چرا زنان غربی به داعش میپیوندند؟
عروس داعش
از دختری که تمام وقتش را در ساحل و رستوران و کلوپها میگذراند تا تندرو فراری. همسر یکی از تروریستهای مسلح و عوامل اصلی حملات پاریس، آمیدی کولیبالی، نیز دچار همان دگردیسی شگفتانگیزی شده بود که نشاندهنده پتانسیل نهفته در گروهکهای شبهنظامی برای افزایش شمار تروریستهای زن است.
از دختری که تمام وقتش را در ساحل و رستوران و کلوپها میگذراند تا تندرو فراری. همسر یکی از تروریستهای مسلح و عوامل اصلی حملات پاریس، آمیدی کولیبالی، نیز دچار همان دگردیسی شگفتانگیزی شده بود که نشاندهنده پتانسیل نهفته در گروهکهای شبهنظامی برای افزایش شمار تروریستهای زن است.
برای مثال داعش یک کمپین آنلاین برای جذب زنان غربی به راه انداخته بود. برخی زنان اروپایی که پیشتر از درجهداران داعش بودند، سعی دارند «خواهران» خود را به ازدواج با تروریستهای خلافت خودخوانده فریب دهند. گروهک تروریستی داعش که به خود عنوان «دولت اسلامی» را اعطا کرده و پیش از این به نام مخفف ISIS در جهان شناخته میشد، اکنون به طرز کاملاً فعالانهای به جذب زنان و دختران غربی مشغول است. و در همین اثنی، این خلافت ساختگی که اکنون بخشهای بزرگی از سوریه و عراق را تحت سلطه دارد، ثابت کرد در رسانههای ارتباط جمعی به همان اندازه زیرکانه عمل میکند که در جبهه جنگ، بیرحمانه.
در سرتاسر اینترنت این تلاشهای زیرکانه دیده میشود و غالب مواقع از چشم ما پنهان میماند. این توئیتها و وبلاگها از قرار معلوم توسط زنان غربی نوشته شده که با جنگجویان افراطی ازدواج کردهاند و اکنون به نظر میرسد قصد دارند، «خواهران» احتمالی آیندهشان در اروپا و آمریکا را به سفر به خاورمیانه ترغیب کنند و به داعش، نوچه عصیانگر و غیرقابل کنترل القاعده، پیوسته و نسخه خود از دولت اسلامی را پیادهسازی کنند. به این خلیفه بانوها (عنوانی که احتمالاً در جذب آنها موثر است)، گفته میشود که خدمت اصلی آنها به داعش، از طریق ازدواج و تولید مثل است، نه جنگ و هفتتیرکشی. یک وبلاگنویس به نام «پرونده جنت» در وبلاگ خود نوشته بود: «مرد و زن با هم برابر نیستند، هرگز نخواهند بود. مردان رهبر هستند و زنان آنقدر خاصاند که خداوند یک سوره کامل از قرآن را به آنان اختصاص داده است.»
هرچند در این تبلیغات از نشان دادن تصاویر وحشیانه کشت و کشتار و گردنزنیهای بیرحمانهای که اصولاً با مفاهیم مرتبط به تندروها عجین است، اجتناب میشود. تصاویری از قبیل گردنزدنی دهها سرباز سوری پس از تصرف یک پایگاه ارتش این کشور، در استان شمالی الرقه، در تبلیغات آنها جایی ندارد.
در عوض این بازاریابی بیشتر روی چیزی تمرکز دارد که تحلیلگران نام آن را «حریم خصوصی» گذاشتهاند. یعنی لذایذ داشتن یک خانواده جنگجو و «افتخار» پرورش دادن جنگجویان جدید برای داعش. استخدامکنندههای آنلاین داعش بر خشنودی و لذت وافر حاصل از فراهم کردن اسباب آسایش جنگجویان در راه خدمت به داعش، اصرار میورزند.
