آسیبشناسی مسوولیت اجتماعی در ایران در گفتوگو با وحید شالچی
اگر جامعه توانمند باشد، مسوولیتپذیر هم میشود
خیلی مهم است که دولت در عرصههایی که مردم خودشان میتوانند فعالیت کنند و مشکلات را حل کنند حتماً عقبنشینی کند و فقط نقش هدایتگری یا نقش فراهمآورنده زمینه را داشته باشد.
این روزها بسیاری، دولت را به ناکامی در حل بحرانهای زیستمحیطی متهم میکنند و دیگران هم چشم به آسمان دوختهاند تا به مدد باد و باران، کلانشهرها نفس تازه کنند؛ غافل از اینکه در روزهای وارونگی هوا، رفتارهای وارونه خودش به وخامت حال شهرها دامن میزند. آنچه در این میان از خاطر رفته است مسوولیت اجتماعی است؛ مفهومی که به هر شهروند میگوید تصمیمات فردی او بر کل جامعه تاثیر میگذارد و میبایست در قبال رفتارهایی که برای جامعه پیامدهای نامطلوبی دارد پاسخگو باشد. دکتر وحید شالچی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی میگوید پیشینه حضور دولتهای استبدادی و تجمیع قدرت در دست آنها در گذشته، سبب شده است فرهنگی شکل بگیرد که در آن مردم، معتقدند قدرت اصلاح امور تنها در دست دولتمردان است و خود در حل مشکلات نقش و مسوولیتی ندارند. او معتقد است کمرنگ شدن هنجارها و ارزشها سبب شده فرهنگ خودخواهی در جامعه رواج پیدا کند و مردم منافع خود را بر منافع جمعی ارجح بدانند. دکتر شالچی، ضعف قانون را از دیگر عواملی معرفی میکند که به عدم احساس مسوولیت شهروندان در قبال جامعه دامن زده است و یادآور میشود تفهیم مسوولیت
اجتماعی به شهروندان و تقویت مشارکت آنان در حل مشکلات اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی تنها با کاهش تصدیگری دولت، تفویض اختیارات بیشتر به جامعه، تحکیم و تقویت ارزشها و تصویب و اعمال قوانین قدرتمند میسر خواهد شد.
هرگاه جامعه با معضلی مواجه میشود مردم انتظار دارند دولت مسوولیت رفع مشکل را بر عهده بگیرد و متاسفانه، نقش خود را در ایجاد مشکلات نادیده میگیرند و به تبع آن، در حل مسائل هم مشارکت اندکی دارند. چرا مسوولیت اجتماعی فردی در کشور همواره کمرنگ است یا اساساً نادیده گرفته میشود؟
مسوولیت اجتماعی در ایران دقیقاً دچار همین مشکلی است که عنوان کردید، یعنی هر شهروند خودش را در قبال اتفاقاتی که در جامعه میافتد پاسخگو نمیداند. این مساله یک ریشه تاریخی دارد؛ به این دلیل که ما در گذشته یک سابقه استبدادی طولانی را تجربه کردهایم. مسوولیتپذیری با اختیار نسبت پیدا میکند. زمانی که شما اختیار داشته باشید یا حداقل احساس اختیار و تاثیرگذاری داشته باشید احساس مسوولیت میکنید. این سابقه استبداد طولانی، که همه حقوق را برای حکومت جمع میکرد سبب شده است فرهنگی در کشور شکل بگیرد که بر مبنای آن ما مسوولیت را صرفاً متوجه دولت بدانیم. این فرهنگ تاریخی، سیری دارد که حائز اهمیت است. دوران حکومتهای استبدادی تا ابتدای قرن حاضر ادامه داشت و با معضل تجمیع قدرت در دست دولت مواجه بودیم. از این دوره به بعد شرایط به تدریج بدتر
شد. یعنی دولت مدرن که در ایران شکل گرفت و بر آن بوروکراسی سنتی قبلی سوار شد، ویژگیهای دیگری پیدا کرد.
