تاریخ انتشار:
بررسی ابعاد احیای حساب ذخیره ارزی در گفتوگو با حمیدرضا برادرانشرکا
معجزهای در کار نیست
به گفته حمیدرضا برادرانشرکا این حکایت ما در عرصه اقتصاد جهانی است. این استاد اقتصاد که از اعضای هیاتامنای حساب ذخیره ارزی بوده است میگوید مساله ما الان اصلاً این نیست که حساب ذخیره ارزی را احیا کنیم یا صندوق توسعه ملی را نگه داریم یا هر دو را با هم! چون تفاوتی در کارکرد این دو وجود ندارد. به گفته برادرانشرکا مساله این است که ما نمیتوانیم یک تصمیم جدی برای آینده خود بگیریم.
در یک مسابقه دو ماراتن همه رقبا در حال دویدن هستند و ما هنوز در فکر این هستیم که چه کفشی مناسبتر است. به گفته حمیدرضا برادرانشرکا این حکایت ما در عرصه اقتصاد جهانی است. این استاد اقتصاد که از اعضای هیاتامنای حساب ذخیره ارزی بوده است میگوید مساله ما الان اصلاً این نیست که حساب ذخیره ارزی را احیا کنیم یا صندوق توسعه ملی را نگه داریم یا هر دو را با هم! چون تفاوتی در کارکرد این دو وجود ندارد. به گفته برادرانشرکا مساله این است که ما نمیتوانیم یک تصمیم جدی برای آینده خود بگیریم. شرکا که سالها در حساب ذخیره ارزی فعال بود میگوید اگر ما واقعاً برای ذخیره پول نفت برای آیندگان جدی هستیم، چرا بر سر شکل صندوق چانهزنی میکنیم؟ وی میگوید این آزمون و خطاها تنها فرصتسوزی است. ما فکر میکنیم تغییر نهادها معجزه میکند. اما اینگونه نیست. چون چه ضمانتی داریم که باز به فکر تغییر نباشیم. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسعه مساله احیای حساب ذخیره ارزی را مطرح کرده است. ما یکبار دیگر هم حساب ذخیره ارزی را داشتهایم. با مروری بر تجربه پیشین، این حساب چه کارکردی داشت؟
پیشنهاد ایجاد حساب ذخیره ارزی از دل برنامه سوم توسعه بیرون آمد. این پیشنهاد بر اساس تجربه موفق کشورهایی بود که پول نفت خود را در صندوق یا حسابی ذخیره میکردند. فلسفه وجودی حساب ذخیره ارزی این بود که دولتها تمام درآمد نفتی را مصرف نکنند و بخشی از آن را در حسابی برای آیندگان ذخیره کنند. چون تا پیش از ایجاد این حساب، تمام درآمد نفتی کشور صرف بودجه دولت میشد. هیاتامنای این صندوق تلاش میکرد با نظارت بر عملکرد این حساب، منابع این صندوق در جایی هزینه شود که قانون مقرر کرده است. من نمیگویم هیچ نقدی بر عملکرد این حساب وارد نبود یا نقصی مشاهده نمیشد. قطعاً حساب ذخیره ارزی ایراداتی داشت اما در ماهیت کلان قضیه تلاش میشد منابع این حساب صرف اموری شود که در قانون مربوطه اشاره شده بود. نحوه هزینهکرد این حساب مرتباً کنترل میشد. ما مرتب از بانک مرکزی در مورد چگونگی صرف منابع، مانده و چگونگی برگشت این منابع گزارش میگرفتیم. در آن زمان سعی شده بود گزارشهای منظمی از چگونگی اداره حساب منتشر شود. در مجموع میتوان گفت حساب ذخیره ارزی تجربه موفقی بود. ما این حساب را با حدود 15 میلیارد دلار موجودی به دولت نهم تحویل دادیم
و امیدوار بودیم به منابع این حساب در دولتهای بعد افزوده شود. اما در دولت نهم این حساب به صندوق توسعه ملی تبدیل شد.
اگر ما واقعاً برای ذخیره پول نفت خود برای استفاده آیندگانمان جدی هستیم، چرا بر سر شکل صندوق چانهزنی میکنیم؟ ما باید شیوه کارمان را تغییر دهیم. به خصوص اکنون که برنامه ششم توسعه هم در حال تصویب و بررسی است.
