تاریخ انتشار:
تیمور محمدی مانع اصلی رشد بهرهوری در اقتصاد ایران را نیروی انسانی ناکارآمد میداند
رشد دو درصدی از بهرهوری به عمر این دولت قد نمیدهد
تیمور محمدی، عضو هیات علمی و معاون آموزشی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. او که صاحب مقالات علمی متعددی همچون «اثر شوکهای بهرهوری بر رشد اقتصادی ایران» است
تیمور محمدی، عضو هیات علمی و معاون آموزشی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. او که صاحب مقالات علمی متعددی همچون «اثر شوکهای بهرهوری بر رشد اقتصادی ایران» است، سه ریشه انگیزشی، تربیتی (پرورشی) و تعلیمی (آموزشی) را برای پایین بودن بهرهوری در اقتصاد ایران برمیشمارد و معتقد است مشکل دولت یازدهم برای ارتقای بهرهوری «اولاً بستر فساد اقتصادی شکلگرفته در سالهای اخیر، ثانیاً بیانگیزگی عاملان اقتصادی و ثالثاً ناتوانی نیروی انسانی است». به همین دلایل، محمدی تاکید میکند رسیدن به رشد دو واحددرصدی اقتصاد از مسیر ارتقای بهرهوری در سالهای باقیمانده از عمر این دولت ممکن نیست؛ «به خصوص با توجه به اینکه سایر شرایط نیز ثابت نمانده و بهعنوان مثال درآمد نفتی کشور بهشدت کاهش یافته است».
دولت در پیشنویس برنامه ششم پیشنهاد کرده است که یکسوم از هدف رشد اقتصادی در سالهای این برنامه از مسیر ارتقای بهرهوری تامین شود. برای شروع بحث میخواهم بدانم اصولاً چرا چنین هدفی در نظر گرفته شده است؟
دولت در پیشنویس برنامه ششم پیشنهاد کرده است که یکسوم از هدف رشد اقتصادی در سالهای این برنامه از مسیر ارتقای بهرهوری تامین شود. برای شروع بحث میخواهم بدانم اصولاً چرا چنین هدفی در نظر گرفته شده است؟
برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید بدانیم مشکل پایین بودن رشد بهرهوری در اقتصاد ما از کجا ناشی میشود و دلیل تفاوت ایران با کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه چیست. من ترجیح میدهم ابتدا راجع به تفاوت بهرهوری و کارایی توضیح دهم و سپس اهمیت بهرهوری در رشد اقتصادی را تشریح کنم. «بهرهوری» یا Productivity در تعریف ساده عبارت است از «حداکثر ستانده ممکن که میتوان از بهکارگیری نهادههای معین کسب کرد». اما مفهوم «کارایی» یا Efficiency در پاسخ به این سوال مشخص میشود که «آیا حداکثر ستانده مدنظر از بهرهوری قابل دستیابی هست یا خیر؟» که اگر نتوانیم به آن حداکثر برسیم، روشن میشود که مشکل در عدم کارایی است. در کشورهای پیشرفته که بهرهوری یک منبع بسیار مهم در رشد است، به دلیل مکانیسم بازار (مثل ورشکسته شدن برخی شرکتها و غیره) معضل عدم کارایی چندان جدی نیست. ولی برای ما، بهرهوری تنها یکی از مشکلات است و ما با مساله عدم کارایی هم دست و پنجه نرم میکنیم. یعنی حتی اگر حداکثر ستانده مدنظر را به تصویر بکشیم، باز میبینیم که نمیتوانیم به آن دست پیدا کنیم که اینجا بحث مدیریت و کارایی مطرح میشود.
