تاریخ انتشار:
به یاد خداداد فرمانفرماییان رئیسکل اسبق بانک مرکزی
معمار معجزه اقتصادی دهه ۴۰
فرمانفرماییان معمار پیشتاز معجزه اقتصادی ایران در دهه ۱۹۶۰ بود. قبل از اینکه رشدهای اقتصادی ۸ تا ۱۰درصدی به عنوان معجزه آسیا شناخته شود، ایران برای حدود یک دهه رشدی معادل ۹ درصد را تجربه کرد.
خداداد فرمانفرماییان نقش قابلتوجهی در اقتصاددان شدن من ایفا کرد. اولین بار او را در تابستان 1346 (1967) دیدم؛ زمانی که به تازگی از دبیرستان فارغالتحصیل شده بودم و برای گرفتن بورسیه بسیار ارزشمند بانک مرکزی برای تحصیل اقتصاد در انگلستان آزمون میدادم. از چند صد داوطلبی که آزمون کتبی دادند یک گروه 30نفره از جمله من انتخاب و به مصاحبه دعوت شدند. فرمانفرماییان به عنوان معاون ارشد بانک مرکزی، ریاست کمیتهای را بر عهده داشت که اعضای آن مسوول مصاحبه با دانشآموزان منتخب بودند.
بانک مرکزی مشتاق بود تا افرادی را انتخاب کند که احتمال بازگشت آنها به کشور برای کار در بانک مرکزی (برابر تعهد دو برابر مدت زمان تحصیل) بالا باشد. به همین خاطر والدین دانشجویان هم باید ملکی را به عنوان وثیقه به بانک مرکزی میدانند تا بازگشت دانشجویان را تضمین کند.
فرمانفرماییان در طول مصاحبه نگران این مساله بود که ممکن است من در خارج از کشور ازدواج کنم و به این واسطه به کشور بازنگردم. من برای پاسخ به چنین سوالی اصلاً آمادگی نداشتم اما تلاش کردم تا به این نگرانی او، بهترین پاسخ را بدهم. آنچه از دهان من خارج شد احتمالاً پاسخی قابل پیشبینی بود. حرفهایی در این مورد که تا چه اندازه تفاوتهای فرهنگی میتواند ازدواج با یک «دختر خارجی» را به سرنوشت بدی دچار کند. او اجازه داد که سخنان یک محصل که تازه دبیرستان را پشت سر گذاشته تمام شود و بعد گفت: «با تو مخالفم. من با یک دختر خارجی ازدواج کردهام و بسیار خوشبختم.» همین جا بود که احساس کردم در مصاحبه رد شدم و تصمیم گرفتم تا در دانشگاه تهران ثبتنام کنم و مهندس شوم.
اما اشتباه کرده بودم. به من اطلاع دادند که فرمانفرماییان تحت تاثیر مصاحبه من قرار گرفته و به من بالاترین نمره را داده است. دو ماه بعد از آن نتوانسته بودم وثیقه لازم برای گرفتن بورس تحصیلی را فراهم کنم. سند ملکی که ارائه کرده بودم به اندازه بورس تحصیلی من ارزش نداشت. ما در یک خانه دولتی زندگی میکردیم و ملک و املاکی از خودمان نداشتیم. این بار دیگر کاملاً از رفتن به خارج برای تحصیل ناامید شدم. تا اینکه کارکنان بانک مرکزی با من تماس گرفتند و گفتند فرمانفرماییان به آنها دستور داده است من بدون ارائه وثیقه برای تحصیل به خارج اعزام شوم.
من اعزام شدم و مابقی ماجرا تاریخی است که نقل میشود. من این شانس را داشتم که پس از آن چندین و چند بار فرمانفرماییان را ملاقات کنم. به او به عنوان فردی که نقشی کلیدی در اقتصاددان شدن من ایفا کرد، بسیار علاقهمند بودم. در اوایل دوران تحصیلم در رشته اقتصاد در دانشگاه لندن، از رشتهای که بانک مرکزی مرا ملزم به تحصیل در آن کرده بود، متنفر بودم. تصمیم در مورد رشته تحصیلی ما بر عهده بانک مرکزی بود اما تصمیم برای گرفتن بورسیه مسلماً تصمیم بانک نبود و خودم این تصمیم را گرفته بودم. لندن در اواخر دهه 1960 شهر بسیار جذابی بود و به نظر میرسید کاملاً ارزش آن را دارد که آدم قید مهندسی خواندن در تهران را بزند. آنچه در مورد رشته اقتصاد متصور بودم ناگهان کاملاً تغییر کرد؛ درست زمانی که در نیمهراه دکترا گرفتن در هاروارد بودم. یعنی زمانی که عاشق اقتصاد شدم و به همین دلیل بسیار قدردان فرمانفرماییان شدم که این موقعیت را برایم فراهم کرد.
در اوایل دهه 1980 برای کار روی بخشی از تحقیقاتم روی بحران اعتبار پیش از انقلاب (این مقاله در ژورنال بینالمللی مطالعات خاورمیانه IJMES در سال 1989 به چاپ رسید) به کمبریج سفر کردم تا فرمانفرماییان را برای اولین بار پس از آن مصاحبه ورودی سال 1967 ملاقات کنم. فرمانفرماییان در آن زمان در حال بازدید از هاروارد بود و بعد از انقلاب، ایران را ترک کرده بود. برای گرفتن وقت ملاقات با او به بورس تحصیلیام از بانک مرکزی، گرفتن دکترا از هاروارد و تدریس در دانشگاه پنسیلوانیا اشاره کردم. برای همین زمانی که به در آپارتمانش در خیابان مموریال درایو 1010 رسیدم به خوبی مرا میشناخت. در را باز کرد و در کنار همسر خارجیاش جوآنا ایستاد و به پهنای صورت لبخند زد. سپس برگشت و به همسرش جملهای گفت که هنوز در ذهن من باقیمانده است: «هر کاری که در ایران کردم از بین رفته است. این مرد تمام آن چیزی است که از کارهای من باقی مانده است.» سالها بعد او از برنامه اعطای بورس در بانک مرکزی به عنوان یکی از سه کار موفق و بزرگاش یاد کرد که همیشه به آن افتخار میکند. متاسفانه آن دو اقدام موفق دیگرش در خاطرم نمانده است.
