تاریخ انتشار:
چرا میزان خشونت در جامعه کم نشد؟
برای مردم صبور ایران
خشونت پدیدهای است که از نگاه روانشناسها درست زمانی اتفاق میافتد که ناکامی پیش آمده باشد و به دنبال آن پرخاشگری و خشونت هم اتفاق میافتد.
خشونت پدیدهای است که از نگاه روانشناسها درست زمانی اتفاق میافتد که ناکامی پیش آمده باشد و به دنبال آن پرخاشگری و خشونت هم اتفاق میافتد.
یعنی وقتی انسانها احساس میکنند که با توجه به هدفگذاریها نمیتوانند با همه تلاشی که کردند به مقصد دلخواه برسند، احساس ناکامی میکنند و در نتیجه این احساس به سرعت پرخاشگری ایجاد میشود. با کنار هم نشاندن همه این مشخصات بهخوبی واضح و روشن است که ابعاد خشونت برآمده از جامعه ناکام است.
این توضیحات را برای این مرور کردم که بحث اصلی واضح و روشن شود؛ بهطور طبیعی انسان به عنوان موجود اجتماعی بسیاری از اهداف و مقاصد خود را از کانال جامعه دنبال میکند. بالاخره او میخواهد در مسابقهای برنده شود، کاری را بهدست آورد یا به سبک و شیوهای که دوست دارد زندگی کند. این فرد در حقیقت براساس فرآیند جامعهپذیری که از گذر هنجارهای اجتماعی طی کرده است، میخواهد خواستههایش را بهدست آورد اما نمیتواند. براساس همین هنجارها آموخته که برای بهدست آوردن خواستههایش باید از راههای مشروع کار را پیگیری کند برای همین بهدنبال راه کسب درآمد و کار میرود تا بعد از کسب شغل سالم درآمد درستی را هم بهدست آورد و به خواستهاش برسد.
اما واقغیت انسان جامعه امروز ایران با این تصاویر ایدهآل فرق میکند. او در قدم اول نمیتواند کار مناسبی به دست آورد. تلاش بسیار میکند بالاخره بر سرکاری میرود و از صبح تا شب مدام کوشش میکند اما باز هم آخر ماه هشتش گرو نهش است و نهتنها به خواستهاش نرسیده بلکه با همه آنچه تلاش کرده نمیتواند حتی زندگی کند.
انسانی که حالا با واقعیت روبهرو شده و روزمره زندگی او با ایدهآلها و برنامههای فرمالیته فرق میکند بحرانزده میشود و حالا نه خود بلکه خانوادهای را درگیر این بحران میکند.
ساختار اقتصادی-اجتماعی که باید برای او قدم به قدم راه را هموار میکرد تا به خواستههایش برسد، او را به هدف نمیرساند و اینگونه میشود که به سادگی تعادل اجتماعی به هم میخورد و فرد به دلیل فشارهایی که به دلیل عدم تحقق اهدافش با آن روبهرو شده، دچار سرخوردگی شدید میشود. انسان سرخورده هم با کوچکترین تلنگری حالت عادی خود را از دست میدهد و کوچکترین موضوع را به منازعه میکشاند.
در روزهایی که پشت سر گذاشتیم شاید یکی از مهمترین دغدغههای جامعهشناسها روبهرویی بیپروای افراد جامعه با خشونت است. خشونتی که گاه اولین قدم برای هر حرکت اجتماعی است. بستن راه برای رانندهای دیگر، فریاد زدن بر سر فروشنده برای تعجیل در آماده کردن بسته خرید یا حتی پرسش و پاسخ با استاد دانشگاه نمونههایی بسیار تکرارشدنی است که این روزها یا دیده میشوند یا به گوش میرسند.
ایران امروز دهه بسیار سختتری از هشت سال جنگ را پشتسر گذاشته، تورم ویرانگر دودمان خانوادهها را به باد داد. بیکاری، جوانها و متخصصان این کشور را یا ناچار به مهاجرت یا مستاصل و سرخورده خانهنشین کرد. فقر و نابرابری روزبهروز افزایش یافت و فاصله اختلاف طبقاتی چیزی شبیه زیرزمین به برج میلاد شد. آسیبهای اجتماعی ردیف اول همه نقایص نشست و روز به روز بر تعداد معتادان اضافه شد. آمار سرقت و قتل نیز افزایش شد. همه نشانهها هشدار میداد که تعادل انسانی جامعه بههم خورده است و جامعه بدون تعادل اجتماعی یعنی آماده پذیرش خشونت. در چنین شرایطی لحظه به لحظه خشونت جای خود را به آرامش، همدلی و همگرایی داد.
معاونت راهبردی قوه قضائیه در اولین جلسه کمیته پیشگیری از خشونت در سال 94 با اشاره به آمار سازمان پزشکی قانونی رسماً اعلام کرد تنها در سال 93 بیش از دوهزار و 300 مورد قتل عمد اتفاق افتاده و میزان مزاحمت برای زنان و دختران نیز 98 درصد افزایش داشته است. اطلاعات و آمار او نشان داد که ضرب و جرح، توهین، تهدید و تخریب جزو 10 اتهام نخست کشور در چهار سال گذشته بوده است.
هر یک از این اعداد خبر از عمق فاجعهای میدهد که بیشتر آنها یک عامل مشترک دارند؛ مشکلات اقتصادی.
شهروند ایرانی که در ناکامی اقتصادی همه این سالها روزگار گذرانده و در مشکلات اقتصادی غرق شده است، به سادگی تعاملات اجتماعی را فراموش میکند. تعاملات اجتماعی که پیش از این آنچنان ایرانیها را کنار هم دلگرم میکرد که در سختترین شرایط و در روزهای جنگ زن و مرد را کنار هم مینشاند. همین مردم پیش از این و در شرایط جنگ نشان دادند که همگرا و پشتیبان هم هستند و برای حفظ سرزمین خود جان و مال خود را هدیه میکنند.
اما آن اخلاق و آن شکل از تعاملات اجتماعی این روزها تجربه نمیشود. امروز تعاملات اجتماعی کمرنگ شده است. مشارکت و همگرایی معنی ندارد و فرصتهای باهم بودن از بین رفته است و زندگی و تعاملات کاملاً فردی و با درنظر گرفتن منفعت شخصی دنبال میشود. به عبارت کامل کلمه گاهی وقتی از کنار به جامعه نگاه بیندازید میبینید که بخشی از مردم از روی هم عبور میکنند!
نکته اینجاست که مردم امروز ایران با مردم 30 سال پیش و درست در روزهای سختی و جنگ آیا فرق دارند؟! پاسخ چنین سوالی یک کلمه است؛ خیر! ایرانیان آن روزها مادران و پدران فرزندان امروز هستند که جامعه ایران را میسازند. فرزندانی که با همه این نابرابریها و نادیده گرفته شدن تعاملات اجتماعی در روزهای مهربانی کنار هم میایستند و با هم همراه و همیار میشوند. فرزندان همین سرزمین در روزهای تاسوعا و عاشورا بدون نگاه به هیچیک از این تفاوتها برای یادآوری آیینی برگرفته از شجاعت، ایثار، مهربانی و انسانیت کنار هم جمع میشوند و به هم کمک میکنند و در حال و روز هم شریک میشوند.
همین مردم در نوروز و مناسبتهای سنتی دیگر هم این داستانها را کنار میگذارند و باهم شادی میکنند و خوشیهایشان را با هم تقسیم میکنند.
اشکال آنجاست که زمینه این همگرایی موقتی و بدون سازماندهی و مدیریت است. این همراهی از دل مردم برآمده و در زمانی کوتاه به پایان میرسد. نظام اجتماعی و سیاستگذاری کشور که متولی اصلی مدیریت و مراقبت از جامعه است، درست در این نقطه، بیتفاوت از کنار همه این برتریهای فردی مردم این سرزمین میگذرد و به همین دلیل عمق این احساسات و درونیات مهربان ایرانیها نادیده گرفته میشود.
بنابراین صبح فردا، وقتی که شهروند ایرانی دوباره با ناملایمات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه میشود، ناکامی و سرخوردگی در او روشن میشود و خشونت و پرخاشگری بروز میکند.
واقعیت این است که این مردم مهربان، بازهم با عمق مشکلاتی که روز تا شب با آن مواجه هستند، صبور و آرام هستند و سعی میکنند برای ادامه زندگی امید داشته باشند. هماکنون بزنگاه مهمی است که باید تکانی به صندلی مدیران اجتماعی و سیاستگذاران جامعه داد و با نشان دادن گوشهای از برتری مردم این سرزمین نسبت به کشورهای اطراف به آنها یادآوری کرد که باید به سرعت برای بازیابی و سرایت همدلیهای کوچک و همیاریهای مردمی در مناسبتها یا موقعیتهای تاریخی تلاش کرد. جامعهای که با همه این سختیها همچنان به تغییر آینده امیدوار است، حتماً در شرایطی که امید او دیده و نگرانیهایش شنیده شود، برای سازش و همراهی در تغییر شرایط سخت و گاه خشونتبار جامعه به خوبی تلاش میکند و در این زمان است که کمکم میتوان کاهش نرخ خشونت در کشور را به چشم دید.
حالا درست زمانی است که مسوولان کشور باید از متانت و صبر ایرانیها در سالهای گذشته تقدیر کنند و امید آنها را پاسخ دهند و رو به آنها بگویند: «برنامهریزی برای خوشبختی ایرانیان اولویت همه برنامههاست.»
دیدگاه تان را بنویسید