از همسر مهاجم حمله فرانسه، حیات بومیدین گرفته تا زن اسکاتلندی که فرارش سر و صدای زیادی به راه انداخت و تا دهها و صدها زن غربی دیگر که از اروپا و آمریکا به خاورمیانه سفر میکنند و در جستوجوی ثواب هستند و احتمالاً در همین ثانیهها در حال جذب شدن به داعش هستند، همه و همه سوالهای متعددی در ذهن ایجاد میکنند. اعم از اینکه چطور میشود دخترانی با تربیت و فرهنگ غربی و با توجه به اسلامهراسی فراگیر در جوامع غرب، اینگونه جذب تروریستها شوند و حاضر باشند به خانواده خود پشت پا زده و به مقصدی نامعلوم سفر کنند؟ و در بهترین حالت به عنوان بیوه «عضو داعش» به زندگی ادامه دهند؟ دیگر آنکه این دختران با وعده چه پاداشی به داعش میپیوندند؟ و البته در واقع ماجرا چطور میشود و چه چیز عایدشان خواهد شد؟ شاید اگر علم این دختران از اسلام کافی بود یا آنقدر آنها را از اسلام و مسلمانان بازنداشته بودند، با چشمانی بازتر به تضاد اسلام با تروریستهای داعشی پی برده و آنقدر حریصانه به سمتشان کشیده نمیشدند.
«اگر بیوه یک جنگجوی داعش باشی، هرگز لازم نیست برای چیزی پول بدهی».
نبیله جعفر، در مقالهای که در روزنامه گاردین چاپ شد، به بررسی این مساله پرداخته و با چند عروس داعش، قبل و بعد از پیوستن آنها به داعش، گفتگو کرده است که در ادامه به اظهارات برخی از آنان اشاره خواهیم کرد. لازم به ذکر است که جعفر تمامی اسامی را تغییر داده است.
«مانند بسیاری از دخترهایی که با آنها صحبت کردم، ازدواج امعمر با یکی از جنگجوهای داعش نیز، یک امر عملی بود. ام عمر گفت: «زندگی بدون یک محرم در اینجا گاهی دشوار میشود.» او با یک جنگجوی انگلیسی-بنگلادشی، مانند خودش، ازدواج کرده بود. حتی خانواده پسر نیز از روستایی بودند که خانواده ام عمر. به گفته او، شوهر داعشیاش «بسیار بسیار مهربان و دلسوز بود» اما دو ماه پیش کشته شده بود و او اکنون به عنوان همسر «شهید»!!! به زندگی ادامه میداد و البته مورد احترام بود. زن دیگری که در سوریه با او صحبت کردم، امزهرا، تقریباً به موقعیت ام عمر حسادت میکرد. او گفت: «اگر همسر شهید باشی، لازم نیست برای هیچچیز پول پرداخت کنی.» البته سعی کرد این موضوع را طوری بیان کند که از وضعیت خود ناراضی به نظر نرسد. ام زهرا تاکید کرد از تمامی زنها مراقبت میشود: «به هر حال ماهیانه پول دریافت میکنیم.» ام عمر یک بار اشاره کرده بود که زنانی که به دولت اسلامی میپیوندند، میتوانند ادامه تحصیل نیز بدهند. «میتوانید درس فقه، حدیث، پزشکی یا هر چیز دیگری بخوانید.» ام عمر به صراحت اذعان داشت که از انگلیس بیزار بوده و در آنجا بسیار تنها و مطرود
بوده است. او صمیمیترین رابطهاش را با مادرش توصیف میکند و میگوید اگرچه با ترک منزل مادرش را ناراحت کرده است، اما هرکس دیگری هم بود این کار را میکرد و جای نگرانی نیست زیرا در شرایط کنونی که زمان جنگ است، این امری حلال تلقی میشود. گرچه گهگاه دلش برای مادرش تنگ میشود، اما از شرایط خود راضی است و دیگر «خواهران» را نیز به پیوستن به داعش تشویق میکند.
دختر 18ساله آمریکایی به نام کارن که تصمیم داشت به کشورش بازگردد، میگفت: «من هنوز به دنبال دولت اسلامی بینقص میگردم که احتمالاً هرگز روی این سیاره وجود نخواهد داشت.» او پس از آنکه دو روز در ترکیه مانده بود، از ازدواج با داعش پشیمان شده و به آمریکا بازگشته بود زیرا به گفته خودش میترسیده به دست نیروهای پکک دستگیر و به اسارت برده شود. کارن نیز مانند بسیاری دیگر به دنبال آرمانشهر میگشت. او میگوید هیچ حکومتی که به دست بشر گردانده شود، از فساد در امان نیست.»
