تداوم سرمایهداری غیرعقلانی یزدانی در کاستاریکا
یزدانی در کاستاریکا
هژبر یزدانی در مردادماه ۱۳۵۷، به اتهام تصرف اموال دولتی به زندان افتاد. با پیروزی انقلاب مردمی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و آزاد شدن زندانیان، یزدانی با استفاده از این فرصت از زندان گریخت و به همراه سرتیپ محرری، رئیس زندان قصر، به خارج از کشور فرار کرد.
هژبر یزدانی در مردادماه 1357، به اتهام تصرف اموال دولتی به زندان افتاد. با پیروزی انقلاب مردمی در 22 بهمن 1357 و آزاد شدن زندانیان، یزدانی با استفاده از این فرصت از زندان گریخت و به همراه سرتیپ محرری، رئیس زندان قصر، به خارج از کشور فرار کرد. او نخست به آمریکا و از آنجا به کاستاریکا رفت.
اواسط دیماه 1357، غلامرضا ازهاری، نخستوزیر کابینه نظامیای که پس از استعفای شریفامامی منصوب شد، به آمریکا گریخت و آنجا به هژبر یزدانی پیوست. این دو در سالهای حضور در آمریکا در تاسیس بانکی در کاستاریکا همکاری کردند، اما به فعالیت سیاسی نپرداختند. پس از مدتی اقامت در آمریکا به کاستاریکا رفت. او در کاستاریکا به همراه چند تن از ایرانیان، از جمله سناتور علی رضایی، کلانسرمایهدار معروف و مالک کارخانههای نورد و لوله اهواز، یک مجتمع اقتصادی بزرگ راهاندازی کرد و به فعالیت اقتصادی و بازرگانی کلان در زمینه دامداری پرداخت. یزدانی از سر علاقهای که به زادگاهش داشت، نام آن را سنگسر گذاشت. یزدانی در گرانقیمتترین محله شهر سن خوزه، پایتخت کاستاریکا، زندگی میکرد. عباس میلانی در کتاب خود با عنوان «ایرانیان نامدار:مردان و زنانی که ایران نوین را ساختند» در توصیف خانه او مینویسد: «دیوارهای بلند، با سیمهای خاردار و محافظین مسلح که در این منطقه عادی بودند.» یزدانی فعالیت زیادی در زمینه لاتاری داشت. میلانی شرح جالبی از این قضیه ارائه داده است: «چند دقیقه پس از
شروع گفتوگویمان، به یکی از پسرانش اشاره کرد و به او دستور داد که تلفن بزند. یزدانی از من هم خواست که ضبط صوت را خاموش کنم. مرد جوان به سمت تلفن رفت، شمارهای را گرفت و گفت از طرف «آقا» تماس میگیرد، دقیق گوش داد، چیزی یادداشت کرد و سپس چند شماره را تکرار کرد. کنجکاوی من به شدت برانگیخته شده بود. فکر کردم شاید چیزی مثل رمز مخفی باشد. حدس زدم شاید سعی دارد خودش را آدم مهمی نشان بدهد.
مرد جوان به سمت یزدانی رفت و برگهای به او داد. او برگه را گرفت، از جیب پیراهنش یک دفترچه کوچک بیرون کشید و چیزی روی آن نوشت. اگر درام آن چیزی بود که من خیال داشتم برای خودم بسازم، او موفق شده بود. اما ساکت ماندم، مبادا فضول به نظر برسم و اعتمادش را از دست بدهم. اما سپس درام به پایان رسید، و چه پایان عجیب و نامنتظرهای. او گفت: «شمارههایی بودند که امشب در کالیفرنیا برنده لاتاری شدند.» او ادامه داد که من هر هفته بازی میکنم و همیشه با شماره 13.» علاقه شدید یزدانی به لاتاری، که از این خاطره میلانی به خوبی نمایان است، چیزی فراتر از علاقهای شخصی را نشان میدهد. فعالیتهای اقتصادی پیش از انقلاب یزدانیان نیز نشان از تمایل شدید او به کسب ثروت از مسیرهای غیررسمی و با استفاده از خلأهای قانونی دارد. او میکوشید با وامهایی که از بانکها میگرفت، سهامشان را خریداری کند. او به همین شیوه سهام بانک ایرانیان را خرید و به گفته محمد یگانه، رئیس کل بانک مرکزی در سالهای 1354-1352، قصد داشت به همین شکل سهام بانک صادرات را نیز بخرد. ماکس وبر، جامعهشناس و اقتصاددان سیاسی
آلمانی، در اثر مشهور خود «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» روحیه متناسب با سرمایهداری مدرن را روحیهای میداند که با «تکیه بر یک روش منتظم و عقلانی ... از طریق عمل به شغل به مثابه تکلیف به دنبال تحصیل سود است» (ص66). هژبر یزدانی و بسیاری از سرمایهداران عصر پهلوی، در کنار کسب ثروت از راههای شناختهشده و عقلانی، تکیه زیادی بر روابط درباری خود داشتند. یزدانی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، تمایل و اتکای بسیار زیادی به روشهای غیرعقلانی کسب ثروت داشت. از سوی دیگر، وبر درباره شیوه زندگی سرمایهدار مدرن مینویسد: «شیوه زندگی راحت و آسوده پیشین جای خود را به صرفه جویی شدید آنانی داد که به دلیل تمایلشان به پسانداز، و نه مصرف، به اوج قدرت رسیدند» (ص 69). یزدانی انگشتر الماس معروفی داشت که آن را از یک حراجی در لندن به قیمت پنج میلیون دلار خریده بود. خانه کاستاریکای او نیز خانهای اعیانی با نیروهای محافظ اجیرشده بود. این سبک زندگی مصرفی و پرخرج همخوان با اخلاق سرمایهدارانه نیست. به طور کلی، اگر محمود خیامی را تیپ سرمایهدار مدرن ایرانی بدانیم، هژبر
یزدانی، به واسطه اتکا بر روشهای غیرعقلانی کسب ثروت مانند رابطهبازی، حیلههای قانونی و لاتاری و داشتن یک سبک زندگی مصرفی، تیپ سرمایهدار پیشامدرن است. هژبر یزدانی در شانزدهم آوریل 2010، مصادف بیست و هفتم فروردین 1389، بر اثر بیماری سرطان در کاستاریکا درگذشت. جسد او را با هواپیما به سنخوزه آوردند. مراسم خاکسپاری او در بیست و چهارم آوریل برگزار شد. جسد یزدانی را در مزرعهاش به خاک سپردند. در حمله به یزدانی بسیار نوشتهاند. در تمجید از او فقط عباس معروفی را دیدهام که به واسطه آشنایی شخصیاش با یزدانی، یادداشتی نوشته است. اما یکی از بهترین توصیفها و جمعبندیها از شخصیت یزدانی را عباس میلانی نگاشته است: «هژبر یزدانی هم انحراف و هم نماد عصری بود که تهران یک الدورادوی حقیقی به حساب میآمد و آیین مصرف خودنمایانه، معماری پرزرق و برق و سلیقه شخصی پرزرق و برقتر بخشی از منش مسلط زمانه بود. او تجسمگر همه افراطها، فسادها و رفیقبازیهایی بود که روی تاریک این الدورادو را تشکیل میدادند... مخالفان او در وی و مسیرش شواهد متقاعدکنندهای برای ادعاهای خود
مییابند.» مصرف خودنمایانه دقیقاً آن چیزی بود که از او نه یک سرمایهدار عقلانیتمدار و مدرن، بلکه یک سرمایهدار نوکیسه ساخت.
دیدگاه تان را بنویسید