تاریخ انتشار:
مفهوم خط فقر در ایران و یافتههای پژوهشی مرتبط با آن در گفتوگو با خلیل حیدری
افزایش ۲۴درصدی فقرای ایران
موفقیت سیاستهای فقرزدایی منوط به هماهنگی در بهبود سه معیار است؛ اول سیاستهای افزایش درآمد خانوارها، دوم گسترش فراگیر سیاستهای تامین اجتماعی و سوم جبران درآمد خانوارهای محدودی که در شرایط استحقاق قرار دارند.
پژوهشکده مرکز آمار اخیراً در گزارشی با بررسی موضوعی با عنوان برآورد خط فقر و شاخصهای نابرابری در ایران، خط فقر را طی سالهای 83 تا 92 مورد بررسی قرار داده است. به عنوان اولین سوال بفرمایید خط فقر در علم اقتصاد چه تعریفی دارد و چرا سیاستگذار به آن محتاج است؟
در ادبیات مرتبط؛ فقر، محرومیت از رفاه تعریف شده است. از این رو خط فقر عبارت است از میزان مخارجی که یک فرد در یک زمان و مکان معین برای دسترسی به یک سطح حداقلی از رفاه متحمل میشود (مارتین راولیون، 1998). افرادی که به این سطح حداقلی دسترسی ندارند به عنوان افراد فقیر شناخته میشوند. مساله مهم در تعیین این خط، راهکارهای برآورد سطح حداقل رفاه و میزان مخارجی است که برای دستیابی به این سطح مورد نیاز است. از این رو نقطه آغاز اختلاف میان پژوهشگران اینجاست که با توجه به روشهای متفاوتی که جهت تعیین سطح حداقل رفاه و مخارج لازم برای دستیابی به آن اتخاذ میشود رویکردهای متفاوتی در تعیین خط فقر و به تبع آن برآورد خط فقرهای متفاوت شایع است.
در اقتصاد، رفاه بر حسب مطلوبیت مشخص میشود و تابع مطلوبیت بر اساس مصرف کالاها و خدمات تعریف میشود. در واقع این تابع مطلوبیت، ترجیحات افراد را نسبت به سبدهای مختلف کالاها و خدمات مشخص میکند. با توجه به این مطلب در تعاریف مربوط به فقر، فقیر به کسی اطلاق میشود که درآمد یا مصرف وی برای تامین حداقل نیازهای اساسی کفایت نکند. خط فقر نیز بر اساس کفایت توانایی مالی در به دست آوردن حداقل استاندارد زندگی تعیین میشود. هر فردی که درآمدش (هزینههایش) کمتر از خط فقر باشد به عنوان فرد فقیر شناخته میشود. خط فقر نیز برحسب مفهومی که از فقر در ذهن داریم به روشهای مختلف قابل اندازهگیری است: فقر نسبی، فقر مطلق و فقر ذهنی. برای هر یک از مفاهیم سهگانه فقر روشهای متعددی برای اندازهگیری فقر وجود دارد. بنابراین ملاحظه میشود که بسته به مفهوم فقر و نحوه محاسبه خط فقر خصوصیات اجتماعی و اقتصادی خانوارهای فقیر تعیین میشود. به عبارت صحیحتر روش محاسبه خط فقر نقش کلیدی در تعیین و شناسایی فقیرها و حمایت از آنها دارد. در سالهای اخیر اظهارنظرهای متعددی راجع به درصد خانوارهای فقیر شده است به طوری که بعضی از محققان درصد خانوارهای
فقیر را از 20 درصد تا بالای 50 درصد تخمین زدهاند. علت این مغایرت چیزی جز تفاوت در مفهوم مورد استفاده فقر نیست. با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که یک تعریف واحد از خط فقر نداریم و هر پژوهشگری بنابر اهدافی که در مطالعه خود دنبال میکند یکی از تعاریف را انتخاب و بر اساس آن محاسبات خود را انجام میدهد. به همین ترتیب سیاستگذار هم ابتدا باید هدف خود را مشخص کند تا بر مبنای آن بتوان تعریف مناسب را ارائه کرد.