یکی از این ویژگیها آن است که چون از ابزارهای مدرن، مثل سازمان مدرن استفاده میکرد، دولت قدرتمندی شد. چون قدرت داشت، خودش شروع کرد به اعمال آن چیزی که درست داشت؛ یعنی نوسازی و مدرن شدن را از بالا اعمال میکرد. همین قدرت و اعمال آن، دوباره به شکافی که میان دولت و ملت وجود داشته، دامن زد. در واقع دولت، خود، هم به شکاف دامن میزد و هم سبب شد مردم بیشتر از قبل مسوولیت را متوجه دولت بدانند. چون این دولت مدرن حالا دیگر تواناتر شده و بر عکس، جامعه ناتوانتر شده است، پس مردم انتظار دارند که خودش حلال مشکلات باشد. از سال 1310 به بعد هم شاهدیم که یک مساله اقتصادی نقش تعیینکننده پیدا میکند. یعنی این فرهنگ و این سیاست، به شدت از اقتصاد تاثیر میپذیرد. از این دوره به بعد، نفت، سهم مهمی از درآمد ملی ایران را به خود اختصاص میدهد. درآمد نفتی هم، درآمد خاصی است. درآمدی است که به دلیل ملی بودن، به خزانه دولت واریز میشود. بنابراین این بوروکراسی مدرن باز هم قویتر میشود. دیگر، این دولت است که پول و امکانات دارد و به لحاظ فرهنگ سیاسی، مشروعیت اعمال قدرت را هم دارد. مخالفان و منتقدان هم به جای اینکه از دولت بخواهند که
اجازه بدهد جامعه توانمند شود و این نیرو را پیدا کند که خودش را بسازد، اصلاح رویههای موجود را از حاکمیت میخواستند. منتقدان، منتقد تجمیع قدرت در دست دولت نیستند، بلکه میگویند این دولت کارآمد نیست، یک دولت دیگر بیاید و کار را درست کند. نه فقط در ساحت سیاسی، بلکه در ساحت اقتصادی و فرهنگی هم به تدریج همین اتفاق میافتد. یعنی ما از این تاریخ به بعد، میبینیم که دولت شروع میکند به اعمال مداخله بیشتر در عرصه اقتصاد، فرهنگ و حتی زندگی روزمره مردم. به همین دلیل است که انقلاب صورت میگیرد زیرا نقد اصلی این است که دولت کارها را درست انجام نداده، پس باید دولت دیگری بیاید.
تمام آنچه گفتیم سبب شده ما همواره دولت را مسوول و متولی مسائل بدانیم. در حالی که یک جامعه قوی ما را به مقصود میرساند نه صرفاً دولت قوی. مسوولیتپذیری اجتماعی ما معلول این است که اولاً نگاه خودمان را به جامعه عوض کنیم، و بعد سعی کنیم جامعه اختیار داشته باشد و قوی شود.
این پیشینه تاریخی که میگویید بدون شک یکی از عوامل مهمی است که سبب شده مسوولیتپذیری افراد جامعه کمرنگ شود. اما به نظر میرسد جامعه امروز ویژگیهای دیگری هم پیدا کرده که به عدم احساس مسوولیت فردی دامن میزند. این روزها به وضوح در رفتار برخی از مردم، نوعی منفعتطلبی یا خودخواهی مشاهده میکنیم.
بله، دقیقاً. ببینید این فرهنگ هم، محصول تاریخ ماست. چیزی جدای از تجربه تاریخی نیست. جامعهای که درگیر انقلاب است، یا درگیر جنگ است، ایثار زیادی میکند. اگر نگوییم کل جامعه، بخشهای زیادی از جامعه ازخودگذشتگی زیادی میکنند.
به لحاظ اجتماعی، جامعهای که در مقطعی، زیاد ایثار کرده یکباره خودخواهیهایی پیدا میکند.
یعنی توقعات و انتظاراتش زیاد میشود.