یعنی بهرهوری ظرفیت ماکزیمم است، اما کارایی میزان استفاده از آن ظرفیت؟
بله، اما اسم آن راظرفیت نمیگذاریم، چون کلمه ظرفیت (Capacity) برای نهادهها استفاده میشود. بهرهوری عبارت است از ماکزیمم مرز ممکن ستانده، و هرچه کمتر از این ماکزیمم از آن استفاده شود، به معنای عدم کارایی خواهد بود. در حالت بهینه باید بتوانیم از یکطرف با کمک دانش و تکنولوژی این مرز را بالا ببریم و از سوی دیگر با ارتقای کارایی -که عمدتاً ناشی از مدیریت است- از تمام این قابلیت استفاده کنیم. ما از هر دو جنبه دچار مشکلات فراوان هستیم. بحث کارایی خود به زیربخشهای مختلفی تقسیم میشود: ما هم از لحاظ فنی قابلیت مناسبی برای تولید نداریم، هم به لحاظ اقتصادی قیمتهایمان علامتهای درستی نمیدهند و به اتلاف منابع منجر میشوند. در بحث بهرهوری، به زبان عامیانه میتوان اینطور سوال کرد که «من با هزینه کردن یک لیتر بنزین در خودرو خود، چه مسافتی را طی میکنم؟» ماکزیمم مسافتی که میتوانم طی کنم، نشاندهنده بهرهوری است. اهمیت موضوع بهرهوری از آن جهت است که امروز بهرهوری موتور توسعه بادوام است. اینکه گفته شده یکسوم از رشد اقتصادی ناشی از بهرهوری باشد، نشاندهنده این اهمیت است. در کشورهای توسعهیافته مثل ژاپن یا در حال
توسعه مثل برزیل، ممکن است موتور موقتی مثل توسعه صادرات صنعتی وجود داشته باشد، اما آنچه بهطور بادوام رشد را تحریک میکند، بهرهوری است. اگر با افزایش قیمت انرژی در ژاپن اقتصاد فرونمیپاشد، به این دلیل است که بلافاصله آن را با رشد بهرهوری جبران میکنند و به رشد ادامه میدهند.
وقتی بهرهوری پایین باشد -که در اقتصادهای جهان سوم مثل ایران اینگونه است- هزینههای تولید بیشتر میشود و با افزایش قیمت تمامشده، قدرت رقابت از دست میرود. در شرایط امروز که صادرات یکی از محرکهای توسعه محسوب میشود، با از دست رفتن قدرت رقابت، امکان صادرات نیز کاهش مییابد و رشد اقتصادی مختل میشود. به عنوان مثال وقتی بهرهوری بخش نساجی در ایران کاهش یافت، این بخش بلافاصله قدرت رقابت خود را از دست داد و با رکود و بیکاری فراوان مواجه شد.
از دیدگاه اقتصاد کلان نیز از آنجا که در نتیجه بهرهوری پایین، سطح تولید معین با قیمت بالاتر امکانپذیر میشود، به دلیل ثابت بودن تقاضا، تورم رکودی را به دنبال میآورد. در مورد ایران، پدیده تورم رکودی تنها در صورتی میتوانست رخ ندهد که درآمد نفتی سال به سال 20 تا 30 درصد رشد میکرد. اتفاقی که در سالهای اخیر رخ میداد. اما حالا با مشکل مواجه شده است. بنابراین از دیدگاه اقتصاد کلان، در شرایط نقصان بهرهوری، چنانچه قیمت حاملهای انرژی یا امثال آن بالا رود، تورم رکودی اتفاق خواهد افتاد.
آمارهای موجود از کارنامه بهرهوری ایران حکایت از آن دارد که در 30 سال اخیر متوسط رشد بهرهوری به صفر میل میکند. دلیل این مساله چیست؟
فراموش نکنید که این بهرهوری کل در حالی به صفر میل میکند که بخش ارتباطات و تکنولوژی ICT با رشدی بسیار زیاد همراه بوده است. در نظر بگیرید که با ثبات سایر شرایط، رشد بهرهوری ما چقدر منفی بوده که با وجود این همه رشد در ارتباطات و تکنولوژی، تازه به صفر رسیده است. یعنی وضع ما از لحاظ بهرهوری اسفبار است. علل پایین بودن بهرهوری در ایران به سه محور برمیگردد: انگیزشی، تربیتی (پرورشی) و تعلیمی (آموزشی). در توضیح محور اول، سوال این است که تا وقتی انگیزهای وجود نداشته باشد، چه دلیلی وجود دارد که فرد به صورت بهرهور عمل کند؟ محرک هر فعالیت اقتصادی انگیزه است.
این ضعف انگیزه ناشی از چیست؟
فساد اقتصادی. یعنی اگر این باور در ذهن شما شکل گرفته باشد که هرچه تلاش کنید، ثمرات آن -به دلیل فساد- عاید شما نمیشود، انگیزهای برای تلاش نخواهید داشت. این فساد در اثر چه عواملی شکل میگیرد؟ در اثر پدیدههای منفور کلان اقتصادی مثل تورم. وقتی شما با تورم شدید مواجه هستید، طبیعی است که به فعالیت مولد اقبالی نخواهید داشت و ترجیح میدهید در زمینه دلالی فعالیت کنید. بنابراین اگر میخواهیم به نقصان انگیزه برای فعالان اقتصادی دچار نشویم، باید پدیدههای منفور اقتصاد کلان را مدیریت کنیم: از طریق ایجاد محیط باثبات در اقتصاد کلان و محو تدریجی این پدیدهها، یا ارائه برنامه بلندمدتی که به عاملان اقتصادی علامت بدهد که این پدیدهها در حال کاهش است. مادامی که این اتفاق نیفتد، هر اقدام دیگر -از آنجا که نفع شخصی برای عاملان اقتصادی ندارد- با شکست مواجه خواهد شد.
