هژبر یزدانی گلهداری بود که میخواست بانک ایرانیان را بخرد
چوپان دروغگو
قصه هژبر یزدانی، قصه مرد روغنفروشی است که با چوبدستش کوزه رویاها را نشکست و به همان ثروت افسانهای دست یافت که در رویاهایش ساخته بود. هژبر گلهداری از سنگسر سمنان بود که با حشمداری و گوسفندداری آغاز کرد و در دهه ۵۰ به یکی از ثروتمندترین مردان ایران بدل شد.
قصه هژبر یزدانی، قصه مرد روغنفروشی است که با چوبدستش کوزه رویاها را نشکست و به همان ثروت افسانهای دست یافت که در رویاهایش ساخته بود. هژبر گلهداری از سنگسر سمنان بود که با حشمداری و گوسفندداری آغاز کرد و در دهه 50 به یکی از ثروتمندترین مردان ایران بدل شد. تصویری که از او در سالهای پیش از انقلاب ارائه شده، تصویری رازآلود، متناقض و پرابهام است، تصویر مردی که هیچگاه به میهمانیهای شاه دعوت نشد. تصویر او در دولت جمهوری اسلامی، تصویر مردی بهایی است که روابط نزدیکی با دربار داشت و از حمایت بهاییان برخوردار بود و همین روابط مسیر وی را در به دست آوردن ثروت مثالزدنی باز کرد. با وجود این پارادوکس، اما تردیدی در موفقیت اقتصادی او وجود ندارد. او تا اواخر دهه 40 خورشیدی زندگی متعارفی داشت، اما در دهه 50 زندگیاش به طور کلی دگرگون شد. فعالیتهای اقتصادی او با دامداری و کشاورزی آغاز شد و به بانکداری گسترش پیدا کرد. وی ابتدا بخشی از سهام بانک صادرات را خرید، و بعدها سهامدار اصلی بانک ایرانیان شد.
هژبر یزدانی فرزند رضاقلی، در 1313 خورشیدی در سنگسر سمنان متولد شد. پدرش گلهداری ساده بود و مدتی هم به عنوان چریک دولتی در دوره رضاخان در خدمت ارتش بوده است. هژبر دو بار ازدواج کرد، و صاحب شش فرزند شد. سه پسر به نامهای کیومرث، نادر و کاوه و سه دختر: لیلی، نسرین و کتایون. هژبر، مانند پدرش، کار خود را با گلهداری در سنگسر آغاز کرد و رفتهرفته با خرید دام و ازدیاد آن و کار در کشتارگاه تهران و به دست آوردن نفوذ به ثروتی افسانهای و بیمانند دست یافت. هژبر تا پیش از دهه 50، موقعیت اجتماعی و اقتصادی برجستهای نداشت. در اوایل دهه 50 با استفاده از شکاف موجود در نظام بانکی کشور، رانتهای بانکی و اعتبارات و وامهای کلان خصوصاً از بانک ملی و بانک صادرات ایران و خرید سهام شرکتها و کارخانجات مختلف، صاحب ثروتی افسانهای شد. تبدیل شدن هژبر یزدانی به قطب اقتصادی ریشه در اوضاع اقتصادی و نظام بانکداری بیمار ایران داشت. هژبر از سال1350 به بعد، به خرید سهام شرکتهای مختلف پرداخت و از قبل آن، اعتبارات کلانی از شعب مختلف بانک ملی ایران دریافت
کرد، اما با وجود دریافت اعتبارات و وامهای غیرقانونی و همکاری غیرمجاز بانک ملی ایران و برخی دیگر از بانکهای کشور با نامبرده، هر کدام از شرکتهای وابسته به وی، مبالغ هنگفتی به بانک بدهکار شدند و از پرداخت بدهیهای خود خودداری کردند و هیچگاه برخورد جدی از جانب بانکها صورت نگرفت.
