علیرضا ربانی مدیر آژانس ادبی غزال از سازوکار حضور در بازار جهانی میگوید
ریسک بالای سرمایهگذاری برای ناشر خارجی
در آن سوی آبها نویسنده دستنویسهایش را زیر بغلش نمیزند تا از دفتر این نشر به آن یکی برود، در واقع اصلیترین حلقه واسط میان ناشران و نویسندگان کارگزاران ادبی هستند، و هیچچیز به اندازه داشتن یک کارگزار ادبی کاربلد نمیتواند موفقیت یک اثر قابل توجه را تضمین کند.
در آن سوی آبها نویسنده دستنویسهایش را زیر بغلش نمیزند تا از دفتر این نشر به آن یکی برود، در واقع اصلیترین حلقه واسط میان ناشران و نویسندگان کارگزاران ادبی هستند، و هیچچیز به اندازه داشتن یک کارگزار ادبی کاربلد نمیتواند موفقیت یک اثر قابل توجه را تضمین کند. آژانسهای ادبی و کارگزارانشان به عنوان نمایندگان یک نویسنده با ناشران کوچک و بزرگ وارد مذاکره میشوند و در نهایت با ناشری که ویژگیهای لازم را برای دیده شدن این اثر دارد قرارداد امضا میکنند. در ایران به نظر میرسد با توجه به سازوکارهای سنتی حاکم بر صنعت نشر و میزان تیراژ کتابها ورود کارگزاران ادبی هزینهای اضافه بر گردن ناشر و نویسنده خواهد بود، اما وقتی قرار است در حوزه بیرون از ایران و بازارهای بینالمللی وارد گفتوگو شویم این آژانسهای ادبی و کارگزارانشان هستند که اهمیت پیدا میکنند و میتوانند آثار نویسندگان ایرانی را به ناشران سرشناس بینالمللی عرضه کنند و امکان ترجمه و فروش اثر به زبانهای دیگر را فراهم کنند. اما در ایران تعداد آژانسهای ادبی به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد و در این میان آژانس ادبی غزال در چند سال اخیر حضور
چشمگیرتری داشته و سعی کرده است پای آثار داستاننویسان ایرانی را به نمایشگاههای بینالمللی همچون نمایشگاه کتاب فرانکفورت و لندن باز کند و فرصتی مهیا کند که این آثار و ترجمههایشان در معرض دید نمایندگان ناشرانی از کشورهای دیگر قرار بگیرد. با اینحال علیرضا ربانی مدیر آژانس ادبی غزال معتقد است راهی بس طولانی در پیش است.
چطور شد که تصمیم گرفتید آژانس ادبی غزال را راهاندازی کنید؟
بر اساس تجربهای که طی دو دهه گذشته در بازار بینالمللی کتاب پیدا کرده بودیم این آژانس شکل گرفت. از سال 71 به عنوان یکی از واردکنندگان اقلام و کتابهای ناشران خارجی نمایندگی داشتیم و کتابهای دانشگاهی و آموزشی ناشران معتبر را برای عرضه وارد ایران میکردیم و تقریباً 18 سال نمایندهِ انحصاری چند ناشر معتبر بودیم. البته این پروژه با شکست روبهرو شد چون متاسفانه در بازار نشر ایران هیچ قانونی حاکم نیست و رقابتهای ناسالمی وجود دارد که کنترلی هم روی آنها وجود ندارد، مثلاً ما نماینده انحصاری انتشار و فروش کتاب فتوشاپ 7 در ایران بودیم، اما چند ماه بعد کتابی با عنوان فتوشاپ 8 که اصلاً در خارج از ایران وجود خارجی نداشت منتشر میشد و بازار کتابی را که ما برایش میلیونها تومان پول پرداخت کرده بودیم و حق انحصاریاش را خریده بودیم میگرفت. با اینحال برای رسیدن به بازار جهانی مساله ممارست است که ما فعلاً در برنامهمان گذاشتهایم.
بر این اساس در نمایشگاههای بینالمللی همچون نمایشگاه کتاب لندن و فرانکفورت حاضر میشدیم و پیش چشممان کشورهای کوچکی را میدیدیم که با تکیه و حمایت از آژانسهای ادبیشان رفتهرفته در نمایشگاههای کتاب پا میگیرند و قراردادهای معتبری را با ناشران بزرگ اروپایی و آمریکایی امضا میکنند. بسیاری از کشورهایی که در سالهای پیشین محلی از اعراب در این نمایشگاهها نداشتند رفتهرفته چنان به موفقیت رسیدند که ادبیاتشان در سالهای بعد جزو آثار محوری این نمایشگاهها شد و قراردادهای بزرگی را در زمینه فروش کپیرایت امضا کردند، برای مثال 17 سال پیش کشور چین با یک غرفه 17متری به این نمایشگاهها میآمد و رفتهرفته آنقدر تعداد آثاری که از نویسندگان چینی عرضه شد بالا رفت که حالا در غرفههای دو هزارمتری حاضر میشود و پی در پی حق انتشار اثر را به زبانهای مختلف میفروشد. حالا هم سهسالی است که سعی میکنیم با ناشران خارجی وارد مذاکره شویم و کپیرایت آثار ایرانی را به آنها بفروشیم که کاری است بس دشوار.
طی سه سال اخیر موفق به فروش و متقاعد کردن ناشران خارجی برای انتشار آثار ایرانی شدهاید؟
ما دهها جلد کتاب را ترجمه کردهایم و مدام مذاکره میکنیم اما فعلاً فقط سه یا چهار کتاب هستند که کپیرایتشان را فروختهایم. ورود به این عرصه اصلاً کار آسانی نیست، ادبیات معاصر ایران بیش از سه دهه است که در بازارهای جهانی مغفول مانده و در چنین شرایطی وارد بازار بینالمللی شدن آسان نیست. ریسک سرمایهگذاری برای ناشر خارجی بالاست.