عامل تربیتی و پرورشی چگونه به نقصان بهرهوری انجامیده است؟
این عامل عمدتاً جنبه فرهنگی و اجتماعی دارد. یعنی حتی اگر شما انگیزه اقتصادی لازم را داشته باشید، مادامی که پرورش غیررسمی در کشور به شکل کنونی است، به سمت عمل بهرهور سوق پیدا نمیکنید. مثالهای سادهای را در نظر بگیرید که هزینههای سنگین اقتصادی به کشور وارد میکند؛ طرز راه رفتن مردم در کوچه و خیابانهای ما نشاندهنده یک جامعه بهرهور نیست. در کشورهای صنعتی که هدف، به دست آوردن ماکزیمم ستانده از زمان است، حرکت مردم در ایستگاههای مترو را ببینید: جمعیت در صفهای منظم و بدون یک ثانیه وقفه در حال حرکت است و هیچ برخورد و اتلاف وقتی صورت نمیگیرد. اینها آموزشهای خانوادگی و اجتماعیای است که ما فکر میکنیم داریم، اما در واقع نداریم. مساله ترافیک شهری هم مشابه همین است؛ شما گاهی مدتها پشت ترافیک شدید یک مسیر میمانید، اما وقتی به محل وقوع ترافیک میرسید، میبینید هیچ اتفاقی نیفتاده و رفتارهای مغایر بهرهوری باعث آن بودهاند. مساله این است که در بسیاری موارد، افراد موقع رانندگی حواسشان به همهچیز هست، الا رانندگی. این یک پدیده فرهنگی-اجتماعی است که بهرهوری را به شدت پایین میآورد و مثلاً مسیر یکساعته را به سه
ساعت افزایش میدهد. این یعنی سه برابر شدن مصرف زمان، سه برابر شدن هزینه بنزین، سه برابر شدن دستمزد راننده و... مساله بعدی، عامل آموزش رسمی است که در مدارس یا دانشگاهها رخ میدهد و هیچ نشانهای از بهرهوری در آن وجود ندارد. امروزه در کشور ما وقتی فردی به دانشگاه میرود، انگیزهاش فقط این است که نمره بگیرد و درس را بگذراند. چراکه این ذهنیت در او شکل گرفته که به مدرک او درآمد میدهند، نه به آموزش درستی که در محیط کار به دردش میخورد. امروزه تعداد زیادی فارغالتحصیل کارشناسی ارشد و دکترا در دانشگاههای ما تربیت شدهاند که توانمندی مناسب ندارند و آموزش درست ندیدهاند، اما حقوق بالا میخواهند و هزینه نیروی کار را بالا بردهاند. این قشر تحصیلکرده عظیم، خود یکی از عوامل کند شدن رشد و هزینهزایی برای اقتصاد ایران است. چراکه این افراد قبل از تحصیلات عالیه حاضر بودند با دستمزد پایین کار کنند، اما اکنون با سطح توقع بالای ناشی از تحصیل و عدم توانمندی ناشی از آموزشهای نادرست، دست به کاری کمتر از توقعات خود نمیزنند.
آنچه بهرهوری و رشد اقتصاد ایران را تهدید میکند این است که در کشوری که ظرف هشت سال قبل از دولت فعلی زمینههای فساد در آن گسترش یافته و انگیزه فعالیت اقتصادی بهرهور به شدت پایین آمده، ارتقای بهرهوری، کار بسیار دشواری است.
با وجود این شرایط، محرک بهرهوری در اقتصاد ایران چه میتواند باشد؟
محرک بهرهوری، نیروی انسانی است که به اعتقاد من در ایران، بخش اصلی آن مدیران هستند. مدیران باید سیستم را در سطح ملی، استانی و دستگاهی طوری پیریزی کنند که نگاه آن به بهرهوری معطوف باشد. اما مدیری که در این زمینه آموزش مناسب ندیده، نمیتواند زمینه رشد بهرهوری را فراهم کند. اقداماتی هم که در اقتصاد ایران در این زمینه صورت گرفته، اجباری و با جبر زمانه بوده است، نه با این نگاه به آینده که کالایی را تولید کنند که امکان صادرات و رقابت در بازارهای جهانی را داشته باشد. با وجود درآمد نفتی، هیچوقت کسی به این نکته توجه نکرده است. الزامی که در قانون برنامه پنجم و ششم مطرح شده، اکنون باید با مدیرانی اجرا شود که پشتوانه لازم را برای تولید بهرهور ندارند. لازم است تدابیر مناسبتری در جهت بازارگرایی و صادراتگرایی اتخاذ شود که با روندهای فعلی به این زودیها انجام نخواهد شد.