دکتر کاترین براون از «کینگ کالج» لندن، زنان غربی را که به داعش میپیوندند، با افرادی قیاس میکند که «در دهههای 50 و 60 میلادی به شوروی رفتند. آنها به خاطر جنگیدن نرفته بودند، بلکه میخواستند شهروندان جدید دولت شوروی باشند. جالب اینجاست که باور دارند این امر محقق میشود... داعش میگوید: شما میتوانید جهان کاملی داشته باشید، فقط باید کمی تلاش کنید. در ورای این موضوع، یک انگیزه توتالیتر وجود دارد. این زنها باور دارند که با ملحق شدن به داعش، «افرادی کامل» خواهند شد.»
ملانی اسمیت از «موسسه گفتوشنود راهبردی»، این «ایدهآل آرمانشهر خلافت» را یکی از «عوامل کلیدی و اصلی» میداند که زنان را جذب میکند:
آنها دنیایی را تصور میکنند که در آن فقر و نابرابری کمی وجود دارد و با عدالت بینقصی اداره و تحت قوانین روشن و آسمانی اداره میشود که به نفع همگان است و اجازه نمیدهد هیچ تیرگی و ابهامی در نحوه زندگی مردم ایجاد شود.
اما به گفته اسمیت، «عوامل فشار» دیگری نیز وجود دارد که آنها را از خانههایشان در غرب رانده و از این موارد، اغلب میتوان بهتنهایی و طردشدگی اشاره کرد. تبلیغات داعش دقیقاً گروهی را مخاطب قرار میدهد که در خانههای خود احساس غربت میکنند.
به گفته یکی از عروسهای داعش که زن بیست و خردهایساله بریتانیایی با والدین پاکستانی است، دخترهای مجردی که برای ازدواج با اعضای داعش به آنها ملحق میشوند، ابتدا در اقامتگاهی ساکن میشوند. دخترها ابتدا توقعاتشان و ملاک مورد نظرشان برای انتخاب شوهر را روی کاغذ مینویسند و امیر منطقه داماد متناسب با ملاک آنها را برایشان انتخاب میکند. البته امیر در ابتدا با پدر دختر تماس میگیرد اما در صورتی که پدر موافقت نکرد، به هر حال دستور ازدواج صادر میشود و به سرعت اتفاق میافتد. این دختر که در مقاله نبیله جعفر از او به نام امعباس یاد میشود، به او گفته بود که شریعت در دولت اسلامی (اسمی که داعش برای خلافت خود برگزیده است)، قانونهایی وضع کرده که عروسها را از هر نوع خشونتی محفوظ نگه میدارد. اگرچه او نیز به اندازه امعمر از زندگیاش در دولت اسلامی رضایت دارد، به اندازه امعمر ازدواجش را شیرین نمیداند. هرچند به گفتن اینکه «زندگی مشترک ما گاهی سخت میشد»، بسنده کرد. او میگوید یکی از سختترین آزمونهای داعش حرفشنوی و اطاعت از شوهر است که برای سربلندی در این آزمون، نیاز به صبر زیاد هست.
شکایت از سختیهای زندگی در دل خلافت، اغلب در پوششی از مثبتاندیشی ابراز میشود. برای مثال امعمر در یک توئیت خود نوشته بود: «شام با خواهران، در نور شمع» و در هشتگها اشاره کرده بود دلیل شام رمانتیک این بوده که برق رفته و این نیز بخشی از جنگ است. البته دولت آرمانی، عاری از افراد شکاک نیست و رویاهای آرمانشهر به سادگی به وقوع نمیپیوندند. یکی از موضوعاتی که در نشریه داعش، به نام «دابق» از آن یاد شده، همین است. به زنانی که شوهرانشان را از دست دادهاند، توصیه میشود که شکیبا باشند و به بازگشت به خانه فکر نکنند.
آیا حق دفاع از خود را ندارند؟
به ازای هر یک از 500 زنی که به سوریه سفر کرده و به داعش پیوسته است، تعداد بیشتری در خانه پشت رایانه خود نشسته و حمایتشان را از راه دور ابلاغ میکنند. بیشتر آنها رخت سفر نمیبندند اما در خیالبافی روزمره خود به این میاندیشند که روزی شهروند خلافت داعش باشند.