به نظر میرسد شعب بانک ملی و اداره اعتبارات در خصوص اعطای اعتبار به هژبر نظر خاصی داشتند. هژبر بابت معاملات مختلف، وامهایی با بهرههای متفاوت از پنج درصد تولید تا 12 درصد اعتبار در حساب جاری دریافت میکرد و بانک ملی و ادارات امور اقتصادی و دارایی بر آن کنترلی نداشتند تا مصرف واقعی این اعتبارات و وامها را مورد رسیدگی و بررسی قرار دهند. زیرا در همهجا، وی از ارائه دفاتر و اسناد مالی خودداری میکرد. علاوه بر آن با ایجاد تغییراتی در اساسنامه شرکتها زمینه را به گونهای فراهم میکرد که راه هرگونه معاملهای باز باشد و هرگونه وجهی که به عنوان وام یا اعتبار از بانک دریافت میکرد، به نحو دلخواه به مصرف میرساند. مهمتر اینکه نحوه معاملات و خرید سهام شرکتها از طرف او صورت خاصی داشت، بدین ترتیب که سهام اشخاص را با پرداخت وجوهی که از اعتبارات خود استفاده میکرد، به نام خود و فرزندانش میخرید و با تشکیل شرکت خانوادگی تعداد سهام را افزایش میداد و با میزان افزایش سهام و سرمایه از بانکها اعتبار دریافت میکرد. این روش غیرقانونی در شرکت «کفش اطمینان» که سرمایه آن
از10میلیون ریال به یکصد میلیون ریال به شکل صوری ترقی داده شد و به همان میزان هم اعتبار دریافت کرد، نمونهای بارز از شگردهای هژبر بود و در سایر شرکتهای او نظیر: شرکت کشاورزی مکانیزه و دامداری کیخسرو، شرکت سهامی قند قزوین، شرکت پوست آریازمین، شرکت سهامی قند شازند و شرکت سهامی قند شیروان عمل میشد.
نکته دیگر اینکه در اعطای اعتبارات و تمدید آن، میبایست در پایان مدت اعطای تسهیلات، بدهکار اعتبار دریافتی را واریز کند، لیکن قوانین بانکی مراعات نمیشد و حتی وقتی که صراحتاً تذکر داده میشد که اعطای اعتبار برای یک سال است، بدون اینکه به تذکر مزبور توجه بشود، اقدام به تمدید و تجدید اعتبار میشد و تخلفات وی در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشد، به ویژه اینکه اکثر اعتباراتی را که او به منظور خاص دریافت میکرد، بعداً به صورت دیگری مورد استفاده قرار میداد. مثلاً در مورد دریافت مبلغ 500 میلیون ریال اعتبار در حساب جاری در بانک ملی شعبه فردوسی، خود را بازرگان و دارای املاک و تاجر آهنآلات معرفی کرده و بانک بدون توجه به کارت بازرگانی و مدارک معتبر دیگر، شروع به اعطای اعتبار میکند و با آنکه تخلفات در پرداخت بدهی وی مشهود بود و سفتههایش واخواست شده بود، معذلک، بدون دریافت هیچگونه تضمینی با قبول سفته اشخاص، تسهیلات در اختیار او قرار میگیرد. با وجود روشن بودن وضعیت بدهکاریهای وی، شعب بانک ملی همیشه در پیشنهادهای خود به اداره اعتبارات او را بازرگانی
معروف و خوشنام و خوشحساب قلمداد میکردند (فصلنامه موسسه تاریخ معاصر ایران، ش 17، بهار 1380، ص 80).
هژبر در راه رسیدن به ثروت
هژبر با گلهداری آغاز کرد و با گلهداری هم ادامه داد و همواره خود را حشمدار میدانست. فعالیتهای اقتصادی او علاوه بر سنگسر و مناطق اطراف به سطح کشور توسعه پیدا کرده و مجتمعهای کشاورزی در مناطقی چون گرگان و گنبد، اصفهان، گوهر کو و تمب در سیستان و بلوچستان، شیروان و قوچان داشت. مقدار زیادی از گوشت کشور را چه از طریق فروش دامهای خود و چه از طریق واردات گوشت از آمریکای جنوبی، هژبر تامین میکرد. اکثر کارخانههای قند ایران در سراسر کشور را از صاحبان آنها خریداری کرد. پس از خرید کارخانههای قند ایران با دریافت وامهای چند صد میلیونتومانی از وزارت کشاورزی، صدها کیلومتر از زمینهای دو طرف جاده قوچان تا بجنورد به عرض10کیلومتر را تملک کرد و آنها را به کشت چغندر قند اختصاص داد. علاوه بر این هژبر، در صنعت چرمسازی و صادرات کفشهای دستدوز فعالیت داشت. اما مهمترین اقدام وی در راه رسیدن به ثروت افسانهای، بانکداری بود. اما وی برای یافتن هویت، سودای بانکداری در سر میپروراند و موفق شد از «ابوالحسن
ابتهاج» (موسس بانک ایرانیان و رئیس سازمان برنامه و بودجه)، بانک ایرانیان را خریداری کند. او همچنین قصد داشت به تدریج بانک صادرات را نیز خریداری کند، و مدتی نگذشت که سهامدار عمده بانک صادرات شد.