چه شد که حساب ذخیره ارزی به صندوق توسعه ملی تبدیل شد؟ آیا دولت از کارکرد این حساب راضی نبود یا کارکرد دیگری از حساب طلب میکردند که ایجاد صندوق توسعه ملی به آن پاسخ میداد؟
من نمیدانم چرا در دولت نهم حساب ذخیره ارزی منحل و به جای آن صندوق توسعه ملی ایجاد شد. اما میتوانم بگویم روش کار حساب ذخیره ارزی، روش مطلوبی بود و به نظر نمیآمد ما نیازمند صندوق باشیم. دلایل برای چنین اقدامی را نمیدانم. اما حدس میزنم حاکمیت خواسته به این ترتیب بگوید ما منابع را به صندوقی منتقل میکنیم که در جهت توسعه ملی به کار گرفته شود.
مگر در حساب ذخیره ارزی منابع در جهت دیگری به کار گرفته میشد؟ چه تفاوتهایی میان این دو وجود داشت؟
تا جایی که من خاطرم هست در حساب ذخیره ارزی هم بنا بود به همین ترتیب عمل شود. منابع نفتی وارد حساب ذخیره ارزی میشد و در آنجا با مجوز مجلس صرف امور عمرانی و پروژههای توسعهای کشور میشد. همان هدفی که در صندوق توسعه ملی دنبال میشد. ببینید باید بگویم که این دو در عمل تفاوتی با همدیگر نداشتند. تنها تفاوت شاید این بود که در حساب ذخیره ارزی دولت بخشی از پول نفت را صرف بودجه میکرد و مازاد آن را به حساب ذخیره ارزی میریخت. اما در صندوق توسعه ملی مقرر شد دولت سالانه درصد مشخصی یعنی 20 درصد از پول نفت را به صندوق بریزد و سالانه رقمی هم به این میزان اضافه کند. احتمالاً زمانی که دولت به کارکرد حساب ذخیره ارزی پایبند نبود و همه منابع را صرف امور جاری میکرد و پولی را پسانداز نمیکرد، پیشنهاد صندوق توسعه ملی داده شد. تاکید میکنم که این دو تفاوت چندانی با همدیگر نداشتند و احتمالاً تفاوت این دو همین درصد مشخص صندوق و درصد نامشخص حساب بوده است. حالا باز نمایندگان مجلس به این نتیجه رسیدهاند که حساب را احیا کنند و به فلسفه قبلی بازگردند که دولت همه مازاد درآمدهای نفتی را به حساب ذخیره ارزی بریزد.
پس مساله کارکرد یا موفق نبودن حساب ذخیره ارزی نیست.
در خصوص عملکرد حساب ذخیره ارزی گزارشهای منظمی منتشر میشد اما در خصوص صندوق توسعه ملی اگر گزارشهایی تاکنون انتشاریافته من ملاحظه نکردهام. باید گزارشهای صندوق بررسی شود که عملکرد این صندوق چگونه بوده و آیا توانسته به اهداف خود برسد یا نه. باید گزارشی باشد که نشان دهد این صندوق از زمان تاسیس تاکنون چه میزان منابع مالی داشته و این میزان چگونه صرف شده است. البته گزارشهای منظمی انتشار نمییابد یا حداقل من مطلع نیستم و این انتقادی است که به عملکرد صندوق وارد است. اطلاعرسانی جزو وظایف همه دولتهاست و مردم باید در جریان همه امور قرار بگیرند و بدانند که این صندوق در این سالها چه میزان ذخیره داشته و این منابع در کجا هزینه شده است. ما نیازمند گزارشهایی شفاف و دقیق هستیم.
ما مدام در حال هزینه کردنیم. منابع این طرحهای بیشمار را هم یا از پول نفت میدهیم، یا مالیات یا اوراق بدهی و مشارکت. اما این هنر نیست که ما دولت و نسلهای آینده را بدهکار کنیم که طرحهای رفاهی اجرا کنیم. حالا در میان این همه، دغدغه ما این شده که کدام حساب را نگه داریم. دغدغه این نیست. ما باید رویهمان را اصلاح کنیم.