در گزارشی که اخیراً منتشر شده اعلام کردهاید شکاف طبقاتی خلاف تصور موجود، کاهش یافته است. در این باره به چه یافتههای آماری دست پیدا کردهاید؟
سوال شما یک نکته اصلاحی نیاز دارد بر این مبنا که در مطالعه مذکور شکاف طبقاتی مدنظر نبوده بلکه موضوع صرفاً نابرابری درآمدی است. تفاوت در این است که شکاف طبقاتی مفهومی فراتر از نابرابری درآمدی دارد و ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در برمیگیرد. اما نابرابری درآمدی همانطور که اشاره فرمودید کاهش داشته است که به ظاهر با شاخصهای فضای کلان کشور همسویی ندارد. اولین احتمال که به ذهن هر پژوهشگری میرسد وجود ایراد در دادههای مرکز آمار است. صرفنظر از این نکته با توجه به مرجع رسمی بودن مرکز آمار اینجانب صلاحیت اظهارنظر درباره آن را ندارم. اما توجه به این نکته ضروری است که در اقتصاد کشور اتفاقی که افتاده حدود 450 هزار میلیارد ریال (45 هزار میلیارد تومان) به صورت سرانه میان خانوارهای شهری و روستایی توزیع شده و میشود؛ به عبارت دیگر به هر نفر 455 هزار ریال (45 هزار و 500 تومان) پرداخت میشود که در یک خانوار چهارنفره یک میلیون و 820 هزار ریال (182 هزار تومان) میشود و برای خانواری که درآمد یک میلیون تومانی دارد نزدیک به 18 درصد است. سوال اینجاست آیا نباید انتظار داشت که این جبران خانوار از محلی مانند درآمد نفت که
به صورت عاملی برونزاست میتواند یک شاخص نابرابری درآمدی را بهبود ببخشد در حالی که سایر شاخصها وضعیت مطلوب را نشان نمیدهند.
خط فقر در نقاط شهری و روستایی چقدر به دست آمده، نتایج مطالعات شما چه وضعیتی از فقر را در کشور نشان میدهد؟
بر اساس آخرین مطالعه خط فقر سرانه / سالانه شهری در سال 83 حدود 4578 هزار ریال (457 هزار و 800 تومان) بوده در حالی که در سال 92 به 30241 هزار ریال (سه میلیون و 24 هزار و صد تومان) افزایش یافته است. در حقیقت این آمار نشان میدهد در سال 92 خط فقر مطلق برای هر نفر ماهانه 252 هزار تومان بوده و برای یک خانواده چهارنفره حدود یک میلیون تومان بوده است. این رقم خط فقر مطلق را نشان میدهد که یک خانواده از حداقل امکانات در حد اینکه غذایی در طول روز استفاده کرده و دارای سرپناه باشد، باید چنین درآمدی به طور میانگین در سطح کشور داشته باشد. این بررسیها نشان میدهد تامین 2300 کالری برای هر یک از افراد خانوار در سال منجر به افزایش هفتبرابری در فاصله زمانی ۱۰ سال شده است. این افزایش به نسبت کمتری در خط فقر غیرغذایی سرانه /سالانه در فاصله زمانی سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۲ بوده است. خط فقر غیرغذایی سرانه /سالانه در فاصله زمانی ۱۰ سال مذکور شش برابر شده است. در مجموع خط فقر غذایی و غیرغذایی سرانه بر حسب سال و ماه نیز روندی افزایشی داشته است و در فاصله زمانی ۱۳۸۳ تا 1392 کمی بیش از 5 /6 برابر شده است.