حسنعلی مهران رئیس کل بانک مرکزی ایران در سالهای 1354 تا 1356 درباره خرید بانک صادرات (دومین بانک کشور و بزرگترین بانک خصوصی آن روز) توسط هژبر یزدانی در کتاب «بانک مرکزی ایران از 1339 تا 1357» که به تازگی منتشر شده، مینویسد: «یک دلیل آسیبپذیری زیاد بانک، تعداد صاحبان سهام بود که خیلی متفرق بودند، و وقتی هژبر یزدانی شروع به خرید سهام بانک صادرات کرد، و قیمتی بالاتر از قیمت معاملهشده در بورس را نقداً پیشنهاد کرد، این خردهسهامداران که کارمند بانک بودند، با علاقه فوقالعادهای سهام خود را فروختند. غافل از اینکه پول خرید این سهام از طریق اعتبارات اعطایی همین بانک که از طرف روسای یکی از شعب بانک تامین شده بود، پرداخت میشود. در این میانه به دلایل مختلف سلامت بانک در خطر بود، از جمله اینکه مفرح [موسس بانک صادرات] به وضوح میدید که وضع بانک رو به وخامت گذارده است. به یاد دارم یک بار مفرح به من گفت که از داخل دارند بانک مرا از من میگیرند. دقیقاً نگفت کی دارد میگیرد، ولی شاید منظورش این بود که همان مقاماتی که مفرح را در توسعه بانک کمک کردند، همانها
او را در این مسیر قرار دادهاند.» (حسنعلی مهران، ص 118). او در ادامه خاطرنشان میکند، هژبر یزدانی همزمان با این اتفاق مشغول خرید سهام هشت بانک دیگر نیز بود. لازم بود هرچه زودتر بانک مرکزی در این زمینه دخالت کند. در این میانه نامههای متعددی از مقامات بالا میآمد که خصومت بانک مرکزی با یزدانی از کجا ناشی میشود، مگر این مرد تمام سرمایه خود را در ایران به کار نمیبرد؟ این همه مخالفت با او از چیست. از طریق نظارت بر بانکها و اداره اطلاعات اعتباری مجدداً به وضع یزدانی و به داراییها و بدهیهای او به بانکها رسیدگی و روشن شد که ارقام بدهی ابعاد جدید پیدا کرده و باید هرچه زودتر به این مهم سر و صورتی داد. در این میانه ابتهاج علاقه خاصی به فروش سهام خود در بانک ایرانیان داشت که در آن بانک نیز یزدانی مشغول خرید سهام سهامداران جزء بود. بالاخره موافقت با این معامله بدین صورت حاصل شد که یزدانی کلیه سهام خود در بانکهای کشور از جمله بانک صادرات را در اختیار بانک مرکزی قرار دهد که از آن محل بدهیهای او به بانکها، بالاخص به بانک صادرات پرداخت شود و در
مقابل اجازه داشته باشد که سهام ابتهاج را در بانک ایرانیان بخرد و بدین ترتیب صاحب سهم بزرگ بانک ایرانیان شود. با خارج شدن سیتی بانک از آن بانک در سال بعد، یزدانی موفق شد اختیار این بانک را بر عهده گیرد. مهمترین هدف بانک مرکزی در آن زمان حفظ بانک صادرات بود. بانک مرکزی موفق شد کلیه سهام یزدانی را در بانک صادرات زیر کلید خود درآورد. انتظار این بود که بانک مرکزی نظارت به مراتب نزدیکتری بر احوال بانکها میداشت، به صورتی که میتوانست قبل از وقوع حادثه چارهجویی کند، بالاخص در مورد خرید و فروش سهام بانکها که متاسفانه چون بینام بود و در بورس توسط کارگزاران معامله میشدند، کسب این اطلاعات امکانپذیر نبود. جلوی خرید و فروش سهام را توسط مردم البته نمیشد گرفت، ولی بانک مرکزی باید میدانست که نظام اعتباری در داخل بانکها چگونه عمل میکند که یک نفر میتوانست این همه از رئیس یک شعبه وام بگیرد؟ در نهایت جواب اینگونه مسائل را باید در داخل نظام نظارتی خود بانکها پیدا کرد. آنچه لازم بود این بود که چنان نظامی در داخل بانک به وجود بیاید که بتواند جلوی
