قصه پرغصه سرمایهگذاری در سینما
خونی که بر زمین ریخته میشود
سرمایه در سینمای ایران حکم خون در بدن انسان را دارد و بدون سرمایه امکان تولید در سینما متصور نیست و بدون شک همانگونه که بدن انسان بهصورت سیستماتیک از خون محافظت میکند و نمیگذارد خون کم یا زیاد شود.
سرمایه در سینمای ایران حکم خون در بدن انسان را دارد و بدون سرمایه امکان تولید در سینما متصور نیست و بدون شک همانگونه که بدن انسان بهصورت سیستماتیک از خون محافظت میکند و نمیگذارد خون کم یا زیاد شود (بهجز بیماریهای نادر خونی) سینما هم برای ادامه حیات چارهای ندارد جز اینکه نسبت به مراقبت از سرمایههای خود راهحلهایی داشته باشد و برخلاف مضرات فشارخون برای بدن انسان سینما به شدت نیاز به فشار سرمایه دارد و بالارفتن سرمایه برای سینما میتواند دارای اثرات مثبت جهت رونق در سینما باشد و البته این موضوع در ایران متاسفانه همیشه برخلاف کشورهای دارای صنعت سینما کارکرد داشته است و زمانی که سرمایهگذاری در سینما آن هم بخش تولید بالا میرود (خواه دولتی، خواه خصوصی) به نوعی همانند بالارفتن فشارخون انسان عمل میکند و گاهی سینما را به مرز سکته میرساند! شاید تعجب کنید که وقتی رابطه سینما با سرمایه قاعدتاً باید رابطه معنادار رو به رشدی باشد چطور میشود در سینمای ایران برخلاف سایر کشورهای صنعتی سینما این رابطه باعث به وجود آمدن مشکلات عدیده خواهد شد؟ سینمای ایران به دلیل نبود زیرساختهای صنعتی هیچگاه نتوانسته است
رابطه خود را با سرمایه به یک تعریف مشخص برساند و با توجه به حضور صددرصدی دولت در فرآیندهای مختلف سینما تا اطلاع ثانوی نمیتوان این رابطه را بازتعریف کرد و هرگونه ارائه پیشنهاد در این خصوص به نوعی «آب در هاون کوبیدن» است! ورود بیضابطه سرمایه دولت در تولیدات دولت نهم و دهم را یادمان نرفته است که چگونه باعث افزایش هزینه تولید در سینمای ایران شد و فارغ از افزایش نارضایتی سینماگران به این تولیدات به دلیل کمبود منابع مالی دولت در سینما، این ورود سرمایه باعث شکاف بیشتر بین عوامل سینمای ایران شد و به نوعی مشکلات صنفی را حادتر کرد! سرمایههای دولتی باعث به هم خوردن توازن بین فعالان سینمایی شد و بار دیگر نشان داد که سینمای ایران نمیتواند پاسخگوی مناسبی برای سینمای پرهزینه باشد و با توجه به وجود زیرساختهای «محلی» سینمای ایران هرگونه پمپاژ غیرواقعی سرمایه باعث بروز بیماریهای خاص برای سینما خواهد شد. نمونههای بارز این بیماریها را با تولیدات فاخر معروف دهه ۸۰ دیدیم و بار دیگر نشان داد که در کشوری که زیرساختهای آن در محدوده یک شهر و محله تعریف شده است (نمونه بارز آن در یک کشور ۸۰میلیونی تنها ۱۵۰ نقطه جغرافیایی
مرکز نمایش فیلم سینمایی داریم و این یعنی فقط برای یک شهر بزرگ!) امکان تولیدات پرهزینه تا اطلاع ثانوی معنا ندارد و اصولاً تولیدات پرهزینه نیز از سوی دولت اتفاق میافتد که هیچگاه نگاه رونق در پس این سرمایهگذاریها نبوده است و فقط و فقط منویات سیاسی در پس این سرمایهگذاریها نهفته است! در تاریخ سینمای ایران نمیتوانم نمونهای را مثال بیاورم که سینماگران بر اساس فرمول هزینه-فایده نسبت به سرمایهگذاریهای غیرمعمول عمل کرده باشند و در اکثر مواقع یا بهصورت همیشگی بخش خصوصی ترجیح میدهد با یک ریال سرمایهگذاری دو ریال برداشت کند و تمامی سرمایههای پرهزینه سینما از طریق دولت یا نهادهای منتسب به دولت بوده است و هیچ تولیدکننده ایرانی با سرمایه به دستآمده در سینما نخواهد توانست وارد تولیدات پرهزینه شود. تولید پرهزینه شهر موشها (هفت میلیارد تومان) با سرمایه مستقیم بانک گردشگری و رستاخیز (حدود ۲۰ میلیارد تومان) با سرمایهگذاری یکی از مراجع محترم عراق و تعدادی از عاشقان اباعبدالله (ع) تنها دو نمونه منحصربهفرد از ورود سرمایه خارج از دولت در سینمای ایران است که اولین سرمایهگذار توانست به بخشی از هزینههای خود برسد و
دومی با تمام امیدهای بازگشت سرمایه گرفتار مخمصهای شد که هنوز نتوانسته است رنگ پرده را به خود ببیند، حال چه رسد به برگشت سرمایه حتی اندک! در کشوری که مردم آن پیرو اهلبیت سلامالله علیها هستند تعدادی از علاقهمندان این اهلبیت با تامین منابع مالی خارج از منابع دولتی و به قول معروف خارج از بیتالمال، توانستهاند فیلمی از قیام عاشورا به تولید برسانند که بر اساس نظرات متعدد و متفاوت مراجع دینی نتوانسته است به نمایش عمومی برسد؛ موضوع تراژیک این وضعیت زمانی است که از سینماگران نهتنها گله میشود بلکه حتی آنها را سرزنش میکنند که چرا به فکر تولید فیلمهای ارزشی و دینی نیستند و کسی نیست به این عزیزان بگوید در سرزمینی که با فیلم عاشورایی رستاخیز چنین میکنند دیگر چه انتظاری است از تولیدات دینی! دچار تعارف هستیم در شاکله نظام فرهنگی کشور که با این سیاستهای متناقض به جز تولیدات ارزشی کماثر با پول دولت انتظار ورود سرمایه بخش خصوصی در زمینه تولیدات دینی و انقلابی سرابی بیش نخواهد بود و با تجربه توقیف رستاخیز به نوعی ناقوس مرگ سینمای دینی غیردولتی نواخته شد ورود هرگونه خون تازه به سیستم خونرسانی دولتی سینما تا اطلاع
ثانوی مسدود شده است!
از این مرگ ناخواسته که بگذریم گویا ارادهای هست که سینما را بیش از گذشته به بودجههای دولتی وابسته کند و میدانیم که وابستگی به دولت به معنای خنثیشدن سینما خواهد بود و هر روز میشنویم از سوی دولت که فلان فیلم توقیف است بهمان فیلم با اصلاحیه اجازه نمایش دارد و فیلم دیگر اجازه ساخت ندارد و...! وقتی این اخبار از طریق دولت مخابره میشود دیگر نمیتوان سراغی از سرمایه و سرمایهگذار گرفت و ترجیح سرمایه ورود به فعالیتی است که ضریب ریسک کمتری را متقبل شود و فعلاً سرمایهگذاری در سینما با ضریب ریسک بالایی به دلیل پالسهای منفی دولت برخوردار است و تجربه نشان داده است که با این وضعیت متزلزل، سرمایهگذاری هدفمند در سینما به پایینترین میزان خود خواهد رسید...
نکته جالب در این وضعیت شنیدن صدای دیگری از نهادهای صنفی و شوراهای دولتی است که کمکم دارند ورود میکنند به تفتیش چگونگی سرمایهدار شدن سرمایهگذاران علاقهمند ورود به سینما که این سرمایهها از کجا آمده است! این وضعیت هم دلیل دیگری است بر اینکه بیماریهای خونی (سرمایه) سینمای ایران تبدیل به بیماری لوسمی شدهاند و این بیمار (سینما) به محض بروز علائم بهبود (مثل امسال سینمای ایران) با فشارهای مختلف عصبی و استرسزا و درمانهای غیرپزشکی و علمی دوباره عود میکند و کمکم پزشکان را به این نتیجه رسانده است که این بیماری درمانی ندارد و باید با این بیماری سوخت و ساخت و امید داشته باشیم به معجزهای که مخصوص بیماران لاعلاج است و من همچنان معتقدم به معجزه آن هم در کشوری که برنامهای ندارد برای جلوگیری از بروز و ظهور بیماری...
دیدگاه تان را بنویسید