شناسه خبر : 11680 لینک کوتاه

حجت‌الله میرزایی سهم استان‌های کشور از تولید ناخالص داخلی را تحلیل می‌کند

الگوی توسعه بدون توهم

معاون اقتصادی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، که اخیراً در نشستی با فعالان اقتصادی استان فارس، از کاهش سهم این استان از تولید ناخالص داخلی ابراز نگرانی کرده، «خروج جمعیت با کیفیت و سرمایه انسانی و کاهش سرمایه‌گذاری جدید و جایگزین، نوسازی صنعتی و کاهش شدید بهره‌وری» را مهم‌ترین علت شکل‌گیری این وضعیت در این استان عنوان می‌کند.

حجت‌الله میرزایی، معاون اقتصادی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، که اخیراً در نشستی با فعالان اقتصادی استان فارس، از کاهش سهم این استان از تولید ناخالص داخلی ابراز نگرانی کرده، «خروج جمعیت با کیفیت و سرمایه انسانی و کاهش سرمایه‌گذاری جدید و جایگزین، نوسازی صنعتی و کاهش شدید بهره‌وری» را مهم‌ترین علت شکل‌گیری این وضعیت در این استان عنوان می‌کند. او که وضعیت استان اصفهان را نیز نگران‌کننده ارزیابی کرده، می‌گوید: «این استان‌ها باید به طور جدی در الگوی توسعه خود تجدیدنظر کنند. اساساً باید چیزی به نام الگوی توسعه وجود داشته باشد و دیگر اینکه این الگوی توسعه بر مبنای توهم یا تصورات غیرواقعی و مخرب توسعه نباشد.»
شما در نشست با فعالان اقتصادی استان فارس به کاهش سهم این استان از GDP اشاره کردید، وضعیت استان اصفهان را نیز نگران‌کننده توصیف کردید. علت کاهش سهم این دو استان از GDP چیست؟
متاسفانه در مناطق توسعه‌یافته‌تر کشور با نوعی «سندرم تفاخر» و توهم اول بودن مواجهیم. این سندرم مدیران، کارشناسان، فعالان بخش خصوصی و جامعه مدنی را از فکر کردن به مسائل کلیدی و اصلی‌شان بازمی‌دارد. در این وضعیت نه آسیب‌شناسی صورت می‌گیرد و نه تلاشی برای حل مسائل. در استان‌هایی مثل خراسان رضوی، اصفهان و فارس این مساله بسیار مشهود است که به استناد مواردی که اهمیتی در فرآیند توسعه ندارد سعی می‌کنند خودشان را بسیار برتر نشان دهند و مسائل نگران‌کننده‌ای را که گاهی تا مرز بحران یا فاجعه پیش می‌رود با این ابزار می‌پوشانند. مثلاً در اصفهان گاهی در شبکه‌های اجتماعی یا حتی در مراسم رسمی به اول بودن در تهیه بعضی غذاها یا اجرای برخی آیین‌ها و مناسک استناد می‌کنند در حالی که مسائل بسیار نگران‌کننده‌ای در این استان در حال بروز است. در فارس نیز به موضوعاتی متوسل می‌شوند که هیچ اعتباری در تعیین توانمندی و رقابت‌پذیری استان‌ها ندارد. از سوی دیگر در استان‌های کمتر توسعه‌یافته نیز نوعی ناامیدی از تغییر وضعیت وجود دارد و به همین علت برای تغییر شرایط نیز تلاشی نمی‌شود. در عمل متاسفانه در برش منطقه‌ای ما با دو «سندرم ناامیدی» و «سندرم غرور» یا خودشیفتگی مواجهیم و نتیجه هر دو اینها نیز درجا زدن، بازماندن از توسعه یا ورود به دور باطل خروج منابع، کاهش قدرت رقابت‌پذیری، توسعه‌نیافتگی و خروج منابع است. در فارس، اصفهان و خراسان سندرم خودشیفتگی به شدت آشکار است. آنچه من در آن نشست درباره وضعیت رشد فارس و اصفهان عنوان کردم، نتیجه مطالعات ما در روندهای توسعه منطقه‌ای نگران‌کننده است. البته این شرایط نوپدید نیست. از حدود یک دهه پیش روندهای هشداردهنده آغاز شده است.
در مناطق توسعه‌یافته‌تر کشور با نوعی «سندرم تفاخر» و توهم اول بودن مواجهیم. این سندرم مدیران، کارشناسان، فعالان بخش خصوصی و جامعه مدنی را از فکر کردن به مسائل کلیدی و اصلی‌شان بازمی‌دارد. در این وضعیت نه آسیب‌شناسی صورت می‌گیرد و نه تلاشی برای حل مسائل.