ماده 79 قانون برنامه پنجم توسعه حکم کرده که یکسوم رشد اقتصادی از مسیر بهرهوری تامین شود و هدف رشد سالانه نیز هشت درصد در نظر گرفته شده است. اما میدانیم که هیچیک از این دو هدف محقق نشده و متوسط نرخ رشد بهرهوری نیز صفر بوده است. آیا اینکه در برنامه ششم هم بار دیگر این سهم را به عنوان هدف قانونی در نظر بگیریم و انتظار رشد سالانه دو واحددرصدی اقتصاد ایران از محل بهرهوری را داشته باشیم، واقعبینانه و عملیاتی است؟
واقعیت این است که دلایل نقصان بهرهوری در دوره گذشته با دلایل آن در آینده متفاوت است. در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 امکان رشد دو واحددرصدی از محل بهرهوری وجود داشت، چراکه بازارگرایی و تقاضاگرایی کمکم به یک نگاه غالب بدل میشد، تورم در حول و حوش 10 تا 12 درصد تثبیت شده بود و رشد بالای اقتصادی نیز به وقوع میپیوست. اما در دوره دولت نهم و دهم این روند معکوس شد؛ مدیرانی در مصدر کارها قرار گرفتند که هیچ اعتقادی به تولید بهرهور نداشتند. صفر شدن متوسط نرخ رشد بهرهوری در پایان این دوره، به دلیل عقبگردی است که در آن سالها رخ داد و قابل پیشبینی هم بود. سال 1387 در کلاسهای دانشگاه به دانشجویان گفتم اگر سیستم با همین روند پیش برود، تورم 50درصدی به وقوع خواهد پیوست؛ (مستندات کتبی آن هنوز هم در جزواتی که کپی میشود، وجود دارد). این اتفاق در سال 1391 رخ داد.
با وجود این، اینکه میگوییم در سالهای آینده هم نمیتوانیم به رشد دو واحددرصدی از محل بهرهوری برسیم، دلیل متفاوتی دارد؛ مدیران دولتی تلاش میکنند به تولید بهرهور دست پیدا کنند، اما مشکل در نیروی انسانیای است که در هشت سال گذشته تربیت شده است: نیروهای انسانی فاقد انگیزه و بدون توانمندی، که بخش زیادی از آنها با مدارک تاییدنشده و آموزشهای ناکارآمد به بازار کار وارد شدهاند. در برخی رشتههای دانشگاهی شما میبینید که تعداد زیادی دانشجو سر کلاس کارشناسی ارشد یا دکترا مینشینند. این آموزش قطعاً از کیفیت لازم برخوردار نیست و بهرهوری نخواهد داشت. بنابراین مشکل اصلی دولت و اقتصاد ایران در سالهای آینده نیروی انسانی فاقد کارآمدی است.
آمارهای مربوط به بهرهوری نشاندهنده آن است که بهرهوری نیروی کار در 13 سال منتهی به سال 1389 با رشدی حدوداً 40درصدی مواجه بوده، اما بهرهوری سرمایه در همین دوره بیش 10 درصد افت کرده است. این آمار را چگونه تحلیل میکنید؛ آیا آن را تاییدکننده نظرات خود میدانید؟
من در حال حاضر از صحت نحوه محاسبه این آمار اطلاعی ندارم و تحلیل خود را فارغ از آمار ارائه میدهم. آنچه بهرهوری و رشد اقتصاد ایران را تهدید میکند این است که در کشوری که ظرف هشت سال قبل از دولت فعلی زمینههای فساد در آن گسترش یافته و انگیزه فعالیت اقتصادی بهرهور به شدت پایین آمده، ارتقای بهرهوری، کار بسیار دشواری است. مشکلی که گریبانگیر ماست، اولاً بستر فساد اقتصادی شکلگرفته در سالهای اخیر، ثانیاً بیانگیزگی عاملان اقتصادی و ثالثاً ناتوانی نیروی انسانی است.