بر اساس خط فقر برآوردی در این مطالعه درصد افراد فقیر در جامعه شهری از 13 درصد در سال 1383 به حدود 24 درصد در سال 139۲ افزایش یافته است. همچنین روند کلی شدت فقر در دوره ۱۰ساله مورد بررسی بر اساس شاخص SST روندی صعودی داشته است. شاخص SST معیار مناسبی برای سنجش شدت فقر محسوب میشود. این شاخص شدت فقر را با در نظر گرفتن تعداد فقرا، عمق فقر و نابرابری بین فقرا اندازهگیری میکند و به ما اجازه میدهد فقر را از سه جنبه بررسی کنیم: اینکه آیا تعداد فقرا زیاد است؟ آیا فقیرها فقیرتر شدهاند؟ و اینکه آیا توزیع نابرابری در میان فقرا بیشتر است؟
در مناطق روستایی ایران خط فقر سرانه /سالانه در سال 83 حدود 2460 هزار ریال (246 هزار تومان) بوده که در سال 92 به 19929 هزار ریال (یک میلیون و 992 هزار و 900 تومان) افزایش داشته است. به عبارت دیگر تامین 2300 کالری برای هر یک از افراد خانوار روستایی در سال منجر به افزایش هشتبرابری مخارج در فاصله زمانی ۱۰ سال شده است. این افزایش در خط فقر غیرغذایی سرانه /سالانه در فاصله زمانی سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۲ نیز مشاهده میشود. به طوری که خط فقر غیرغذایی سرانه /سالانه در فاصله زمانی ۱۰ سال مذکور حدود هشت برابر شده است. در مجموع خط فقر غذایی و غیرغذایی سرانه در جوامع روستایی نیز بر حسب سال و ماه نیز روندی افزایشی داشته است. بر اساس این برآوردهای خط فقر در جوامع روستایی درصد فقرا از حدود 10 درصد در سال 1383 به حدود 21 درصد در سال 1392 افزایش یافته است. همچنین شاخص فقر SST (شدت فقر) نیز نشان میدهد روند کلی شدت فقر در دوره 10ساله مورد بررسی روندی صعودی داشته است.
درباره رقم خط فقر نسبی و مطلق ارقام گوناگونی تا به حال اعلام شده است تا جایی که برخی کارشناسان عنوان میکنند نزدیک به هزار رقم برآورد شده است. دلیل این همه ارقام رنگارنگ چیست و سیاستگذار باید کدام رقم را برای ملاک تصمیمگیری خود انتخاب کند؟
همانطور که گفته شد خط فقر برحسب مفهومی که از فقر در ذهن داریم به روشهای مختلف قابل اندازهگیری است: فقر نسبی، فقر مطلق و فقر ذهنی. برای هر یک از مفاهیم سهگانه فقر روشهای متعددی برای اندازهگیری فقر وجود دارد. برای مثال در جوامع شهری و روستایی در سال 92 خط فقر مطلق برابر 30241 هزار ریال (سه میلیون و 24 هزار و صد تومان) و 19929 هزار ریال (یک میلیون و 992 هزار و 900 تومان) بوده در حالی که بر اساس یک معیار نسبی از مفهوم فقر با عنوان معکوس ضریب انگل خط فقر شهری و روستایی در سال 92 برابر 85748 هزار ریال (هشت میلیون و 574 هزار و 800 تومان) و 47617 هزار ریال (چهار میلیون و 761 هزار و 700 تومان) در سال برآورد شده که به ترتیب حدود سه و دو برابر خط فقر مطلق است. علت این مغایرت چیزی جز تفاوت در مفهوم مورد استفاده فقر نیست. بنابراین میتوان گفت یک تعریف واحد از خط فقر نداریم و هر پژوهشگری بنا بر اهدافی که در مطالعه خود دنبال میکند یکی از تعاریف را انتخاب میکند و بر اساس آن محاسبات خود را انجام میدهد. به همین ترتیب سیاستگذار هم ابتدا باید هدف خود را مشخص کند تا بر مبنای آن بتوان تعریف مناسب را ارائه کرد. برای
مثال اگر هدف سیاستگذار کاهش فقر باشد و نیاز به بودجهبندی دارد با توجه به محدودیت منابع بهکارگیری خط فقر مطلق مناسب است. اما اگر بنا به مقایسه بینکشوری است تا وضعیت خود را مشخص کند خط فقر نسبی مناسب است.
بر اساس آخرین مطالعه خط فقر سرانه / سالانه شهری در سال ۸۳ حدود ۴۵۷ هزار و ۸۰۰ تومان بوده در حالی که در سال ۹۲ به سه میلیون و ۲۴ هزار و صد تومان افزایش یافته است.
