سیاستورزی بیچارچوب، حرکت باثبات اجتماعی نمیآفریند
سیاستزدگی تودهوار
تاریخ جامعه ایرانی و بازخوانی رویدادها و حساسیتهای فراگیر آن از شکلگیری دوگانههای متعدد و متکثری حکایت میکند. دوتاییهایی که یارکشی میکنند و جماعتی را در حمایت از این دو قطب به دنبال خود میکشانند.
تاریخ جامعه ایرانی و بازخوانی رویدادها و حساسیتهای فراگیر آن از شکلگیری دوگانههای متعدد و متکثری حکایت میکند. دوتاییهایی که یارکشی میکنند و جماعتی را در حمایت از این دو قطب به دنبال خود میکشانند. این دوتاییها هماره وجود داشته و کسانی که درگیر این دوتاییها یا دوقطبیها شدهاند، هویت و ماهیتشان را از نفی و نقد غیر از خودشان ساخته و پرداخته کردهاند. درواقع در هر جریانی که دوقطبی آفریده شده، عناوینی چون «ما» و «آنها» در قالب این دو قطب موجودیت یافته است. ما و آنهایی که در تاریخ ایران ریشه دارد. در جامعه تکهتکه و غیریکپارچهای که درگذشته دور ایران شکل گرفته است، با وجود حاکمیت قبایل و طوایف مختلف، هر بخش و هر منطقهای باید ماهیت خود را در قبال سایر مناطق حفظ میکرد. حکومتهای مرکزی گذشته نیز به دلیل وجود محدودیتها، امکان تسلط و یکپارچهسازی را نداشتند. «ما و آنها» شاهکلید زندگی در چنین جامعهای بود. مایی که باید محفوظ میماند و آنهایی که باید از زندگی ما دور نگه داشته میشدند. این ما و آنهای گستردهشده در زندگی ما به زمینه ایدئولوژیک نیاز داشت. ایدئولوژیای برای مشروعیت بخشیدن به دوگانهسازیِ
تاریخی جامعه ایرانی. سیاه و سفید نمود ایدئولوژیک این دوگانهسازیها بود. ذهنیتی که افراد را یا برحق میدانست یا مخالف حق. راهی که تنها یک خط مستقیم داشت و هرگونه نگاهی غیر از آن مطرود انگاشته میشد. همهچیز یا سیاه بود یا سپید. خاکستری در چنین نگاهی معنادار نبوده و نیست.
این خصلت فرهنگی گویی خود را در امتداد تاریخ حفظ کرده و به جامعه امروز رسانده و در همه شئون زندگی ما از هنر، ورزش، تحصیل تا سیاست خود را نشان میدهد. نقاط حساس تاریخی ما هم قطبهای دوگانه را تحت عنوان موافقان و مخالفان بروز داده است. از مشروطه و مشروعه دوران مشروطه تا مصدقیها و غیرمصدقیها، تا شرق و غربی که مقابلاند و ما و دیگری که همیشه توطئه میچیند و هست. دوگانههایی که ردپایش در زندگی ما و قضاوتهای ما نیز کشیده شده است. دوگانه قومیتی که در جوکهای رایج خود را نشان میدهد. دوگانه پایتختنشین و شهرستانی یا حتی دوگانه پولدار و فقیر که این روزها به مدد وفور رسانههای بازتابنده بسیار و بسیار خود را نشان میدهند و سوالبرانگیز هم شدهاند. دوقطبیهای هویتی-تاریخی که میآفرینیم و به آنها دلخوش میکنیم و برایشان تبلیغ هم خواهیم کرد. طبیعی است که حتی وقتی بازی«ما» و «آنها» شکل بگیرد، حفظ هویت «ما» از هرآنچه اصول اخلاقی شناخته میشود باارزشتر خواهد شد.
