برای تغییر شرایط خواهند داشت.
چرا مردم را ناامید از تغییر وضع موجود نمیدانید؟ به عبارتی سرخوردگی از وضعیت اقتصاد آنها را به جایی نرسانده که تصور کنند آقای احمدینژاد با آن شعارها، سرانجام ما را این کرد و بعدی هم بهتر از او نمیشود؟
ممکن است برخی نظرسنجیهای رسمی و غیررسمی، مشکلات بیرونی، مفاهیم خوبی مثل آزادی و... را اولویت مردم معرفی کنند و در درجه پایینتر دغدغههای مردم برای تغییر وضعیت معیشتی را به عنوان اولویت معرفی کنند. اما واقعیت این است که مردم اولویت اولشان مسائل اقتصادی و اشتغال است. نه اینکه این دغدغهها اهمیت ندارند و در اولویت نیستند. اما به هر حال 70 درصد خانوارهای ایرانی، الان به فکر سفره خانهشان هستند. به همین دلیل اگر امید داشته باشند که کسی میتواند به تغییر وضعیت موجود بپردازد، حس میکنم که مشارکتشان بالا میرود.
مردم در سال 1384 از لحاظ اقتصادی در قیاس با شرایط کنونی، وضعیت بسیار بهتری داشتند. اما دیدیم که اقبال مردمی نسبت به شعارهای عدالتمحور و از نگاه اقتصاددانها شعارهای پوپولیستی، بیشتر بود و انتخابشان فردی شد که شعار آوردن نفت را سر سفرههایشان میداد. تصور هم این بود که ثروت کشور دست یک گروه تکنوکرات بوده و حالا حق آنهاست که سهمشان را از ثروت ملی بگیرند. الان شرایط اقتصادی به مراتب بدتر است و همان پولی که قرار بود به جیبشان برود از جیبهایشان برداشته شد. فکر میکنید مردم این تجربه را پیدا کردند که به سمت این دست شعارهای پول بیشتر یارانه بیشتر، نروند یا برعکس وضع بد اقتصادی بار دیگر مردم را به سمت این دست شعارها سوق میدهد؟
شرایط اقتصادی مردم به گونهای است که نمیتوان گفت که این خطر وجود ندارد. آنها به اصطلاح رونق اقتصادی را چون خرد و درون خانوارهایشان میبینند تصور میکنند از این طریق وضعیت اقتصادیشان خوب میشود. اما به این موضوع که در کلان کشور این دست سیاستهای اقتصادی چه وضعیتی را ایجاد میکند، توجه کمتری نشان میدهند. البته شرایط کشور هم با آن سالها تفاوت کرده است و احساس میکنم عده زیادی از مردم متوجه شدند که این دست وعدهها مخرب بوده اما با این حال شاید برآورد کلی این باشد که هنوز بخش وسیعی از مردم ممکن است فریب این دست شعارهای واهی اقتصادی را بخورند.
طبقه سرمایهدار چطور؟ عموماً در هر کشور طبقه سرمایهدار نقش مهمی در مشارکت سیاسی و حتی تصمیمگیریهای سیاسی دارند اما شاهدیم که در چند سال گذشته طبقه سرمایهدار عملاً به یک انفعال دچار شده و گروهی هم با وجود اینکه تصمیمهای دولت خلاف منافع سرمایهداری و بازار آزاد بوده به دلیل نفعهای آنی و دلالی با دولت همراهی کردند. به نظرتان این گروه چه واکنشی نسبت به جهتگیریهای اقتصادی شعارهای کاندیداها نشان میدهند؟
