محمدحسن عرفانیان از سیاسیون پیش از انقلاب و تکنوکراتهای مشهدی پس از انقلاب است. او به واسطه دوستیاش با حسین محلوجی، وزیر معادن و فلزات دولت سازندگی از ابتدای انقلاب وارد فعالیتهای مدیریتی شد و هنگامی که در اوایل دهه 60 استانداری لرستان به محلوجی رسید، عرفانیان مدیرعاملی سیمان درود را بر عهده گرفت و تا زمانی که محلوجی در این استان ماند او نیز به رتق و فتق کارخانه بحرانزده سیمان درود پرداخت. با انتخاب محلوجی به قائممقامی وزارت معادن و فلزات، عرفانیان نیز وارد این وزارتخانه شد و در سال 61 مجری طرح فولاد مبارکه اصفهان شد. عرفانیان درباره چگونگی احداث کارخانه مبارکه گفتوگوی مفصلی انجام داده که در بخشی از این گفتوگو به مصائب سیاسی ساخت مبارکه اشاره کرده است. عرفانیان در این گفتوگو شرح میدهد که چه فشارهای سیاسی در اوایل انقلاب گریبان تکنوکراتها را گرفته بود و اجازه نمیداد پروژهای مانند فولاد مبارکه سروقت به بهرهبرداری برسد و روند اجرایی آن طولانی شود.
شما زمانی وارد فولاد مبارکه شدید که فضای کشور به شدت سیاسی بود. این سیاستزدگی در طرح فولاد مبارکه که در اوایل دهه 60 هنوز به جایی نرسیده بود، به چه شکلی خود را در این طرح نشان داد؟
من در سالهای 1361 و 1362 که تازه مجری طرح مبارکه شده بودم روی یکپارچگی کار کردم. این وحدت فقط جنبه مدیریتی و نیروی انسانی نداشت. نیروهای داخلی مجتمع قبل از دوره من در یک فضای سیاسی (سیاسی در لغت انقلاب یعنی مشی ولی در رفتار عمومی یعنی مکر. منظور در این بحث مکر است) زندگی و کار میکردند. اولین کار من این بود که سیاسی بودن را در فولاد مبارکه از بین ببرم. افکاری سیاسی وجود داشت که تحت تاثیر برداشت غلط از انقلاب به وجود آمده بود. ما در آنجا سه انجمن اسلامی داشتیم. هر کدام از این انجمنها دو خط سیاسی داشتند؛ یکی سمپاتهای حزب جمهوری اسلامی و یک گروه سمپاتهای خط3 اصفهان بودند. گروهی داشتیم که از بندرعباس آمده بود و فرهنگ خاص خودشان را داشتند. گروهی تکنوکرات داشتیم که فضای سیاسی مانع از این بود که در جای اصلیشان باشند و همه تحقیرشده فضای سیاسی بودند. من به دنبال این بودم که انجمن اسلامی را منحل کنم چون اعتقاد داشتم نمیتواند کارایی داشته باشد.
