تاریخ انتشار:
چگونه ایران به بازیگری مهم در منطقه تبدیل شد؟
نردبان هستهای راه صعود در منطقه
کشورهایی که دارای جایگاه استراتژیک در جهان هستند و پتانسیلهای لازم را برای تبدیل شدن به قدرت جهانی یا قدرت منطقهای دارند اگر ابزار لازم این جهش یا پرواز را تهیه کنند یا اگر این ابزار به وسیله دیگران برای آنها فراهم شود و سیاست و کیاست به خرج دهند واقعاً میتوانند به قدرتی جهانی یا منطقهای تبدیل شوند.
کشورهایی که دارای جایگاه استراتژیک در جهان هستند و پتانسیلهای لازم را برای تبدیل شدن به قدرت جهانی یا قدرت منطقهای دارند اگر ابزار لازم این جهش یا پرواز را تهیه کنند یا اگر این ابزار به وسیله دیگران برای آنها فراهم شود و سیاست و کیاست به خرج دهند واقعاً میتوانند به قدرتی جهانی یا منطقهای تبدیل شوند. چین و ایران دو مثال برای ظهور یک قدرت جهانی و یک قدرت منطقهای هستند.
داستان قدرت منطقهای شدن ایران به سالهای 1950 برمیگردد. تحقیقی دانشگاهی برای وزارت امور خارجه آمریکا صورت گرفت که چه کشوری پتانسیل قدرت منطقهای شدن در خاورمیانه دارد؟ از میان پنج کشور منتخب یعنی عربستان، ترکیه، اسرائیل، مصر و ایران، کشور ما بیشترین امتیاز را به دست آورد. این سرآغاز سرمایهگذاری آمریکا روی ایران محسوب میشود که در دهه 1350 به اوج خود میرسد. در آن سالها، آمریکا به ایران پیشنهاد راهاندازی صنعت هستهای را میدهد و خود وظیفه آموزش دانشمندان و مهندسان ایرانی را بر عهده میگیرد. سه کشور غربی بریتانیا، فرانسه و آلمان، طراحی و احداث نیروگاهها و تامین سوخت مورد نیاز آنها را بین خود تقسیم کرده و در آستانه پیروزی انقلاب، 65 تا 85 درصد این تاسیسات را به پایان میرسانند. همکاری آمریکا با ایران فقط به صنعت هستهای ختم نشد بلکه در سایر زمینههای صنعت نظیر اتومبیلسازی و صنایع الکترونیک نیز گامهای مهمی برداشته شد به ترتیبی که در اوایل پیروزی انقلاب، چینیها صنایع ایران را پیشرفتهتر از صنایع چین میدانستند. الگوی پیشرفت صنعتی ایران همان الگویی بود که بعداً به صنعتی کردن کره جنوبی به وسیله آمریکا
اختصاص یافت و امروز کره جنوبی یکی از کشورهای نوظهور اقتصادی است و در آستانه ورود به جمع کشورهای توسعهیافته تلقی میشود. در آن سالها، حرف اول در سیاست خارجی منطقه خاورمیانه بهویژه در خلیج فارس توسط ایران زده میشد و این امر مورد حمایت آمریکا بود. پیروزی ایران در جبهه مقابله با تجاوزطلبیهای صدام حسین در اروندرود که منتهی به عقد عهدنامه مرز دولتی و حسن همجواری 1975 شد و پیروزی ایران در بازگرداندن حکومت به سلطان عمان، دو نمونه از جایگاه بالاتر ایران در خلیج فارس بود که عربستان هم کرنش میکرد و برخلاف امروز، ایران را متهم به دخالت در امور کشورهای عربی نمیکرد. بعد از پیروزی انقلاب و آغاز خصومت در روابط ایران و غرب، پروژه عظیم صنعتی کردن ایران به وسیله غرب تعطیل شد ولی ایران صنعت هستهای را با تکیه بر تواناییهای بومی به پیش برد و به دستاوردهای ارزشمندی نائل آمد. با شروع جنگ هشتساله صدام علیه ایران که طبیعتاً فرصتهای فراوانی را برای ایران از بین برد، برعکس، فرصتی طلایی برای عربستان و اسرائیل و به تدریج برای ترکیه فراهم آورد که هرکدام بهنوعی در خاورمیانه یکهتازی کنند. اگرچه بعد از جنگ عراق و واقعه
تروریستی 11 سپتامبر 2001 که منتهی به نبرد آمریکا با طالبان و صدام حسین و سرنگونی آنها شد، موقعیت ممتازی برای بازگشت ایران به منطقه خاورمیانه فراهم شد اما ادامه خصومت در روابط ایران و غرب و افزوده شدن پرونده جنجالی هستهای که اهرمهای تازهای به غرب و بهویژه آمریکای تندرو میداد، بازگشت قدرت ایران را به تعویق انداخت. در دوران دولت نهم و دهم به عوض آرام کردن هیجان ناشی از پرونده هستهای، رئیسجمهور وقت با موضعگیریهای نابجای خود به بالا بردن شعلههای آتش همت گمارد و پرونده هستهای را به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاد که حاصل آن محکومیت ایران طی شش قطعنامه لازمالاجرا در چارچوب فصل هفتم منشور بود. آنچه از قطعنامهها بیش از تحریمهای اقتصادی بر جایگاه ایران و سیاست خارجی کشورمان سایه افکنده بود، تحریمهای سیاسی بود که به توصیه ماده 41 منشور بر ایران تحمیل و موجب خشنودی دشمنان ایران چون اسرائیل و عربستان شد. ایران در آن دوره هشتساله نهتنها در سیاست خارجی بلکه در اقتصاد داخلی هم دچار ناکامیهای اساسی شد. به ترتیبی که طبق سند چشمانداز 20ساله قرار بود در فاصله 1384 تا 1404 به قدرت اول منطقهای تبدیل شود