خب باید بین طبقه سرمایهدار و سرمایهگذار یک تمایزهایی قائل بود. البته مانند دو دایره همپوشانیهایی هم دارند. طبقه سرمایهگذار با رشد قیمتها به ویژه در سالهای اخیر لطمه دیده است و آمار وزارت صنایع هم نشان میدهد در این سالها میزان جوازهای تاسیس هم افت قابل توجهی را نشان میدهد. هر چند حجم سرمایهگذاری بالاست اما به دلیل تورم این امر رخ داده و در قیاس ارزش سرمایهگذاریها هم کاهش یافته است. اما در مورد سرمایهدارها میتوان گفت به دو گروه تبدیل شدهاند. گروهی که به سرمایهگذاریهای مولد اعتقاد دارند، جزو دسته اول هستند که از سیاستهای اقتصادی سالهای اخیر ضربه اقتصادی دیدهاند یا به اندازه آوردهای که داشتند، سود متناسب را نبردهاند. اما گروه دوم سرمایهدارها افرادی هستند که دل در گرو تولید ندارند و بخشی از نقدینگی را روزانه از جایی به جای دیگر میبرند. شما میدانید که در بازار بورس که به آن بازار سرمایه میگویند افراد با دیدن ترازنامه شرکتها و روند سوددهی سهامی را میخرند و منتظر میمانند تا از سود آن در سال جاری بهره ببرند. اما عملاً در بازار بورس ایران شاهدیم که سرمایهدارانی هستند که یک سهامی را ساعت هشت میخرند و ساعت هشت و نیم میفروشند. به عبارتی سفتهبازی با پول میکنند. یا سرمایهدارانی که از التهابهای بازار ارز استفاده میبرند. خب مسلماً این افراد ضرر نکردهاند و سود بردهاند. نوع واکنش هر یک از اینها به شعارهای اقتصادی کاندیداها متفاوت است. اما آنچه برای من جای تاسف دارد این است که بسیاری از چهرههایی که تاکنون اعلام کاندیداتوری کردهاند، هنوز هیچ برنامه مشخصی در بخش اقتصاد به مردم نداده و به جز شعارهای سطحی، هیچ نمایهای از تفکر و برنامههای اقتصادی آنها نمیبینیم.
در مورد بخش بازرگانی چطور؟ آنها هم یکی از موتورهای محرکه اصلی کشور هم در رشد اقتصادی هستند و هم بخش تحت پوشش آن بخش قابل توجهی از بدنه جامعه در طبقههای مختلف اقتصادی را شامل میشود.
همیشه گفته میشود که بخش بازرگانی دنبال اطمینان بیشتر و بازدهی بیشتر از پولش است. نوسانات در تصمیمگیری، بخشنامهها، تعرفههای مختلف، سیاستهای نوسانی دولت، با تمایل قدیمی نظام تجارتی- بازرگانی به سود بیشتر در مدت کوتاهتر در نوسان کامل بود. به طور یقین بازرگانان به شعارها و سیاستهای اقتصادی تمایل دارند که دخالت کمتر دولت و بازار آزاد را سرلوحه خود داشته باشد. در دوره آقای احمدینژاد، خدمات متقابل دولت - بازرگانان تضعیف شد. ببینید در مورد رابطه بخش بازرگانی با سیاستهای اقتصادی دولت احمدینژاد نمیتوان یک برآیند کلی داد. در سالهای متفاوت واکنشهای این بخش به سیاستهای اقتصادی دولت احمدینژاد متفاوت بوده است. در سالهایی بوده که بخش بازرگانی کاملاً تسلیم سیاستهای دولت در بخش واردات و صادرات و تعرفهها بوده است. احتمالاً از سیاستهای مربوط به قاچاق کالا هم متاثر بوده است. به همین دلیل گزارههای خاصی در مورد برخورد و ذهنیت این بخش به سیاستهای اقتصادی از جنس سیاستهای کابینه احمدینژاد وجود داشت. همین دیدگاه در مورد کاندیداها هم وجود دارد. اما به طور کلی بازرگان و تاجر دنبال دخالت کمتر دولت در اقتصاد و در عین حال ثبات قوانین و تصمیمگیریهای اقتصادی است.
آقای سبحانی شما سالها نماینده مجلس بودید و به خوبی به لایههای قدرت و لابی و سیاست در کشور آشنایی دارید. میدانید چه درهایی حتی به روی یک رئیسجمهور بسته است و یا یک رئیسجمهور چه اختیاراتی دارد. واقعاً یک اقتصاددان با این وضعیت سیاسی کشور و ازدیاد اختلافهای درونی میتواند راه به جایی ببرد؟ یا یک سیاستمدار که در امور اقتصادی هم سررشته داشته باشد یا حداقل مشورتپذیر باشد برای خروج کشور از این بحران اقتصاد کنونی مفیدتر است؟
ببینید سیاست و سیاستمدار را چگونه تعریف میکنیم؟ سیاستمدار کیست؟ من یک برداشتی دارم که با قانون اساسی ما انطباق دارد. فلسفه سیاست این است که چون مردم دچار تضاد منافع هستند و در زمان قدیم با جنگ و دعوا به قدرت میرسیدند در تکامل زمان به این نتیجه رسیدند که از طریق احزاب و انتخابات پارلمانی، اکثریت به قدرت برسد و حقوق اقلیت را هم رعایت کنند و بدین ترتیب افراد مسالمتآمیز در کنار هم زندگی کنند. این یعنی سیاست مساوی با کاهش تزاحمات بین مردم. خب به همین دلیل معتقدم سیاستمدار باید تنشزدا و قانونگرا (حافظ منافع اقلیت و اکثریت) و همچنین در شرایط ما توانا در تامین پشتیبانی علما باشد. یعنی مسائل پیچیده فقهی را بشناسد تا مدام پمپاژ تنش و نابسامانی به کشور نکنند. از حرف زدن تا عمل کردن. بدین ترتیب محیطی پیش میآید که در آن محیط اقتصاد بتواند روند خوبی را داشته باشد. به هر حال هدف اصلی راهاندازی چرخهای اقتصاد و تولید است و حداقل مقامات ارشد کشور هم بر این هدف تاکید دارند؛ لذا مقدمات را نباید فدای اصل کرد.
اما به روایت خودتان در سال 1384 آقای احمدینژاد میتواند در کمتر از شش ماه، چهار متمم بودجه به تصویب برساند در حالی که آقای خاتمی در برابر همان مجلس از سادهترین لوایح بودجهایاش مجبور به عقب نشینی میشد. حالا در آخر دوره احمدینژاد دقیقاً میبینیم که هر حرفی که میزند، صحبتهای او هم به همان در بسته مجلس میخورد. البته از نظر ماهوی بسیار متفاوت از نوع ارتباط آقای خاتمی و مجلس است؛ اما به هر حال در هر دو مورد به یک بنبست رابطه مجلس - دولت در مسائل اقتصادی رسیدیم.
ببینید مقامات سیاسی باید تنشزدا باشند و برخی مقامات خودشان تنشزا هستند. اگر تنشزدا باشند تازه بستر برای کار اقتصادی فراهم میشود. من واقعاً قائل به این مساله هستم که کار اصلی کشور در شرایط کنونی کار اقتصادی است؛ لذا بدیهی است که من به یک اقتصاددانی که گذشتهاش نشان داده باشد
تنشزدا ست و آرامش ایجاد میکند و با آشنایی به حساسیتهای کشور بیخود مسائل فرعی و بحرانآفرین برای کشور ایجاد نمیکند، بیشتر علاقهمندم. اقتصاددانی که امکانات و منابع را به سمت بحران نبرد و قوا را درگیر آن نکند، گزینه بهتری است. البته سعی میکنم وضعیت خودم و نیتم برای کاندیداتوری را در قضاوتم دخیل نکنم و با وجود این یک اقتصاددان را برای کشور بسیار مفیدتر میدانم. ببینید در همین تغییر مسوول یک سازمان دولتی، دو قوه یک سال با هم در بالاترین سطوح درگیر شدند. در حالی که دهها بحران اقتصادی روی زمین معطل تصمیمگیری بود. حال آنکه سیاست رفع تزاحمات است با ابزاری مانند قراردادهای اجتماعی و قانون اساسی و قوانین جانبی.
رئیسجمهور اقتصاددان دولت یازدهم میتواند در اقتصاد فلج ایران معجزه کند؟
ایدهآلترین افراد هم انتخاب شوند سالها طول میکشد تا وضعیت کنونی اقتصاد کشور سر و سامان بگیرد و در کوتاهمدت نمیتوان خوشبین بود که اتفاقات جدی رخ بدهد. یک تلاش چندساله لازم است تا در کنار اینکه پمپاژهای اخلالگر به اقتصاد نشود، اقتصاد کشور به یک انضباط برسد. البته تواناییهای داخلی اقتصاد 75 میلیونی ایجاب میکند سرعت اولیه خوبی گرفته باشد اما مهمتر این است که ریل اصلی خوب طراحی شود. به نظر من این موضوع را با یک رئیسجمهور اقتصاددان و در عین حال سیاستمدار میتوان برآورده کرد.
دیدگاه تان را بنویسید