حامیان داعش در شبکههای اینترنتی برای برقراری ارتباط از کد استفاده میکنند. برای مثال سفر به سوریه «رفتن به تعطیلات» است یا «پرندههای سبز» و «پاهای غبارآلود» اشاره به احادیث درباره شهادت دارد. انگشت اشاره رو به بالا، نشاندهنده یکتاپرستی داعش و تعهد آنها به مرگ و پیروزی است. اما در دل دولت، مخالفانی نیز وجود دارد. به عنوان نمونه میتوان از امکلثوم نام برد که با تمامی اینها مخالف است. او میگوید «ما (جنگ) را تبدیل به نوعی هوس کردهایم. انگشت اشاره خود را بالا میبریم، انگار همه عضو گروه یا کلوپ هستیم.» او نیز مانند تعدادی دیگر از عروسهای داعش، از زندگی روزمره به ستوه آمده بود و آرزو داشت نقش بزرگتری ایفا کند. «نمیشود تمام زندگی را منتظر تعطیلات آخر هفته ماند. اهداف آدم باید بزرگتر از این باشد.» امکلثوم به این امر واقف بود که داعش با خشونت عجین است. برخی از زنها معتقد هستند که خشونت داعش از سوی رسانههای غربی اغراق شده است. برخی دیگر اینطور از خود دفاع کردند که کفار بدتر از آنها میکنند اما از طرفی تنها تعدادی از آنها از جمله امکلثوم، کاملاً از آن استقبال کردند. او عکسهایی از جنگجویان داعش با
اسلحه به اشتراک گذاشته بود. در خلوت، او بسیار شیرین و لطیف بود و نکته مشترک بارزش با دیگر خواهران این بود که او نیز از دوران کودکی و نوجوانی خود در انگلیس لذتی نبرده بود و بسیار احساس تنهایی میکرد. حتی به گفته خودش مدتی تحت درمان قرصهای ضدافسردگی بوده است.
امکلثوم روی ظلم به مسلمانان متمرکز شده بود. در صفحات شخصیاش تصاویر مونتاژشده از کودکان سوری و جوانان فلسطینی که به وسیله اسرائیلیها سوزانده شدهاند، پر بود. برای امکلثوم، خشونت داعش توجیه شده بود. او فکر میکرد آنها وظیفه دارند از خواهران و برادران مسلمانشان دفاع کنند. او متقاعد شده بود که «جنگ حق ماست، حتی به عنوان انسان و نه مسلمان. ما حق این را نداریم که از خودمان دفاع کنیم؟» او خصومت شدیدی با غرب داشت.
در میان دولت، تحقیرهای ویژهای برای آن دسته وجود دارد که مانند غربیها با جنگ (جنگ) همراه با خشونت مخالف هستند. در حلقههای داعش، به اینطور افراد «نارگیل» میگویند. با ظاهری قهوهای و درونی سفید و لطیف. در دید این زنان جوان، هر غیرمسلمانی کافر است و رابطه دوستی با آنها مردود است. امکلثوم میگوید: «باید بدانی که این کفار دشمنان ما هستند و هرگز دست از جنگ با ما نمیکشند تا به راه ... آنها قدم بگذاریم.» برای عروسهای مدینه فاضله داعش، هویت مبهم و چندفرهنگی، هیچ مفهومی ندارد. در یکی از شمارههای نشریه «دابق» آمده است که هیچ مسلمانی نمیتواند به عنوان یک فرد و مستقل از دولت اسلامی زندگی کند. تمام مسلمانان این اختیار را دارند که یا به عنوان نارگیلهای «نامعتبر» به حیاتشان ادامه دهند یا با مرگ از این سرنوشت رهایی یابند.
مسلمان و دموکراسی؟
درک ناچیز و ناقص و البته تحریفشده این زنان از اسلام، باعث شده آنها اسلام و توحید را در تضاد با دموکراسی بدانند. آنها بر این باورند که اسلام بیش از هر دین دیگری با جهان امروزه غرب، ضدیت دارد. امکلثوم معتقد است که دموکراسی با خلافت آرمانشهر متضاد است. او گفت: قانون خداوند را نباید به رایگیری گذاشت. این جمله را انوار اولاکی، مبلغ تندرو گفته بود که در سال 2011 کشته شد.
از موضوعاتی که بیش از هرچیز برای نبیله جعفر عجیب بود این بود که هیچ یک از این زنان حاضر نبودند هیچ درک دیگری از اسلام را بپذیرند یا به طور کل افکار و عقاید مستقلی داشته باشند. دکتر براون از «کینگ کالج» در این رابطه خاطرنشان کرد که چند تن از این زنها، از ایمان خود قدرت میگیرند. آنها تا جای ممکن از پاسخ به سوالاتی درباره چرایی پیروی آنها از نسخه داعشی اسلام، طفره میروند یا از انوار اولاکی و سایر تندروها نقل قول میآورند.