این روندها را با چند ویژگی می‌توان توضیح داد. روند غالب مناطق مرزی و کم‌توسعه‌یافته مهاجرت پرشتاب یا خروج جمعیت است که نسبت به دهه‌های گذشته شتاب گرفته و نوعی قطبی شدن در توزیع جمعیت در پهنه سرزمین در حال شکل‌گیری است. بر اساس قواعدی که در مهاجرت وجود دارد، سرمایه انسانی ماهر، متخصص، خلاق و دارای دانش و توانمند، مهاجرت می‌کنند. روند دوم روند تخلیه منابع طبیعی است که با شتاب بسیار زیادی در یک دهه اخیر تجربه و سبب شده که حتی الگوی آمایشی توسعه‌نیافتگی تغییر پیدا کند. یعنی اگر در گذشته استان‌های توسعه‌نیافته عمدتاً در مرزها مستقر بودند، با این روند ما در دهه آینده شاهد استان‌های کم‌توسعه‌یافته در فلات مرکزی خواهیم بود به‌خصوص استان‌هایی که در گذشته توسعه‌یافته محسوب می‌شده‌اند. مشخصاً استان‌های فارس و اصفهان در معرض این وضعیت نگران‌کننده هستند که با تخریب و زوال منابع طبیعی و زیست‌محیطی یعنی آب، خاک و هوا نه‌تنها امکان فعالیت‌های کشاورزی را از دست می‌دهند بلکه حتی امکان زیست مردم در این استان‌ها و یک زندگی مسالمت‌آمیز و برخوردار از پویایی اجتماعی نیز با مشکل و نگرانی مواجه می‌شود. مهم‌ترین مشخصه این استان‌ها این است که نمی‌توانند به جذب سرمایه انسانی و سرمایه مالی ادامه دهند. در فارس نرخ سپرده‌های مردم به تسهیلات از یک در ابتدای دهه 80 به دو در اوایل دهه 90 رسیده است یعنی دو برابر آنچه مردم وام می‌گیرند، سپرده‌گذاری می‌کنند و کارکرد نظام بانکی در این استان تجهیز منابع و سپرده‌های مردمی و پمپاژ آن به سایر مناطقی است که توان جذب منابع مالی را دارند. نکته جالب این است که در همین استان و بسیاری از استان‌های دیگر دائماً مهم‌ترین مطالبه مدیریت منطقه‌ای از مدیران ملی و نهادهای بخش عمومی انتقال منابع مالی و سرمایه‌گذاری در آن استان است در حالی که وقتی در منطقه‌ای سپرده‌های مردم که سهل‌الوصول‌ترین منابع برای سرمایه‌گذاری هستند، جذب نمی‌شوند و با شتاب بسیار زیادی در حال فرار هستند، معمولاً سایر سرمایه‌گذاران هم تمایلی برای ورود ندارند. یکی از معیارهای بسیار مناسب دیگر تعداد پروژه‌های سرمایه‌گذاری است که در زمان پیش‌بینی‌شده تمام می‌شود و اهداف پیش‌بینی‌شده مالی پروژه محقق می‌شود. در حال حاضر تعداد چنین پروژه‌هایی در همین استان‌های بزرگ روز به روز در حال کاهش است، اما پروژه‌های ناتمام یا شکست‌خورده بخش خصوصی و عمومی در حال افزایش است. این نشان می‌دهد که حتی اگر در گذشته هم تلاش‌های مدیران استان برای جذب سرمایه بخش عمومی یا خصوصی موفق بوده، اما در عمل جذب سرمایه‌ها به سرانجام مناسب نرسیده‌اند. در فارس و اصفهان به روشنی همه شواهد حاکی از زوال سرمایه اجتماعی نیز هست. یعنی علاوه بر سرمایه طبیعی، سرمایه انسانی و سرمایه مالی، سرمایه اجتماعی نیز که در جذب سه بخش دیگر از سرمایه‌ها نقشی بنیادین دارد و در هرم سرمایه‌ها نقش قاعده را ایفا می‌کند، در حال تخریب و زوال است و معنای آن این است که نباید شاخص‌های امروز توسعه را مبنا قرار داد، بلکه با توجه به سرمایه‌هایی که می‌توانند توسعه را رقم بزنند، متاسفانه باید برای آینده این استان‌ها نیز انتظار روند نگران‌کننده‌تری را داشت. در بعضی از این استان‌ها همین حالا روند نگران‌کننده شروع شده است. به طور مثال استان فارس اوایل دهه 80 که شش درصد جمعیت ملی کشور را داشت،‌ شش درصد تولید ناخالص داخلی را هم به خود اختصاص می‌داد، اما حالا که هفت درصد جمعیت کشور را دارد، سهمش از تولید ناخالص داخلی به چهار درصد رسیده است.