مدلی که کشورهای دیگر پیاده کردهاند در مورد ایران پاسخگو نیست؟
کشورهای دیگری مثل ترکیه و چین که موفق شدهاند وارد بازارهای جهانی بشوند الگوهایی را پیاده کردهاند که در ایران هم کاملاً شدنی است، اما نکته اصلی پایین آوردن ریسک سرمایهگذاری ناشر خارجی است که این مهم تنها با حمایتهای دولتی شدنی است. در واقع سوبسیدها و گرنتهایی که دولتها در اختیار آژانسهای ادبی دولتی و خصوصی قرار میدهند سبب میشود ناشران خارجی در ابتدای کار از مهر و اعتبارشان برای معرفی این آثار استفاده کنند و ریسک زیانشان پایین بیاید. اما متاسفانه در ایران چنین فرصتی فراهم نمیشود. خود ما در این مدت در چندین مورد پیاپی موفق شدیم از بنیادهایی در فرانسه برای ناشران ایرانی این گرنت را بگیریم و امکان انتشار آثاری از کشور فرانسه را در ایران فراهم کنیم، اما متاسفانه مسیر این تعامل بسته است و ما با جادهای یکطرفه روبهرو هستیم. متاسفانه در مواردی هم که این حمایتهای دولتی و سوبسیدها پرداخت میشود تنها شامل آثار خاصی میشوند که اتفاقاً در آن سو بازار چندانی پیدا نمیکنند، برای مثال ما در ایران به واسطه جنگ هشتسالهای که
پشت سرگذاشتیم داستانها و رمانهای درخشان غیرسفارشی داریم که نوشته شدهاند و جنگ هم از آن مضامین جهانشمول است که در هر جایی از دنیا فهمیده میشود، اما وقتی پای سرمایهگذاری و حمایت برای انتشار این آثار به میان میآید سراغ خاطرهنویسی میرویم که مخاطبش محدود است. این در حالی است که کشوری مثل امارات که پیشینه فرهنگی چندانی ندارد طی سالهای اخیر با استفاده از همین سوبسیدها و حمایتها موفق شده است ناشران انگلیسی سرشناس را راضی کند که آثار ادبی این کشور را ترجمه و منتشر کنند، و برای همین هم وقتی نمایشگاه کتاب امارات برگزار میشود ما شاهد حضور پرتعداد ناشرانی هستیم که برای خرید کپیرایت و انتشار آثاری از نویسندگان این کشور حاضر میشوند.
نقش کارگزاران ادبی و آژانسها در اینجا چه میشود؟
در واقع در مورد ایران مساله اصلی راه یافتن نیست، بلکه تغییر ذهنیت مدیران ایرانی و البته تغییر ذهنیت عمومی جامعه جهانی است. شرایط سیاسی و روابط حاکم سبب شده است بخش زیادی از جهان از ایران و دستاوردهای فرهنگیاش بیخبر باشند و البته دستگاه تبلیغاتی هم هست که نسبت به ایران ذهنیت منفی را ترویج میکند و برای فائق آمدن همه اینها نیاز به حمایت دولتی و سرمایهگذاری وسیعتری است. جدای از اینها ناشر خارجی وقتی پای قرارداد برای انتشار یک اثر ایرانی به میان میآید در کنار ریسکهای بالای سرمایهگذاری روی یک اثر و نویسنده ناشناخته دغدغههای دیگری هم دارد، تحریمهای بانکی و مشکل نقل و انتقال پول و اینکه هیچ سوبسیدی هم در میان نیست همگی سلسلهعواملی هستند که کار را دشوار میکنند و به این ترتیب اثر نویسنده ایرانی در اولویت قرار نمیگیرد بلکه او ترجیح میدهد روی کتابی از یک نویسنده هندی، چینی یا ترک سرمایهگذاری کند و با این دردسرها مواجه نشود. اینکه بگوییم مشکل ما در ایران نداشتن کارگزاران و آژانسهای ادبی فعال است نادیده گرفتن صورت مساله است، جدای از
همه اینها مساله عدم توجه به کپیرایت هم این وسط مطرح است. بارها پیش آمده که با ناشر انگلیسی و آمریکایی سرشناسی وارد مذاکره میشویم و اولین سوال و خواسته آنها این است که ما پیگیر وضعیت کتابهایی از آنها باشیم که در ایران بدون رعایت کپیرایت و خبر دادن به آنها منتشر شدهاند و حتی ناشر ایرانی بدون توجه به قوانین این کتاب را در نمایشگاه بینالمللی همچون نمایشگاه فرانکفورت عرضه میکند. برخی از این ناشران هم ناشران دولتی هستند که چنین قوانین بینالمللی را نادیده میگیرند در چنین شرایطی باید گفت تا زمانی که وزارت ارشاد مصوبات و قوانینی وضع نکند که براساس آنها سیاستهای حمایتیاش را گسترش بدهد و از آثار ایرانی که میخواهند وارد بازارهای جهانی شوند حمایت کند بزرگترین کارگزاران ادبی و آژانسها هم نمیتوانند موجآفرینی کنند، ممکن است تککتابهایی به مدد شهرت نویسنده و داستان استخواندارشان وارد چرخه فروش بینالمللی بشوند اما این موفقیت انفرادی را نباید به پای راه یافتن اثار ایرانی به بازار جهانی گذاشت چون این حرکتی ادامهدار نیست.
دیدگاه تان را بنویسید