روزی که خنده مُرد
رابین ویلیامز
رابین ویلیامز به بازی در حضور مخاطب میلیونی عادت داشت. اما سه سال قبل روزی در جمعی چندصد نفری در برادوی نمایشی را با حال و هوای فضای عراق بعد از جنگ و با عنوان «ببر بنگال در باغ وحش بغداد» بازی کرد.
رابین ویلیامز به بازی در حضور مخاطب میلیونی عادت داشت. اما سه سال قبل روزی در جمعی چندصد نفری در برادوی نمایشی را با حال و هوای فضای عراق بعد از جنگ و با عنوان «ببر بنگال در باغ وحش بغداد» بازی کرد. او نقش روح یک ببر کشتهشده را بازی کرد که تلاش داشت معنای دلسردیهای زندگی و وحشیگری انسان را دریابد. این اجرا ماندگارترین اجرای او نیست، اما اجرایی غمانگیز، تیره و واقعی بود. وقتی نمایش به پایان رسید آقای ویلیامز از تشویق و کف زدن حضار شگفتزده شد و تشکر کرد.
جسد آقای ویلیامز در 11 آگوست پیدا شد. او خود را در خانهاش در تیبورون، نزدیک سانفرانسیسکو دار زده بود. گاهی باهوشترین و بامزهترین انسانها غمگینترینها هستند. آقای ویلیامز در گذشته با اعتیاد به کوکائین و الکل دست و پنجه نرم کرده بود، اما این جنبه پنهان زندگیاش بود. در نگاه مردم او بیغم، تمامنشدنی و بیپروا بود و بداههپردازی منحصربهفردی داشت. او نقش پیتر پن بالغ را در «هوک»، پرستار بچه اسکاتلندی را در «خانم دات فایر» و یک روانشناس را در «گود ویل هانتینگ» (که برایش جایزه اسکار را به ارمغان آورد) بازی کرد. او که صداپیشگی «علاءالدین» را بر عهده داشت و شیداگونه دوبله میکرد، انیماتورها را مجبور کرد چهره شخصیت علاءالدین را طوری تغییر دهند تا با روند جوکهای او که مانند قالیچه پرنده سیر میکرد هماهنگی داشته باشد. تا قبل از آن در هیچ انیمیشن دیگری شخصیت را آنقدر تغییر نداده بودند تا با سبک کمدی هنرمند صداپیشه هماهنگ شود.
هر کاری انجام میداد راحت و بیدردسر به نظر میرسید. وقتی آقای ویلیامز جوان بود و به پدرش (مدیر یک شرکت سازنده اتومبیل) گفت که میخواهد بازیگری را به طور حرفهای دنبال کند، پدرش پاسخ داد: «عالی است، اما یک شغل کمکی هم داشته باش، مثل جوشکاری.» آقای ویلیامز هرگز به آن نیاز پیدا نکرد. حرفه او دو سال بعد زمانی آغاز شد که بعد از انصراف از مدرسه جیلارد (هنرکده هنرهای نمایشی در نیویورک) نقش یک فضایی عجیب و دوستداشتنی را به نام مورک در یک قسمت از نمایش تلویزیونی «روزهای خوش» در سال 1978 بازی کرد. نقش او به قدری مورد استقبال قرار گرفت که سریال کمدی بعدی به نام «مورک و میندی» تهیه شد. او به هنرنمایی در فیلمهای بسیاری ادامه داد و در تلویزیون استندآپ کمدی اجرا میکرد. آقای ویلیامز در زندگی عشقی نیز مانند زندگی کاری هم ثروت و هم مشاجره داشت. او سه بار ازدواج کرد.
او گاهی مردم را ناراحت میکرد. در یک سخنرانی اسامه بن لادن را در حال ورود به دروازه بهشت اینگونه توصیف کرد که با جرج واشینگتن و 70 عضو کنگره قارهای ملاقات میکند. آنها حسابی او را کتک میزنند.
بن لادن اعتراض میکند که انتظار استقبال گرمتری را از سوی 71 باکره (ویرجین) داشته؛ جرج واشینگتن پاسخ میدهد که آن در واقع «71 ویرجینیایی است، عوضی!» گروههای القاعده در توئیتر به دو دسته تقسیم شدند؛ گروهی که به خاطر اهانت او به مقدسات بر سرش کوبیدند که در آتش جهنم خواهد سوخت و گروهی که معترف بودند حقیقتاً از «جومانجی» لذت بردهاند.
آقای ویلیامز دههها در سانفرانسیسکو زندگی کرد. در 21 آگوست خانه محل فیلمبرداری «خانم دات فایر» در خیابان خلوتی در پاسیفیک هایتس Pacific Heights، و نیز نیمکتی در بوستون، که در «گود ویل هانتینگ» استفاده شده بود، به عنوان بنای یادبود او گرامی داشته شدند. کسانی که در زندگی واقعی او را دیده بودند جادوی او را حس کردند. به عنوان مثال دختر جوان خبرنگاری که اندکی بعد از نقشآفرینی در فیلم «هوک» او را در زمینبازی دیده بود گفت «ببین. پیتر پن!».
دیدگاه تان را بنویسید