هر یک از این زنان با نوعی اختلال یا ابهام در خداشناسی، هویت یا زندگی درگیر بودند. هرکدام متقاعد شده بودند که تنها میشود یک تفسیر معتبر از اسلام و قانون شریعت داشت و آن هم تا حد ممکن در تضاد با غرب بود. برای رسیدن به این مفهوم از اسلام، عروس جنگجوهای افراطی داعش، باید هرآنچه هویت و پیشینه غربی داشتند، پاک میکردند.
از اینجا رانده و از آنجا مانده
برخی از این زنان، برای پاک کردن هویت غربی خود به مشکل برخوردند. امرئیسه، یکی از این دخترها یک بار گفت: «تغییر برای آنان که در خانوادهای مسلمان به دنیا نیامدهاند، دشواریهای زیادی دارد. مسلمانان فکر میکنند که شما یک مسلمان الکی هستید.»
امرئیسه مخالف سرسخت منتقدان داعش، پرمهر نسبت به دوستان اینترنتی و در زندگی شخصیاش کاملاً حرفهای بود. او 25 سال داشت و در استرالیا در حوزه فاینانس کار میکرد. دو سال پیش به اسلام گرویده بود اما تنها روسری به سر میکرد و صورتش را نمیپوشاند. به گفته امرئیسه، او نیز دوست داشت سر کار نقاب به چهره بزند اما در آن صورت شانس پیدا کردن شغل برایش صفر بود. او پیشتر یک کاتولیک بود اما ایمانش چندان مستحکم نبود. روی شبکههای اجتماعی از داعش حمایت صریح داشت اما تصمیمی برای سفر نگرفته بود زیرا به گفته خودش «آن منطقه بیثبات است. فکر کنم باید آرام شود». فعلاً ترجیح میداد بدون اینکه به زندگیاش در استرالیا پشت پا بزند، از راه دور داعش را حمایت کند.
نبیله جعفر به این نکته اشاره اکید دارد که این زنان که با آنها از طریق شبکههای ارتباط جمعی معاشرت کرده است، به شدت نیازمند ارتباطات انسانی بودهاند و صحبت درباره داعش و نسخه افراطیشان از اسلام، تنها موضوعات مورد علاقه آنها نبوده است. بسیاری از این زنها نیازمند محبت و توجهی بودند که در آغوش خواهران داعشی آن را پیدا کردند.
براون و اسمیت از این موضوع، به عنوان یک «عامل جاذبه» دیگر یاد میکنند که این دخترها را از خانهها بیرون کشیده و به سمتی رانده که احساس تعلق شدیدتری به آنها میدهد. جایی که احساس کنند در واقع به وجودشان نیاز هست و غریبه نیستند.
جعفر مینویسد: تمام این زنان میدانستند که از زندگی در لوای خلافت داعش چه میخواهند. آنها به من هشدار دادند که روزهایشان بیشتر به عنوان یک همسر و مادر سپری میشود و بخش اعظمی از آن درون چهاردیواریها میگذرد. یکی از این دختران یک بار در پاسخ به این سوال که اگر غرب را دوست ندارند، چرا به کشور آبا و اجدادی خود باز نمیگردند، نوشته بود: «ما نه اینجا جا داریم و نه آنجا، هاها.»
هرچند خارج از واقعیت است اگر فکر کنیم تمام آنچه در انتظار عروسهای تروریسم است، صرفاً گل و بلبل است. یکی از بردههای جنسی داعش که از سوریه فرار کرده بود، به زنان غربی هشدار میدهد که وقایع وحشتناکی در سوریه منتظر آنهاست.
یک زن سوری که پس از کمک به زنان اروپایی برای پیوستن به گروه تروریستی وحشتناک، توانست از اسارت داعش بگریزد، به عروسهای بالقوه داعش درباره مصائبی که انتظارشان را میکشد، اخطار داد.
او از ترس انتقام وحشیانه گروهک ستمگر داعش و پیروان روانیاش، با نام مستعار اماسما به افشاگری پرداخت و از توحش و خشونتی که در دل خلافت داعش علیه زنان اعمال میشود پرده برداشت.