حال با توجه به مروری بر عملکرد این دو و آنچه حاصل شده، به نظر شما کدامیک موفقتر بودهاند یا اینکه آیا باید یکی را نگه داریم و دیگری را منحل کنیم یا اینکه هر دو را با هم داشته باشیم؟
من در سوال قبل گفتم تفاوتی میان این دو نمیبینم که بخواهم بگویم کدام بهتر و کدام بدتر است. به نظر من مساله ما اصلاً این نیست که صندوق را نگه داریم یا حساب ذخیره ارزی را احیا کنیم. مساله این است که برنامه ما چیست؟ اگر ما واقعاً برای ذخیره پول نفت خود برای استفاده آیندگانمان جدی هستیم، چرا بر سر شکل صندوق چانهزنی میکنیم؟ ما باید شیوه کارمان را تغییر دهیم. به خصوص اکنون که برنامه ششم توسعه هم در حال تصویب و بررسی است. بیایید تجربه نروژ را بررسی کنید. نروژ کشوری است که بهترین تجربه را در خصوص ذخیره درآمدهای نفتی خود داشته است. نروژ در همه این سالها همه درآمدهای نفتی خود را در حسابی پسانداز کرده و آن را در امور مختلف سرمایهگذاری کرده است. دولت میتواند سالانه تنها بخشی از سود حاصل از این حساب را صرف امور خود کند. یعنی منابع نفتی و موجودی حساب پابرجاست و دولت میتواند تنها بخشی از سود این حساب را صرف بودجه خود کند. از طرف دیگر یک سیستم کنترلی بسیار قوی بر این حساب نظارت میکند تا این منابع خارج از قانون هزینه نشود. صندوق نروژ با چنین سیستم و شکل نظارتی یکی از موفقترین صندوقهای حساب ذخیره ارزی جهان است.
حالا ما هنوز چانهزنی میکنیم که حساب ذخیره ارزی را احیا کنیم یا صندوق توسعه ملی را نگه داریم! اصلاً مساله این نیست. مساله اصلی این است که ما به این فکر برسیم که دولتها نمیتوانند کل درآمد نفت را صرف امور جاری خود کنند. مساله این است که ما ببینیم مبنای فلسفی تشکیل این صندوقها چیست؟ اگر واقعاً ما به فکر نسل آینده هستیم و میخواهیم به صورت جدی بخشی از درآمد نفتمان را پسانداز کنیم باید تجربه نروژ را به خدمت بگیریم و آن را در کشورمان عیناً انجام دهیم و مانند اکثر کشورهای دنیا، درآمدهای دولت باید از محل مالیات حاصل شود. نه آنکه نفت مبنای هزینه کشور باشد و بعد مدام شکل صندوق را تغییر دهیم و مدام در پی این باشیم که صندوق بهتر است یا حساب ذخیره ارزی. مساله اصلاً این نیست. مساله این است که دولت باید یکبار برای همیشه تصمیم بگیرد که مالیات را مبنای درآمد خود کند. این درآمد کفاف هزینهها را نمیدهد؟ در این صورت دولت بیش از این هزینه نکند. دولت حجم خود را باید کوچک کند. من بارها گفتهام و میخواهم اینجا هم تاکید کنم این سیستمی که دولت دارد پیش میبرد به حدی میرسد که اگر همه درآمد نفت و مالیات را هم هزینه کنیم، باز
هم تکافوی هزینهها را نخواهد کرد و ما به یک بنبست بزرگ میرسیم. از همین الان باید آیندهنگری کنیم و در یک برنامه بلند 20ساله ببینیم درآمدها و هزینههای دولت چقدر است؟ بعد برنامهریزی کنیم که این هزینهها را چگونه کاهش دهیم و چگونه آن را تامین کنیم که بتوانیم منابعی را هم پسانداز کنیم. همه دولتها در همه جای جهان تمایل به هزینه دارند. چون وقتی دولتها هزینه میکنند، وقتی پروژه افتتاح میکنند و فعالیتهای رفاهی انجام میدهند محبوبیت خود را بالا میبرند. اما ما باید فکر کنیم که چقدر قرار است هزینه کنیم. چطور است که ما در زندگی شخصی روی هزینه و درآمد و پسانداز آینده خانواده خود حساسیت داریم اما در زندگی اجتماعی دولتها نباید به این فکر باشند. ما همه میدانیم که نیازها نامحدود و منابع محدود است. علم اقتصاد، علم ایجاد تعادل میان این نیازها و منابع است. ما مدام در حال هزینه کردنیم. منابع این طرحهای بیشمار را هم یا از پول نفت میدهیم، یا مالیات یا اوراق بدهی و مشارکت. اما این هنر نیست که ما دولت و نسلهای آینده را بدهکار کنیم که طرحهای رفاهی اجرا کنیم. حالا در میان این همه، دغدغه ما این شده که کدام حساب را
نگه داریم. دغدغه این نیست. ما باید رویهمان را اصلاح کنیم.
