علی سنگینیان از نقش تامین سرمایهها در دوران رکود بازار سرمایه میگوید
موانع قانونی دستمان را بسته است
علی سنگینیان میگوید: بهطور معمول، حوزه فعالیت سهام شرکتهای تامین سرمایه در دنیا، تعهد پذیرهنویسی عرضههای اول است و هر ادبیات و کتاب مالی را که ورق بزنیم، در آن اشاره میشود که اولین مسوولیت بانکهای سرمایهگذاری و شرکتهای تامین سرمایه، مشارکت در عرضههای اولیه است.
شرکتهای تامین سرمایه روزهای پرفراز و نشیبی را در بازار سرمایه میگذرانند. میخواهند در سرمایهگذاریهای بازار سرمایه بیشتر مشارکت داشته باشند ولی دولت و قوانین و مقررات دست و پایشان را بسته است و آنها را به نوعی محدود کرده، اما به هر حال آنها این روزها در بازار بدهی بیشتر فعال هستند و بهطور قطع، اثرگذاری خاص خود را هم دارند. اما همچنان حضور کم آنها در بازار سهام مورد انتقاد فعالان بازار سهام است. علی سنگینیان، مدیرعامل تامین سرمایه امین در پاسخ به این پرسش میگوید: «موانع قانونی زیادی هم در زمینه فعالیت تامین سرمایهها در بازار سهام وجود دارد. بهطور مشخص، شرکتهای تامین سرمایه عملاً سرمایهگذار مستقیم در اوراق سهام نیستند و بر اساس اساسنامه خود، از سرمایهگذاری مستقیم در سهام منع شدهاند.» ادامه این گفتوگو را با علی سنگینیان از اوضاع و احوال این روزهای شرکتهای تامین سرمایه و نقش آنها در دوران رکود بازار میخوانید.
برخی از فعالان بازار سرمایه انتقاد دارند که تامین سرمایهها، بهرغم حضور پررنگی که در بازار بدهی دارند و در این حوزه نقشآفرین هستند و حتی به توسعه بازار بدهی، کمک فراوانی کردهاند؛ ولی به موازات این، در بازار سهام، بهویژه در یکی دو سال اخیر که بازار کمرونق است و آمارهای فعالیت در آن با کاهش روبهرو است، حضور چندانی ندارند و تاثیرگذار هم نیستند. پاسخ شما چیست؟
به نظر بنده، اینطور نیست که تامین سرمایهها علاقه نداشته باشند در بازار سرمایه و سهام فعالیت کنند، بلکه این شرکتها، به هر حال یک بنگاه اقتصادی هستند که بر اساس وظایفی که برای آنها تدوین شده، علاقهمند هستند که فعالیتهای خود را گسترش دهند و تا حد ممکن، از فرصتهایی که برایشان مساعد است، استفاده کنند، اما موانع قانونی زیادی وجود دارد. بهطور مشخص تامین سرمایهها بر اساس اساسنامه خود، از سرمایهگذاری مستقیم در سهام منع شدهاند و این هم بر اساس محدودیتی بوده که سازمان بورس در اساسنامه شرکتهای تامین سرمایه گنجانده است. البته بعد از بحران سال 2007 میلادی نیز، اگر به ساختار بانکهای سرمایهگذاری (تامین سرمایهها) در دنیا توجه کنیم، مشاهده میشود که تلاش شده برای سرمایهگذاری این بانکها نیز، محدودیتهایی در نظر گرفته شود که آنها با پول مردم در بازار سهام که عملاً بازار با ریسک بالاتر است، سرمایهگذاری نکنند. نکته دوم آن است که بهطور معمول، حوزه فعالیت سهام شرکتهای تامین سرمایه در دنیا، تعهد پذیرهنویسی عرضههای اول است و هر ادبیات و کتاب مالی را که ورق بزنیم، در آن اشاره میشود که اولین مسوولیت بانکهای
سرمایهگذاری و شرکتهای تامین سرمایه، مشارکت در عرضههای اولیه است که در عموم کشورها، عملاً ادبیات عرضههای اولیه بهگونهای تعریف شده که شرکتهای تامین سرمایه، نقش اساسی را در قیمتگذاری، عرضه، تخصیص و سهمیهبندی سهام عرضهشده دارند؛ بنابراین در عرف بینالمللی، این شرکتهای تامین سرمایه هستند که شرکتهای دیگر را برای عرضه آماده میکنند؛ کار قیمتگذاری را انجام داده و با خریداران بالقوه، مذاکره میکنند و در نهایت، سندیکای پذیرهنویسی را تشکیل داده و بر اساس آن، عرضه را صورت میدهند ولی در کشور ما با توجه به نوع عرضه سهام که سالهای سال است، در مورد آن بحث میشود و بهتازگی اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است، بحث روش عرضه متفاوت است.