حال آنکه منافع این جماعت، هرگاه با منافع دولت یا در معنای عام آن «نظام سیاسی» کشور گره خورده به راحتی ما و آنهایش سیاسی میشود. دوگانه مای مردم و دولتی که باید حق ادا کند. این دوگانه وقتی رونق گرفت و به دوگانه اصلی جامعه ایرانی بدل شد که، نفت کالای اصلی و ملی ما شد و هرکدام از ما سهمی را از آن مطالبه کردیم. سهممان از کار، از فراغت، از تحصیل، از مسکن و حتی از زندگی. دولت بزرگ و بزرگتر و اقتصاد و کلیه مناسباتش دولتی و دولتیتر شدند. در طول تاریخ دولتها -در معنای عام آن- در معرض عشق و نفرت بودهاند. دولت مرجع کلیه خواستههای معیشتی ماست و از سوی دیگر، مورد نقد و ارزیابی ما نیز هست. هر تغییری در آن تغییر در معیشت ماست. هر برنامهای مستقیم روی سفرههای ما تاثیر میگذارد. مجالی و جایی جز دولت نبوده برای حضور. یاد نگرفتیم به کار کردن و اشتغال فارغ از حضور دولت. چنین شد که مای مردم، در مقابل نظام حاکم قرار میگرفت، حتی زمانی که حاکمیت را از خودمان و برای خودمان میدانستیم. حتی در همسوترین حالت هم بسته به وضع معیشتمان نظام، «آنها» بوده برای ما. ربطی ندارد که حتی در دستگاه عریض و طویل حاکمیت کارمند و کارهای
باشی یا نه. بخشی از هویت «ما» همیشه در مقابل «آنها»ی دولتی شکل میگیرد. حتی کم نشنیدهایم از دولتمردانی که به شکل اپوزیسیون نظام حاکم، منتقد رفتارهای دولت شدهاند. ما و آنهای مردم و حاکمیت یک زمینه هویتی دارد.
در همین زمانهای که سیاست در خون و رگ و زندگی ما دویده و به دلایلی که گفته شد، شکاف مردم-دولت دوگانه مهم جامعه ما شده است، سیاستورزی اصولی تمرین نمیشود. نهادهای مدنی، احزاب و گروهها چندان تشکلیافته نیستند تا بتوانند محملی برای سیاستورزی باشند. دولت و حاکمیت بزرگ مستقیم در ارتباط با مردم قرار میگیرد. ازاینروست که سیاستمان تودهوار شده و سیاستورزیمان خارج از قاعدههای اصولی. سیاست در رگ و ریشه همه دوگانههایی که ساختیم جریان دارد؛ اما سیاستورزی بیچارچوب و تودهای. سیاستی که معنای جامعهپذیری و حضور اجتماعی ندارد، که تنها موجآفرین است. کوتاهمدت است و موضوعمحور. حرکت باثباتِ اجتماعی نمیآفریند. در لحظه و در موقعیتهای خاصی خود را نشان میدهد و چون یک موج، به سرعت فروکش میکند. کار اجتماعی و سیاست حرفهای، نهاد میطلبد، اصول میپذیرد، اما این سیاستورزی میتواند یکشبه شکل بگیرد و به اندک زمانی خاموش شود. بیدلیل نیست که علمای سیاست، سیاستزدگی تودهوار را با سیاسی بودن و آگاهی در تعارض میبینند و سیاستزدگی تودهوار را از ضعفها و مضرات یک جامعه برمیشمرند.
از اینروست که در چنین جامعهای، هر جریانی حتی یک مسابقه ساده تفننی میتواند با قدرت رسانه به یک مساله تبدیل شود و زمانی این مساله فراگیر خواهد شد که انواع دوگانهها در این مسابقه دوتایی روی هم بیفتد. طبیعی است پررونقترین «ما» و «آنها» میتواند دوگانه مای مردم و آنهای دولت باشد و به همین دلیل آغشته به سیاست شود. سیاستی تودهوار که با حضور رسانهها و شبکههای اجتماعی، دامنه و بازه تاثیرگذاری آن نیز افزون خواهد شد.