اینگونه اعتبارات را بگیرد (همان، ص 119-118). آقای مهران همچنین یادآور شده است: یک پدیده دیگر نظام بانکی کشور این بود که تعدادی از گروههای صنعتی بزرگ کشور صاحبان سهام اقلاً یک بانک بودند. یکی از دلایل اصلی ستیز هژبر یزدانی با بانک مرکزی نیز همین بود که میخواست یک بانک داشته باشد و از دید خودش، از این بابت از دیگران کمبودی نداشته باشد تا در نهایت اکثر سهام بانک ایرانیان را خرید (همان، ص 211). بانک ایرانیان در دیماه 1337 شروع به کار کرد. این بانک را ابوالحسن ابتهاج با مشارکت سیتی بانک نیویورک تاسیس کرد و ریاست هیاتمدیره آن را تا زمانی که سهام خود را به هژبر یزدانی فروخت، بر عهده داشت. در پایان سال 55 کل داراییهای بانک بالغ بر 16 میلیارد ریال و سرمایه پرداختشده بانک یک میلیارد ریال بود. حسین فردوست در مورد خرید این بانک توسط هژبر مینویسد: «یک روز ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و اثاثیه و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی رئیس بانک توسعه کشاورزی به
من شکایت کرد که فرد بیتربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و میخواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود. سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را میدهم!» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 376- 375). ابوالحسن ابتهاج مسوول سازمان برنامه و بودجه و رئیس بانک ایرانیان در زمان محمدرضا مینویسد: هژبر یزدانی شخص ثروتمندی بود که با دستگاه، بهخصوص نصیری رئیس سازمان امنیت، رابطه نزدیک داشت و مدتی بود سهام بانکهای مختلف را خریداری میکرد. آرزوی یزدانی این بود که او نیز مانند بعضی از افرادی که تمول سرشاری به دست آورده بودند، صاحب بانک بشود. یزدانی با پشتیبانی دستگاه امنیتی کشور به طور نامحدودی نزد بانکها اعتبار داشت و یک وقت شایع بود متجاوز از 70 میلیون ریال به بانکها مقروض است (خاطرات ابتهاج، ج 2، ص 552). عباس میلانی درباره یکی از سرمایهداران عصر پهلوی مینویسد: «این سرمایهدار از آنچه بانکداران فلوت (Float) میخوانند،
استفادههای نامشروع میکرد. در واقع با صدور چک بیمحل از حساب یک بانک، سهام همان بانک را میخرید و پیش از برگشت خوردن چک، مبلغ لازم را به حساب واریز میکرد، در سال 1354 حسنعلی مهران رئیس وقت بانک مرکزی، ناگهان متوجه شد که میزان این چکهای بیمحل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است. مهران دست به کار شد و از هویدا کمک خواست. هویدا سرمایهدار خاطی را به دفتر نخستوزیر فرا خواند و به لحنی تند و حتی تهدیدآمیز از او خواست که از دخالت در کار بانکهای مملکت دست بردارد و فکر خرید بانک تازهای را هم وابگذارد. یکی دو روز بعد، بانک مرکزی نامهای از دربار دریافت کرد. در آن، شاه تاکید کرده بود که سرمایهدار نامبرده، انسانی زحمتکش و سختکوش است و دولت نباید در راه رشد و گسترش او مانع ایجاد کند. یکی دو روز پس از آنکه بانک مرکزی این نامه را دریافت کرد، سرمایهدار ظفرمند، این بار بیدعوت، به دفتر نخستوزیر رفت. انگشت شست برآوردهاش را به رئیس دفتر هویدا نشان داد و به مسخره گفت: به ارباب بگو، بفرما، بانک را خریدم. بالمآل پس از مذاکراتی که شاه در آن دخالت مستقیم