روش عرضه در بازار سهام روشی است که مبتنی بر حراج است که در دنیا، عملاً خیلی جایگاهی ندارد و در این روش مبتنی بر حراج، عملاً قیمتها مشخص نیست و بر اساس فشار بازار، در همان دقایق عرضه، تعیین میشود و عملاً شرکتهای تامین سرمایه، در این حوزه کنترلی ندارند؛ چراکه نه قیمتگذاری کردهاند و نه عرضهای صورت دادهاند؛ بنابراین ورود آنها به عرصه عرضه، عملاً نمیتواند مصداق تاثیرگذاری و کارآمدی باشد. بر همین اساس است که این روش عرضه اولیه که در کشور ما استفاده میشود و در کنار آن، درصد کمی از سهام هم عرضه میشود، متفاوت از دنیاست، این در حالی است که شرکتها معمولاً 5 تا 10 درصد از سهام خود را عرضه میکنند که با توجه به اندازه آنها، عملاً معنادار نیست؛ بنابراین حوزه فعالیت اصلی تامین سرمایهها در دنیا، برای شرکتهای ایرانی وجود ندارد و ما در حوزه تعهد پذیرهنویسی و عرضه اولیه، نقش چندانی نمیتوانیم داشته باشیم، تنها در یک یا دو مورد این اتفاق افتاده است. بهعنوان نمونه زمانی که شرکت تامین سرمایه امین، مشخصاً سهام همراه اول را پذیرهنویسی کرد؛ اما آنجا نیز نه به دلیل عرضه اولیه و مکانیسم قیمتگذاری، بلکه به خاطر اینکه اندازه عرضه بزرگ بوده، از توان این شرکت تامین سرمایه استفاده شده است تا اگر بخشی از عرضه فروش نرفت، توان شرکت تامین سرمایه امین بتواند مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین اینکه در این حوزه، قدرت مانور برای شرکتهای تامین سرمایه وجود ندارد؛ طبیعی است.
اکنون تنها حوزهای که شرکتهای تامین سرمایه در بازار سهام حضور مییابند، تعهد پذیرهنویسی عرضههای ثانویه است. درست است که در افزایش سرمایه شرکتهای بورسی که معمولاً اندازه بزرگی دارند و به همین دلیل رقم افزایش سرمایه آنها بالاست، از پتانسیل شرکتهای تامین سرمایه بهرهگیری میشود اما این فرصت هم همیشگی نیست. در عین حال، با توجه به دستورالعملها و بخشنامههای سازمان بورس، همه شرکتهای سرمایهگذاری و نهادهای مالی میتوانند متعهد پذیرهنویسی عرضه ثانویه شوند از اینرو از این نظر هم مشاهده میشود که عملاً در این حوزه هم جایگاه خیلی خاصی برای تامین سرمایهها دیده نشده؛ کما اینکه برخی از ناشران، بنا بر تشخیص خود و برنامهریزیهایی که دارند، از خدمات تامین سرمایهها استفاده میکنند. عمدتاً بانکها در این حوزه علاقهمند هستند که با توجه به محدودیتهای قانونی که بانک مرکزی برای آنها قرار داده است، عملاً از خدمات تامین سرمایهها استفاده کنند. در نتیجه مشاهده میشود که فرصت چندانی برای حضور تامین سرمایهها در بازار سهام نیست.