علت اصلی اینکه استان فارس دچار چنین وضعیتی شده چیست؟
علت مهمش خروج جمعیت باکیفیت و سرمایه انسانی و کاهش سرمایه‌گذاری جدید و جایگزین، نوسازی صنعتی و کاهش شدید بهره‌وری است. در این استان نرخ بهره‌وری روندی کاملاً نزولی داشته است. استانی که در چهار یا پنج دهه پیش، قطب بزرگ صنایع دانش‌بنیان مثل صنایع الکترونیک بوده و جزو مناطق متمایز از حیث توان تولید بسیاری از صنایع الکترونیک،‌ دانش‌بنیان یا های‌تک بوده، الان این صنایع را از دست داده، سرمایه انسانی دارای دانش و تخصص بالا هم از استان خارج شده، نرخ بهره‌وری به‌شدت کاهش پیدا کرده و هزینه هر واحد تولید در استان افزایش یافته است. در داخل استان یک جریان بزرگ مهاجرت درون‌استانی به سمت شیراز و مرودشت اتفاق افتاده و در حال حاضر 36 درصد جمعیت استان در شیراز متمرکز شده است و 50 درصد GDP استان نیز در شیراز و مرودشت تولید می‌شود. 27 شهرستان دیگر همه با هم حدود 50 درصد از GDP استان را تولید می‌کنند. جمعیت این استان پهناور که در گذشته قطب بزرگ تولید محصولات کشاورزی بوده، به دلیل زوال منابع آب و محیط زیست، به‌سرعت در حال مهاجرت است و بر اساس داده‌های سال 90 بیش از 50 درصد روستاهای فارس خالی از سکنه شده‌اند و این یک روند فاجعه‌بار است.
هنوز در تمام استان‌ها، نگاه به توسعه نگاه دوره فوردیسم است و توسعه را در صنایع کارخانه‌ای بزرگ آن هم به شکل سنتی‌اش می‌بینند مثلاً دو صنعت فولاد و پتروشیمی را به عنوان منجی و رهایی‌بخش و مسیر توسعه تلقی می‌کنند در حالی که این تصور به دلایل متعدد خطایی کاملاً بزرگ است.