داشت، قرار شد این سرمایهدار، همه سهام خود را در بانکهای مختلف بفروشد و در عوض40 درصد از سهام یکی از بانکها را حفظ کند (معمای هویدا، پینوشت، ص 348). محمد یگانه وزیر دارایی و مسکن و مشاور در سه کابینه هویدا، آموزگار و شریفامامی که سالها ریاست کل بانک مرکزی را بر عهده داشت درباره هژبر مینویسد: هژبر بارها از بانکهای مختلف کشور، وامهایی کلان گرفته و حدود750 میلیون تومان به آنها مقروض بوده است. برای نمونه میتوان به اخذ چند بار وام هنگفت توسط وی (یک بار به مبلغ 160میلیون تومان و بار دیگر 105میلیون تومان) از خوشکیش رئیس بانک ملی اشاره کرد که با فشار دکتر ایادی و هوشنگ انصاری (وزیر دارایی وقت) صورت گرفت و برای آنکه موانع قانونی را از سر راه اختلاسهای خویش بردارد، تلاش کرد از شاه و اشرف و نصیری کمک بگیرد. برای ما این سوال وجود داشت که هژبر این همه ثروت را از چه طریقی به دست آورده است؟ در تحقیقات خود از بانک مرکزی به اینجا رسیدیم که وی از طریق زد و بند با عالیترین مقامها در کشور که مهمترینشان دکتر ایادی طبیب مخصوص شاه بود، از بانکها قرض میکند و با پول
بانکها از این دست به آن دست شروع کرده این کارخانه را خریدن، آن زمین را خریدن؛ قیمتش بالا رفته، مقداری فروخته، استفاده میکند.
ما مطالعاتی کردیم، دیدیم ایشان رفته از سیستم بانکی در حدود 700، 800 میلیون تومان پول قرض کرده، این در حدود سالهای 1974 یا 1975 بود، این سرمایهگذاریها را هم کرده، این ثروتهایی هم که دارد... کموبیش به همان اندازه است. ولی برای اینکه سرش از میان سرها دربیاید، میخواست ریاست یکی از بانکها را داشته باشد، میرفت رئیس شعبهای در فلان جا را میدید، کمیسیونی به او میداد و از طریق ایشان، صد میلیون تومان، 200 میلیون تومان قرض میکرد (خاطرات محمد یگانه، ص193-190). یگانه در ادامه به شرح مشکلاتی که هژبر برای نظام بانکی ایجاد میکرد پرداخته و نوشته: هژبر وقتی نتوانست اجازه تاسیس بانک از بانک مرکزی بگیرد، شروع به خرید سهام بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانان از سهامداران کرد و سهام را به دو برابر قیمت یا بیشتر میخرید. هژبر برای خرید سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی، 105 میلیون تومان وام از شعبه فردوسی بانک ملی دریافت کرد. پیشتر نیز 160میلیون تومان اعتبار از آنان دریافت کرده بود و سرمایه بانک نیز 400 میلیون تومان بیشتر نبود. این در حالی بود که به موجب مقررات بانک مرکزی،
بانک میتوانست 10 درصد از سرمایه خود را به هر فرد وام بدهد. خوشکیش مدیرعامل بانک ملی به بانک مرکزی احضار شد و در توضیح گفت: اشتباه شده است. مقرر شد که هژبر وام بانک ملی را بازپس دهد، اما برای تادیه دیونات خود با این بانک، به سراغ بانک صادرات رفت و 100میلیون تومان از مفرح وام گرفت. در حالی که سرمایه بانک صادرات 250 میلیون تومان بود. هژبر خود از نظر مالی پولی نداشت و برای خرید سهام هر بانک، از بانک دیگر وام میگرفت. قرار شد هژبر سهامی را که به این ترتیب خریده بود، بفروشد (همان، ص 193-190). یزدانی موفق به انجام ادای تعهداتش در قبال وامها و اعتبارات بیحد و حساب از بانک ملی شعبه فردوسی نشد، لذا بخشی از اعتبارات بانکی او در اسفند 1353 و فروردین 1354 قطع شد. همچنین دو فقره تقاضای کتبی او که در تاریخهای 3 و 20 آذر 1354 به بانک ملی شعب بازار و مرکزی به مبلغ 350 میلیون تومان تسلیم شده بود، و طی آن تقاضای اعتبار مجدد کرده بود، در کمیته اعتبارات بانک به طور شفاهی مطرح شد و با عنایت به اعتباراتی که قبلاً به مبلغ 197 میلیون تومان در اختیار وی و شرکتهایش گذاشته شده