اماسمای 23ساله، طی مصاحبهای با نشریه آلمانی «بیلد تسایتونگ»، روزنامه عامهپسند و محافظهکار چاپ برلین، گفت: «خلافت آن چیزی نیست که شما فکر میکنید. زنان را تازیانه میزنند، آنها را میفروشند و سنگسار میکنند. اجسادشان را نیز برای چندین هفته در ملأعام به نمایش میگذارند.»
او درباره زندگیاش قبل از دورانی که داعش بر منطقه مسلط شود نیز سخن گفت. به گفته اماسما «او لباسهای عادی میپوشیده، دوستان مسیحی داشته، موسیقی گوش میداده و به کلوپ میرفته.»
اما پس از آنکه گروهک تروریستی پرچم سیاهش را بر فراز خانه او در الرقه برافراشت، او نیز به جناح الخنساء پیوست- صرفاً به این خاطر که زنده بماند.
نقش او این بود که به زنان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی کمک کند تا از طریق ترکیه همسایه از مرز عبور کنند. زمانی که زنان به سوریه میرسند، چهار هفته تعلیم میبینند تا یاد بگیرند چطور از اسلحه استفاده کنند و البته قرآن نیز میآموزند.
بسیاری از زنان غربی که به داعش میپیوندند، به شدت در دست این گروهک ستمگر عذاب میکشند. یکی از آنها ترانه شکیل است که در انگلستان زندگی میکرده است. ترانه 25ساله به خانوادهاش میگوید برای تعطیلات به اسپانیا میرود و سپس با فرزندش به نام زهیم که در آن زمان 14 ماه داشت، به مقر داعش در الرقه سفر کرد.
اما از قرار معلوم این هوادار سینهچاک متوجه میشود چه اشتباهی کرده است چرا که تروریستهای داعش او را مجبور به ازدواج کردند و آنگاه بود که برای نجات جانش به سمت مرز ترکیه گریخت.
ترانه از «رتون آپون ترنت»، یک شهرک واقع در انگلستان، تاکسی گرفته بود، از میان کویر گذشته بود و حتی قبل از آنکه از سیمخاردارهای مرتفع بگذرد، از گلوله نیز فرار کرده بود.
این طور گزارش شده که وقتی یکی از تکتیراندازهای ترکیه او را نشانه رفته بود، برای زندگیاش التماس کرده بود و به زبان عربی فریاد زده بود: «من مستاصل هستم.»
ترانه امیدوار بوده در آغوش داعش بتواند زندگی ایدهآل بیابد و در عوض خود را در جهنم یافت.
این طور که آمارها تا ماه جولای سال 2015 نشان میدهد، تاکنون بیش از 700 بریتانیایی به سوریه سفر کردهاند تا به داعش بپیوندند و از این میان، حدود 100 نفر آنها زن و دختر بودهاند. این ارقام صرفاً آمار هستند: بسیاری از والدین رفتن فرزندانشان را به مقامات گزارش نمیدهند زیرا میترسند اوضاع را وخیمتر کنند یا نمیخواهند پلیس را داخل ماجرا کنند.
برخی دانشگاهیان با ردیابی و تحت نظر گرفتن دخترانی که اکنون در سوریه زندگی میکنند، توانستهاند برخی دلایلی را که باعث سفر این دخترها میشود پیدا کنند. اما هنوز بسیاری با این امر مخالفت میکنند که تا زمانی که آن دسته که توهماتشان رفع شده، اجازه بازگشت دارند، هرگز نمیتوانیم به یک بازه جامع از انگیزه پیوند آنها به داعش پی ببریم.
در یکی از رویدادهای زنده «گاردین»، تازین احمد، گزارشگر برنده جایزه که در 20 سال گذشته به تحقیق در امر تندروی پرداخته است، چهار رادیکال سابق و ملانی اسمیت، از مرکز بینالمللی مطالعات تندروی و خشونت سیاسی را گرد هم آورد تا درباره اینکه چرا برخی دخترها تصمیم میگیرند انگلیس را ترک کرده و به داعش بپیوندند، به بحث و گفتوگو بپردازند.
اما آیا این دگردیسی و فرآیند آن برای دخترها متفاوت است؟ افراطی سابق، الیاس کارمانی، که امروزه به عنوان مشاور در عرصه افراطزدایی جوانان فعالیت میکند، از این موضوع شکایت دارد که چرا صاحبنظرها با دخترانی که به سوریه سفر میکنند، متفاوت از مردان رفتار میکنند. او میگوید: «زنها به نوعی قربانی میل به ازدواج میشوند، یا حساس و تاثیرپذیر هستند یا نقاط ضعف متعددی دارند. در حالی که مردها صرفاً بد هستند. من از عبارت «عروس داعش» خوشم نمیآید. این عبارت تبیینکننده تبعیض جنسی است و کلیشههای موجود در اطراف مردان عرب، مردان مسلمان و امیال جنسی پرسروصدایشان را تقویت میکند. زنان نیز، مانند مردان، به نفع خود عمل میکنند.»