بله، علاوه بر آن فرهنگی که قبلاً ذکر کردیم، این جامعه احساس میکند پاداشها و مزایایی که به ویژه در ساختار اقتصادی به افراد داده میشود، عادلانه نیست. به این مساله، نگرانی مردم از آینده را هم اضافه کنید. یعنی حتی ممکن است که تامین باشند، ولی هیچ اطمینانی به ساختارهای اقتصادی ندارد. این احساس ناامنی، در کنار این تفکر که ما ایثارهایمان را تا حالا انجام دادهایم سبب میشود افراد احساس کنند از این به بعد فقط باید به فکر منافع خود و خانوادهشان باشند. در واقع، از این جهت جامعه ما به سمتی سوق پیدا کرده که بر اساس نظریه انتخاب عقلانی عمل میکند، یعنی به منفعت شخصی اولویت میدهد.
اتفاقاً همین تفکر اغلب به ضرر افراد تمام میشود.
همینطور است. چون منفعت شخصی گاهی منفعت عمومی را به خطر میاندازد و تبعاتش باز به فرد برمیگردد. یعنی آن نگاه اقتصاد کلاسیک، که میگوید اگر هر کسی بر اساس منفعت شخصیاش عمل کند، در نهایت منفعت جامعه هم تامین میشود، اشتباه است و نگاه درستی نیست.
ببینید در دنیای نوین، بسیاری از جریانات کلان جهانی با تصمیمگیریهای خرد فردی گره خوردهاند و این اتفاق تازهای است. مثلاً در عرصه محیط زیست یکی از مشکلات گرمایش زمین است که در ایران هم اتفاقاً پیامدهای ناخوشایندش را بیشتر بروز داده است. این مساله کلان، با انتخابهای روزمره ما، با سبک زندگی کاملاً پیوند دارد. با رفتارها و تصمیمات سادهای مثل اینکه لباس گرمتر بپوشیم و دمای خانه را کمتر کنیم. یا در مصرف آب صرفهجویی کنیم.
این انتخابها خیلی کوچک و فردی است ولی واقعیت این است که این انتخابهای فردی با تحولات جهانی پیوند خورده است. بنابراین مشکلات بزرگ حل نمیشود مگر اینکه ما انتخابهای کوچکمان را اصلاح کنیم.
به نظر میرسد ما در اینجا شاهد یک تضاد هستیم. در کشورهای توسعهیافته، یا کشورهای سرمایهداری، منفعت شخصی حرف اول را میزند، ولی در عین حال افراد اجازه ندارند به دلیل منافع شخصی منافع جامعه را به خطر بیندازند. برعکس، ما مثالهایی از این دست را در جامعه خودمان بسیار میبینیم. مثلاً یک شهروند به راحتی خودرو خود را دوبله پارک میکند تا از فروشگاه خرید کند یا فرزندش را از مدرسه بیاورد و اصلاً برایش مهم نیست ترافیکی که ایجاد میکند چقدر به سایر شهروندان صدمه میزند.
در جامعه ما، در تضاد با آن جریانات تاریخی که عرض کردم، یکسری هنجارها و ارزشهای جمعی وجود داشت که سبب میشد اینگونه خودخواهی از ایرانیها گرفته شود یعنی رفتارهای فردی و اجتماعی را به یک تعادلی میرساند. ما در حال حاضر، به هر دلیل با تضعیف آن فرهنگ روبهرو هستیم.
اما عامل دیگری که میتواند جایگزین این ارزشهای از دست رفته شود و در غرب این عامل کاملاً برجسته است، قانون است. قانونی که حافظ منافع عمومی است و همه را مقید میکند منفعت جامعه را رعایت کنند. ببینید خودخواهی با فردگرایی تفاوت دارد. ما قبلاً خودخواه نبودیم اما الان خودخواهی دارد گسترش پیدا میکند و اگر خودخواهی در جایی گسترش پیدا کرده، باید با قانون جلوی آن گرفته شود. احترامی که همه به قانون میگذارند و هزینهای که در ازای نقض آن میپردازند باعث میشود مصالح عمومی حفظ شود.