ما دو بار برای داشتن صندوقی که پول نفت را در آن ذخیره کنیم تلاش کردهایم. اما به نظر شما چقدر موفق بودهایم؟
حساب ذخیره ارزی در دولت اصلاحات به میزان زیادی موفق بود. دفاع من از عملکرد این حساب به آن دلیل نیست که خودم مسوولیتی در این زمینه داشتم. شهادت افراد منصفی که عملکرد و اطلاعات این صندوق را دیدهاند و نقد کردهاند، گواه موفقیت صندوق است. اما در دولت نهم و دهم حساب ذخیره بهصورت جدی پیگیری نشد. احتمالاً همین مساله سبب شد مجلسیها به صرافت ایجاد صندوقی با نام صندوق توسعه ملی بیفتند که دولت آن را جدی بگیرد و دولت را موظف کردند که سالانه درصدی از پول نفت را به این صندوق واریز کند. تا بتوانند بخشی از درآمد نفت را در جایی و دور از دسترس دولت نگه دارند. در مورد میزان موفقیت این صندوق نمیتوانم اظهارنظری کنم، چون هیچ گزارشی در این خصوص مطالعه نکردهام. اما باز هم تاکید میکنم به جای تمرکز بر تفاوتها و برتریهای این دو بهتر است به اصل مساله توجه کنیم. در برنامه چهارم پیشبینی شده بود فقط بخشی از درآمد نفت باید صرف عمران و توسعه شود و وابستگی بودجه جاری تا پایان برنامه چهارم به نفت باید به صفر برسد. برنامه چهارم تمام شد، برنامه پنجم هم به پایان رسید. ما در آستانه تصویب برنامه ششم هستیم اما هنوز حتی به چنین هدفی نزدیک
هم نشدهایم. اما کاش دو مطلب در برنامه ششم بهصورت جدی دنبال شود؛ اول اینکه فقط بخش کوچکی از درآمد نفت در بودجه هزینه شود و آن میزانی که هزینه میشود صرفاً بودجه عمرانی باشد. دوم اینکه یک هیات نظارت جدی و فراگیر چگونگی عملکرد صندوق و درآمد نفتی را بررسی کنند.
کاش دو مطلب در برنامه ششم بهصورت جدی دنبال شود؛ اول اینکه فقط بخش کوچکی از درآمد نفت در بودجه هزینه شود و آن میزانی که هزینه میشود صرفاً بودجه عمرانی باشد. دوم اینکه یک هیات نظارت جدی و فراگیر چگونگی عملکرد صندوق و درآمد نفتی رابررسی کنند.
اما راهکاری که الان به ذهن مجلس رسیده احیای حساب ذخیره ارزی و باقی ماندن صندوق توسعه ملی است. الان وجود هر دو اینها با هم میتواند در رسیدن به چنین هدفی موثر باشد؟
واقعاً وجود دو صندوق با کارکرد نسبتاً یکسان هیچ ضرورتی ندارد. ما میتوانیم تنها حساب ذخیره ارزی را داشته باشیم و به روال گذشته مازاد درآمد نفت را به حساب ذخیره بریزیم و بخشی از این درآمد را صرف پروژههای ملی و توسعهای کنیم و مابقی آن مثلاً صرف خرید سهام در بازارهای جهانی شود. یعنی باید کاری کنیم که زایشی در این منابع ایجاد شود. به نظر من یک حساب ذخیره ارزی کفایت میکند اما مهم این است که اگر هیاتامنا و نظارتی بر این حساب منصوب کردیم این هیات بهصورت جدی نگهبان این حساب برای نسل آتی باشند. ببینید مادامی که ما این قضایا را بهصورت جدی دنبال نکنیم، تشکیل یک شورا یا یک نهاد معجزه نمیکند. این تنها سرگرم کردن خودمان است. حل مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و به طور کلی توسعهای کشور نیازمند یک اراده آهنین است. مادامی که این جدیت و اراده در مورد توسعه کشور به وجود نیامده، ما فقط خودمان را سرگرم کردهایم. شما تاریخ 50 سال اخیر جهان را مطالعه کنید. کشورهایی که موفق شدهاند دو ویژگی عمده داشتهاند؛ دولتهای توسعهخواه و مردم توسعهخواه. مردم و دولتی که آیندهنگر هستند. مردم و دولتی که میدانند هر تصمیمی که امروز
بگیرند آثار آن را در آینده خواهند دید. یکبار همه با هم تصمیم بگیریم که ما پتانسیل توسعهیافتگی را در کشورمان داریم و آنچه نداریم اراده جدی است. آنچه نداریم مدیریت صحیح است. برنامهریزی دقیق است، هدفگذاری درست و منطقی است. اگر اینها را انجام دهیم مشکل و مساله صندوق و حساب هم حل میشود.