در حالی که در سال 1384 که قدرت چهارم منطقه بود در سال 1388 تبدیل به قدرت نهم و در سال 1392 به قدرت سیزدهم یا چهاردهم منطقه افول کرد. آن وضعیت سیاسی و این وضعیت اقتصادی آنچنان دست و پای ایران را در سیاست خارجی بست که کشورمان موقعیت حضور در منطقه را پیدا نکرد. به این ترتیب اولین مانعی که باید در سیاست خارجی ایران برداشته میشد تحریمهای سیاسی بودند که با لغو قطعنامههای ششگانه شورای امنیت سازمان ملل متحد امکانپذیر میشد. توافق هستهای به همت سیاست خارجی مبتنی بر تشنجزدایی و همکاری سازنده با همه جهان، فضا را برای برداشتن تحریمهای سیاسی فراهم کرد. تحریمهای سیاسی که در موارد کشورهای مشابه سالها طول کشیده تا زدوده شوند، در مورد کشور ما با یک توافق بینالمللی، به سرعت برداشته شدند و یک قطعنامه مقدس در شورای امنیت به شماره 2231، خط بطلان بر همه قطعنامههای پیشین کشید و به شرط همکاری و اعتمادسازی ایران، تمامی تحریمهای سیاسی و اقتصادی 37 سال گذشته را به حالت تعلیق درآورد. این چنین بود که انرژی و پتانسیل ایران بعد از سالها آزاد و ایران با اعتماد به نفس وارد منطقه خاورمیانه شد. اما یکی از حمایتهای غیبی که به
کمک ایران آمد، تغییر استراتژی جهانی آمریکا برای خروج از خاورمیانه و عزیمت به خاور دور بود که خشم اسرائیل، عربستان و ترکیه در منطقه و روسیه و چین در نقاط دورتر را برانگیخت. تنها کشوری که از این تغییر استراتژی سود میبرد و در اهداف سیاست خارجیاش نهفته بود، ایران محسوب میشد. شاید علت اصلی اینکه آقای اوباما با نوشتن نامه به رهبری ایران در سال 1390، اعلام آمادگی برای کنار آمدن با غنیسازی ایران کرد تا در صورت خروج از خاورمیانه تلاطمی بهوجود نیاید، همین دلیل باشد. همکاری و حمایت آمریکای اوباما برخلاف آمریکای جورج بوش در مراحل مختلف مذاکرات هستهای نیز پشتوانه دیگری بر این مدعاست.
با فضای جدیدی که در سیاست خارجی، در اقتصاد و صنعت بهوجود آمده است، سیاست خارجی اکنون میتواند بدون مشکل، عرصه فعالیت ایران قرار گیرد و اولویتهای منطقهای و جهانی به اجرا درآیند. بیشک تحکیم روابط ایران با اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد بایستی در اولویت باشد تا از طریق همکاری مشترک، اعتماد این اعضا جلب شده و مدت زمان اعتمادسازی در توافق هستهای کاهش یافته و از محدودیتهای ایران کسر شود. همکاری مشترک و احترام متقابل میان ایران و اعضای دائم شورای امنیت نتایج دیگری هم دارد که در جای خود بسیار مهم محسوب میشوند. یقیناً تکنولوژیهای پیشرفته در جهان صنعتی ابتدا در اختیار آمریکا و سپس اروپاییها و ژاپن است. در برخی از رشتهها روسیه و چین هم میتوانند تکنولوژیهایی برای عرضه داشته باشند. به هرحال ایران برای بازسازی صنایع خود نیازمند تکنولوژیهای دست اول است تا بتواند در زمان، صرفهجویی کند و زودتر خود را به سطح جهانی برساند. در بخش سرمایهگذاری هم به ترتیب آمریکا، اروپا و سپس چین قرار دارند و ایران برای بازسازی اقتصاد و صنعت خود نزدیک به هزار میلیارد دلار تزریق سرمایه در بخش نفتوگاز، پتروشیمی، صنایع
خدماتی، صنایع سنگین، صنایع کشاورزی و دیگر موارد لازم دارد که تامین چنین حجم عظیمی از پول فقط یکبار در دوره دولت نهم و دهم رخ داد که ایران با فروش نفت 140دلاری در هر بشکه توانست 720 میلیارد دلار فراهم کند ولیکن در اثر سوءمدیریت و فساد مالی، همه این پول عظیم دود شده به هوا رفت. بنابراین ایران چشم بهراه سرمایهگذاری خارجی است تا بتواند طی 10 تا 15 سال صنایع نوین را جایگزین صنایع فرسوده و قدیمی کند. در سیاست منطقهای و بهویژه در خاورمیانه پرآشوب، ایران نیازمند هماهنگیهای اولیه با قدرتهای جهانی است تا صلح و ثبات را در خاورمیانه مستقر سازد. در حال حاضر قدرتهای منطقهای هر کدام بر اساس منافع خود، خاورمیانه را به آشوب کشیدهاند و هرج و مرج عجیبی خاورمیانه را فرا گرفته است. سامان یافتن این وضع به وسیله یک قدرت منطقهای با هماهنگی قدرتهای جهانی مقدور است. چنانچه قدرتهای جهانی در هماهنگی قرار نداشته باشند، توان این را دارند که در استقرار هر نظم منطقهای اخلال ایجاد کنند و قدرت منطقهای ایران هم نمیتواند کاری از پیش ببرد.
دیدگاه تان را بنویسید