تاریخ انتشار:
آیا انقلاب هوگو چاوس همراه با او خواهد مرد؟
پایان چپ در آمریکای لاتین
شرایط هوگو چاوس برای تبدیل شدن به یک معمای چرچیلگونه پیچیده در هالهای از اسطورههای رازآمیز، ادامه دارد.
در ظهور چپ سیاسی در آمریکای لاتین طی دهه گذشته، چاوس به عنوان چهرهای محبوب و اجتماعی قد علم کرد. سیاستمدارانی مانند مورالس، رافائل کورهآ و کریستین فرناندز کرشنر، مدیون چاوس هستند که شکل جدیدی از پوپولیسم و مدل آمریکای لاتینی سوسیالیسم را به وجود آورد. بیماری چاوس تنها این دین را برجسته میکند. مورالس طی سخنرانی خود در ماه ژانویه گفت «موضوع سلامتی برادر چاوس یک مساله است و نگرانی نه فقط برای ونزوئلا بلکه برای همه مردم ضدامپریالیست و ضدسرمایهداری است. ما همه چاوس هستیم.» اما کاریزما و نبوغ سیاسی سرسختانه چاوس، چرایی موفقیت او در کسب این نفوذ منطقهای را نمیتواند توضیح دهد. در نتیجه استفاده زیرکانه از دلارهای نفتی، کمکهای مالی به همپیمانان سیاسی و سرمایهگذاریهای به موقع، چاوس هزینه انقلاب بولیواریاش را با پول نقد بر عهده گرفته است. اما به هم خوردن این ترکیب موثر پول و کاریزما، خلاء قدرتی را برای وارثان سیاسی چاوس باقی میگذارد و پر کردن نیمه خالی برای آنان بسیار دشوار خواهد بود.
چند تن از رهبران آمریکای لاتین دوست دارند جای او را بگیرند اما هیچ یک از آنها [مانند چاوس] شرایط لازم را ندارند: موهبت کوبا، درآمد کلان، وزن جمعیتی، سیاسی و اقتصادی بالا، کاریزمای قوی، تمایل به ریسکهای بیحد و مرز، کنترل مستبدانه کافی و اختصاص دادن زمان بسیار برای انقلاب دائمی در بیرون از مرزها.
اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، تا حدودی به کوبا بستگی دارد. برادران کاسترو نیاز دارند تا کاراکاس را به عنوان مرکز جنبش حفظ کنند، به همین دلیل کوبا، ونزوئلا را به نماینده سیاست خارجیاش تبدیل کرده است. در حالی که کوبا به حدود 100 هزار بشکه نفت یارانهای رژیم چاوس که روزانه به این کشور عرضه میشود، وابسته است، این جزیره در دستگاههای اطلاعاتی و برنامههای اجتماعی ونزوئلا نفوذ گستردهای دارد. خود چاوس در سال گذشته اذعان کرد که حدود 45 هزار کارگر کوبایی[در ونزوئلا] وجود دارند که در بسیاری از برنامههایش به کار گرفته میشوند؛ اگر چه بسیاری از منابع از تعداد بیشتری سخن میگویند. این ارتباط قوی به کوبا اجازه میدهد تا نفوذی غیرمستقیم به همه کشورهای منطقه داشته باشد. قدرت کاراکاس در آمریکای لاتین از «پتروکارائیب» که مکانیسمی برای کمک به کشورهای آمریکای مرکزی و حوزه کارائیب برای خرید نفت ارزان است و پیمان بولیواری برای ملتهای آمریکای ما (ALBA)، که یک اتحاد ایدئولوژیک برای حمایت از «سوسیالیسم قرن 21» است، نشات میگیرد. ترکیب این دو به کاراکاس و نیز هاوانا، توان نفوذ به سیاست 17 کشور دیگر را میدهد.