شما وضعیت استان اصفهان را هم نگران‌کننده ارزیابی کرده‌اید. سهم این استان از GDP در چه وضعیتی است؟
در مورد اصفهان سهم این استان سال‌هاست در حدود هفت درصد باقی مانده است. سهم استان اصفهان از GDP به طور متوسط شش و نیم درصد در 12 سال گذشته بوده است. این سهم کاهش نیافته و حتی افزایش بسیار بطئی و کوچکی هم داشته است، اما نکته مهم این است که اصفهان جزو مناطقی است که در سه دهه گذشته سهم بسیار بزرگی از جذب سرمایه‌های بخش خصوصی و عمومی داشته است ولی نرخ رشد اقتصادی اصفهان در 13 سال گذشته در حد متوسط و بلکه پایین‌تر از سطح متوسط ملی بوده است یعنی نرخ رشد اقتصادی اصفهان با حجم سرمایه‌گذاری صورت‌گرفته در این استان و برخورداری‌هایی که از حیث سرمایه انسانی، سرمایه مالی و بنگاه‌های بزرگ صنعتی دارد هیچ تناسبی ندارد.

علت این وضعیت چیست؟
در اصفهان هم مساله خروج جمعیت کیفی و متخصص وجود دارد و هم تخریب صنایع زیست‌محیطی. به نظر من یک عامل مهم دیگر تضعیف جدی نظام مدیریت در استان اصفهان است. متاسفانه در استان‌های بزرگ نظام مدیریت توسعه به‌شدت تضعیف شده است. نه‌تنها آینده‌نگری و تدوین چشم‌انداز برای آینده اساساً مورد غفلت واقع شده بلکه حتی برنامه‌های متعارف روزمره برای بهره‌گیری موثر از منابع موجود صورت نمی‌گیرد و غالب بنگاه‌های بزرگی که در اصفهان هستند مثل ذوب‌آهن با مسائل عدیده‌ای مواجه هستند که خروج از آنها بسیار دشوار شده است. با توجه به اینکه بخش بزرگی از نیروی انسانی در بنگاه‌های بزرگ هستند،‌ عملاً با انباشت نیروی انسانی که در این بنگاه‌ها هست، ناکارآمدی این بنگاه‌ها باعث کاهش شدید بهره‌وری متوسط در این استان شده است.

در شرایطی که استان‌هایی مثل فارس و اصفهان وضعیت مناسبی ندارند، کدام استان‌ها سهم بیشتری از رشد اقتصادی را به خود اختصاص داده‌اند؟
طبق این داده‌ها که بر اساس حساب‌های منطقه‌ای مرکز آمار محاسبه شده‌اند، در 13 سال گذشته بالاترین نرخ‌های رشد اقتصادی در بین مناطق مختلف کشور به ترتیب متعلق به بوشهر با 5 /37 درصد، البرز با 32 درصد و یزد با 29 درصد بوده است. رشد اقتصادی بوشهر کاملاً وابسته به صنایع شیمیایی است و ایجاد قطب صنایع شیمیایی یعنی پالایشگاه‌های گاز و پتروشیمی که در عسلویه ایجاد شده عامل اصلی این رشد بزرگ بوده است. این رشد به هیچ‌وجه مربوط به اقتصاد محلی نیست، بلکه مربوط به رشد جزیره‌ای سرمایه‌گذاری‌های ایجاد‌شده در فازهای پارس جنوبی است. اما در البرز و یزد به نظر می‌رسد بخش عمده‌ای از این رشد مربوط به اقتصاد محلی است. البرز به دلیل اینکه احتمالاً توانسته بخش زیادی از سرریز سرمایه مالی و انسانی تهران را جذب کند. یزد نیز به دلیل نظام تدبیر و انباشت سرمایه انسانی و اجتماعی خوب و محیط کسب و کار بسیار مناسب توانسته اقتصاد محلی را توسعه بدهد و با وجود اینکه از فقر آب و منابع طبیعی رنج می‌برد، نرخ‌های رشد بالایی در اقتصاد ایران رقم بزند که از این نظر مثال‌زدنی است.