متاسفانه ما هم خودخواه شدهایم و هم قانون جایگاه مناسبی ندارد.
بله، متاسفانه آن جنبههای فرهنگی که سبب میشد به منافع جامعه هم بیندیشیم، تضعیف شده است و قانون هم چندان قدرتی در جامعه ما ندارد. به خاطر
همین عدهای میتوانند قانون را کنار بگذارند، میتوانند کاربری زمین یا مسکنشان را با یکسری روابط تغییر دهند، میتوانند مالیاتشان را پرداخت نکنند، میتوانند هر چقدر دلشان میخواهد فاضلاب تولید کنند یا هر قدر دلشان میخواهد انرژی
مصرف کنند، بدون اینکه مسوولیتی داشته باشند. نقض قانون در اینجا
متاسفانه مجازات خاصی نخواهد داشت، و به همین دلیل ما شرایط بغرنجتری را تجربه میکنیم.
در غرب اگر فردگرایی حاکم است، در عین حال تلاش میشود یکسری عناصر جمعی تقویت شود و فردگرایی هم به سمت فردگرایی مسوولانه حرکت کند. یعنی منافع فردی، با مسوولیت در قبال دیگری همراه است. ما باید ببینیم وضعیت خودمان، کجا با آنها تشابه دارد، کجا تفاوت دارد و متناسب با آن، شرایط را اصلاح کنیم. یکی از جاهایی که به نظر من، ممکن است وضعیت را در ایران وخیم کند، این است که قانون هنوز آن جایگاهی را که باید، پیدا نکرده است.
برای ترویج این حس مسوولیت اجتماعی چه باید کرد؟ آیا اولویت با قانونگذاری و اعمال آن است یا میتوان انتظار داشت با آگاهی مردم به نوعی نظم خودانگیخته برسیم؟
همه این عوامل مهم است. ببینید یک بخشاش بحث فرهنگی است؛ یعنی خود مردم باید ضرورت مسوولیتپذیری را حس کنند. بخش دیگر تقویت قانون است. قانون از عوامل مهمی است که مسوولیتپذیری اجتماعی را تقویت و روابط میان بخشهای جامعه را تنظیم میکند، اما نه هر قانونی. قانون، هم باید خوب باشد و هم برای توجیه افکار عمومی، ساز و کار خوبی برای به تصویب رسیدن و اعمالش اندیشیده شود. نکته مهم دیگر این است که ما با یک قانون در یک حوزه، گاهی نمیتوانیم مساله را حل کنیم. باید به گونهای سیاستگذاری شود که مجموعه قوانین و شرایط زمینه مناسب را برای مسوولیتپذیری اجتماعی فراهم کند.
تقویت مسوولیتپذیری اجتماعی بخش سومی هم دارد، اینکه دولت تلاش کند، هر چه بیشتر امور را به مردم واگذار کند و خودش فقط نقش راهبری داشته باشد. از طریق واگذاری امور به مردم، بخشهای مختلف جامعه تقویت میشوند و در قبال کارهایی که انجام میدهند احساس مسوولیت میکنند. این کار در تمام عرصههای زیستمحیطی، اقتصادی، فرهنگی و حتی بخشهای دیگر باید صورت بگیرد. به نظر من شروع آن هم از آموزش و پرورش است، یعنی در آموزش و پرورش، باید مسوولیت در خیلی از حوزهها متوجه خود کودک یا والدین کودک باشد و ما این آزادی و اختیار را به آنها بدهیم، که خودشان مسوولیت را بپذیرند.
بنابراین خیلی مهم است که دولت در عرصههایی که مردم خودشان میتوانند فعالیت کنند و مشکلات را حل کنند حتماً عقبنشینی کند و فقط نقش هدایتگری یا نقش فراهمآورنده زمینه را داشته باشد.