آنها چه اقداماتی انجام میدادند؟
مثلاً اعلام کرده بودند تعاونیها عین اسلام است و هر کسی ضد آن فکر کند، ضد اسلام است. در آن زمان این طور بود که در تعاونیها گروههای همگرا بتوانند کنار هم جمع شوند؛ همه اعضای یک گروه بودند. (منظورشان این بود که فولاد مبارکه به پیمانکاران واگذار نشود و به تعاونیها واگذار شود.) فولاد اهواز را هم تعاونیها اداره میکردند. ذوبآهن را اتحادیههای انجمن اسلامی اداره میکرد و به سیدمهدی هاشمی وابسته بودند. آن زمان مدیرعامل ذوبآهن مرحوم نیلی بود. پس من باید این فضا را تلطیف میکردم و ریسمانی را در فولاد مبارکه محور قرار میدادم که همه به آن چنگ بزنند. اگر شما امروز میبینید فولاد مبارکه متفاوت است به این دلیل است که تمام اجزای سازنده آن به ساختن فولاد مبارکه چنگ زدند، نه اینکه مثل یک کارمند معمولی وظایف روزمره را انجام داده باشند. در این مورد مثالی میزنم. ما شخصی را در کارخانه داشتیم که به نمایندههای مجلس که برای بازدید میآمدند روند کار در کارخانه را توضیح میداد. یکی از روحانیون از من پرسید تو با این افراد چه کردهای؟ این شخص با من حرف نزد، با رگهای گردن به من توضیح میداد و تا این حد نسبت به کارخانه متعصب
بود. ما هم به دنبال به وجود آوردن این فضا بودیم و لازم بود موانع را از سر راه برداریم. یک بار خدمت آیتالله طاهری (امام جمعه و نماینده ولی فقیه وقت اصفهان) رفتم زیرا از طرف انجمن اسلامی انتقادات و شکایتهای زیادی از من شده بود. در این دوره آقایان موسویانی وزیر وقت معادن و فلزات و صالحیفروز رئیس وقت شرکت ملی فولاد ایران من را نصیحت میکردند چون مدام از من شکایت میشد.
شکایات بیشتر از جانب چه کسانی بود؟
از جانب تکنوکراتها و تودهایها ضربهای به من وارد نشد، چون در برابر من خیلی ضعیف بودند اما مذهبیها خیلی در برابر من مقاومت میکردند. آیتالله طاهری از من دلیل رفتارم را پرسید. گفتم من الان مدیر هستم و حکم دارم. من این حکم را به شما میدهم اگر شما و وزیر بخواهید من را برکنار کنید از اینجا میروم. من به حکم و دستور شما اینجا هستم اما آیا همانقدر که سابقه من را بررسی کردهاید در مورد انجمنهای اسلامی هم همین کار را انجام دادهاید؟ اگر این بار از من بدگویی کردند کاری نداشته باشید که کارشان حق است یا نه. اگر با آنها برخورد کنید شکایت به آقای منتظری میبرند. به ایشان هم بگویید همان برخورد را انجام دهند. اینها میخواهند شکایت نزد امام ببرند که راهشان نمیدهند، میروند نزد حاج احمد آقا، اگر ایشان هم همان برخورد را بکند باور کنید شکایتشان را نزد هر کسی میبرند. برایشان مهم این است چه کسی به حرفشان گوش میدهد. قبل از انقلاب ما از روحانیون تکلیف را میپرسیدیم و عمل میکردیم، حال چطور شده که یکسری افراد تحت عنوان انجمن اسلامی برای روحانیون تکلیف معین میکنند؟ به هر حال من در این فضا کار کردم. افراد انجمن اسلامی
همگی سن پایینی داشتند و چند نفر عضو تحصیلکرده هم داشتند که مجبور شدم با آنها برخورد قاطعی داشته باشم اما اکثرشان دیپلم داشتند. من ابتدا موضعم را با آنها مشخص کردم. به آنها فهماندم مطلقاً به حرفشان گوش نمیدهم. اگر به حرف من گوش بدهند با ایشان برخوردی نمیکنم اما اگر قرار باشد مانع اجرای کارم شوند با ایشان برخورد میکنم. در آخر هم همین افراد از روی نادانی پروندهای برای من درست کردند و نزد رهبری فرستادند. در خاطرات آقای ناطق هم هست که پرونده را بازرسی کردهاند و نوشتهاند از من قدردانی شود. (این گفته شفاهی حجتالاسلام ناطق رئیس بازرسی رهبری به بنده بود ولی ایشان در خاطرات خود هم نوشتهاند که پروندههای دفتر رهبری همه افرادی بودند که مشکل داشتند بهجز سه نفر محمدحسن عرفانیان، نعمتزاده و احمد ناطق.)
