تاریخ انتشار:
چرا در اقتصاد ایران گشایش پدید نمیآید؟
عقوبت مداخله
این سیستمها، که سیستم اقتصادی کشور هم اینگونه است، پویاییشان در آزادیشان است و هرگونه کنترلی این سیستمها را تخریب میکند. بنابراین جنس توسعه این سیستمها خودجوشی و «پدیدارشدنی» است تا «طراحی کردنی» و بنابراین این سیستمها به سختی برنامهپذیرند.
نظام اقتصادی یک کشور نه همانند، بلکه خود یک سیستم سازگار و پیچیده است که ویژگیهای منحصربهفردی دارد. این سیستم زنده است و چون زنده است پویاست. جنس پویایی این سیستمها، به دلیل زنده بودنشان غیرخطی است و لذا مسیر حرکتشان با خط قابل تصویر و تبیین نیست و لذا هرگونه الگوی خطی برای تصویر این سیستمها نتیجهاش ساده کردن این سیستمها و عدم توانایی در تبیین حرکتشان است. این سیستمها یک ویژگی فوقالعاده دارند. این ویژگی به حرکت غیرخطی بودن آنها ارتباط دارد. وقتی یک سیستم حرکتش خطی است، به راحتی میتوان ادامه حرکت آن را نقاشی کرد و بر همین اساس میتوان آینده آن را پیشبینی و بنابراین آن را کنترل کرد.
این سیستمها، که سیستم اقتصادی کشور هم اینگونه است، پویاییشان در آزادیشان است و هرگونه کنترلی این سیستمها را تخریب میکند. بنابراین جنس توسعه این سیستمها خودجوشی و «پدیدارشدنی» است تا «طراحی کردنی» و بنابراین این سیستمها به سختی برنامهپذیرند. بر همین اساس است که این سیستمها را برای اینکه توسعه دهند، به جای برنامه از سیاست استفاده میکنند که هم عنصر اراده انسانی را به سیستم وارد کنند و هم مانع پویایی آنها شوند.
این سیستمها، که سیستم اقتصادی کشور هم اینگونه است، پویاییشان در آزادیشان است و هرگونه کنترلی این سیستمها را تخریب میکند. بنابراین جنس توسعه این سیستمها خودجوشی و «پدیدارشدنی» است تا «طراحی کردنی» و بنابراین این سیستمها به سختی برنامهپذیرند. بر همین اساس است که این سیستمها را برای اینکه توسعه دهند، به جای برنامه از سیاست استفاده میکنند که هم عنصر اراده انسانی را به سیستم وارد کنند و هم مانع پویایی آنها شوند.
گذشته از این ویژگی، سیستمهای پیچیده به دلیل پیشبینیناپذیریشان نمیتوانند «سیاستباران» شوند و همزمانی سیاستها باید جای خود را به توالی سیاستها بدهد. به این تعبیر که وقتی نتایج خوب یا بد، مورد انتظار یا غیرقابلانتظار یک سیاست مشخص شد یا به عبارتی ظاهر شد، اطلاعات کافی برای تدوین و اجرای سیاست بعدی فراهم میشود و به همین ترتیب اعمال سیاستها ادامه خواهد داشت. بنابراین پیادهسازی مجموعهای از سیاستها (که معمولاً در قالب برنامههای توسعه اجرا میشود) منجر به بهبود بهینگی این سیستمها نمیشود زیرا از قابلیت پدیدارشدگی آنها بهره کافی گرفته نمیشود. یعنی ابتدا باید سیاست به کار گرفته شود و از اطلاعات پدیدار شده استفاده شود و سیاست و سیاستهای دیگر اعمال و اجرا شود. به همین ترتیب همانند چرخدنده، اقتصاد، سیاست میگیرد و سپس تغییر میکند. این تغییر و شیوه این تغییر با توجه به ویژگی سیستمهای پیچیده بهترین حالت برای این سیستمهاست. سیاستگذاران برای حرکت سریعتر رو به جلو این سیستمها دست به دخالت میزنند و همین دخالت، بهینگی حرکت آنها را خراب میکند یا حرکت آنها را مانع میشود. این سیستمها یکسری عوامل تغییر
دارند و یک زمینه، که معمولاً این زمینه غیراقتصادی است، چون زمینههای اقتصادی درون سیاستهاست. موفقیت حرکت و پویایی این سیستمها هم وابسته به عوامل است و هم زمینهها.