به نظر شما تفویض اختیارات بیشتر به مردم یا توانمند کردن آنها اصلاً دغدغه دولت است؟ یعنی میتوان انتظار داشت که دولت از تمرکز مسوولیتها در دست خودش بکاهد و جامعه را قدرتمند کند؟
شما هر دو جهت را در عملکرد دولتها میبینید. یعنی اگر خیلی از اسناد بالادستی یا خیلی از قوانین و سیاستها را بررسی کنید، میبینید مبتنی بر واگذاری امور در حوزههای مختلف به مردم و محدود کردن تصدیگری دولت است. ولی از آن طرف هم میبینید که مثلاً در 10 سال گذشته، حجم دولت افزایش پیدا کرد، سهم دولت در اقتصاد و در ساحتهای دیگر گسترش پیدا کرده است.
مشکل اینجاست که هر بوروکراسی میل به گسترش و تجمیع اختیارات در خودش دارد و دولت هم مجموعهای از این سازمانهاست که میل به گسترش دارند. مهم این است که دولت در سطح کلان، تلاش کند این امر را مهار کند. ما باید در سطوح عالیتر، تلاش کنیم این تمایل به جمع شدن اختیارات را مهار کنیم. البته من چندان به دولت بدبین نیستم و معتقدم که دولت یک جاهایی ناگزیر است از خیلی از حوزهها پا پس بکشد و این کار را خواهد کرد. سادهترین دلیلش هم این است که بودجه کافی ندارد، پس مجبور خواهد شد از تصدیگریهایش بکاهد.
به نظر میرسد هم دولتمردان به این نتیجه رسیدهاند که به تنهایی نمیتوانند از پس حل مشکلات بربیایند و هم مردم وخامت اوضاع را حس کردهاند. به هر حال این روزها میبینیم که در فضای مجازی و در شبکههای اجتماعی کمپینهایی به راه میافتد تا با جلب حمایت و مشارکت جامعه به حل مسائل کلان کمک کند. کمپینهایی برای حفاظت از محیط زیست، صرفهجویی در مصرف انرژی و... . تصور میکنید این جنبشهای فضای مجازی میتواند سبب تقویت مسوولیتپذیری اجتماعی شود؟
من به این جنبشها خیلی خوشبین هستم. در چند دهه اخیر یکی از محلهای جدی تغییرات ارزشی همین فضای مجازی و اینگونه حرکتهای اجتماعی بوده است که شما بیان کردید.
اینها میتوانند در تغییر ارزشها و نگرشها خیلی موثر باشند. به نظر من، این حرکتها را نباید دستکم گرفت. همین الان هم دغدغههای زیستمحیطی مردم و مسوولیتپذیری در قبال محیط زیست، به نسبت دهه گذشته در ایران خیلی افزایش پیدا کرده است. البته وضعیت زیستمحیطیمان نسبت به دهه گذشته خیلی بدتر شده است ولی جای خوشحالی است که جامعه دارد حساس میشود و شاید مهمترین دلیل آن همین حرکتهایی است که در فضای مجازی شکل میگیرد.
این انسانها هستند که باید توسعه را ایجاد کنند. انسانی هم توسعه ایجاد میکند که توانمند و مسوولیتپذیر باشد. حتی توانمندی به تنهایی هم توسعه را به وجود نمیآورد. توانمندیای که همراه با مسوولیتپذیری باشد توسعه را به وجود میآورد. ما باید کمک کنیم که در فضای عمومی، مسوولیتپذیری اجتماعی به عنوان یک موضوع و دستور کار محل بحث قرار بگیرد.
باید تبدیل به گفتمان عمومی جامعه شود و به عنوان یک مطالبه از دولت خواسته شود که زمینههایش را فراهم کند، و از جامعه هم خواسته شود هیچگاه منتظر این نباشد که دولت یا دیگری، امری را اصلاح کند. باید از جامعه حتی از اجتماعات محلی، از گروهها خواست در قبال محیط و منطقه خودشان احساس مسوولیت کنند. جامعه خودش باید به این درک و باور برسد و من تصور میکنم شبکههای مجازی و این کمپینها خیلی میتواند موثر باشد.
دیدگاه تان را بنویسید