بود، مورد تصویب قرار نگرفت و این امر، سرآغاز بروز اختلافاتی میان هژبر و محمد یگانه، رئیس وقت بانک مرکزی و یوسف خوشکیش رئیس بانک ملی ایران شد (فصلنامه موسسه تاریخ معاصر ایران، ص 94 و 95). هژبر در پی محدود شدن اعتبارات بانکی خود در سال 1354، نامهای به شکایت از دکتر محمد یگانه، خطاب به مقامات نوشت. او در نامهای خطاب به محمدرضا پهلوی ادعا کرد: رئیس بانک مرکزی ایران «شروع به شایعهسازی علیه فدوی نموده، مبنی بر اینکه هژبر یزدانی با صدور چک بلامحل و داشتن تعهدات سنگین در بانکها تصمیم دارد با خرید اکثریت سهام بانکها برای خود شخصیت کاذب اقتصادی به وجود آورد و مدیریت بانکها را در دست بگیرد؛ و با این عمل ایجاد محدودیتهای اعتباری برایم فراهم نموده... تا سهام خود را ناگزیر به خارجیانی که مورد نظر او هستند، واگذار نمایم» (فصلنامه موسسه تاریخ معاصر ایران، ص 99). هوشنگ انصاری وزیر دارایی وقت مانع از فروش سهام بانک صادرات شد و تیمسار ایادی رئیس دفتر شاه در تلگرافی به بانک مرکزی نوشت: اعلیحضرت همایونی فرمودند که شما سهام هژبر یزدانی را در بانک اصناف به چه مجوزی
میگیرید؟ چه حقی دارید این کار را بکنید؟ توضیح دهید (خاطرات محمد یگانه، ص 199-193). هژبر همچنین در نامهای خطاب به امیرعباس هویدا، یوسف خوشکیش مدیرکل بانک ملی ایران را به گرفتن رشوه متهم کرد و مدعی شد چون حاضر به پرداخت رشوه نشده، خوشکیش از باز کردن اعتبارات بانکی وی امتناع کرده است (فصلنامه موسسه تاریخ معاصر ایران، ص 99). این در حالی بود که یزدانی از طریق عباس سرافراز دو فقره چک به مبلغ دو میلیون و سه میلیون تومان پول برای خوشکیش فرستاده بود و مدیرعامل بانک چکها را پس فرستاده بود (همان، ص 102). چند ماه بعد، اختلافات بین هژبر یزدانی و خوشکیش برطرف شد و اعتبارات بانکی وی به منوال غیرقانونی قدیم ادامه یافت. یکی دیگر از کسانی که یزدانی با وی دچار اختلاف شد، جهانبخش انهاری دوست قدیمی هژبر و مدیرعامل تعدادی از شرکتهای او بود. انهاری، واسطه آشنایی سرافراز و یزدانی بود. در گیرودار مناقشه خوشکیش و یزدانی، شهادت سرافراز و انهاری نقشی اساسی داشت، انهاری حاضر به شهادت دروغ علیه خوشکیش نشد و به واسطه همین اعترافات در 21 اسفند 1354 مورد ضرب و شتم ایادی
یزدانی قرار گرفت. بر اساس این ضربات، استخوان کاسه زانوی وی شکست و در بیمارستان بستری شد. سه ماه بعد، زمین خورد و در حین عمل به دلیلی نامعلوم قلبش چند دقیقه از کار افتاد و همین منجر به از کار افتادن مغز و اعصاب وی شد. وکیل همسر انهاری، در نامهای به تاریخ ششم آبان 57، به بازپرس شعبه 3 دادسرای تهران، از تبانی یزدانی با دکتر اقراری رئیس بیمارستان پرده برداشت (همان، ص 111). جهانبخش کنارسری انهاری پس از تحمل سه سال اغما در دوم آذرماه 57 بدرود حیات گفت. پرونده شکایت وی از یزدانی به اتهام معاونت در ایراد ضرب منتهی به نقص عضو، در ایام بازداشت یزدانی به بازپرسی شعبه 14 دادسرای تهران، ارجاع شد. اما با وقوع انقلاب 57 و باز شدن زندانهای کشور، یزدانی از زندان گریخت و این پرونده برای همیشه مختومه شد. یگانه در خاطراتش یک سال پیش از وقوع انقلاب 57، به تلاش هژبر برای تصرف هفت، هشت بانک از جمله بانک صادرات و واردات اشاره کرده و از او به عنوان بزرگترین وامگیرنده سیستم بانکی کشور نام برده است: این دفعه در وزارت اقتصاد و دارایی هستم. یک مرتبه دیدیم هژبر یزدانی دست