گاهی عوامل فعال هستند و زمینهها غایب و در نتیجه حرکت پویای سیستم عقیم میماند. حرکتهای کشورهای مختلف در بعد از جنگ دوم جهانی اساساً منسوب به زمینههای مهیای آن زمان است (از جمله تحولات بینظیر ایران در دهه 40 شمسی) ولی متاسفانه این حرکت قدرتمند بعضی از کشورها به برنامههای توسعه آن منسوب میشود که در واقع اشتباه دیدن «همزمانی» به جای «علیت» است. این مساله موجب میشود سیاستمداران بعدی از برنامههای توسعه (که دو مساله مهم سیستمهای اقتصادی را نادیده میگیرد) برای سرعت توسعه استفاده کنند و چون سرعت را برعکس نیتشان کند میکنند، فکر میکنند علت را باید در مکانیسم برنامه ببینند تا خود برنامه.
گاهی عوامل فعال هستند و زمینهها غایب و در نتیجه حرکت پویای سیستم عقیم میماند. حرکتهای کشورهای مختلف در بعد از جنگ دوم جهانی اساساً منسوب به زمینههای مهیای آن زمان است (از جمله تحولات بینظیر ایران در دهه 40 شمسی) ولی متاسفانه این حرکت قدرتمند بعضی از کشورها به برنامههای توسعه آن منسوب میشود که در واقع اشتباه دیدن «همزمانی» به جای «علیت» است. این مساله موجب میشود سیاستمداران بعدی از برنامههای توسعه (که دو مساله مهم سیستمهای اقتصادی را نادیده میگیرد) برای سرعت توسعه استفاده کنند و چون سرعت را برعکس نیتشان کند میکنند، فکر میکنند علت را باید در مکانیسم برنامه ببینند تا خود برنامه.
نکته مهمتر اینکه در این سیستمها قانون علیت به روشنی کار نمیکند. میتوان از منبع تغییرات صحبت کرد، ولی گفتوگو درباره علت تغییرات چالشبرانگیز است. وقتی علیت به روشنی مشخص باشد استراتژیهای تهاجمی به کار گرفته میشود، چون علت و مسیر مشخص است و لذا اراده سیاستگذار عامل اساسی تغییر میشود که این سیستمها بیشتر از اینکه بر اساس قواعد پویاییشناسی حرکت کنند و همراه با خود آزادی و دموکراسی را توسعه دهند، بیشتر منجر به اقتدار و دیکتاتوری و سیاستگذاری آمرانه میشوند. فقط لازم است سیاست در بیان تلطیف شود، وگرنه در محتوایش «آمرانه» است.
همه سیستمهای زنده در این مقوله جای میگیرند. ولی سیستمهای حیوانی به دلیل تکمیلشدگی مغز حیوانات مسیر مشخصی دارند و به دلیل عدم توسعهیافتگی مغزشان نه قدرت سازندگی جدید دارند و نه قدرت تخریب. به همین دلیل الگوی تحول هم ساده و هم تکرارشدنی است و لذا «پدیدارشدگی» در آنها محدود است. ولی در سیستمهای انسانی هم به خاطر ناکامل بودن مغز انسان (چون در جریان بزرگ شدن کامل میشود) و هم به خاطر انعطافپذیری بالای مغز انسان و شکلگیری نیاز به بقا، این پدیدارشدنی به شدت غنی و در عین حال غیرقابل پیشبینی است. مهمتر اینکه عوامل منحصربهفرد انسانی در این میان وارد میشوند و سیستم پویا را تخریب میکنند. در این میان شناسایی رمز و راز سیستمهای سازگار و پیچیده بسیار مهم میشود. برای این رمزگشایی نیاز به باز بودن ذهن دارد و وقتی ذهن باز نباشد قدرت فهم پدیدارشدگی سیستمهای پیچیده امکانناپذیر میشود و لذا انسان به جای فهم سیستم، اراده خودش را میگذارد و دخالت جای خود را به واگذاری میدهد. حال هر چه ذهن بستهتر باشد تحکم بیشتر میشود و عدم فهم قابلیتهای سیستمهای سازگار و پیچیده بیشتر میشود.