از طرف دیگر این دوگانه سیاسی به راحتی حتی از طرف نخبگان سیاسی هم قدرت پررنگتر شدن پیدا میکند. وقتی نهادها در جایگاه اصلی خود قرار نگرفته باشند و افراد عرصه و زمینه ابراز نظر یا انتقاد خود را در عرصههای مرتبط با سیاستمداران از دسترفته ببینند، به راحتی در آتش دوگانههای اینچنین، مانند یک فرصت، خواهند دمید. به نظر میرسد شرایط بهگونهای است که صدای انتقاد نخبگان از سیمای چنین دوگانههایی بهتر شنیده میشود. دوگانههایی که خاستگاه آن تودهها هستند و نخبگان میتوانند تا حدودی همآوا با آن بر شدتش بیفزایند و اینچنین میشود که حیثیت و هویت برخی از گروهها در قدرتمندی دوگانههایی شکل میگیرد که در واقعیت بیمعناست. دوگانههایی که ذات آن چیز دیگری است، اما نمادی از دوگانههای اصلی رایج در کشور خواهد شد.
هیچ پدیده فرهنگی یکشبه به وجود نمیآید که یکشبه از تاریخ و فرهنگ یک مملکت رخت بربندد. باید برای مقابله با آن تدبیر کرد. دشمنانگاری، صفر و یک دیدن و قضاوت کردن، دولتی و سیاسی بودن همه ارکان اجتماعی و معیشتی، نهادمند نبودن سیاست و نبود احزاب و نهادها، عدم پذیرش نقد و انتقاد، بیتوجهی به نخبگان و انتقادهای آنها و بسیاری مسائل دیگر میتوانند دست به دست هم دهند تا حواشی یک مسابقه در برنامه طنز تلویزیونی سر از سایتهای سیاسی و گروههای سیاسی درآورد و افراد و نخبگان را در هر قشر و گروهی وادار به موضعگیری کند. مهم نیست چهرههای دوسوی این مسابقه چه کسانی هستند، مهم این است که در سابقه آنها ردپایی از دوگانه «ما و آنها» بهجامانده باشد و این سابقه دوگانه مای مردم و آنهای دولت را پررنگتر کند. در چنین فضای نمادینی، ناگفتههایی که کمتر، مجالی برای بیان آن به وجود میآید، سر باز میکند و در جریان شکلگیری پدیدهای غیرسیاسی، خواستهها و انتقادهای سیاسی نیز مطرح میشود. نمیتوان از سیاستورزی اصولی و اخلاقی سخن گفت، در شرایطی که این دوگانه ما و آنهای مردم- دولت همچنان پابرجاست و سیاست و دولت با ملت یکپارچه نشده است.
در شرایطی که دولتِ بزرگ مرجع تامین تمامی خواستهها باشد و «ما»ی مردم مستقل از دولت تعریف نشده باشد، جلوگیری از پدیدار شدن جنبشهایی از نوع آنچه در حاشیه برنامه طنز خندوانه شکل گرفت، ممکن نخواهد بود، مگر آنکه فضا و امکان نقادی جای خود را در جامعه باز کند. نمیشود از سیاستورزی اصولی دم زد و از شکلگیری و تقویت نهادهای سیاسی و احزاب استقبال نکرد. در نهایت ایرانیان باید به این باور برسند که نیازی به صفر و یک دیدن، یا قطبی کردن همه جریانات نیست. باورپذیری این گزاره، پس از آن رخ میدهد که فرهنگ «ما» و «آنها» یعنی مردم و سیاستمداران، دستخوش تغییر و تحولی جدی شود تا سیاستورزیها به عاملی برای شکوفایی جامعه ایرانی تبدیل شود.
دیدگاه تان را بنویسید