این رفت و برگشت میان صندوق توسعه ملی و حساب ذخیره ارزی چیز تازهای نیست و ما به کرات چنین آزمون و خطاهایی در موارد دیگر هم داشتهایم. اما به نظر شما این آزمون و خطا چه هزینهای دارد؟
ما داریم فرصتها را از دست میدهیم. جهان در یک مرحله تاریخی قرار دارد که سرعت حرف اول را میزند. ما در گذشته اگر راه نمیرفتیم عقب میماندیم، الان اگر ندویم عقب میمانیم. ما باید سرعتمان را بالا ببریم. ما در یک مسابقه هستیم که حریفان ما در حال دویدن هستند و ما در این فکریم که چگونه بدویم و چه کفشی بپوشیم. بازارهای دنیا را ببینید. اگر دیر بجنبیم هرروز یک بازار مهم را از دست میدهیم اما هنوز ما لنگانلنگان پیش میرویم. این رویه فرصتهای ما را از بین میبرد. قطعاً این تغییرات مکرر بیثباتی ایجاد میکند. ما مساله مهمی با عنوان تثبیت مسائل اقتصاد کلان داریم. قطعاً هر مسالهای که این ثبات را از بین ببرد، هزینهآور است. ما تشکیلاتی را ایجاد کردیم به نام حساب ذخیره ارزی و تجربیات خوبی کسب کردیم، زمانی که قرار بود به نتیجه برسیم و این تشکیلات ثمر بدهد، آن را منحل کردیم و تشکیلات جدیدی ایجاد کردیم. این اقدامات به معنای بازگشت به نقطه صفر است. رفتن به نقطه صفر قطعاً هزینهآور است. چطور است که ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم که حسابی را در کشورمان ایجاد کنیم و این حساب برای 100 سال پایدار باشد؟ بیایید یکبار برای همیشه یک
حسابی را وضع کنیم و بر اساس قانون بگوییم امکان انحلال آن وجود ندارد. ما خیال میکنیم تغییر قوانین و مقررات معجزه میکند و برای همین مدام قوانین جدید وضع میکنیم. اما مساله ایراد قانونی نیست. مساله نبود قانون نیست. مساله تغییر مکرر آن است. مساله رفت و برگشتهای مکرر به ما به نقطه صفر است. مساله آزمون و خطاست. ما مدام فکر میکنیم آنچه به ذهن ما رسیده به ذهن گذشتگان ما نمیرسیده. نه، اینطور نیست. دولتهای قبل هم تجربه لازم را داشتهاند. ما تنها در مواردی باید به تغییر قوانین و مقررات تن بدهیم که شرایط روز کاملاً عوض شده و شرایط جدید ایجاد شده. اما سوال من الان این است که چه شرایطی تغییر کرده بود که ما حساب ذخیره ارزی را منحل کردیم. الان چه تغییری ایجاد شده که خواستار بازگشت آن شدهایم؟ بعد از حدود 10 سال مجدداً داریم به همان حساب برمیگردیم پس نه ضرورتی بود که آن زمان حساب را منحل کنند و نه الان شرایط جدیدی ایجاد شده که بخواهیم تغییر مجددی ایجاد کنیم. اصلاً چه ضمانتی وجود دارد که چند سال بعد مجدداً فکر نکنیم که احیای حساب ذخیره ارزی هم کار درستی نبوده؟ کمی فکر کنیم. کمی جدی باشیم و به جای این همه تغییرات،
فکر کنیم چگونه باید کار را به درستی پیش ببریم که درآمد نفت که یک ثروت بینالنسلی است برای آیندگان هم ذخیره شود.
دیدگاه تان را بنویسید