خط فقر و درجات آن یک تعریف و شاخص دارد اما احساس فقیر بودن یک تعریف دیگر. مردم ایران همواره در خود احساس فقر میکنند و شاید به همین خاطر باشد که بیش از 90 درصد آنان یارانه میگیرند و این مبلغ هم بنا بر محاسباتی، نقشی در حدود پنج درصد هزینههای آنان را تشکیل میدهد. چرا احساس فقر در ایران وجود دارد؟
در ادبیات مربوطه، به این نوع فقر، فقر ذهنی گفته میشود که هر فرد بنا بر موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود نوعی احساس درباره وضعیت خود در جامعهای که متعلق به آن است دارد و آن را فقر ذهنی گویند. فقر ذهنی ممکن است واقعیت بیرونی نداشته باشد و بر اساس معیارهای رفاهی مادی فرد نهتنها فقیر نباشد بلکه در رفاه به سر ببرد اما به این دلیل که خود را با سایر همطبقهایهای خود میسنجد چنین احساسی داشته باشد. البته در خصوص اینکه مردم ایران در خود احساس فقر میکنند تحلیلها متفاوت است. اما با توضیحاتی که عرض شد و این واقعیت که ایران یک کشور با منابع نفتی غنی است این ذهنیت را در هر ایرانی ایجاد کرده که یارانه حق هر ایرانی است و خود را در دریافت آن ذینفع میداند و متاسفانه دولتها نیز به آن دامن زدهاند. زیرا هر بار که درآمدهای نفتی افزایش یافته سیاستهای مبتنی بر گشادهدستی را در پیش گرفتهاند و هر بار که درآمدهای نفتی کم شده سیاستهای ریاضتی اتخاذ کردهاند. نکته دوم آنکه مردم خود را با سایر کشورهای نفتی مقایسه میکنند و انتظار دارند همانند آنان از مواهب درآمدهای نفتی بهرهمند شوند. احتمالاً شما هم مانند من از زبان
بسیاری از تحصیلکردهها این جمله را شنیده باشید که پول نفت باید بین همه تقسیم شود. البته اینکه چرا همه تقاضای دریافت یارانه دارند دلایل متعددی دارد که پرداختن به آن فرصتی مجزا میطلبد.
برخی کارشناسان معتقدند باید در محاسبه خط فقر تفاوتهایی میان تهران، شهرستانها و روستاییان در نظر گرفت. حتی برخی دیگر بر این باورند که با توجه به جغرافیای کشور نمیتوان خط فقر مشخصی را برای کل کشور در نظر گرفت. در این باره شما چه نظری دارید؟
قبلاً هم عرض کردم اینکه چه معیاری برای اندازهگیری استفاده شود با توجه به اینکه تعاریف متعددی وجود دارد بستگی کامل به هدف مطالعه دارد. برای مثال زمانی که شما میخواهید عوامل تاثیرگذار بر فقر در چند کشور را بررسی و مقایسه کنید طبیعی است که نیازمند یک مدل اقتصادسنجی هستید که فقر متغیر وابسته مدل است و در چنین مدلی دادهها در سطح کشور به صورت میانگین نیاز است اما اگر قرار است برنامه کاهش فقر در یک کشور طراحی شود نیاز به یک نقشه فقر بر حسب شهری روستایی و به تفکیک هر استان داریم و این قطعی است که خط فقر در تهران و شهرهای بزرگ چند برابر شهرهای کوچک است. مثال دیگر برای تدوین قانون حداقل دستمزد که یکی از معیارهای آن خط فقر است و از طرف دیگر دولت هدف توسعه سرمایهگذاری در شهرستانها را دارد طبیعی است که کارگری که در تهران زندگی میکند باید از حداقل دستمزد بالاتری نسبت به کارگری که در یک شهرستان کوچک زندگی میکند برخوردار شود. تا اولاً سرمایهگذاران تشویق شوند برای سرمایهگذاری به شهرهای کوچک بروند و از سوی دیگر کارگرانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند دچار مشکل نشوند.