روش عرضه در بازار سهام روشی است که مبتنی بر حراج است که در دنیا، عملاً خیلی جایگاهی ندارد و در این روش مبتنی بر حراج، عملاً قیمتها مشخص نیست و بر اساس فشار بازار، در همان دقایق عرضه، تعیین میشود و عملاً شرکتهای تامین سرمایه، در این حوزه کنترلی ندارند؛ چراکه نه قیمتگذاری کردهاند و نه عرضهای صورت دادهاند؛ بنابراین ورود آنها به عرصه عرضه، عملاً نمیتواند مصداق تاثیرگذاری و کارآمدی باشد. بر همین اساس است که این روش عرضه اولیه که در کشور ما استفاده میشود و در کنار آن، درصد کمی از سهام هم عرضه میشود، متفاوت از دنیاست، این در حالی است که شرکتها معمولاً 5 تا 10 درصد از سهام خود را عرضه میکنند که با توجه به اندازه آنها، عملاً معنادار نیست؛ بنابراین حوزه فعالیت اصلی تامین سرمایهها در دنیا، برای شرکتهای ایرانی وجود ندارد و ما در حوزه تعهد پذیرهنویسی و عرضه اولیه، نقش چندانی نمیتوانیم داشته باشیم، تنها در یک یا دو مورد این اتفاق افتاده است. بهعنوان نمونه زمانی که شرکت تامین سرمایه امین، مشخصاً سهام همراه اول را پذیرهنویسی کرد؛ اما آنجا نیز نه به دلیل عرضه اولیه و مکانیسم قیمتگذاری، بلکه به خاطر اینکه اندازه عرضه بزرگ بوده، از توان این شرکت تامین سرمایه استفاده شده است تا اگر بخشی از عرضه فروش نرفت، توان شرکت تامین سرمایه امین بتواند مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین اینکه در این حوزه، قدرت مانور برای شرکتهای تامین سرمایه وجود ندارد؛ طبیعی است.
بهطور معمول، حوزه فعالیت سهام شرکتهای تامین سرمایه در دنیا، تعهد پذیرهنویسی عرضههای اول است و هر ادبیات و کتاب مالی را که ورق بزنیم، در آن اشاره میشود که اولین مسوولیت بانکهای سرمایهگذاری و شرکتهای تامین سرمایه، مشارکت در عرضههای اولیه است.
اکنون تنها حوزهای که شرکتهای تامین سرمایه در بازار سهام حضور مییابند، تعهد پذیرهنویسی عرضههای ثانویه است. درست است که در افزایش سرمایه شرکتهای بورسی که معمولاً اندازه بزرگی دارند و به همین دلیل رقم افزایش سرمایه آنها بالاست، از پتانسیل شرکتهای تامین سرمایه بهرهگیری میشود اما این فرصت هم همیشگی نیست. در عین حال، با توجه به دستورالعملها و بخشنامههای سازمان بورس، همه شرکتهای سرمایهگذاری و نهادهای مالی میتوانند متعهد پذیرهنویسی عرضه ثانویه شوند از اینرو از این نظر هم مشاهده میشود که عملاً در این حوزه هم جایگاه خیلی خاصی برای تامین سرمایهها دیده نشده؛ کما اینکه برخی از ناشران، بنا بر تشخیص خود و برنامهریزیهایی که دارند، از خدمات تامین سرمایهها استفاده میکنند. عمدتاً بانکها در این حوزه علاقهمند هستند که با توجه به محدودیتهای قانونی که بانک مرکزی برای آنها قرار داده است، عملاً از خدمات تامین سرمایهها استفاده کنند. در نتیجه مشاهده میشود که فرصت چندانی برای حضور تامین سرمایهها در بازار سهام نیست.