بعداً فهمیدم که بهتر است تصور او را تغییر دهم و کار بزرگ او در بهبود و توسعه اقتصادی در ایران را به او یادآور شوم. تابستان گذشته که از بیماری او اطلاع پیدا کردم، برایش نوشتم:
«همانطور که میدانید من شما را تحسین میکنم و احترام زیادی برای شما قائلم. نه فقط به عنوان کسی که بر تمام زندگیام تاثیر گذاشته است (همانند اثری که روی زندگی تمامی دیگر کسانی که موفق شدند بورس تحصیلی بانک مرکزی بگیرند) بلکه به عنوان یک الگو برای اقتصاددانان آینده ایران. کمال حرفهای شما، درک درست شما از هدف و دستاوردهایتان، شاخصی است که به واسطه آن میتوانیم تمام سیاستگذارانی را که بعد از شما روی کار آمدند، قضاوت کنیم. زمانی که شما در دولت حضور داشتید، روند توسعه اقتصادی را تحت تاثیر قرار دادید و با این واسطه روی زندگی میلیونها نفر در ایران اثر گذاشتید.»
فرمانفرماییان معمار پیشتاز معجزه اقتصادی ایران در دهه 1960 بود. قبل از اینکه رشدهای اقتصادی 8 تا 10درصدی به عنوان معجزه آسیا شناخته شود، ایران برای حدود یک دهه رشدی معادل 9 درصد را تجربه کرد.
به عنوان کسی که در دهه 1960 در نیشابور بزرگ شده است، من هم یکی از منتفعان رویکرد فرمانفرماییان بودم. او در خاطراتش در مورد اهمیت حیاتی رساندن آب آشامیدنی سالم به شهرهای کوچک میگوید. اینکه دولت برای این کار پولی نداشت اما طرح خلاقانهای که او و همکارانش در سازمان برنامه راه انداختند و به دولتهای محلی اجازه دادند تا برای ساخت لولهکشی آب در منطقه خودشان تامین مالی کنند، چارهساز شد. برنامه اعطای بورس تحصیلی که او به همراه مهدی سمیعی راهاندازی کرد، اثری ماندگار بر حرفه اقتصاد در ایران گذاشت اما در مقایسه با اثرگذاری او در ایجاد زیرساختهای اساسی کمرنگ جلوه میکند؛ اقدامات او پایه و اساس معجزه اقتصادی دهه 1960 ایران شد.
پس از ملاقات دوم، چندین بار فرمانفرماییان را ملاقات کردم. اغلب برای درک انگیزهاش از راهاندازی برنامه بورس تحصیلی در بانک مرکزی و آنچه به او انگیزه داد. خواستم به او بفهمانم که او را پیشتاز توسعه در ایران میدانم. از درگذشت او غمگینم اما خوشحالم که این فرصت را داشتم که مراتب قدردانیام را از نقش او در شکلگیری شخصیتم به او اعلام کنم. و مانند بسیاری دیگر از اقتصاددانان ایرانی از نقش او در توسعه اقتصادی ایران تقدیر کنم.
یکبار حدود 10 سال قبل از فرمانفرماییان (و مهدی سمیعی که در کنار فرمانفرماییان برای راهاندازی برنامه اعطای بورس تحصیلی در بانک مرکزی کار کرد) خواستم تا در مراسمی که دانشجویان بانک مرکزی به افتخار او ترتیب داده بودند، شرکت کند. متاسفانه هیچکدام قادر به حضور نبودند. سمیعی بیمارتر از آن بود که بتواند سفر کند و فرمانفرماییان هم از انجام این سفر غیرمترقبه عذر خواست. حدود 40 نفر از دانشجویان پیشین در آن مراسم که در ژوئن 2006 برگزار شد شرکت کردند تا سخنرانی تلخی از حسنعلی مهران، رئیسکل پیشین بانک مرکزی بشنوند. خود مهران نیز یکی از کسانی بود که امکان تحصیل علم اقتصاد در بالاترین سطوح را برای فرزندان خانوادههای طبقه متوسط در ایران فراهم کرده بود.
فرمانفرماییان بهرغم تمام موفقیتهایش، انسان میانهرویی بود. او پیش از اینکه اعلام کند نمیتواند در مراسم جشن شرکت کند، تلاش داشت مرا از برپایی مراسم منصرف کند. دلایلش مشخص بود. او میگفت قادر نیست در مراسم شرکت کند. چرا که بعد از ساعت شش بعدازظهر که محل کارش را ترک میکند باید مستقیم به خانه و پیش همسرش جوآنا برود که سلامتیاش تحلیل رفته بود. همان «همسر خارجی» که 40 سال قبل در زمان مصاحبه من برای اخذ بورس تحصیلی بانک مرکزی از او یاد کرده بود. تاسفآور بود که او در سن 75سالگی برای گذران زندگیاش مجبور بود تماموقت کار کند.
دیدگاه تان را بنویسید