دو زن به نامهای مستعار سلما و یاسمین که سابقاً خود عقاید افراطی و تندرو داشتهاند، در این پنل حضور داشتند. هر دو آنها اعضای سابق گروههای رادیکال بودند و زنان جوان را جذب میکردند تا اینکه بیعت شکستند و بر آن شدند که دختران جوان را از تندرو شدن منصرف کنند و در جبهه مخالف بجنگند. سلما اکنون با 30 دختر جوان 13 تا 15ساله کار میکند که چندتای آنها از دوستان دخترهایی هستند که فوریه سال گذشته از مدرسه «بتنال گرین» لندن به سوریه رفتند.
در عین حال، ملانی اسمیت در جامعه آماری 119 زن اروپایی، آمریکایی، استرالیایی و کانادایی که شواهد نشان میدهد در حوزه داعش فعالیت میکنند، سعی میکند به انگیزه آنها پی ببرد و درباره زندگی آنها در آغوش داعش، اطلاعات بیشتری کسب کند. بازه سنی آنها از 14 تا 46 سال است. از کمتر از دیپلم تا مدارج عالی، بازه تحصیلات آنهاست.
سلما و یاسمین اتفاقنظر دارند که عامل جذب اصلی برای این زنها ایمان و تمایل شدیدشان به یافتن هویت بوده است. یاسمین میگوید: «این زنها فکر میکنند روز رستاخیز نزدیک است. در نظر آنها مساله شرافتی است. فکر میکنند قرار است از آنها حمایت شود و غرب نمیتواند به آنها آسیب برساند.»
اعضای پنل به این نتیجه رسیدند که برای این سوال پاسخ ساده و فراگیری وجود ندارد و هر مورد از دیگری متفاوت است. شیراز ماهر، تندرو سابق و منتقد افراطگرایان و تندروان امروزی و یکی از کارکنان ارشد مرکز مطالعه بر روی تندروی میگوید چند عامل در کار است. یک جواب مشخص وجود ندارد اما میتوانیم گرایشها را پیدا کنیم.
هویت
تمام رادیکالهای سابق به مساله «هویت» به عنوان یک موضوع مهم اشاره میکنند. ماهر معتقد است: بسیاری از جوانهای بریتانیایی درگیر این مساله هستند که بالاخره کجای این دنیا جای دارند. داعش به آنها هویت پیشکش میکند که موجب بالاتر رفتن احساس فرهنگ در آنهاست. احساسی که به آنها میگوید: «این هم یک هویت معنوی- تو یک مسلمان هستی.» او میگوید داعش دقیقاً میداند نماینده چه چیزی است و با اعتماد به نفس کامل دیگران را به مسلمان بهتر بودن و پیوستن به خود تشویق میکند.
موضوع هویت میتواند به طور خاص برای زنان مشکل باشد. اسمیت این سوال را مطرح میکند که «بریتانیایی، مسلمان، سومالیایی یا اتیوپیایی بودن، به چه معناست؟»
کارمانی گفت، اگرچه داعش از چشم ما پلید و خبیث است، برخی مسلمانها آن را به عنوان خلافت مینگرند. «دیگر لازم نیست با خودشان و همه کلنجار بروند که این هستی، یا آن هستی؛ تو یک مسلمان هستی.»
ایمان
به گفته ماهر، زنان به طرز باورنکردنی ایدئولوژیک هستند: «بسیاری از مردان تنها احمق هستند -آنها جذب جنبه خشن و مردانه آن میشوند- در حالی که زنان بیشتر در این مورد فکر میکنند و تصمیم هوشیارانهتری میگیرند.»
دخترانی که سلما با آنها در ارتباط است، همه بهترین نمرات را میگیرند. «آنها ذهنیت فعالی دارند که اصولاً باید در سن دانشگاه داشت. این دخترها در مقطع متوسطه چنین ذهنی دارند، آنها نیاز به هدف دارند.»