این چه معنایی برای آینده چپ دارد؟ کوبا ضرورتاً بیشترین حمایت را از مادورو خواهد داشت. مرد برگزیده چاوس، چهره ستایشبرانگیزی نخواهد بود - تواناییهایش به عنوان یک سیاستمدار مبهم است - اما با پشتیبانی هاوانا و کنترل پولی که به سوی رهبران منطقه سرازیر میشود، اعتبار چاوس را تا حدودی خواهد داشت. در ماههای اخیر، او همراه با کسانی که میتوان آنها را هسته غیرنظامی حکومت ونزوئلا نامید، حضوری مداوم در هاوانا داشته است؛ جایی که کوبا اطلاعات مطمئنی درباره شرایط واقعی چاوس به او میدهد. این حلقه عمدتاً از رزا ویرجینیا، دختر بزرگ چاوس، همسر او، خورخه آرزا که وزیر هم هست، سیلیا فلورس، همسر مادورو و دادستان کل و نهایتاً رافائل رامیرز، رئیس غول نفتی PDVSA تشکیل شده است. مادورو بیشتر اعلامیههای سیاسی کلیدیاش را از هاوانا که معمولاً توسط همین افراد همراهی میشد، به عنوان روشی برای تحکیم مشروعیت خود در میان ارتش ونزوئلا -که در میان آنها رقبایی دارد- و البته چپهای آمریکای لاتین، صادر کرده است. به نظر میرسد این کار هماکنون موثر واقع شده: هنگامی که اپوزیسیون، تمهیداتی را که باعث ریاستجمهوری موقتی مادورو به مدت نامعلومی شد، محکوم کرد، چپهای منطقه از او به صورت تمامعیار حمایت کردند. خوزه میگوئل اینسولزا، دبیر کل سازمان کشورهای آمریکایی طی بیانیهای از ترتیبات قانونی در ونزوئلا به دنبال غیبت چاوس حمایت کرد و خشم مخالفان را به جان خرید. حساستر از همه، پولی است که تحت کنترل مادورو قرار دارد. فروش PDVSA، غول نفتی دولتی، در سال 2011 بالغ بر 7/124 میلیارد دلار بود که یک پنجم آن در قالب مالیات و حق امتیاز به دولت پرداخت شد و بقیه صرف نمایش مجلل برنامههای اجتماعی شد. این نوع مدیریت، اقتصاد بسیار فاسدی را به وجود میآورد؛ به همین دلیل است که تولید رو به کاهش است و شرکت برای تامین هزینههای سرمایهای اساسیاش دست به دامن قرض میشود اما این پدیده برای رژیم و چپهای آمریکای لاتین حیاتی است. سرمایهگذاری در برنامههای اجتماعی داخل کشور و ارسال نفت یارانهای به خارج و نیز دادن پول به گروههای مختلف خارجی به خوبی توضیح میدهد که چه چیزی باعث شده کاراکاس کانون چپ باشد. بنابراین، حمایت مادورو از جانب کوبا و کنترل او بر پول، فقدان کاریزمای چاوسگونهاش را تا حدودی جبران میکند.
اگرچه درهمریختگی کنونی اقتصاد ونزوئلا تاثیر منفی بر نظام مذکور گذاشته، چین برای تعدیل این تاثیر [به ونزوئلا] کمک کرده است. «بانک توسعه» و «بانک صنعتی و بازرگانی» چین برای تامین مالی برخی برنامههای اجتماعی کاراکاس، مخارج اندک زیرساختها و خرید تولیدات و خدمات چینی، 38 میلیارد دلار وام داده است.
40 میلیارد دلار دیگر برای تامین بخشی از هزینههای سرمایهای برای حفظ جریان نفتی که ونزوئلا به پکن تعهد داده است، [از طرف چین] قول داده شده است. اکسیژن فراهم شده توسط پکن به کاراکاس امکان میدهد تا بهرغم بحران داخلی، دستگاه منطقهایاش را روغنکاری کند.
با توجه به حمایت کوبا از مادورو و پول نفتش و با فرض اینکه او پس از قدرت گرفتن قادر است قدرت خود را در داخل تحکیم کند و بر رقیبان نظامیاش فائق آید، هنوز خلأ در راس چپهای آمریکای لاتین وجود دارد. دیگر رهبران آمریکای لاتین، آشکارا فرصت مناسبی را خواهند دید تا حداقل نقش خودشان را افزایش دهند حتی اگر این نقش به رهبری تمام و کمال چپ منجر نشود.