از جانب ذوبآهن چه سنگاندازیهایی میشد؟
ما بخشی از کار سیویل (عمرانی، بتنریزی) را به ذوبآهن دادیم. در ذوبآهن ظهرها نماز جماعت برگزار میکردند. یک روز به من خبر دادند آقای سیدمهدی هاشمی به دعوت اتحادیه ذوبآهن قرار است در آنجا سخنرانی کند. من آن موقع ایشان را نمیشناختم و گفتم ایشان را راه ندهند. حراست به من گفت مگر شما ایشان را نمیشناسید؟ گفتم اینجا فولاد مبارکه است و به ذوبآهن ربطی ندارد که بخواهد کسی را دعوت کند. مسوول حراست از من خواست در این مورد با آقای نیلی تماس بگیرم. با آقای نیلی تماس گرفتم و جریان را که گفتم، به من گفت من مخالفتی ندارم که ایشان را راه ندهید اما میتواند برایتان دردسر درست کند. گفتم میخواهم بپرسم آیا شما به من دستور میدهید که ایشان را راه ندهم؟ گفتند خیر من این را نمیگویم اما اگر این کار را انجام دهی جانت به خطر میافتد و در نهایت هم نگذاشتیم ایشان وارد شود. من با این نگاه فضای مجتمع را غیرسیاسی کردم.
آیتالله طاهری معتقد بود من وابسته به حزب جمهوری هستم و انتقاد میکرد تو چرا افراد مورد نظر ما را استخدام نمیکنی؟ به ایشان گفتم الان در فولاد مبارکه هفت هزار نفر کار میکنند اگر من بخواهم یک ساعت سخنرانی کنم و نیمی از این افراد موافق و نیمی دیگر مخالف من باشند و بخواهند نظر خودشان را بگویند هفت هزار ساعت وقت ما تلف میشود
رابطهتان با آیتالله طاهری چطور بود؟
آیتالله طاهری معتقد بود من وابسته به حزب جمهوری هستم و انتقاد میکرد تو چرا افراد مورد نظر ما را استخدام نمیکنی؟ به ایشان گفتم الان در فولاد مبارکه هفت هزار نفر کار میکنند اگر من بخواهم یک ساعت سخنرانی کنم و نیمی از این افراد موافق و نیمی دیگر مخالف من باشند و بخواهند نظر خودشان را بگویند هفت هزار ساعت وقت ما تلف میشود. من میخواهم یک فضای کاری به وجود بیاورم، نمیخواهم جبهه مخالف کسی ایجاد کنم. بعدها هم برایشان ثابت شد که من به تخصص و مسلمان بودن افراد دقت میکنم. این یک نگاه بود که ما در آرامسازی انجام دادیم. ما در جنوای ایتالیا دفتری داشتیم که کارش نظارت بر عملکرد طرف قرارداد ایتالیایی و تحویل گرفتن اجناس و تحویل دادن پول بود. در سفری که به این دفتر داشتم تیمی را که تازه استخدام کرده بودم همراه خودم بردم (آقای صادقی، مهندس قریشی که مدیر فروشمان بود و چند نفر از پرسنل قدیمی مثل آقای مهندس حسینیان). مدیریت دفتر جنوا را به دست همین پرسنل سپردم ولی در کار کارشناسی دفتر از شرکت ایریتک کمک گرفتیم. یعنی یک مدیریت جوان تربیتشده در بالا بودند و بدنه کارشناسی از ایریتک یا از پرسنل باتجربه خود مجتمع بود. در
آنجا صحبت کردم و گفتم اول میخواهیم اینجا به گونهای بر تجهیزات نظارت کنیم که مطمئن شویم از این کارخانه ورق بیرون میآید. ما آنجا 32 کارخانه خریده بودیم و اگر یکی از آنها راه نمیافتاد فولاد مبارکه نداشتیم. مهم این بود که ما مطمئن شویم اگر این 32 کارخانه کارشان را درست انجام دهند به نتیجه میرسیم. نکته دوم این بود که باید به کیفیت کار توجه کنیم. نکته سوم این بود که این کارخانه اولین و آخرین کارخانهای باشد که میخریم، یعنی بحث انتقال تکنولوژی را هم سامان بدهیم. نکته چهارم هم این بود که میخواهیم فولاد مبارکه را پایلوت حکومت اسلامی کنیم یعنی الان انقلاب در این مملکت پیاده شده و همه چیز را نفی میکنیم اما نمیدانیم چه جایگزینی باید برای آن بگذاریم. چون ما اسلام را به عنوان یک حکومت در جایی پیاده نکردهایم و قوانینی نوشته شدهاند که خیلیهای آن هنوز اجرا نشده است. به همین دلیل خواستم قوانین در فولاد مبارکه پیاده شود که من نتیجه را بتوانم به رئیسجمهور اعلام کنم. در دوره آقای موسوی در شورای اقتصاد شرکت کرده بودم و در نوبت بودم که بحث خودم را مطرح کنم. قبل از من بحث دیگری بود که ناگاه آقای موسوی با آقای
غفوریفرد وزیر نیرو برخورد کرد که انجمن اسلامی نامه نوشته و شما چرا این طور برخورد کردهاید؟ آقای غفوریفرد هم از خودش دفاع میکرد. دیدم ایشان نمیتواند دفاع خوبی انجام دهد و من از همان جا دستم را بلند کردم و گفتم ببخشید بحث مربوط به من نیست اما اجازه بدهید تجربهام را در مورد این بحث بیان کنم. به آقای موسوی گفتم شما از کسی که هدایت نمیکنید، حمایت میکنید؟ گفت خیر. گفتم انجمنهای اسلامی را شما هدایت میکنید؟ (انجمن اسلامی را اعضای خودشان اداره میکردند). به هر حال با نظارتهایی که داشتیم و کار پرسنلمان در جنوا دفتری به وجود آوردیم که با دانش کمی که داشت توانست بر کارخانه عظیم فولاد نظارت کند و این کارخانه بعد از 30 سال هنوز در حال کار کردن است. همین ماموریت در ساختار اجرای فولاد مبارکه شکل داده شد. به نظرم باید کلمه ایثارگر را در مورد افرادی که در ساختار اجرای طرح فولاد مبارکه کار میکردند به کار برد. این کار یکی از آثار یکپارچگی افراد بود. چون قبل از آن مثل یک اداره فقط مراحل کاغذبازی طی میشد. در سال 1361 تصمیم گرفتیم ساختار اجرایی کار سیویل را مشخص کنیم. یک اصل عبارت از این بود که کارخانه را توسط نظام
پیمانکاری و نه امانی و تعاونی اجرا کنیم. اینجا بحث تجربهای بود که در مملکت تا آن زمان اجرا نشده بود.
خود شما با کار پیمانکاری آشنا بودید؟
خود من در زمان شاه پیمانکار بودم و آن تجربه باعث شد این کار را انجام دهم. اعتقاد داشتم باید این کار را با همان نظام قبلی اجرا کنیم چون ما از تخصصهای مردم استفاده میکردیم. بنابراین ما نیروهای داخل کارخانه را به کار گرفتیم. بررسی کردیم سهم نیروهای داخل مجتمع و بیرونیها چقدر است. اگر قرار بود هر نقطه کائنات از یک فلسفه جدا پیروی کند هیچ نیرویی نمیتوانست این کائنات با بینهایت فلسفه را اداره کند اما میبینیم فلسفه کائنات واحد است. حتی در مسائل ریاضی هم که بررسی کنیم میبینیم همه چیز روی یک قاعده و قانون مشخص در جریان است. ما در فولاد مبارکه به دنبال چنین نظمی بودیم. ما با طرف خارجی قراردادی داشتیم که اگر بخواهیم بر روند کار نظارت کنیم باید این نظم هم وجود داشته باشد. ما باید قرارداد را با ساختار اجرایی با هم هماهنگ میکردیم. من به دنبال این بودم که قاعده را پیدا کنم و هر جا که قاعده با قوانین مملکت مطابقت دارد اجرا کنم و هر جا که مغایرت دارد به دنبال راهحل بروم. قراردادی که ما داشتیم به هیچوجه با انواع قوانین و دستورالعملهایی که در داخل کشور داشتیم مطابقت نداشت و از طرف دیگر خودش نظم و قاعدهای که
بتواند خودش را تمام کند و ضمانت اجرایی نداشت. پس من باید هر دو طرف را سازماندهی میکردم. ما آن زمان برای پروژههای عظیم نظام پیمانکاری و فهرستبها نداشتیم که من خودم فهرستبها را به وجود آوردم که بتوانم به طور قانونی کار کنم. من باید قواعد این وحدت را در مملکت ایجاد میکردم. لذا سیاستگذاری و تدوین روش را نزد خودمان پی گرفتیم. تدوین روش را به دو قسمت تقسیم کردیم. کاری که در ابتدا کردیم این بود که قرارداد خارجی را اصلاح کنیم. دوم اینکه از این قرارداد چه مواردی را در داخل انجام دهیم و چه مواردی را خارجیها برایمان انجام بدهند. بر اساس تجربهای که در کار با خارجیها و داخلیها به دست آورده بودیم و مواردی که یاد گرفته بودیم کار را شروع کردیم. ما در درون خودمان هستههایی داشتیم که باید نقش آنها را تعریف میکردیم. مواردی را هم در داخل نداشتیم و باید پیگیری میکردیم که چرا نداریم و تصمیم گرفتیم با همه اینها هماهنگی ایجاد کنیم. پیشنویسی را در این قضیه نوشتیم. در این پیشنویس مشخص بود که ما پرسنلی با ترکیبی در داخل فولاد مبارکه داریم و همینطور ایریتک را در کنار خودمان داشتیم. نقش مشاور مادر را برای ایریتک تعریف
کردیم، یعنی ایریتک بر کل ساختاری که تعریف کرده بودیم نظارت کند و نواقص را برایمان مشخص کند. در داخل پیمانکارانی داشتیم که ابزار کار نداشتند و ما باید تمام ابزار و وسایل را با جزییات آماده میکردیم. لذا وظیفه خود من خدمتدهنده بود نه نظارتکننده، در عین حال که باید بر کار ایریتک نظارت انجام میدادم بنابراین نظارت من لایه ظریفی بود. به ایریتک اعتماد زیادی داشتیم. من به عنوان مجری طرح و آقای لنکرانی به عنوان نماینده وزیر مسوول قراردادهای خارجی (چون زبان خارجی میدانست) با فولاد مبارکه همکاری میکردیم. برای اینکه با ایشان رابطه نزدیکتری داشته باشم ایشان را مسوول ایریتک کردم و ایریتک به عنوان مشاور مادر و ناظر مقیم فولاد مبارکه زیر نظر فولاد مبارکه قرار گرفت. در ادامه باید نظام مالی را تنظیم میکردیم که بتوانیم پول تامین کنیم. آن زمان ما اعتقاد داشتیم فرآیند اجرای طرح که برای خودمان تعریف کردهایم با هیچ یک از قوانین کشور مطابقت ندارد بنابراین تصمیم گرفتیم مادهواحدهای را به مجلس ببریم و بخواهیم این پروژه از کلیه قوانین کشور مستثنی باشد. به این منظور ما در سال 1361 گزارشی از وضعیت نابسامان قرارداد تهیه کردیم.
اینکه اشکال داخلی و خارجی دارد و قابل اجرا نیست و این گزارش را به شورای اقتصاد بردیم. در شورای اقتصاد افرادی مثل مرحوم عالینسب مشاور آقای میرحسین موسوی، آقای محمد غرضی، آقای عربزاده رئیس سرمایهگذاریها، آقای توکلی وزیر کار و... بودند که آقای توکلی پیشنویس قانون کار را تهیه کرده بود و گفته بود همه قراردادهایی که بین کارفرما و کارگر بسته میشود محترم است و بازنشستگی را هم از بین برده بود و صندوق صدقاتی برای از کارافتادهها درست کرده بود و پیشنویس را که به من داد خواندم و گفتم نمیشود این قانون را پیاده کنی و یک ماه بعد از وزارت کنارهگیری کرد و به خارج از کشور رفت.
نگاه دیگر اعضای دولت به این طرح چگونه بود؟
آقای عالینسب گفت مملکت ورق ندارد، سگ زرد هم برادر شغال است و تو اگر «عرضه» داری برو ورق تولید کن و اگر عرضه نداری استعفا بده. مملکت به ورق احتیاج دارد، «اجرایی نیست» را قبول نداریم. من هم گفتم اجرایی است اما شرط دارد. به من گفتند تمام شرطها را قبول میکنیم. ما برای شروطمان مواردی را تعیین کردیم. اول اینکه گفتیم آییننامه شرکت ملی فولاد به درد نمیخورد که گفتند خودتان آییننامه را بنویسید. دوم گفتیم با نظامهایی که در سازمان برنامه نوشته شده نمیتوانیم کار کنیم که از ما خواستند با سازمان برنامه هماهنگی کنیم. اجرای این قضیه در زمانی بود که آقای دکتر بانکی وزیر برنامه و بودجه و آقای کلاهدوز هم مسوول امور زیربنایی بود و این دو نفر از مشکل ما اطلاع داشتند. مورد سوم اینکه گفتیم ما با قوانین جاریه نمیتوانیم کار کنیم. از ما خواستند مادهواحدهای بنویسیم و به مجلس بدهیم. ما هم مادهواحده را تنظیم کردیم که قرارداد ما مستثنی از برخی از قوانین جاریه باشد، که خیلیها از جمله آقای عزتالله سحابی مخالفت کردند اما با فشاری که آن زمان آقای هاشمیرفسنجانی آورد و حرف ما را گوش کرد و اینکه آقای میرحسین موسوی هم ما را
تایید کرد، بالاخره مجلس مادهواحدهای را به مدت پنج سال تصویب کرد که ارز دفتر جنوا و ریال فولاد مبارکه از قوانین جاریه مستثنی شود و تابع آییننامهای شود که هیات دولت تصویب میکند و هر سه ماه یک بار فولاد مبارکه ملزم شد گزارشهای عملکرد خود را به مجلس و کمیسیون برنامه و بودجه و کمیسیون صنایع و معادن بدهد و من عملاً از زیر نظر وزارتخانه و دولت بیرون آمدم و زیر نظر مجلس رفتم و باید به آنها پاسخگو میبودم. وزارت اقتصاد هم با این اختیارات مخالف بود و میگفتند همه با این مسائل مشکل دارند؛ چون آن زمان ذیحسابان را وزارت اقتصاد تامین میکرد و خروجی قانون این بود که اگر ذیحساب موردی را قبول داشت اشکالی ندارد و اگر موردی را تایید نمیکرد، قابلاجرا نبود. ما در مادهواحده بندی داشتیم که ذیحساب را مجری طرح فولاد مبارکه معرفی میکرد و وزارت اقتصاد و دارایی تایید میکرد یعنی صلاحیت کسی را که ما تعیین میکردیم باید تایید میکرد که این هم یک مزیت دیگر برای ما بود. در وزارت امور اقتصادی و دارایی شخصی بود که با ما کلاً مخالف بود و همهجا مواظب بود. ما هم آییننامهای مثل آییننامه قوانین دولتی نوشتیم و یک ماده را تغییر
دادیم. و آن ماده این بود که ما کمیسیون معاملاتی داشتیم که تصمیمگیرنده بود و ما اختیارات این کمیسیون را خیلی بالا بردیم و بعد ذکر کردیم اگر این کمیسیون ظرف یک هفته نتوانست تصمیم بگیرد هر چه مجری طرح بگوید باید انجام شود و من فولاد مبارکه را بر اساس همین تبصره اجرا کردم و هیچگاه آن کمیسیون را تشکیل ندادم و همیشه خودم تصمیم میگرفتم.
دیدگاه تان را بنویسید