پس سیاست فشار بر تامین سرمایهها برای تزریق نقدینگی به بازار، نمیتواند باعث خروج بازار سهام از رکود شود؟
من میخواهم تاکید کنم که شرکتها، ابزار چندانی برای تحقق این موضوع ندارند؛ تنها ابزارهایی که در اختیار شرکتهای تامین سرمایه قرار دارد، صندوقهای سرمایهگذاری در سهام است که این صندوقها هم متاسفانه بهرغم همه کمکهایی که سازمان بورس انجام داده، هنوز در بازار بهسرعت به توسعه و بلوغ کافی نرسیدهاند. تنها صندوقهای سرمایهگذاری با درآمد ثابت بزرگ شدهاند که از لحاظ اقتصادی هم توجیهپذیر است، مردم هم از آنها استقبال کردهاند و عملاً صندوقهای بزرگ و قابل توجهی شکل گرفتهاند؛ ولی در مورد صندوقهای سرمایهگذاری در سهام عملاً شاهد شکلگیری صندوقهای بزرگ واجد توجیه اقتصادی نیستیم. بر این اساس، در تامین سرمایه امین سالها تلاش کردیم که صندوق سرمایهگذاری در سهام را با اندازه قابل توجه، راهاندازی کنیم که بتوانیم در بازار سهام فعال شویم؛ اما عملاً نتوانستیم.
علت اصلی این موضوع چیست؟
مردم از این نوع صندوقها استقبال نمیکنند و سرمایهگذاران و خریداران سهام دوست دارند که خود بهطور مستقیم به خرید و فروش سهام مبادرت کنند.
شاید به خاطر این باشد که کارکرد این صندوقهای سرمایهگذاری در سهام برای مردم ناشناخته است؟
فکر میکنم به فرهنگ سهامداری ما برمیگردد که دوست داریم مستقیم خرید و فروش کنیم. دوم، حقوقیهای ما که سهامداران بزرگ بازار هستند، تشخیصشان این است که خودشان تیمهای تشخیص و ارزیابی سهام دارند و بهتر است که این کار را خود انجام دهند تا اینکه از طریق صندوقهای سرمایهگذاری وارد عمل شوند، پس عملاً صندوقهای بزرگ سرمایهگذاری در سهام نداریم. ممکن است صندوقهای با اندازه کوچک برای شرکتهای کارگزاری توجیه اقتصادی داشته باشد ولی برای تامین سرمایهها توجیه ندارد. بنابراین تاکید میکنم ابزارهایی که در اختیار است، چندان فرصت حضور تامین سرمایهها در بازار سهام را فراهم نمیکند. در حالی که اگر این فرصت وجود داشته باشد، تامین سرمایهها بهعنوان بنگاههای اقتصادی، تلاش دارند از هر فرصتی برای کسب سود و درآمدزایی استفاده کنند.