کرشنر، رئیسجمهور آرژانتین، هماکنون در حال تلاش است. همچنان که او در واکنش به بحران حاد اقتصادی در کشور رادیکالتر شده است و همچنان که مخالفت با او در درون حزبش و نیز میان طبقه متوسط بزرگ افزایش مییابد، وی در جستوجوی ایفای نقش بیشتر در آمریکای لاتین از پرونیسم سنتی فاصله گرفته است. در سال گذشته او مدعی جزایر فالکلند شد که هماکنون تحت کنترل بریتانیاست. این مساله هسته اصلی سیاست خارجیاش بوده که حمایت صریحی را از سوی بازار مشترک آمریکای لاتین (Mercosur) و اتحادیه ملل آمریکای لاتین (UNASUR) کسب کرده است. تا این اواخر، او روابط دوستانهاش با کاراکاس را بیش از ایدئولوژی به تجارت محدود کرد- بوئنوس آیرس چند سال پیش اوراق قرضه به کاراکاس فروخت و بعداً توانست سوخت را به صورت ارزان وارد و معاملات تجاری [با کاراکاس] امضا کند. اکنون وی مرتباً به هاوانا سفر میکند و صدایش را در محکوم کردن مظنونان همیشگی امپریالیست بلندتر کرده است- دموکراسیهای لیبرال، سرمایهگذاران خارجی، دادگاههای بینالمللی و صندوق بینالمللی پول. با اتخاذ این موضع، امیدوار است تا در دورانی دشوار پایگاهی را برای خود فراهم آورد. هماکنون راه برای انتخاب دوباره او در سال 2015 مسدود است اما وی در نظر دارد قانون اساسی را برای میسر کردن زمامداریاش در یک دوره دیگر، تغییر دهد؛ حرکتی که آشکارا رگههای چاوسی دارد. با وجود این، محدودیتهایی برای ایفای نقشش به عنوان رهبر چپهای آمریکای لاتین وجود دارد که مهمترینشان اقتصادی است. مدل دولتگرا و پوپولیستی آرژانتین هماکنون ورشکسته است. رشد اقتصادی در سال 2012 بسیار اندک بود؛ سالی که همچنین رکورد تورم و گسترش کنترل سرمایه برای ممانعت از فرار دلارها را به خود دید. اکنون بسیاری از آرژانتینی ها مخالف او هستند - موافقانش به کمتر از 30 درصد رسیدهاند- و اینکه حزب خود او دچار شکاف است. این دلیلی است برای مبارزه با «راست فاشیست» به عنوان رهبر جبهه متحد پرونیست. اما این چیز بسیار غریبی برای کرشنر است که بیشتر و به شدت توسط پایگاه چپاش تقبیح میشود نه توسط «راست میانه». جدا از این واقعیت که کرشنر
- بهرغم اداره بزرگترین اقتصاد پوپولیستی منطقه- فاقد توانایی لازم برای تامین مالی انقلابهای منطقه است، برای او مطلوب نیست که توجهاش را به موضوعات منطقهای معطوف کند. آخرین و البته نه کماهمیتترین اینکه کشور آرژانتین بسیار بزرگتر، مغرورتر و آزادهتر از آن است که شبه سرسپردگی کوبا را که شرط کلیدی برای رهبری شورشیان آمریکای لاتین به شمار میرود، بپذیرد. مورالس بولیوی چه میتواند بکند؟ با توجه به ریشههای بومیاش، او یک کاندیدای جدی به نظر میرسد، اما از نظر جغرافیایی بسیار از هاوانا فاصله دارد برای مورالس بسیار دشوار است که بازدیدهای دائمی چاوس را تکرار کند. او معضلات فزایندهای در داخل کشور دارد، جایی که پایگاه اجتماعی و سیاسیاش هماکنون به شدت دچار انشقاق شده است. برخلاف چاوس که توانسته حامیان گوناگونش را زیر چتر یک سازمان سوسیالیستی گرد آورد، حزب مورالس (MAS) از بسیاری جنبشهای اجتماعی که پیشتر از او حمایت کرده بودند، منزوی شده و اکنون اینان مدعیاند که وی به وعدههایش درباره عدالت اجتماعی عمل نکرده است. نبرد او نهتنها با جناح راست بلکه با این سازمانهای چپ نیز هست که در زمانهای مختلف کشور را فلج کردهاند.
مورالس مانند دیگر پوپولیستها بر پول حاصل از فروش منابع طبیعی کنترل دارد اما سرمایهگذاری خصوصی در بولیوی ناچیز بوده و مورالس سهم حکومت را در اقتصاد دوبرابر کرده است. به دلیل اینکه او به تزریق منابع به برنامههای اقتصادی پوپولیستی برای غلبه بر دشمنانش نیاز دارد، نمیتواند از عهده ماجراجوییهای خارجی برآید. در واقع، نیازش به پول، او را مجبور کرده تا از کرشنر، همپیمان نزدیکش، چهاربرابر بیشتر نسبت به نرخ متداول گاز خود آرژانتین در بکوئن، هزینه طلب کند. نهایتاً، اقتصاد بولیوی بسیار کوچک است؛ حدود هشت درصد اقتصاد ونزوئلا. کورهآ به عنوان رئیسجمهور اکوادور که یک کشور نفتی را رهبری میکند، گزینه احتمالی دیگر است. مشخصاً او این آرزو را دارد و رهبر روشنفکر و قدرقدرت ملت است. انتخاب دوباره گریزناپذیرش در این ماه، نیرویی دوباره به او خواهد بخشید. اما کشورش پنج برابر کمتر از ونزوئلا نفت تولید میکند و با توجه به اینکه اقتصاد آن یکپنجم ونزوئلاست، در موقعیتی قرار ندارد که بتواند رهبری منطقهای را بر عهده گیرد. بعد از سه برابر شدن مخارج حکومت پس از رسیدن او به قدرت در 2007، خزانه کورهآ با کمبود مالی 7/7 درصد تولید ناخالص داخلی روبهرو شده است و به دلیل آنکه اکوادور به بخشی از تعهدات مالیاش در سال 2008 عمل نکرده، از بازارهای سرمایهای منع شده است. اگر طناب نجات چین برای نفت و اعتبارات نبود، وضعیت مالی کشور میتوانست هولناک باشد. با توجه به اینکه 80 درصد صادرات نفت به عنوان ضمانتی در برابر وامها، گرو گذاشته شده است، کورهآ قادر نخواهد بود که به کشورهای دیگر کمک مالی کند.