وضعیت بهره‌وری در سایر استان‌ها به چه صورت است و به‌جز اصفهان و فارس، کدام استان‌ها وضع نامطلوبی دارند؟
متاسفانه پایین‌ترین نرخ رشد مربوط به استان کهگیلویه و بویراحمد با 13 درصد و استان خوزستان با 21 درصد است؛ یعنی دو استانی که مرکز ذخایر نفت و گاز کشور به شمار می‌روند به‌ویژه خوزستان که ثروتمندترین استان از حیث برخورداری از منابع طبیعی است؛ هم منابع خاک و آب بی‌نظیری دارد و هم منابع زیرزمینی نفت و گاز. حجم سرمایه‌های ایجادشده در حوزه نفت، گاز، پتروشیمی و فولاد این استان نیز به هیچ‌وجه با استان‌های دیگر قابل مقایسه نیست، اما با وجود این ثروت عظیم متاسفانه این استان یکی از پایین‌ترین نرخ‌های رشد اقتصادی را دارد. 83 درصد جمعیت در استان‌هایی زندگی می‌کنند که درآمد سرانه آنها کمتر از نصف درآمد سرانه مردم تهران است و نسبت درآمد سرانه مردم سیستان و بلوچستان از یک‌چهارم در ابتدای دهه 80 به یک‌پنجم در سال‌های اخیر کاهش یافته است. به عبارت دیگر درآمد هر شهروند تهرانی پنج برابر درآمد هر شهروند سیستان و بلوچستانی است.

شما یکی از نقاط قوت یزد را نظام تدبیر دانسته‌اید. آیا مساله ضعف مدیریت در استان خوزستان موجب چنین تفاوتی بین این استان با استانی مانند یزد شده است؟
مدیریت قطعاً موثر و کلیدی بوده است،‌ اما در کنار آن سرمایه اجتماعی و حفظ و انباشت سرمایه انسانی دو عامل کلیدی محسوب می‌شوند. اینکه این سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی چقدر در نظام مدیریت توسعه و نظام تدبیر استان انعکاس پیدا می‌کند، مهم است. در بسیاری موارد استان از سرمایه انسانی مناسب هم برخوردار است، اما این سرمایه انسانی راهی به مدیریت توسعه استان پیدا نمی‌کند. در خوزستان یکی از مسائل اصلی و عمده‌ای که مانع توسعه می‌شود، تفاوت‌های فرهنگی و قومی است که به یک عامل غیرکارکردی یا ضدتوسعه تبدیل شده است. ممکن است در بسیاری مناطق تفاوت‌ها به عامل رقابت و توسعه تبدیل شوند، اما متاسفانه در خوزستان این تفاوت‌ها به یک عامل ضدتوسعه و به‌شدت تنش‌برانگیز تبدیل شده است و نوعی نظام مدیریت مبتنی بر تبعیض‌های ناروا که بخش بزرگی از سرمایه‌های انسانی را از مشارکت در نظام مدیریت توسعه استان بازمی‌دارد. منابع آب و خاک نیز به‌درستی مدیریت نشده‌اند و بخش بزرگی از منابع با تجاربی مانند سد گتوند رو به زوال رفته‌اند.

چه راهکاری برای افزایش بهره‌وری در این استان‌ها وجود دارد؟ آیا می‌توان با گذار از اقتصاد کشاورزی به اقتصاد خدماتی، GDP استان‌هایی مانند فارس و اصفهان را احیا کرد؟
یک بنگاه پتروشیمی امروزه نزدیک به ۱۰ هزار میلیارد تومان یا دو و نیم میلیارد دلار سرمایه نیاز دارد، ‌ در حالی که تعداد فرصت‌های شغلی که ایجاد می‌کند به زحمت به ۵۰۰ نفر می‌رسد. یعنی به ازای هر فرصت شغلی باید نزدیک به ۲۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری شود.