چون ذهن محدود، ذهن قضاوتکننده است و این ذهن به جای دیدن واقعیت همیشه میخواهد واقعیت را در چارچوب ذهن خودش بگذارد و این اصل در ادبیات اقتصادی حاصلش دخالت است. بنابراین دخالت، که به عنوان سیاستی موقت ضرورت دارد، به یک استراتژی و پارادایم تبدیل میشود و حاصل آن سیاستهای عقیم، برنامههای بینتیجه و سازمانهای مداخلهگر است. جالب این است که به دلیل دخالت در یک پدیده پویا و آزاد انعطافناپذیریهای ساختاری شکل میگیرد که این خود به عنوان مانع برای رشد سیستم عمل میکند و چون پارادایم دخالت حضور مستمر دارد، دست به ایجاد یک سازمان جدید برای رفع این انعطافناپذیریها میزند که این خود مانع جدیدی میشود. نهایت همه این روندها مداخله مستمر و تخریب پویاییهای سیستم زنده است که در مجموع باعث پایین آمدن شدید کارایی در سیستم میشود.
چون ذهن محدود، ذهن قضاوتکننده است و این ذهن به جای دیدن واقعیت همیشه میخواهد واقعیت را در چارچوب ذهن خودش بگذارد و این اصل در ادبیات اقتصادی حاصلش دخالت است. بنابراین دخالت، که به عنوان سیاستی موقت ضرورت دارد، به یک استراتژی و پارادایم تبدیل میشود و حاصل آن سیاستهای عقیم، برنامههای بینتیجه و سازمانهای مداخلهگر است. جالب این است که به دلیل دخالت در یک پدیده پویا و آزاد انعطافناپذیریهای ساختاری شکل میگیرد که این خود به عنوان مانع برای رشد سیستم عمل میکند و چون پارادایم دخالت حضور مستمر دارد، دست به ایجاد یک سازمان جدید برای رفع این انعطافناپذیریها میزند که این خود مانع جدیدی میشود. نهایت همه این روندها مداخله مستمر و تخریب پویاییهای سیستم زنده است که در مجموع باعث پایین آمدن شدید کارایی در سیستم میشود.
نتیجه بحثهای بالا این است که همیشه یک نظام اقتصادی برآیند پویاییهای درون خود به اضافه ملحقات ناشی از مداخلات ارادهگرایانه است. محور این پویاییها بدون تردید بخش خصوصی است که موتور محرکه بسیار قدرتمندی برای حرکت رو به جلو اقتصاد است و از طرف دیگر قدرتگیری ستاد این بخش است که همان اتاقهای بازرگانی و صنعت و معدن است. بدون رسمیت این بخش و ستادش، حل رشد اقتصادی توام با تردیدهای جدی است. از طرف دیگر ملحقات این سیستمها تلاش دولتها برای رشد اقتصادی است که عمدتاً به یک مانع جدی تبدیل شده است و هر دولتی همّ خود را بر رفع این موانع میگذارد، ولی متاسفانه سیاستهای پیشنهادی، چون ماهیت سیستم را نمیفهمد خودش به یک مانع جدید تبدیل میشود. متاسفانه وقتی این موانع نهادینه میشود، در رفتار بازیگران اقتصادی قالبگیری میشود و رفع آن را در آینده با مشکل مواجه میکند.
بنابراین برای توسعه ما یک موتور نیاز داریم (بخش خصوصی و ستادهای مرتبط با بخش خصوصی) که همان مدیران بخش خصوصیاند (یا بنگاههای دولتی که تماماً با مکانیسم بازار آزاد اداره میشوند و از رانت هم محرومند) و یک تسهیلگر که حکومت و به طور مشخص دولت است که وظیفه اصلیاش در یک کلام بهبود فضای کسب و کار و در قلب آن شفافیت اطلاعاتی در کشور است. ولی وقتی اراده دولت در توسعه و پیشرفت اقتصادی جای موتور محرکه توسعه را میگیرد، سیستم قفل میکند. باز کردن قفل این سیستم به طور جدی در دورههای بعد با محدودیت مواجه است. اگر اندکی به گیرهای موجود در اقتصاد نگاه کنیم، اثر ارادهگرایی دولت برای ساماندهی و رشد اقتصادی را به صورت موانع رشد میبینیم و به این ترتیب گشایشی در اقتصاد پدید نمیآید.
دیدگاه تان را بنویسید