از سلما پرسیده شد هنگامی که دختران ایزدی را شکنجه میکردند یا به قتل میرساندند، دختران چطور میتوانستند نظارهگر باشند؟ او در پاسخ میگوید: «اگر به این مساله اعتقاد داشته باشی که این کار را محض رضای خدا انجام میدهی، هر کاری میکنی. آنها میگویند سخت است که مادرت را ترک کنی، اما این کار را به خاطر خدا میکنی. افراطیون همه چیز را سیاه و سفید میکنند.» کارمانی نیز معتقد است آنانی که از دین دیگری به اسلام روی میآورند، به طور خاص آسیبپذیری بیشتری دارند چرا که میخواهند همه چیز را به نحو احسن انجام دهند.
کنجکاوی
سلما با دوستان دختران مدرسه بتنال گرین صحبت کرده و آنها میگویند دوستانشان صرفاً کنجکاو بودند. «رسانهها تمام مدت از داعش حرف میزنند اما آنها نمیدانند ماجرا از چه قرار است. این کنجکاوی را تقویت میکند. مردم در رسانهها به دنبال اطلاعات میگردند و داعش نیز همان جا منتظر است.»
برای دخترهای دیگر ممکن است جذابیت ماجرا در پیدا کردن یک شوهر مسلمان باشد. سلما در این مورد گفت: «برخی از این دختران را میتوان در گروه عروسهای داعش قرار داد- آنها فریفته مردان جذاب شدند.» پنل همچنین به موضوع الاخوه (خواهری) نیز اشاره کرد.
سلما از یکی از دخترانی که سفر کرده تعریف کرد: «مادرش گفت او 13 سال دارد. چطور سوار هواپیما شده است؟ او حتی میترسد برود طبقه بالا.» بخش اعظمی از این ماجرا به دوستیهای مجازی مربوط میشود: دخترک با خودش فکر کرده یک دوست مجازی دارد که تمام مدت به او میگوید کجا برود و چه بگوید و از کدام ورودی عبور کند و چه هواپیمایی سوار شود. آنها به نوعی هیپنوتیزم شدهاند و داعش اختیارشان را در دست دارد.
آزادی
به قول کارمانی، مسلمانان جوان باور دارند که در انگلیس نسبت به سوریه آزادی کمتری دارند. سه زن «بردفوردی» که با کودکانشان به سوریه سفر کردند، متولد بریتانیا، بسیار سخنور و تحصیلکرده بودند اما با این حال از خانوادههای سختگیر و محافظهکاری آمده بودند که تمام مدت آنها را داخل خانه نگه میداشتند. او با همسایگان زنان صحبت کرده بود و شنیده بود که همسایهها هرگز آن زنان را در کوچه و خیابان ندیده بودند.
«آنها با مردان پاکستانی و بدون شک از قبیله خودشان ازدواج کرده بودند و میتوان با قطعیت گفت که حق انتخابی هم نداشتهاند. عجیب است که در برخی مناطق بریتانیا چنین شرایطی حاکم است و افراد جوان اینگونه از عدم آزادی رنج میبرند و داعش میشود مظهر قدرت، آزادی و رهایی. آنها با خود فکر میکنند آنجا برای بزرگ کردن بچههایمان بهتر است؛ حداقل از این محله بردفورد که آمار جرم و جنایت بالا دارد و پر است از موادفروش و انسانهای بیکار که بهتر است. آنها تصور میکنند پرورش کودکانشان در دولت اسلامی به مراتب مقتدرانهتر و بهتر است از واقعیتی که در انگلیس پیشروی خود دارند.»
مرور این احساسات به شدت برای سلما آشنا بود، به قول خودش او به یک ماهی میمانست که از آب بیرون افتاده باشد. «با اعتقاداتی که داشتم احساس میکردم دیگر نمیتوانم در آن کشور زندگی کنم. به خاطر دارم که نوشته بودم: «غبطه میخورم که نمیتوانم فرزندانم را به مدرسه محلی ببرم چرا که اسلامی نیست.» احساس خفگی میکردم.»
سلما تاکید کرد: «در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی صفوف زنانی وجود دارد که هر کاری میکنند تا جوانان را جذب داعش کنند. آنها میگویند: ما کلاشینکف داریم، اگر به کارت میآید. بیمارستان داریم، رستوران داریم. هرچه دلت بخواهد، ما داریم. گاهی اوقات به همین سادگی اتفاق میافتد.»
دیدگاه تان را بنویسید