شما اشارهای هم به صندوقهای با درآمد ثابت کردید. از زمانی که نرخ سود بانکی کاهش یافته است، مردم بیشتر به سمت سرمایهگذاری در صندوقهای با درآمد ثابت رفتهاند، از سوی دیگر بانک مرکزی گفته اگر روند کاهش نرخ سود در بازار به هم خورده است، به دلیل حضور صندوقهای سرمایهگذاری با درآمد ثابت است. نظر شما چیست؟
صندوقهای با درآمد ثابت از آن موضوعاتی است که در یک سال اخیر، محل دعوا بین بازار سرمایه و بازار پول شده است. اتفاقی که رخ داده رشد قابل توجه این صندوقها در دو سال اخیر بوده که خبر خوبی بوده و اتفاق خوبی در بازار سرمایه رخ داده است، اما از سوی دیگر واقعاً باید به این دقت کنیم که تاکید منابع این صندوقها، عمدتاً مرتبط با بانکها بوده و یکی از ارکان آنها بانکها بودهاند؛ بنابراین وقتی روی آنها ریز میشویم، مشخص میشود که بانکها عملاً از این صندوقها استفاده کردهاند که بتوانند جذابیت ایجاد کنند تا سپردهگذاران را از دست ندهند؛ به همین دلیل بانک مرکزی سعی کرد با سیاستهای نرخگذاری، جذابیت سپردهگذاری را پایین بیاورد و عملاً بانکها این نگرانی را داشتند که با این سیاست، بخشی از سپرده را از دست بدهند؛ بنابراین متوسل به این صندوقها شدند که هم از جذابیتهای سپردهها برخوردار باشند و هم بتوانند از آن در بازار بدهی استفاده کنند تا با ایجاد جذابیت، سپردهگذار را حفظ کنند؛ بنابراین اگر اتفاقی رخ داده و در مواقعی بانکها از این صندوقها استفاده کردهاند، برای این بوده که نرخگذاری بانک مرکزی را رعایت نکنند، پس
مشکل ابزار و سازوکار آن یا مدیریت شرکتهای تامین سرمایه نیست.
نکته دوم این است که قطعاً میتوان گفت که حوزه منابع این صندوقها منابع بانکها هستند نه بازار سرمایه؛ یعنی پولهایی که ماهیت این صندوقها را تشکیل میدهند سپرده است و کسانی که در این صندوقها، سرمایهگذاری میکنند به دنبال سود ثابت ماهانه هستند. از اینرو من خیلی قبول ندارم که منابع این صندوقها از بازار سهام منتقل شده است، اما بزرگ شدن این صندوقها به نظر تهدیدی برای بازار سهام نیست؛ زیرا در صورت نبود صندوقها بخش عمده منابع آنها در سپردهها و نه بازار سهام، جذب میشد. اما خبر خوب این است که رشد این صندوقها به بازار سرمایه کمک خواهد کرد، و باید توجه داشت که بر اساس مقررات، 30 درصد منابع آنها باید در اوراق بازار بدهی سرمایهگذاری شود. همزمان بانکها در حال کمک کردن به این صندوقها هستند که توان بازار سرمایه و شرکتهای تامین سرمایه بیشتر شود و بازار بدهی رونق بهتری یابد. این خود کمک به بازار سرمایه است؛ هرچند ممکن است کمک مستقیمی به نظر نیاید.
نکته دوم این است که قطعاً میتوان گفت که حوزه منابع این صندوقها منابع بانکها هستند نه بازار سرمایه؛ یعنی پولهایی که ماهیت این صندوقها را تشکیل میدهند سپرده است و کسانی که در این صندوقها، سرمایهگذاری میکنند به دنبال سود ثابت ماهانه هستند. از اینرو من خیلی قبول ندارم که منابع این صندوقها از بازار سهام منتقل شده است، اما بزرگ شدن این صندوقها به نظر تهدیدی برای بازار سهام نیست؛ زیرا در صورت نبود صندوقها بخش عمده منابع آنها در سپردهها و نه بازار سهام، جذب میشد. اما خبر خوب این است که رشد این صندوقها به بازار سرمایه کمک خواهد کرد، و باید توجه داشت که بر اساس مقررات، 30 درصد منابع آنها باید در اوراق بازار بدهی سرمایهگذاری شود. همزمان بانکها در حال کمک کردن به این صندوقها هستند که توان بازار سرمایه و شرکتهای تامین سرمایه بیشتر شود و بازار بدهی رونق بهتری یابد. این خود کمک به بازار سرمایه است؛ هرچند ممکن است کمک مستقیمی به نظر نیاید.