به نظر من این استان‌ها باید به طور جدی در الگوی توسعه خود تجدیدنظر کنند. اساساً باید چیزی به نام «الگوی توسعه» وجود داشته باشد و دیگر اینکه این الگوی توسعه بر مبنای توهم یا تصورات غیرواقعی و مخرب توسعه نباشد. هنوز در تمام استان‌ها، نگاه به توسعه نگاه دوره فوردیسم است و توسعه را در صنایع کارخانه‌ای بزرگ آن هم به شکل سنتی‌اش می‌بینند مثلاً دو صنعت فولاد و پتروشیمی را به عنوان منجی و رهایی‌بخش و مسیر توسعه تلقی می‌کنند در حالی که این تصور به دلایل متعدد خطایی کاملاً بزرگ است. در غالب مناطق مرکزی ایران ایجاد این صنایع بزرگ به دلیل نیاز زیادشان به منابع آب، مجاز نیست. دوم اینکه این صنایع که به شدت سرمایه‌بر هستند، تعداد فرصت‌های شغلی که ایجاد می‌کنند، به هیچ‌وجه قابل قبول نیست. یک بنگاه پتروشیمی امروزه نزدیک به 10 هزار میلیارد تومان یا 5 /2 میلیارد دلار سرمایه نیاز دارد،‌ در حالی که تعداد فرصت‌های شغلی که ایجاد می‌کند به زحمت به 500 نفر می‌رسد. یعنی به ازای هر فرصت شغلی باید نزدیک به 20 میلیارد تومان سرمایه‌گذاری شود.

پتانسیل‌های جایگزین در این استان‌ها چیست؟
در اصفهان به اتکای نیروی صاحب دانش، باید به سوی صنایع های‌تک، صنایع نوین و صنایع مبتنی بر دانش حرکت شود. در فارس از پنج دهه پیش صنایع الکترونیک مستقر بوده و از صنایع پیشرو ملی هم بوده ولی این سرمایه رو به زوال رفته است. سرمایه انسانی این استان‌ها می‌توانسته مبنای شکل‌گیری صنایع دانش‌بر یا های‌تک مدرن باشد، اما متاسفانه این اتفاق رخ نداده است و همچنان اتکا به بنگاه‌های بزرگ فولاد و پتروشیمی مشاهده می‌شود و حتی در بسیاری موارد به یک موضوع مقابله جدی بین مناطق و سطح ملی یا مطالبه بزرگ استان نیز تبدیل می‌شود.

چگونه می‌توان از خروج سرمایه‌های انسانی از استان‌های فارس و اصفهان جلوگیری کرد؟
به نظر من تغییر رویکرد توسعه تا حد زیادی این مشکل را حل می‌کند. ما همچنان توسعه را در توسعه صنایع دولتی یا بخش عمومی می‌بینیم. به هیچ‌وجه اشتغال را یک موضوع اقتصادی و کاملاً مرتبط با کارایی و بازدهی بنگاه تلقی نمی‌کنیم بلکه بنگاه‌های بزرگ بخش عمومی را محملی برای سرازیر کردن نیروی کار بیکار و جویای کار تلقی می‌کنیم و ایجاد بنگاه را نه یک امر اقتصادی بلکه یک امر عام‌المنفعه برای ایجاد اشتغال تلقی می‌کنیم. همین تلاش نیز بر چند صنعت خاص متمرکز است که بخش بزرگی از دانش‌آموختگان آموزش عالی و صاحبان دانش از دایره آن بیرون می‌مانند و به هیچ‌وجه صنایع مرتبط و مکمل آن شکل نگرفته است. علاوه بر این بسیاری از فعالیت‌های خدماتی و تولیدی مدرنی که می‌تواند به کمک این نیروی بزرگ صاحب دانش توسعه یابد، مغفول مانده است؛ آنچه می‌تواند مزیت‌های اصلی منطقه‌ای باشد و در واقع ظرفیت‌های بزرگ طرف تقاضا را ایجاد می‌کند یا در بعضی موارد ظرفیت‌های بزرگ طرف عرضه را ایجاد می‌کند، اما هیچ کدام از این دو مورد توجه قرار نمی‌گیرد و در غیاب یک الگوی توسعه واقع‌بینانه مبتنی بر مزیت‌ها و ظرفیت‌های منطقه‌ای، معمولاً مدیران منطقه‌ای بر حسب سلیقه و ذهنیت و تشخیص خودشان مسیر توسعه را در استان‌ها تعیین می‌کنند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها