گفتوگو با مجید رضاییان درباره حد و مرز شوخی در رسانهها
چرا «فیتیله» به بیراهه رفت؟
اتفاقی که برای «فیتیله» رخ داد نشان میدهد چقدر روزنامهنگاران و اصحاب رسانه از نظر «مصونیت شغلی» دچار آسیب هستند. این حرف من جامع همه رسانههاست؛ هم درباره روزنامهنگارانی صدق میکند که منتقد هستند و به دلیل انتقادهایشان ممکن است با آنها برخورد شود و هم درباره دسته دیگر.
یکی از آیتمهای نمایشی برنامه تلویزیونی «فیتیله» که شخصیتهایش با زبان و لهجه آذری صحبت میکردند، موجب شعلهور شدن خشم ایرانیان آذریزبان شد. صدا و سیما مسوولیت خود را پذیرفت، برنامه را توقیف و عوامل را توبیخ کرد، هنرمندان برنامه عذرخواهی کردند، اما شاید مخاطبان سیما هنوز از این خطای فاحش «رسانه ملی» آزردهخاطر باشند. حال این پرسش مطرح میشود که در کشوری مانند ایران با وجود این گوناگونی اقوام و زبانها، شوخی با اقوام و فرهنگها، باید با رعایت چه حد و مرزهایی صورت بگیرد؟ آیا اساساً مرز قابل تشخیصی میان شوخی و توهین وجود دارد که اصحاب رسانه موظف به توجه به آن باشند؟ این پرسش و پرسشهای دیگر درباره ابعاد این موضوع را با مجید رضاییان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم، در میان گذاشتهایم. او معتقد است علت اشتباه برنامهسازان «فیتیله» استفاده از «بیان» و دیالوگ به جای «فرم بیانی» و خلاقیت است. رضاییان در عین حال تاکید میکند نباید به خاطر یک اشتباه زحمات تولیدکنندگان یک برنامه تلویزیونی باسابقه، بهراحتی نادیده انگاشته شود و در این زمینه از فقدان «مصونیت اصحاب رسانه»ها انتقاد میکند.
با توجه به اعتراضات شدید به برنامه «فیتیله» این سوال مطرح میشود که آیا اساساً حد و مرزی برای شوخی در رسانهها وجود دارد؟
من ابتدا بحث را با یک مقدمه و بحث مبنایی آغاز میکنم و بعد به سراغ موضوعی میرویم که شما مطرح کردید. موضوع این است که اساساً وقتی رسانه تولید محتوا میکند، چه اندازه باید این تولید محتوا ناظر به مفهومی به نام «آموزش» و چه اندازه ناظر به مفهومی به نام «مخاطب» باشد. در این زمینه در مکتب فرانسوی و در مکتب آمریکایی دو دیدگاه وجود دارد؛ درباره رسالت رسانه و رویکردهای انجام وظایفش. در مکتب فرانسوی از «خبر و اطلاع رسانی»، «آموزش» و «سرگرمی» نام برده میشود و در مکتب آمریکایی مورد چهارمی به نام «همبستگی اجتماعی» نیز به موارد ذکرشده اضافه میشود. اما بر اساس هر دو دیدگاه مکتب فرانسوی و مکتب آمریکایی، برنامههای «سرگرمی» ناظر به نیاز مخاطب نیست؛ ناظر به «سلیقه مخاطب» است. یعنی در ساخت برنامه طنز، شما میخواهید بدانید سلیقه مخاطب چیست تا او را خوشحال کنید و بخندانید؛ در اینجا رسانه خودش را با مخاطب همراه میکند. اما در آیتمهای «خبر و آموزش» شما ناظر به سلیقه
مخاطب نیستید؛ ناظر به نیاز مخاطب هستید؛ اینجا موظف هستید «نگرش مخاطب» را تغییر دهید. این یک بحث مبنایی است. حال وقتی برنامه «فیتیله» را از ابتدا تا امروز بازخوانی میکنیم، میبینیم این برنامه ناظر به دو مفهوم «آموزش» و «سرگرمی» مخاطب بوده است و سعی کرده این دو مفهوم را به هم نزدیک کند؛ یعنی در ضمن خنداندن بچهها، الگویی هم برای آموزش داشته باشد. پس در این برنامه مفهومسازی انجام شده و فرآیند «Making Message» (ساخت پیام) در طول برنامههای «فیتیله» اتفاق افتاده است.
موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد این است که در این برنامه، ساخت و بستهبندی پیام در قالب طنز اتفاق میافتد. در برنامههای طنز، «محتوا» تابع «فرم بیانی» است و آنچه بیان میشود، از محتوا مهمتر است. اساساً برنامههای طنز، فرمگرا هستند و این فرمگرایی، اصل است. در این برنامهها باید محتوا را طوری طراحی و مهندسی کرد که تابع فرم باشد. اما به نظر من یکی از ضعفهای برنامههای طنز ما -که گاهی اوقات در برنامههایی مثل «فیتیله» هم ممکن است رخ بدهد- این است که برنامهسازان ما به جای خلاقیت، به سراغ استفاده از دیالوگ، یک واژه خاص یا لهجهها میروند. این اقدامات ممکن است طنز ایجاد کند، اما طنزی که در آن خلاقیت کمتر اتفاق میافتد و بیشتر، مستقیم سراغ موضوع رفتن است. وقتی شما مستقیم، به سراغ موضوعی میروید، از خلاقیت کارتان کاسته میشود و برنامه بر دیالوگ استوار میشود. به همین دلیل است که بیان با فرم بیانی تفاوت دارد؛ فرم بیانی نوعی خلاقیت در بیان و ارائه است، در حالی که در بیان مستقیم، دیالوگ حکومت میکند. «فیتیله» از آنجا لطمه خورد که به سراغ دیالوگ رفت. چون شما در تکرار پشت سر هم دیالوگ، بالاخره در جایی گاف
میدهید و از حدود خارج میشوید. در این برنامه هم در نهایت این اتفاق رخ داد؛ از حدود خارج شدند. این را باید پذیرفت که البته خودشان هم پذیرفتهاند و عذرخواهی کردهاند.
از نظر من این برنامه در زمینه مفهوم آموزش ناظر بر سلیقه مخاطب موفق بوده است، اما نکته در این است که این موفقیت یک موفقیت نسبی است. وقتی برنامهای تکرار میشود، بعد از مدتی از خلاقیت خالی میشود، روی آوردن به لهجهها و دیالوگها اصل میشود و بعد خود برنامه آسیب میبیند. به این نکته توجه کنیم که تمام برنامهسازهای موفق دنیا خصوصاً در تلویزیون؛ از برنامههای گفتوگومحور با پخش زنده تا برنامههای تولیدی طنز که ابتدا ضبط و بعد پخش میشوند، همه «اتاق فکر» دارند. مطمئن باشید یکی از دلایل موفقیت برنامه «خندوانه» اتاق فکر آن است. بدون اتاق فکر نمیتوان برنامهسازی کرد. وقتی برنامهای به تکرار بیفتد، آسیب میبیند، بر اثر نداشتن ایده به وجوهی رو میآورد که از حدود خارج میشود.
به نظر شما با توجه به ویژگیهای نظام رسانهای در ایران و با توجه به اهمیت حفظ انسجام ملی و وحدت اقوام، حد و مرز شوخی در رسانههای ما چیست؟
مگر در طول تمام این سالها، با لهجههای اقوام مختلف، کم حرف زده شده است؟ به عنوان نمونه در ویژهبرنامههای نوروزی «کلاه قرمزی»، شخصیت عروسکی «آقوی همساده» که با لهجه شیرازی حرف میزد، یکی از جذابترین شخصیتهای این برنامه بود که ما هرچند وقت یک بار، دلمان برایش تنگ میشود و گاهی قبل از اینکه حرف بزند، غش و ریسه میرویم. این شوخیها اشکالی ندارد که بخواهیم از این نظر به «فیتیله» ایرادی وارد کنیم. این کار را در سطحی که نرم و لطیف و همراه با تولید پیام است در «کلاه قرمزی» میبینیم. همین تولید پیام در «خندوانه» با شخصیت «جناب خان» خیلی عالی و حرفهای اتفاق میافتد؛ به ما درس و آموزش میدهد، در عین حال خنده هم روی لبهای همه ما هست، هیچ حساسیتی هم ایجاد نکرده است. اما «فیتیله» اشتباه کرده و هیچ شکی در این نیست. اشتباهش هم بینهایت فاحش بوده و جز عذرخواهی هیچ توجیهی ندارد. من تعجب میکنم آیا این برنامه را هیچ کس قبل از پخش یک بار هم ندیده است؟ به نظر من
خطای این برنامه کاملاً مشخص است و یک فرد رسانهای خیلی سریع آن را تشخیص میدهد. به دلیل اینکه این موضوع از حد و مرز شوخی خارج است. حد و مرز شوخی و توهین کاملاً مشخص است. مثلاً «آقوی همساده» در «کلاه قرمزی» به هیچ کس توهین نمیکند. شوخی با نوعی لطافت همراه است. ما در کشورمان انواع و اقسام قومیتهای مختلف داریم که هرکدام لهجههای خود را دارند؛ لهجههایی که هر کدام از دیگری زیباتر هستند. اگر چند وقت یک بار هم این لهجهها را نشنویم دلمان تنگ میشود، هر کدام از اقوام هم تکههای بامزهای در لهجههایشان دارند که ما موقع شنیدنشان میخندیم. مگر الان زندگی ما غیر از این است؟ این لطافت زندگی است و اشکالی ندارد. به نظر من در ایران شوخی با لهجههای گوناگون، با توجه به لطافتهایی که در آن وجود دارد اگر مثل برنامه «کلاه قرمزی» همراه با خلاقیت باشد، نه تنها اتفاق منفیای نمیافتد، بلکه همه ما میپذیریم و از آن استقبال میکنیم، ولی «فیتیله» از مرز شوخی خارج شد و این موضوع به قدری فاحش است که هیچ نیازی به بحث ندارد. البته به عقیده من این یک سوی ماجراست و سوی دیگر ماجرا این است که به این موضوع دامن زده شد. دامن زدن به مباحث
قومیتی به بهانه «فیتیله» هیچ توجیهی ندارد. ما بهخوبی میفهمیم که بسیاری از انعکاسها، دامن زدن به موضوع است. دستاندرکاران این برنامه یک اشتباه فاحش کردند، عذرخواهی هم کردند. حالا با وجود این عذرخواهی، کسی نمیخواهد به آنها بگوید شما از ابتدا تا به حال با برنامههایتان چقدر به کودکان ما خدمت کردهاید؟ نباید بیانصاف باشیم. مگر اینها کم خلاقیت داشتهاند؟ مگر کم آموزش دادهاند؟ مگر کم زحمت کشیدهاند؟ یکی از پایههای نقد «Interactive» (تعامل) مفاهیم درونی آن است؛ یعنی نقد، رفت و برگشت دارد و باید هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف را بیان کرد. درغیر این صورت، نقد شما، چون دوسویه نیست، نقد نیست، بلکه برخوردی یکسویه است. ما وقتی داریم یک برنامه را نقد میکنیم باید نگاهمان نگاهی دوسویه باشد و هر دو جنبه را ببینیم. آیا نمیخواهیم وجه مثبت این برنامه و سالهای سال، خدمات دستاندرکاران برنامه «فیتیله» را ببینیم؟
در صورتی که رسانهای مرتکب خطا شود، درستترین رفتاری که رسانه خاطی باید داشته باشد، چیست؟ در حال حاضر با وجود عذرخواهیها و پیگیریهای انجامشده، هنوز گاهی این زمزمه شنیده میشود که این برخوردها کافی نیست. یک رسانه چه میتواند بکند که معذرتخواهیاش پذیرفته شود و چرا عذرخواهی صدا و سیما از سوی معترضان پذیرفته نمیشود یا سخت پذیرفته میشود؟
این اتفاقها و واکنشها نشان میدهد چقدر روزنامهنگاران و اصحاب رسانه از نظر «مصونیت شغلی» دچار آسیب هستند. این حرف من جامع همه رسانههاست؛ هم درباره روزنامهنگارانی صدق میکند که منتقد هستند و به دلیل انتقاداتشان ممکن است با آنها برخورد شود و هم درباره دسته دیگر. اتفاق اخیر برای برنامهسازانی رخ داده که در تلویزیون فعالیت میکنند؛ یعنی با مجموعه شرایط حاکم همسو هستند، اما آنها هم مصونیت ندارند. امر مصونیت رسانهای و مصونیت روزنامهنگاران و رسانهنگاران باید جدی گرفته شود. رسانه حرمتی دارد. روزنامهنگار حرمتی دارد. وقتی این برنامهسازان، مدیران و بازیگران، کارهای مثبت میکردند و لبخند به لب همه مینشاندند، چه کسی به دیدنشان رفت؟ هر کدام از «عموهای
فیتیلهای» احتمالاً از ۴۰سالگی عبور کردهاند. تا به حال چه کسی به اینها گفته دست شما درد نکند که عمرتان را برای این کار گذاشتهاید؟ اصحاب رسانه باید مصونیت شغلی داشته باشند. نمیشود تا اتفاقی میافتد همه حذف، عزل و بیاعتبار شوند یا به زندان بروند. قلم نیشتر، تیزی و انتقاد دارد. قلم روشنگری میکند و تابش نور است به زوایای پنهان و نیمههای پنهان. اگر این طور نباشد که رسانه، رادیو و تلویزیون، خبرگزاریها و وبسایتهای تخصصی بیمعنا میشوند. ماهیت رسانه این است، وگرنه چرا فعالیت میکنند؟
فکر میکنید شکل حرفهای برخورد با این اشتباهات چیست؟
شفافسازی با افکار عمومی و عذرخواهی. من متاسفم که چرا به این عذرخواهی در افکار عمومی توجه نمیشود و مرتب به موضوع دامن زده میشود. به این دلیل که مثلاً فصل انتخابات است و یکی میخواهد رای بیاورد. نباید بیشتر از این برخورد کرد و حتی با وجود عذرخواهی، گفته شود عذرخواهی کم است. یعنی چه کم است؟ بیشتر از این چه میتوان کرد؟ دامن زدن به موضوع، دیگر صحیح نیست. نباید با برنامهسازی که سالها کار کرده این طور برخورد کرد. البته نباید این برنامه پخش میشد، ولی حالا که فهمیدهاند و عذرخواهی هم کردهاند. میتوان به شخصی که مسوول بوده و متوجه نشده گفت؛ شما از نظر حرفهای صلاحیت نداری و برکنار میشوی. بیشتر از این چه میتوان کرد؟
به نظر شما علت فقدان مصونیت رسانهای چیست؟ آیا مصونیت نداشتن روزنامهنگارها و اصحاب رسانه که شما به آن اشاره کردید با خلأهای قانونی، نبود نهادهای صنفی قدرتمند و خلأهای اخلاق حرفهای رسانهای ارتباطی دارد؟
این موضوع سه بعد دارد؛ «دیدگاهها، قانون و نهادها». در زمینه دیدگاهها مدیران رسانههای ما بعضاً ممکن است دیدگاه حرفهای رسانهای نداشته باشند به این علت که حرفهای رسانهای نبودهاند، اما مدیر شدهاند؛ افرادی بودهاند که از عرصههای سیاسی آمدهاند، مستقیماً رسانهای و حرفهای این رشته نبودهاند و دغدغه کار رسانه ندارند. ژورنالیستهایی که در رسانههای چهارگانه شامل مطبوعات، رادیو، تلویزیون و رسانههای وب فعالیت میکنند، باید مصونیت حرفه داشته باشند. مدیران رسانههای چهارگانه ما اکثراً کسانی هستند که حرفهای رسانهای نبودهاند که بعد مدیر شدهاند و این دغدغه را در دیدگاههایشان پیدا نمیکنید. زمینه دیگر قانون است. در قانون باید صراحتاً گفته شده باشد که روزنامهنگاران مصونیت شغل و حرفه دارند. همه میدانیم سه قشر در دنیا مصونیت دارند؛ «قاضی، دیپلمات و روزنامهنگار». اگر گفته میشود قاضی
باید استقلال رای داشته باشد، پشتوانهاش مصونیت است. دیپلمات در همه جای دنیا انجام وظایفش منوط به این است که در کشوری که خدمت میکند، مصونیت داشته باشد. روزنامهنگار هم کسی است که قلم به دست میگیرد، کسب خبر و اطلاع میکند، مصاحبه میکند، گزارش، مقاله و نقد مینویسد. فرآیند روزنامهنگاری در همه ابعاد اطلاعرسانی، آموزش، سرگرمی و همبستگی اجتماعی مصونیت میخواهد. قانون باید مصونیت داشتن روزنامهنگار را تصریح کند، اما قانون در این زمینه تصریح ندارد. سومین بعد نهادهای صنفی است که ما باید داشته باشیم. نهاد صنفی قواعد خود را دارد. همه ما میدانیم در نهادهای صنفی باید منشورهای اخلاقی هم باشند؛ منشورهایی که مسوولیت اجتماعی روزنامهنگار و برنامهساز رادیویی و تلویزیونی را معین کند. اگر ما در روزنامهنگاری مصونیت داشته باشیم، باید مسوولیت و پاسخگویی هم داشته باشیم. در انجمنها و فدراسیونهای بینالمللی که مهمترینشان فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران مصوب پاریس است، اصول اخلاقی و حرفهای کار روزنامهنگاری هم قید شده است. به همان اندازه که موضوع آزادی عمل روزنامهنگار در ساخت برنامه تلویزیونی و رادیویی یا انتشار
خبر در مطبوعات و وب، قید شده، محدودیتهای این آزادی عمل هم قید شده است. توهین، خروج از امنیت ملی و تعارض با منافع ملی نباید انجام شود. بنابراین نهادهای صنفی ناظر هستند و خودشان مثل یک پارلمان عمل میکنند و مواد ضروری را تصویب میکنند. ولی آیا در حال حاضر نهادهای صنفی ما در عرصه حضور دارند و آیا انجمنهایی هستند که همه این مسوولیتها را بر عهده بگیرند؟ البته واقعاً ما در دو سال اخیر در این زمینه پیشرفتهایی داشتهایم، ولی اگر بخواهیم به جمعبندی برسیم میبینیم یکسری از خواستهای ما هنوز محقق نشده و نیاز داریم قوای دوگانه مقننه و قضائیه، به کمک قوه مجریه بیایند تا این قوه، در زمینه بسترسازی برای تشکیل و توسعه نهادهای ضروری، برای بخش رسانه و روزنامهنگاری اقدام کند.
به موضوع صراحت نداشتن قانون در زمینه مصونیت رسانهنگاران و روزنامهنگاران اشاره کردید، اما به نظر میرسد در زمینه تشخیص مصداقهای توهین و سایر جرائم هم در قانون صراحت وجود ندارد و گاهی برخوردهای سلیقهای صورت میگیرد. در این زمینه چگونه میتوان خطر برخوردهای سلیقهای را رفع کرد؟
وقتی ما پذیرفتیم روزنامهنگار مصونیت دارد، حتی اگر سلیقه هم موثر باشد، تبعاتش مثل الان نخواهد بود. اول از همه به صورت عمده جلوی برداشتهای سلیقهای گرفته میشود؛ چون ما مصونیت را پذیرفتهایم. در وهله دوم، خود روزنامهنگار متوجه میشود که حالا که مصونیت دارد یکسری چیزها دست خودش هست و برای رعایت قانون و اصول حرفهای، انگیزه پیدا میکند. آنگاه، رسانهها رشد میکنند، در میان مردم محبوبیت بیشتری پیدا میکنند، فرهنگ مکتوب، خوانش و قرائت افزایش پیدا میکند، فرهنگ مکتوب جایگزین فرهنگ شفاهی خواهد شد. آگاهی و قانونمداری جای خیلی چیزها را خواهد گرفت. روزنامهنگار وقتی میبیند مصونیت حرفهای ندارد و در برابر قانون جایگاهی ندارد، طبیعی است که احتمالاً دقت و انگیزههایش کم شود. ما باید ابتدا این مساله را که مسالهای