درآمدهای سرشار نفتی در سالهای 84 تا 90 و رکود شدید اقتصادی در سالهای تحریم چه تغییراتی در آرایش طبقات اجتماعی ایران داشته است. آیا میتوان گفت طبقه متوسط طی این سالها ضعیف شده و به سطوح پایینتری تنزل یافته است؟ دلیل آن چیست؟
عرض کردم که مبنای طبقهبندی جامعه به پایین، متوسط و بالا تنها معیار درآمد نیست و معیارهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارد اما اگر مدنظر شما تنها معیار نابرابری درآمد باشد در آن صورت توضیح دادم که در سالهای گذشته به مدد توزیع یارانه نقدی و به صورت مساوی بین همه، طبقه متوسط نهتنها ضعیف نشده بلکه گسترش هم پیدا کرده است. البته در همان گزارش مرکز آمار هم توضیح دادهام که این امر موقتی است و با توجه به آثار تورمی توزیع یارانهها در سالهای بعد آثار مثبت آن از بین خواهد رفت به خصوص که با توجه به کاهش قیمت نفت و عدم امکان تامین یارانه نقدی دولت ناچار به حذف یارانه بسیاری از مردم خواهد بود. از طرف دیگر محاسبه تغییرات برخی شاخصهای دیگر مانند شاخص نابرابری کاکوانی که وزن بیشتری به فقرا میدهد دلالت بر کاهش آثار هدفمندی بر نابرابری دارد. اطلاعات تکمیلی و مقداری آن در گزارشهای دیگر داده خواهد شد.
با توجه به مطالعاتی که انجام دادهاید فکر میکنید وضعیت فقر و شکاف طبقاتی طی سالهای آینده به چه سمتی حرکت کند؟
برای پاسخ به این سوال از دو منظر میتوان رویکرد داشت. در حالت اول خوشبینانه به موضوع نگاه کرد و امیدوار بود که رونق اقتصادی با شدت هر چه بیشتر اتفاق بیفتد و در نتیجه امکانات لازم برای اتخاذ سیاستهای مناسب فقرزدایی فراهم شود. اما شاید من خیلی خوشبین نباشم و با توجه به اینکه معیار سیاستهای موفق در کاهش فقر افزایش منبع درآمد، فراگیر کردن تامین اجتماعی و در مواقع غیرممکن جبران درآمدی مستقیم خانوارهایی است که معیارهای استحقاقی را دارند، چنین روندی در توافق کلی سیاستگذاران دیده نمیشود. برای مثال بر اساس گزارش مرکز آمار نزدیک به سه هزار دکترای تخصصی بیکار داریم که اقتصاد ما ظرفیت جذب آنان را ندارد. این در حالی است که نزدیک به 40 هزار دانشجوی دکترای در حال تحصیل داریم که به زودی به بازار کار وارد میشوند. این نمونهای از عدم هماهنگی سیاستهاست که در تضاد با سیاستهای فقرزدایی است.
آیا طبقه تخریب شده متوسط در ایران خود را بازسازی خواهد کرد؟ در این صورت چه تغییراتی در شاخص فقر و شکافهای طبقاتی به وجود خواهد آمد؟
در پاسخ سوال قبلی گفتم که تخریب طبقه متوسط در ایران را با معیار نابرابری درآمد نمیتوان سنجید و من آماری از وضعیت طبقات متوسط در ایران ندارم اما بر اساس برخی از شاخصهای محاسباتی میتوان استنباط کرد در آینده نابرابری درآمد افزایش یابد. زیرا قیمت نفت روندی کاهشی دارد و ادامه پرداخت یارانه مصوب شده که دولت را با کسری بودجه روبهرو خواهد کرد و منجر به تورم خواهد شد. حتی در صورت رشد مناسب اقتصادی باز تورم نابرابری را به نفع دارندگان سرمایه ناهمگون خواهد کرد.
مهمترین مولفههای تاثیرگذار بر ایجاد و گسترش فقر چه مواردی هستند و با توجه به کاهش درآمدهای نفتی دولت آیا سیاستهای فقرزدایی میتواند موفق عمل کند؟
موفقیت سیاستهای فقرزدایی منوط به هماهنگی در بهبود سه معیار است؛ اول سیاستهای افزایش درآمد خانوارها، دوم گسترش فراگیر سیاستهای تامین اجتماعی و سوم جبران درآمد خانوارهای محدودی که در شرایط استحقاق قرار دارند. اگر اتخاذ این سه سیاست کاملاً هماهنگ باشد امید به عملکرد موفق فقرزدایی وجود دارد در غیر این صورت در بر همان پاشنهای خواهد گشت که تا به حال گردیده است. شواهد و قرائن این هماهنگی را نشان نمیدهد. برخی مثالهای آن گفته شد اما همواره باید امیدوار بود که تصمیمگیریهای جزیرهای خاتمه یابد و هماهنگیهای لازم برای اتخاذ سیاستهای یکپارچه صورت پذیرد.
دیدگاه تان را بنویسید