یک بحث هم این است که سازمان بورس، صندوقهای سرمایهگذاری را مکلف کرده که پنج درصد منابع را به بازار سهام تزریق کنند، شما کارآمدی این سیاست را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد سیاست سازمان بورس مبنی بر سرمایهگذاری پنجدرصدی این صندوقها در بازار سهام، به دو نکته باید توجه داشت. ابتدا به نظر میرسد، منابع این صندوقها قابل توجه است و حضور بخشی از این منابع در بازار سهام میتواند به رونق بازار سهام کمک کند، اما من اعتقادم این است که مشکل بازار سهام ما این روزها مشکل نقدینگی نیست مشکل ما شرایط اقتصاد کلان کشور است و وقتی سودآوری بنگاهها سالانه به صورت مرتب در حال کاهش است و همچنان هم انتظار کاهش در سال آتی را داریم و بانکها نیز با مشکلات جدی مواجه هستند، نقدینگی روانه بورس نمیشود.
از سوی دیگر تزریق پنجدرصدی در مقابل ظاهر کمک به بازار ریسک هم ایجاد میکند چون این صندوقها ماهیتاً درآمد ثابت دارند و سرمایهگذار با توجه به سود قابل پیشبینی که مدیر صندوق ارائه میدهد، در این صندوقها سرمایهگذاری میکند؛ ماهیت سپردهگذار و سرمایهگذار در این صندوقها، کمریسک است؛ در حالی که عملاً با ورود این صندوقها به بازار سهام، ریسک را افزایش میدهیم و شرایط را برای کاهش استقبال از این صندوقها فراهم میکنیم. از اینرو در یک فراگرد، توان حمایت این صندوقها از بازار سهام نیز کاهش خواهد یافت.
شرکتهای تامین سرمایه ابزار چندانی برای تحقق خروج بازار سهام از رکود ندارند؛ تنها ابزارهایی که در اختیار تامین سرمایه قرار دارد، صندوقهای سرمایهگذاری در سهام است که این صندوقها هم متاسفانه بهرغم همه کمکهایی که سازمان بورس انجام داده، هنوز در بازار بهسرعت توسعه نیافته و به بلوغ کافی نرسیدهاند.
از سوی دیگر تزریق پنجدرصدی در مقابل ظاهر کمک به بازار ریسک هم ایجاد میکند چون این صندوقها ماهیتاً درآمد ثابت دارند و سرمایهگذار با توجه به سود قابل پیشبینی که مدیر صندوق ارائه میدهد، در این صندوقها سرمایهگذاری میکند؛ ماهیت سپردهگذار و سرمایهگذار در این صندوقها، کمریسک است؛ در حالی که عملاً با ورود این صندوقها به بازار سهام، ریسک را افزایش میدهیم و شرایط را برای کاهش استقبال از این صندوقها فراهم میکنیم. از اینرو در یک فراگرد، توان حمایت این صندوقها از بازار سهام نیز کاهش خواهد یافت.
شما به نقش فعال تامین سرمایهها در بازار بدهی اشاره کردید ولی ما شاهد این هستیم که استقبال تامین سرمایهها از اوراق دولتی است و رغبتی به بخش خصوصی وجود ندارد؟
واقعاً اینطور نیست. تامین سرمایهها در حال حاضر هم اوراق بدهی شرکتی بخش خصوصی را دارند، ولی مساله این است که حضور دولت در بازار بدهی پررنگ شده که عمدتاً به دلیل تعیین تکلیف بدهی دولت به پیمانکاران و دستگاههای اجرایی و تامین کسری بودجه دولتی است. من بارها گفتهام که حضور دولت میتواند بازار را عمق دهد؛ ولی اگر برنامهریزی نشده باشد، ریسک ایجاد میکند.