انداخته و حدود هفت، هشت تا بانک از جمله بزرگترین بانک صادرات و واردات را که بزرگترین بانک خصوصی کشور است تصاحب کرده. اعتبار بانک صادرات در حدود 350 میلیارد تومان بود در حالی که هژبر معادل پنج میلیارد و 600 میلیون تومان از سیستم بانکی کشور وام گرفته بود و مرتب پولها را از سیستم بانکی بیرون میکشید. این در حالی بود که پول به کسانی که فعالیتهای اقتصادی کوچک داشتند، نمیرسید. یزدانی تنها به اندازه نیمی از مبلغ وامهایی که گرفته بود، دارایی داشت. بانک مرکزی برای بازپسگیری این وامها، پیشنهاد فروش سهام بانکها را داد و توانست دو میلیارد تومان از دیون وی را تادیه کند (همان، ص 203- 199). علاوه بر سیستم بانکی کشور، جامعه روحانیت نیز در برابر اقدامات هژبر (نظیر خریداری دوسوم سهام بانک صادرات ایران) واکنش تند نشان داد. این واکنشها بعضاً در اسناد ساواک نیز بازتاب یافته است. برای نمونه، ساواک در گزارش 14/9/1356 خود از آقای حبیب اخوان (عضو هیاتمدیره بانک صادرات ایران) نقل میکند که آیتالله یحیی نوری (از علمای مبارز تهران) روز 13 آذر 1356 با نیکخواه (عضو
هیاتمدیره بانک صادرات ایران) تماس گرفته و اظهار کرده است: جامعه روحانیت در ایران اطلاع حاصل کرده که دو سوم سهام بانک صادرات ایران را بهاییان (منظور آقای هژبر یزدانی) خریداری کردهاند. بنابراین با توجه به اینکه ملت ایران مردمی اهل تشیع هستند، جامعه روحانیت در نظر دارد برای روز اول محرم (برابر با 21/9/2536) فتوا دهد که ملت ایران از باز کردن حساب در بانک صادرات ایران خودداری کنند. آقای حبیب اخوان اظهار کرد که در مشهد نیز چنین شایعاتی به وجود آمده، زیرا گفته میشود آقای هژبر یزدانی در مجالس و محافل اظهار داشته که قسمت اعظم سهام بانک صادرات ایران و بانک ایرانیان را شخصاً خریداری کرده و بدین ترتیب نامبرده با ابراز چنین مطالبی موجب بروز حساسیت در برخی از جوامع مذهبی و ... شده است. بنابراین در صورتی که به مصلحت تشخیص داده شود، به نحو مقتضی به آقای هژبر یزدانی توصیه شود که از ابراز چنین مطالبی جداً خودداری کند. هژبر در پاسخ به این اعتراضات، مجبور به فروش سهام خود در بانکها و تادیه اموال عمومی شد. او در نامهای خطاب به محمدرضا پهلوی در خصوص فروش سهام بانک
صادرات به تاریخ بیستم بهمنماه 2536 شاهنشاهی در شکایت از مغرضان و حسودان مینویسد: چاکر در حال حاضر جز در بانک صادرات ایران و بانک ایرانیان سهامی ندارد و در اجرای اوامر مبارک شاهانه سهام خود را در سایر بانکها فروختهام. در حالی که عدهای هستند که در چندین بانک دارای سهام زیادی هستند که شاید از20 درصد به نام شرکتها یا به نام خود و فرزندانشان در هر بانک تجاوز میکند. منافع مشروع حاصله از سهام بانک صادرات ایران چاکر به مصرف جبران زیان و توسعه بعضی از تاسیسات غلام میرسد، چنانچه تا به حال زیان وارده از کارخانجات قند چاکر از سود سهام بانک صادرات تامین میشده است. او در بخش دیگری از نامه متذکر شده: اخیراً به چاکر ابلاغ شده که کلیه سهام بانک صادرات خود را بفروشم و حال آنکه قبلاً ابلاغ شده بود که فقط در دو بانک سهام داشته باشم که در اجرای اوامر سهام خود را در سایر بانکها فروختهام. جواباً عرض کردم که در امتثال فرمان مطاع مبارک، فرمانبردار بوده و آماده فروش هستم ولی به قرار معلوم بانک صادرات که چاکر را مجبور به فروش سهام و اطاعت امر میداند، پیشنهاد