برزیل، تنها کشور قدرتمند و نماد اعتدال ایدئولوژیک، چهبسا که سرنوشت چپ آمریکای لاتین را به دست گیرد -البته اگر بخواهد. برزیل تاکنون تعمداً به ایفای نقش خارج از اندازه چاوس در همسایگیاش میدان داده است. از آنجا که رئیسجمهور پیشین، لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، ریشههای مارکسیستی و پایگاهی رادیکال داشت، به رهبری چاوس در قبال چپ منطقهای تمایل نشان داد. لولا در سیاست خارجی پیوندهای مستحکم با کشورهای BRIC (برزیل، چین، روسیه، هند) را ترجیح داد و همپیمانانی را در آفریقا گرد آورد که تا حدودی به خاطر کسب حمایت برای کرسی دائمی شورای امنیت سازمان ملل بود. وی بقیه زمانش را در روابط با دشمنان ایالات متحده، از جمله ایران، صرف کرد و راهکارهایی برای مساله فلسطین ارائه داد. دیلما روسف، رئیسجمهور کنونی برزیل و وارث سیاسی لولا، سیاست خارجی کشورش را تعدیل کرده اما از این واقعیت آگاه است که سلف متکبر و پایگاه حزبیاش خواهان روابط نزدیک با چپها هستند. این امر بزرگترین دلیل حفظ مارکو آرلیو گارسیا به عنوان مشاور سیاست خارجی است؛ مردی که ارتباطات نزدیکی با پوپولیستهای منطقه دارد. اما دیلما شخصاً علاقهای به چپهای آمریکای لاتین ندارد. بانک توسعه برزیل (BNDES)، ابزار اقتصادی مهم کشورش، نه حکومتهای دیگر بلکه عمدتاً شرکتهای داخلی را که در منطقه سرمایهگذاری کردهاند، تامین میکند و پرداختیهایش طی سال گذشته در آمریکای لاتین بالغ بر یک میلیارد دلار بود. ابتکار ادغام زیرساختهای آمریکای جنوبی (IIRSA) که توسط برزیل رهبری میشود، فاقد بار ایدئولوژیک یا سیاسی است. همچنین دیلما با یک معضل اقتصادی که لولا به ارث گذاشته، مواجه است. رشد متوقف شده (رشد سال گذشته به زحمت به یک درصد میرسد) و برخی تاملات جدی در جریان است: درباره اینکه چرا ستاره در حال ظهور دهه گذشته، اگر اصلاحات جدید را در پیش نگیرد، با چشمانداز یک آینده نامطلوب مواجه خواهد بود. این نکات نشان میدهد ارتباط میان ونزوئلا- کوبا با ایفای یک نقش حیاتی توسط مادورو ادامه پیدا خواهد کرد. با وجود این، توانایی مادورو برای تاثیرگذاری بسیار کمتر از دوران زمامداری چاوس خواهد بود. قاعدتاً، خلاء نسبی ایجادشده توسط چاوس، نیروهای متنوعی را در رقابت برای افزایش نقش به خود خواهد دید: از جمله کرشنر به عنوان پرونیست رادیکال که بزرگترین اقتصاد پوپولیستی را اداره میکند و در عین حال مورالس، کورهآ و نیز دانیل اورتگا از نیکاراگوئه. اینان دوست دارند جلب توجه کنند بیآنکه قدرت لازم برای حمایت از این جسارتشان را داشته باشند. برزیل در میان این چپگرایان به عنوان میانجی عمل خواهد کرد و قبل از آنکه در سرنوشت کسی شریک شود، منتظر خواهد ماند تا ببیند چه پیش میآید. بدون وجود یک رهبر قابل قبول که بتواند ردای چاوس را بر دوش گیرد، آینده آشفتهای در انتظار چپهای آمریکای لاتین خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید