آیا تماشای تئاتر یک سرگرمی لوکس شده است؟
تئاتر گران
۱۸ میلیارد تومان. این تمام بودجهای است که تئاتر ایران دارد. ۱۸ میلیارد تومان برای تئاتری با صدها کارگردان، نمایشنامهنویس، طراح صحنه، موزیسین، بازیگر و غیره، بیشتر شبیه یک شوخی است.
18 میلیارد تومان. این تمام بودجهای است که تئاتر ایران دارد. 18 میلیارد تومان برای تئاتری با صدها کارگردان، نمایشنامهنویس، طراح صحنه، موزیسین، بازیگر و غیره، بیشتر شبیه یک شوخی است. اضافه کنید به این تعداد، صدها دانشجوی تئاتری را که هرساله به بدنه تئاتر ایران اضافه میشوند. چهار سال، و بعضیهایشان شش سال درس میخوانند؛ پول میدهند و هزینه میکنند تا رویای قدیمیشان، یعنی حضور در صحنه تئاتر را تجربه کنند. اصلاً میشود ماجرا را سادهتر کرد. کافی است 18 میلیارد تومان را به 200 هزار نفری که در عرصه تئاتر ایران فعال هستند، تقسیم کنید و ببینید سهم هر نفر چقدر میشود؟ قبل از این کار، یادتان باشد که به طور معمول در این سالها، هیچگاه این بودجه به شکل کامل به اهالی تئاتر داده نشده است. مثلاً سال گذشته، بیشتر از 12 میلیارد تومان به مرکز هنرهای نمایشی داده نشد. ضمن اینکه جشنواره تئاتر فجر، تئاتر عروسکی، صاحبدلان، کودک و نوجوان، تئاتر خیابانی مریوان و دهها جشنواره ریز و درشت دیگر برگزار میشود که بودجهشان باید از همین 18 میلیارد تومان تامین شود. معوقات مرکز هنرهای نمایشی که از سال گذشته مانده، هزینههای تعمیر و
نگهداری سالنهای قدیمی تئاتر ایران، حقوق کارمندان مرکز هنرهای نمایشی و هزار خرج کوچک و بزرگ دیگر را هم از این بودجه کم کنید. نتیجه وحشتناک است، به خصوص اینکه بضاعت تئاتر ایران بهاندازهای است که هر کس - هر کارگردان، بازیگر، نمایشنامهنویس و خلاصه عوامل پشتصحنه- میتوانند سالی یک یا اگر خوششانس باشند دو نمایش روی صحنه ببرند، آن هم برای 30 اجرا. از آن طرف تئاتر خصوصی در ایران همچنان با موانع بسیار همراه است و تا پا گرفتناش راه زیادی مانده. جز بازیگران و نمایشنامهنویسان، دیگر تئاتریها شانس کمتری برای حضور در مدیومهای دیگر -سینما و تلویزیون- دارند و بالاخره از همه اینها مهمتر اینکه ممیزی و عدم مجوز حتی نمیگذارد اهالی تئاتر از آنچه روی صحنه میبرند، لذت ببرند و با خودشان بگویند: «این حرفه، اگر نان ندارد؛ عشق دارد». ما از همان ابتدا گفتیم که ماجرا خندهدار است. پس خوشحال باشید که تئاتری نیستید.
18 میلیارد از 56 میلیارد تومان
بودجه تئاتر ایران ناچیز است. این را از هر طرفی که نگاه کنیم متوجه خواهیم شد؛ اما وقتی بدانیم که کل بودجه کشور 193 هزار میلیارد تومان است؛ شاید این مساله از آنچه به نظر میرسید هم فاجعهبارتر به نظر برسد. بودجه فرهنگی امسال نسبت به سال گذشته کاهش پیدا کرده است. ضمن اینکه تخصیص این بودجه مهم است که ارتباطی مستقیم با منابع درآمدی دولت دارد، بنابراین دولت میتواند تمام این بودجه را به دستگاههای فرهنگیاش بدهد یا نصفش را. امسال در جدول شماره 7 خلاصه بودجه دستگاههای اصلی و زیرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با کد دستگاه 114هزار، مبلغ 623 میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است که از این میزان، 365 میلیارد تومان از بودجه برای معاونتهای تحت حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در نظر گرفته شده است. علاوه بر آن 150 میلیارد تومان برای بخش نشر کتاب و مطبوعات، پنج میلیارد و 100 میلیون تومان برای موسسه پژوهشی فرهنگ، هنر و ارتباطات، دو میلیارد و 900 میلیون تومان برای برگزاری جشنواره فرهنگی و هنری امام رضا (ع) و 100 میلیارد تومان برای امور سینمایی و نیز
تولیدات فاخر در نظر گرفته شده است. دیگر ارقام پیشنهادی هم به این شرح است: فرهنگستان علوم ایران: 43843 میلیون ریال، فرهنگستان زبان و ادب فارسی: 84 هزار میلیون ریال، بنیاد ایرانشناسی: 62028 میلیون ریال، فرهنگستان هنر:7666 میلیون ریال، پژوهشکده هنر: 9281 میلیون ریال، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران: 444514 میلیون ریال، بنیاد دانشنامهنگاری :41771 میلیون ریال، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی: 43992 میلیون ریال، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: 66926 میلیون ریال، مرکز نشر دانشگاهی: 67151 میلیون ریال، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها: 171196 میلیون ریال، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره): 187430 میلیون ریال، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی: 74025 میلیون ریال، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 80325 میلیون ریال، موسسه دایرهالمعارف فقه اسلامی: 43523 میلیون ریال. البته در این لیست سازمانهای دیگری نیز حضور دارند که برای این گزارش اهمیتی ندارد؛ همانطور که اینها هم مهم نبودند، جز اینکه همان شوخی بزرگ را عیانتر کند: «18 میلیارد تومان برای کل تئاتر ایران».
قسمت غمانگیز ماجرا هم اینجاست که انگار خود مدیران، در صف اول اعتراض برای این میزان بودجه هستند و خودشان هم بر این مساله صحه میگذارند. برای مثال علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اواخر سال گذشته گفت: «دولت براساس تواناییهای مالی خود عمل میکند، اما متاسفانه ما هنوز با مشکلات ناشی از تحریمها دست به گریبان هستیم و امروز تنگناهای مالی جدی در دولت وجود دارد. بسیار امیدوار هستم که در وضعیت بودجه دولت گشایشی حاصل شود، اگر امکانی فراهم شود تمام توان خود را به کار میگیریم تا نقایص موجود را بهبود ببخشیم.»
از آن طرف «علی مرادخانی»، معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به این مساله اشاره میکند و میگوید: «وظیفه ما ساخت شرایطی است که هنرمندان بتوانند بیدغدغه کارشان را انجام دهند. به آن میزانی که به این حوزه نیرو وارد میشود به هیچ عنوان امکانات سختافزاری وجود ندارد. سالانه 1400 نفر به سیستم تئاتر کشور وارد میشوند و ما باید اینها را مدیریت کنیم.» او در پاسخ به این سوال که بودجه - بخشهای تئاتر، تجسمی و موسیقی- خیلی کم به نظر میرسد، میگوید: «اشکالی ندارد کم باشد، چون دولت به همین میزان پول داشته است. اگر به شما بگویند 300 میلیارد است، بازهم میگویید کم است.» حق با مرادخانی است؛ البته که 300 میلیارد هم کم است؛ اما به هر حال نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که معوقات دولت دهم بهاندازهای در حوزههای مختلف زیاد است که بخش اعظمی از بودجه، صرف پرداخت آنها خواهد شد و این در حالی است که همچنان دولت درگیر تحریمهایی است که بیش از هر چیز، فشار اقتصادی به دنبال دارد و گویا فعلاً
گریزی از آن نیست.
تئاتر مهمتر است یا...
مسوولان تئاتر کشور، این روزها راههایی پیدا کردهاند برای اینکه ضعف بودجه را جبران کنند؛ مثلاً قیمتهای بلیت را افزایش دادهاند. حالا قیمت بلیت تئاترها از 20 هزار تومان در تئاتر شهر شروع میشود و گاهی به 40 هزار تومان در سالنهای دیگر میرسد و برای یکی دو نمایش به 70 هزار تومان هم رسید. از اینجا همان قصه قدیمی شروع میشود. میشود چرتکه را برداشت و عدد و رقمها را روی آن زد: «یعنی رفتن یک خانواده پنجنفره به تئاتر، چیزی حدود 100 هزار تومان خرج برمیدارد و اگر به این میزان، هزینه رفتوآمد و احیاناً خوراک را هم اضافه کنید...» بهتر است همینجا غائله را ختم کنیم. خوب یا بد، هنوز تئاتر رفتن به عنوان یک سنت برای خانوادههای ایرانی درنیامده است؛ بنابراین نباید چندان از این بابت نگرانی داشت. ضمن اینکه این دو دو تا چهارتاهای حوزه فرهنگ همیشه طرفداران و منتقدان خودش را داشته است. خیلیها میگویند در شرایطی که مردم حاضرند برای اقلام خوراکیشان، مثلاً یک کیلو گوشت یا حتی اقلام غیرضروریتر، دهها هزار تومان هزینه کنند؛ بالا بودن قیمت بلیتهای تئاتر نمیتواند بهانه
خوبی برای تئاتر ندیدن باشد. از آن طرف خیلیهای دیگر میگویند این یک تفکر سانتیمانتالیستی است که از مردم انتظار داشته باشیم گوشت نخورند یا گرسنه بمانند تا بتوانند تئاتر ببینند. البته میتوان هر دو طرف را با افکار خودشان تنها گذاشت و به این واقعیت توجه داشت که مخاطبان تئاتر ایران، یا دانشجویان و طبقه متوسط هستند که به هر حال پرداخت قیمت بلیت - به هر میزانی- برایشان کار سختی است و دیگر پرداختن یا نپرداختن آن به علایق و اولویتهای شخصیشان برمیگردد یا مخاطبان سالنهای خصوصی هستند که معمولاً از قشری هستند که این رقمها برایشان، رقمهای عجیب و غریبی نیست؛ اما این میزان هزینه برای دیدن نمایشی که معمولاً کیفیت بالایی ندارد، روی صندلیای که اصلاً راحت نیست و در سالنی غیراستاندارد، کمی بالاست. از آن طرف، نمیتوان این مساله را در نظر نگرفت که این قیمت بلیت، هرچند که افزایش پیدا کرده؛ اما نمیتواند به عنوان راهگشایی برای عبور از این همه مشکل بیپولی در تئاتر ایران باشد. برای مثال سالن اصلی تئاتر شهر با 500 صندلی، در 30 شب اجرا و با بلیتهای 20هزارتومانی، میتواند 30 میلیون تومان درآمد داشته باشد و البته این
خوشبینانهترین حالتی است که میتوان تصور کرد؛ چون معمولاً صندلیهای سالن اصلی، جز در نمایشهای معدودی پر نمیشوند و از آن طرف تعداد زیادی بلیت مهمان وجود دارد که داده میشود. از آن طرف نمایشی که در سالن اصلی اجرا میشود، معمولاً نمایشهایی با دکورهای حجیم و بازیگران بسیار است که این 30 میلیون تومان به هیچوجه نمیتواند جوابگوی نیازش باشد.
در این میان حسن معجونی به نکته خوبی اشاره میکند: «بالا رفتن قیمت بلیت نمایشها، در شرایط کنونی و با توجه به افزایش تورم اقتصادی، بسیار بدیهی است و چندان هم با افزایش روبهرو نبوده است، به خصوص اینکه هر نمایشی در ایران تنها برای 30 شب امکان اجرا دارد بنابراین نمیتوان این انتظار را داشت که گروههای نمایشی بتوانند با اجراهای متعدد، بخشی از هزینههای خود را تامین کنند و درست به همین خاطر است که شاید افزایش نسبی قیمت بلیت، بتواند اندکی این مشکل را برطرف کند، ضمن اینکه نباید این نکته را فراموش کرد که دولت نه تمایلی به حمایت از تئاتر دارد و نه امکانش را. میزان بودجه تئاتر بهاندازهای کم است که در همان ابتدا به پایان میرسد. شاید اگر واقعبینانه به شرایط نگاه کنیم؛ قیمت بلیتها باید بسیار بیش از اینی باشد که هماکنون هست.»
معجونی البته به این مشکل نیز اشاره دارد که نمایشهایی که روی صحنه میروند، امکان هیچ تبلیغی را ندارند. تبلیغات تلویزیونی هزینههای بسیار بالایی میطلبد و از آن طرف تبلیغات محیطی هم هزینه و مشکلات خاص خود را دارند: «اگر قیمت بلیتها تا این اندازهای که شما اشاره میکنید، زیاد بود، باید تاثیر آن را در تعداد مخاطبان مشاهده میکردیم که این اتفاق لااقل در تماشاخانه ایرانشهر رخ نداده است؛ چون تماشاگر تئاتر به این مساله واقف است که قیمت بلیت باید روندی منطقی با افزایش هزینهها داشته باشد؛ اتفاقی که هماکنون همچنان رخ نداده است.»
البته تعداد زیادی از چهرههای تئاتر نیز با این مساله مشکل دارند و بر این اعتقادند که افزایش قیمت بلیت، یعنی حذف شدن آن از سبد کالای خانواده. برای مثال قطبالدین صادقی در گفتوگو با ایران تئاتر این باره چنین اظهارنظر کرده است: «هر نوع افزایش قیمت بلیت تئاتر در جهت بورژوایی کردن تئاتر است. من با هر نوع پولکی کردن تئاتر مخالف هستم. این امر باعث میشود قدرت خرید کالای فرهنگی پایین بیاید. این افزایش قیمت فقط برای مخاطبان خاص طبقات مرفه مناسب است، در حالی که مخاطبان واقعی تئاتر، نسل جوان 18 تا 28 سال هستند که غالباً دانشجو و کمپول هستند. این افزایش قیمت بلیت مانع بدی برای توسعه تئاتر است. بلیتها باید ارزان و در دسترس همگان باشد. به نظر من گرانتر کردن قیمت بلیتها اعلام جنگ با کسانی است که کمپول هستند و این اتفاق مانع از حضور آنان در تئاتر خواهد شد.» اما کوروش نریمانی فقط به گفتن این حرف بسنده میکند که: «آنهایی که میگویند قیمت بلیت نمایشها بالاست؛ لابد از هزینههایی که این روزها گروههای نمایشی با آن دست به گریبان هستند، خبر ندارند».
اسپانسرها
خب در چنین شرایطی باید چه کرد؟ راههای زیادی میتوان پیدا کرد؛ مثلاً اینکه باید بازهم دست به دامن بخش خصوصی شد، آنطور که تمام دنیا شدهاند؛ مثلاً بنیاد راکفلر و کارخانجات ماشینسازی فورد، تئاتر آمریکا را زیر پوشش خود گرفتند؛ همانطور که «تئاتر برادوی» حاصل حضور اسپانسرهای بزرگی است که دولت آنان را وادار میکند بخشی از سود حاصل از درآمدهای خود را صرف فعالیتهای فرهنگی کنند. بهتر نیست برای روشن شدن بحث مثال دیگری بزنیم؟ پیتر بروک هر زمانی که میخواست نمایشی را روی صحنه ببرد، وزارت فرهنگ و هنر، استانداری، فرمانداری، بانکها و بنیادها همه با میل و رغبت از او حمایت مالی میکردند و گاه تا شش اسپانسر داشت. اما آیا میتوان این را به معنای قطع کمکهای دولت دانست؟ به خصوص اینکه در خود آمریکا نیز دولت حمایتهای خود را از تئاتر دریغ نکرده است. معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بر این ماجرا صحه میگذارد که باید به سمت جذب سرمایه در بخش خصوصی برود تا شرایط متوازنی در اقتصاد هنر ایجاد شود. این البته امری محال نیست. میگوییم محال نیست؛ چون این اتفاق در حوزه هنرهای تجسمی
رخ داده و موفق هم عمل کرده است. هنرمندان حوزه تجسمی، آدمهای خوششانسی هستند که نیاز به بودجههای محدود دولتی ندارند؛ بنابراین با توجه به میل روزافزون مخاطبان ایرانی برای دیدن نمایشها، این اتفاق میتواند رخ دهد. به خصوص اینکه تئاتریها میتوانند از حامیان تجاری یا تبلیغات محیطی بهره بگیرند، اتفاقی که کمابیش در تماشاخانه ایرانشهر در حال رخ دادن است. البته تا رسیدن به نقطه ایدهآل فاصله بسیاری وجود دارد و تا جلب اعتماد شرکتهای تجاری بزرگ در تئاتر راهی زیاد در پیش است. راهی که گروههای موسیقی و همچنین تجسمی مدتهاست آن را طی کردهاند. از آن طرف، در تمام دنیا بسیاری از نمایشها و حتی جشنوارههای مختلف با کمک اسپانسرها برگزار میشود که این خدمتی متقابل است؛ هم برای گروه نمایشی و هم برای اسپانسری که از آن حمایت کرده است. اما چرا اسپانسرها تمایلی به حضور در تئاتر ندارند، آنطور که مشتاق حضور در کنسرتهای موسیقی یا سینما هستند؟
محمد یعقوبی، دلایل آن را ساده میداند: «نامفهوم بودن شرایط باعث شده است تا اسپانسرها هیچ تمایلی برای حضور در تئاتر نداشته باشند. وقتی نمایشی حین اجرا توقیف میشود، چگونه میتوان انتظار داشت که اسپانسری از آن حمایت کند و امید به بازگشت سرمایهاش داشته باشد؟ تا زمانی که تئاتر ما در شرایط مطمئنی قرار نگیرد، نمیتوان این انتظار را از هیچ حامی خصوصیای داشت. تنها در صورتی میتوان آنان را جلب کرد که نمایشهایی روی صحنه بروند که بتوانند تعداد زیادی مخاطب را با خود به سالنها ببرند و این اتفاق با ممیزیهایی که در حال حاضر رخ میدهد، امکانپذیر نیست.» اما قطبالدین صادقی حرف خود را صریح میزند: «اسپانسر در صورتی تمایل کافی برای حضور در نمایشی را دارد که مطمئن باشد که آن نمایش مخاطبان خاص خودش را دارد. ضمن اینکه باید به این مساله توجه داشته باشیم که مخاطب یعنی مخاطبی که همواره پیگیر تئاتر باشد و گذری نباشد. این هم در صورتی امکانپذیر است که زیرساختهای تئاتر فراهم باشد، امکان تبلیغ وجود
داشته باشد، نمایشها از کیفیت لازم برخوردار باشند و سیستم اطلاعرسانی و روابط عمومی حرفهای وجود داشته باشد و اینها در صورتی ممکن است که امکانات لازم در اختیار هنرمند وجود داشته باشد.»
تئاتر خصوصی
در میان همه مشکلاتی که تئاتر ایران با آن مواجه است، سالهاست که بحث تئاتر خصوصی مطرح و از آن به عنوان یک راهکار برای برونرفت از این مشکل یاد میشود. اما در اینجا این سوال مطرح است که آیا تئاتر ایران، شرایط خصوصی شدن را دارد؟ یعنی ما سالنی داریم که یک نمایش در صورت استقبال مخاطبان بتواند به شکل نامحدودی به اجرا درآید؛ آنطور که در تمام دنیا مرسوم است؟ جواب به شکل قطع منفی است. این مساله با مشکلات دیگری نیز همراه است.
ایوب آقاخانی میگوید «نظارت روی متن و همچنین شورای نظارت و ارزشیابی مشکل مهمی برای تحقق این ماجراست. این به آن معنا نیست که تئاتر خصوصی باید از هرگونه ممیزی رها باشد؛ اما نمیتوان از تئاتری که بر اساس سیستم دولتی روی صحنه میرود، خواست تا به شکل خصوصی اداره شود. کارگردانی که در جزییترین مسالهاش با او درگیر میشوند، نمیتواند اقدام موثری انجام دهد و طیف وسیعی از مخاطب را درگیر خود کند.»
او میگوید تا اسم تئاتر خصوصی میآید، یعنی اینکه دولت هیچگونه کمکی به نمایش نکند و آن نمایش تمام هزینههایش را خودش تامین کند؛ آن هم در شرایطی که دولت تصمیم بگیرد گروه چه نمایشی را میتواند روی صحنه ببرد. در واقع در یک شرایط ضدگیشه، از تئاتریها گیشه میخواهند.
این صحبتها در حالی گفته میشود که تئاتر خصوصی به معنایی که در ایران وجود دارد، در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. یعنی هیچ گروهی نیست که تنها بر اساس گیشه بتواند هزینههای یک نمایش را تامین کند و از آن طرف درآمد هم داشته باشد. در تمام دنیا، شهرداریها در این زمینه وارد عمل میشوند و به گروهها کمک میکنند تا آثارشان را روی صحنه ببرند. در ایران اما این اتفاق رخ نمیدهد؛ برای همین هم هست که گروههای نمایشی به راهکارهای دیگری فکر میکنند؛ مثلاً استفاده از ستارگان سینما که در این سالها به اندازه کافی هیاهو به پا کرده است.
رضا حداد که باید او را یکی از نمایندگان تئاتر خصوصی دانست، در این باره میگوید: «اگر تئاتر ما خصوصی شود مشکلات بسیاری از هنرمندان ما نیز حل میشود. زیرا با شکلگیری گروهها و ایجاد تئاتر خصوصی، سانسور و ممیزی نیز تا حدودی از بین میرود. اصلاً تئاتر نباید سانسور شود چون تماشاگرش بسیار محدود است و همه هنرمندان قوانین کشور را میدانند اما تا وقتی این مشکلات هست، نمیتوان به آینده امیدوار بود.» حالا باید دید در دنیای کوچک تئاتر ایران چه اتفاقی میافتد, نگرانیها ادامه دارد و اهالی تئاتر چشم انتظار تغییر در سیاستهای فرهنگی در دولت تدبیر و امید هستند.
دیدگاه تان را بنویسید