مینماید سهام چاکر را کمتر از ارزش واقعی خریداری کند. چون غلام جاننثار اطمینان دارد و شاهنشاه آریامهر اوامری جز در طریق عدالت و مصلحت صادر نفرموده و نخواهد فرمود، لذا از خاکپای همایونی استدعا دارد مقرر فرمایند قیمت واقعی سهام چاکر را بر اساس سوددهی و ارزیابی دارایی و تاسیسات بانک صادرات ایران تعیین کنند. در مورد فروش یا عدم فروش سایر تاسیسات چاکر که بدون وجود منبع درآمد اداره آنها امکانپذیر نخواهد بود، از خاک پای همایونی کسب تکلیف مینماید که به هر طور که صلاح و مصلحت میدانند، اوامر شاهنشاه مطاع خواهد بود (فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر، ص 73-72). فهرست اموال هژبر به اذعان خود وی در آخرین ماههای سلطنت پهلوی به شرح جدول است و چند صد هزار دام که از طریق کشتارگاه تهران به سرپرستی وی مقدار معتنابهی از گوشت تهران را تامین میکرد (هژبر یزدانی به روایت اسناد، نامه هژبر یزدانی به جعفر شریفامامی، ص 358 و نامه هژبر یزدانی به شاپور بختیار، ص 427).
پایان هژبر
هژبر یزدانی در تابستان 1357 در دولت ارتشبد ازهاری به اتهام تصرف غیرقانونی اموال عمومی از جمله چهارصد هکتار زمینهای دولتی در اردستان یزد، معاونت در ضرب و شتم دستهجمعی منتهی به فوت جهانبخش انهاری و صدور چک بلامحل در بانک ملی شعبه حافظ بازداشت و در زندان قصر زندانی شد (هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 426). اما کدام گلهدار میتواند بدون حمایت بیدریغ مقامات بلندپایه به چنین ثروت افسانهای دست یابد؟ احسان نراقی (مشاور فرح) در تاریخ 4/6/1357 در خصوص هژبر میگوید: همه میدانند که چه کسی هژبر را بزرگ کرده، این نصیری و دیگران بودند، از کلمات قصار هژبر است که من یک پدر دارم به نام تیمسار ایادی [پزشک مخصوص شاه] و یک برادر دارم تیمسار نصیری [رئیس ساواک] و یک نوکر منصور روحانی... هژبر یزدانی در غروب 21 بهمن 1357، در پی باز شدن درب زندانها به همراه محرری رئیس وقت سازمان زندانها، از زندان قصر گریخت و پس از مدتها آوارگی خود را به آمریکای لاتین رساند و در کاستاریکا به همراه سناتور علی رضایی، کلانسرمایهدار معروف و
مالک کارخانههای نورد و لوله اهواز به کار دامپروری در سطح کلان مشغول شد. اموالش بعد از انقلاب مصادره شد و به فرمان آیتالله خمینی، علی طرخانی، اسدالله عسگراولادی و حبیبالله شفیق مامور حفاظت از اموال وی شدند. بخش عمده اموالش به بنیاد مستضعفان رسید و مجتمع بزرگی که در انتهای خیابان پیروزی تهران (فرحآباد سابق) داشت به سپاه پاسداران رسید و امروز مقر فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران و نیروهای وابسته است.هژبر یزدانی تا زمان مرگ در شهر سنخوزه در کاستاریکا زندگی میکرد. در کنار مزرعهاش تابلوی بزرگی نصب کرده بود که بر آن نوشته بود: سنگسر. میگویند هممحلیهایش از او با احترام یاد میکنند.
منابع:
1- هژبر یزدانی به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ 2- گوشههایی از زندگی هژبر یزدانی، علیاکبر خدریزاده، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س 5، ش 17، بهار 80/3- سرمایهداران پهلوی در ایران عصر پهلوی، محسن نیک پیمان، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س 13، ش 50، تابستان 88
4- بانک مرکزی ایران، از 1337 تا 1357، حسنعلی مهران/5- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست
6- معمای هویدا، عباس میلانی/7- خاطرات دکتر محمد یگانه، رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد و دارایی
8- خاطرات ابوالحسن ابتهاج
دیدگاه تان را بنویسید