بنیادی است؛ حل کنیم. خطای روزنامهنگاری که به او مصونیت داده شده، خیلی راحتتر قابل تشخیص است تا خطای روزنامهنگاری که اصلاً مصونیت ندارد. در این صورت دایره اعمال سلیقههای شخصی هم محدود میشود. وقتی هم دیدگاهها اصلاح شود، هم قانون تصریح کند و هم نهادهای موثری داشته باشیم، تشخیص خطای روزنامهنگار بر عهده صنف است. وقتی هیات منصفه تشکیل دادیم تشخیص خطا بر عهده هیات منصفه قرار داده میشود. البته هیات منصفه باید برآمده از انجمنها و نهادهای روزنامهنگاری باشد. در آنجا باید روزنامهنگاران حرفهای از انجمنها و طیفهای مختلف حضور داشته باشند. ما در حال حاضر هیات منصفه داریم، اما این هیات منصفه به اصلاح ساختار نیاز دارد. خیلی طبیعی است که وقتی این اتفاق افتاد، جلوی خیلی چیزها گرفته میشود. حتی نفس اینکه ما تصریح کنیم روزنامهنگار مصونیت دارد، از نظر فرهنگسازی در درون جامعه روزنامهنگار و رسانهنگار ما فوقالعاده تاثیر دارد. چون در این صورت خود روزنامهنگار ما سعی میکند بیشتر مراقبت کند چون احساس مسوولیت میکند. اگر تخلفی رخ دهد روزنامهنگار مصونیت دارد و مدیر پاسخگو خواهد بود. روزنامهنگار هم در برابر
سردبیر و مدیر روزنامه پاسخگو خواهد بود؛ نه اینکه به هر کجا خواستند او را بکشانند. بعد اگر جرمی اثبات شد روزنامهنگار هم باید برود و پاسخ بدهد، ولی حداقل یک مرحلهبندی وجود دارد.
بعد از اعتراضهایی که به برنامه «فیتیله» شد، مهراب قاسمخانی در صفحه شخصیاش در اینستاگرام کمپینی با هشتگ «با من شوخی کنید» راه انداخته است. به نظر شما چنین اقداماتی در شبکههای اجتماعی چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
این شبکهها میتوانند نقشی بسیار مثبت داشته باشند. واقعیت این است که الان افراد در شبکههای اجتماعی یا وب2 وقت میگذارند. همه ما الان داریم در وب2 زندگی میکنیم. بخشی از وقتمان را در این شبکهها میگذاریم. به نظر من چنین حرکتی تاثیر بسیار مثبتی دارد. اینکه شما با حرکتی به شکل حرفهای و با برخورد مثبت همه را به سمت یک آموزش و یک پیام مثبت سوق بدهی و هدایت کنی، حتماً موثر است. البته در فضای وب 2 همه آزادند آنچه را میخواهند منتشر کنند. دیگر الان دنیای کامنت نیست، دنیای چت است و همه آنلاین هرچه میخواهند مینویسند و همه داریم با هم چت میکنیم، اظهار نظر میکنیم و همه اظهار نظرها، آزاد است. کسی نمیتواند از قبل تشخیص دهد که هر کسی در این کمپین اظهار نظر کرد؛ قرار است نظرش مثبت باشد یا منفی؟ آن را قبول دارد یا ندارد؟ اما در عین حال، نفس تشکیل این کمپین -با خودش یک پیام غیرمستقیم
دارد- و نشان میدهد هر چیزی حد و مرزی دارد. همان طور که شوخی کردن اگر از حدی بگذرد، درست نیست، عذرخواهی را نپذیرفتن و از مرزی عبور کردن هم، نمیتواند درست باشد. این کمپین به صورت غیرمستقیم این پیام را هم به افراد میدهد و به نظر من اقدام مثبتی است.
دیدگاه تان را بنویسید