در مورد عامل انگیزش شما به اقدامات ثباتبخش اقتصاد کلان (مثل مهار تورم) به عنوان یک راهکار اشاره کردید؛ فکر نمیکنید دولت دستکم از این طریق بتواند به رشد بهرهوری کمک کند؟
این کار هم بسیار زمانبر است و ظرف یکی دو سال اتفاق نمیافتد. مهار تورم به رکود دامن میزند که رکود، خود یک پدیده منفور کلان است؛ بنابراین تثبیت اقتصاد کلان به زمانی بیش از این مدت نیاز دارد. این کار به عزم، دقت و سرعت خیلی بیشتری نیاز دارد که در روند موجود محتمل به نظر نمیآید.
یعنی ظرف دو سه سال باقیمانده از عمر دولت نمیتوان چنین پروژهای را پیش برد و به بهرهوری منجر به رشد دودرصدی اقتصاد رسید؟
خیر، دو سه سال زمان کمی برای این کار است؛ به خصوص از این نظر که سایر شرایط نیز ثابت نمانده و بهعنوان مثال درآمد نفتی کشور بهشدت کاهش یافته و چالشهای جدیدی ایجاد کرده است.
دلیل پایین بودن بهرهوری سرمایه در دوره 30ساله گذشته را در کجا میبینید؟
در زمینه سرمایهگذاری، بخشهایی که میتوانستهاند بهرهوری بالا را به خود جذب کنند و در تولید صنایع مورد استفاده قرار گیرند، همواره مورد بیتوجهی بودهاند. یعنی بیشتر وجوه صرف واردات کالاهای تجملی شدهاند، نه کالاهای سرمایهای که به ارتقای بهرهوری کمک میکنند. به عنوان مثال کمترین منابع به واردات در زمینه صنایع کالاهای سرمایهای کشتیرانی یا هواپیمایی -که میتوانست به تشکیل سرمایه بهرهور منجر شود- اختصاص یافته و در عوض، منابع صرف واردات کالای سرمایهای تجملاتی مثل خودروهای لوکس یا لوازم لوکس شده است. اینها هم ضد انگیزه است و هم به بهرهوری نمیانجامد.
سوال دیگر من درباره تاثیر خصوصیسازی بر رشد بهرهوری است. هدف از برنامه خصوصیسازی در سالهای اخیر ارتقای بهرهوری اعلام شده، اما حتی با وجود حجم عظیم انتقال مالکیت از دولت به بخشهای غیردولتی، بهرهوری افزایش نیافته است. دلیل این اتفاق چیست؟
در این سالها بستر نهادی و تفکر لازم برای خصوصیسازی واقعی وجود نداشته است. خصوصیسازی با این هدف صورت نگرفته که کالایی قابل عرضه در سطح جهانی تولید شود؛ بلکه تنها یک حاشیه امن برای سودهای بادآورده فراهم کرده است. ضمن اینکه خصوصیسازی صورتگرفته باز هم با اتکا به بخش دولتی یا شبهدولتی صورت گرفته و مالکیت به بخش خصوصی واقعی منتقل نشده است و مدیرانی مانند مدیران ژاپنی در اقتصاد ایران پرورش نیافتهاند که به فکر تولید محصولی متناسب با خواست و نیاز بازار جهانی باشند.
اگر فرض کنیم که دولت به دنبال اصلاح وضع موجود باشد، چه گزینههای عملیاتیای برای اصلاح مسیر وجود دارد و از کجا باید شروع کند؟
باید نگاه تولیدی ما به سمت تقاضای گسترده بازارهای جهانی بچرخد. برای این کار اول لازم است که موتور تولید مدارک بیارزش و ناکارآمد دانشگاهها خاموش شود. امروزه مرتب در تلویزیون تبلیغ میشود که از طریق موسسات آموزش عالی از مسیری بسیار سریع به مدرک دانشگاه دست پیدا کنید. بدیهی است که مدارک حاصل از این نوع آموزش، به تولید بهرهور نمیانجامد. این تفکر غلط آموزشی باید اصلاح شود که طبعاً چندین و چند سال زمان میبرد و در عرض یکی دو سال عملیاتی نیست. ارتباط نزدیکتر با مراکز علمی، تحقیقاتی و صنعتی در سطح بینالمللی که با دورههای کوتاهمدت و میانمدت به بازآموزی نیروی انسانی مستعد ایرانی اقدام کند، میتواند یک راهکار سریعتر برای کارآمد کردن نیروی انسانی باشد. چراکه نیروی انسانی محصور به داخل مرزهای کشور با تقاضای جهانی آشنا نیست. اگر این کار انجام شود، بقیه مسیر ارتقای بهرهوری بهطور خودکار انجام میشود. این کار در ترکیه اتفاق افتاده و نتایج آن نیز عیان شده است.
دیدگاه تان را بنویسید