ولی رشد نرخ سود به نفع اوراق دولتی به خروج بخش خصوصی از این بازار منجر نمیشود؟
تامین مالی سازوکار و مقرراتی دارد که در این میان، ساختار ترازنامهای که سازمان بورس در نظر دارد، یافتن ضامن برای ضمانت این اوراق را دیکته میکند و این عامل محدودکنندهای برای شرکتهاست چون شرکتها توان کمی برای تامین این تضامین دارند؛ اما اینگونه نبوده که شرکتهای تامین سرمایه برای اینکه کار دولت را انجام دهند، مشتریان بخش خصوصی خود را کنار بزنند. این فرصت همچنان برای بخش خصوصی هست. هرچند که حضور دولت نباید بدون برنامهریزی باشد و اگر اینچنین باشد، ممکن است نرخها را افزایش دهد و شاید آن زمان بخش خصوصی، حضور برایش جذاب نباشد.
چشمانداز بازار بدهی و روند تعمیق بازار بدهی را با ادامه وضع موجود، چگونه ارزیابی میکنید؟
در همه جای دنیا، دولت بازیگر فعال این بازار است ولی باید این حضور برنامهریزیشده باشد و دولت به وضعیت بازار توجه داشته باشد؛ اما اکنون فشار زیادی از سوی دولت بهخصوص در ماههای پایانی سال برای جبران درآمد به این بازار وارد میآید که به این بازار ضربه میزند؛ ولی حضور برنامهریزیشده دولت با توجه به تنوعی که ایجاد میکند میتواند به بازار کمک کند. محدودیت اصلی ویژه در ماههای پایانی سال، کمبود نقدینگی در بازار است که میتواند به افزایش نرخ سود منجر شود و دیگر برای برخی از شرکتهای تامین مالی جذاب نباشد.
مشخصاً ما تنگنای نقدینگی داریم بنابراین عملاً منابع خارجی باید در اختیار باشد که عمدتاً هم ارزانتر از منابع داخلی است و میتواند در جای خود، فضای جدیدی را به سمتوسوی فعالیتهای شرکتهای ایرانی باز کند.
در دوره پسابرجام، شرکتهای تامین سرمایه برای بینالمللی شدن چه کردهاند؟
سوال خوبی است. بنده در تامین سرمایه امین دو سال است در این زمینه برنامهریزی کردهام. به هر حال اعتقاد من این است که فقط اتکا به منابع داخلی برای تامین مالی بنگاههای اقتصادی نمیتواند مشکلات تامین مالی شرکتها و فعالیتهای اقتصادی را حل کند. مشخصاً ما تنگنای نقدینگی داریم بنابراین عملاً منابع خارجی باید در اختیار باشد که عمدتاً هم ارزانتر از منابع داخلی است و میتوانند در جای خود، فضای جدیدی را به سمتوسوی فعالیتهای شرکتهای ایرانی باز کنند. عمده پروژههای جذابی که در این دوران معرفی شدهاند در حوزه نفت، گاز و پتروشیمی، معدن و انرژیهای پاک است؛ اما اکنون بنگاههای داخلی، منابع داخلی ندارند و دنبال این هستند که از منابع بانکها یا بازار سرمایه استفاده کنند. طبیعتاً این منابع محدود است؛ پس باید به سرمایهگذاران خارجی که علاقهمندند با ایران کار کنند، در جذب فرصتهای جذاب در بخشهای خاص اقتصاد ایران کمک کرد. ولی متاسفانه در این زمینه کمتر موفق بودهایم و بهرغم همه تلاشها، پیشرفت چندانی نداشتهایم؛ زیرا محدودیتهایی که عمدتاً ارتباطات بانکی و مالی پیش روی ما قرار دادهاند، زیاد است و بحثهای مرتبط با
کارگزاری بانکها و دسترسی به منابع خارجی و اطلاعات بانکی برای ما نیز وجود دارد و ما کمتر توانستیم در بخش جذب فاینانس، پیشرفت کنیم. در این میان، توافقنامههایی در حوزه سرمایهگذاری امضا شده است و گروههای مختلفی از تیمهای سرمایهگذاری خارجی آمده و اطلاعات لازم را گرفتهاند. امیدوارم که به مرور با رفع مشکلات، این همکاریها گسترش یابد و به نتیجه مطلوب برسد.
دیدگاه تان را بنویسید