تاریخ انتشار:
مروری بر تحولات و رخدادهای فروردین تا شهریور ۱۳۹۴
در جام برجام
نهتنها نیمه نخست سال ۱۳۹۴ خورشیدی با یک موضوع و واژه خاص گره خورده است که سایه آن را بر نیمه دوم سال نیز میتوان گسترانیده دید و آن، همانا واژه «برجام» است.
نهتنها نیمه نخست سال 1394 خورشیدی با یک موضوع و واژه خاص گره خورده است که سایه آن را بر نیمه دوم سال نیز میتوان گسترانیده دید و آن، همانا واژه «برجام» است.
عبارتی که گرچه در هیچ فرهنگ لغتی یافت نمیشود اما در این نزدیک به شش ماه بارها به کار رفته و تا سالها بدان استناد و از آن یاد خواهد شد و اقتصاد، تجارت، سیاست و دیپلماسی را به هم پیوند خواهد زد.
صدا و سیما و دیگر رسانههای مخالف توافق هستهای که ابتدا درباره «جمعبندی» مذاکرات و نه توافق نهایی بر سر موارد اختلافی سخن میگفتند و ترجیح میدادند واژه «توافق» را کمتر به کار برند یا آن را منوط به تصویب در مجلس شورای اسلامی و دستکم شورای عالی امنیت ملی معرفی کنند با «برجام» کنار آمدند که کوتاهشده «برنامه جامع مشترک هستهای» است و البته توافق ایران با گروه 1+5 را بازمیتاباند.
سال 94 را با برجام یا توافق هستهای باید شناخت. شاید هیچگاه هیچ خبری نتوانسته بود توجه مردمانی در حال گشت و گذار در دامان طبیعت در سیزدهمین روز سال یا همان «سیزده بدر» را به خود معطوف کند چنان که مذاکرات لوزان سوئیس چنین کرد.
تعطیلات نوروز چندان طولانی و رخوتناک است که در سال 1382 که حمله آمریکا و بریتانیا به عراق با ایام عید همزمان شد در روز نخست نوروز مردم به سفر رفتند و 18 روز بعد که بازگشتند صدام حسین برافتاده بود و آن قدر که در نوروز 94 هوش و حواس همه به اخبار بود و البته رسانههای مدرن نیز به یاری آمده بودند در نوروز 82 این اتفاق نیفتاد و همین نشان میدهد مذاکرات هستهای تا چه اندازه بر همه شئون زندگی مردم سایه انداخته بود و تحریم با اقتصاد و تجارت و با زندگی روزانه چه میکرد.
13 فروردین 1394 اما نحس نبود. همه نگاهها به هتل بوریواژ در لوزان سوئیس بود و در روزهای منتهی به 11 فروردین حساسیتها به اوج رسید تا اینکه مذاکرات 48 ساعت تمدید شد و سرانجام در 13 فروردین 1394 ایران و گروه 1+5 بر سر کلیات به توافق رسیدند و در اصطلاح اهل بازار و تجارت، قولنامه کردند اما سند نزدند و این کار دوم و نهایی به 10 تیر موکول شد.
تعطیلات تمام شد و این بار مردم از روزنامهها جلوتر بودند و در عین حال میخواستند بدانند آنان که مخالفت خود را ذیل عنوان «دلواپس» ابراز میکنند، چه موضعی میگیرند. همان اتفاقی رخ داد که پیشبینی میشد. سه ماه فرصت داشتند تا قولنامه را بر هم بزنند. یکی هم تیتر زد: 1+12 تا کنایهای باشد از نحس دانستن توافقی که هنوز رخ نداده اما رخ نموده بود.
وقتی واژه «برجام» را اول بار وزیر خارجه ایران و هنگام قرائت بیانیه لوزان به کار برد، خیلیها گمان بردند مراد او همان «فرجام» است و اشاره به پایان کار دارد و برخی پنداشتند اصطلاحی غیرپارسی است که تنها به لحاظ آوایی آشناست اما از آن پس آن قدر به کار رفت که حالا هم در عرصه سیاست به کار میرود و هم در اقتصاد و تجارت. اعتراضات محدودی هم به پاشد.
نیمروز سهشنبه 18 فروردین شمار تجمعکنندگان مخالف توافق در مقابل مجلس شورای اسلامی کمتر از 150 نفر گزارش شد و همین نشان میداد که سامانیافته و سازماندهیشده نیست.
نخستین بازاری که به توافق هستهای روی خوش نشان داد بازار ارز بود اما نه چنان که انتظار میرفت و البته هنوز توافق نیز قطعی نشده بود و سیاست دولت نیز این نبود که فضایی احساسی را مستولی کند و هرچند نوسانات محدودی را تجربه کرد اما نرخ ارز به نسبت تثبیت شد.
در حالی که منتقدان و دلواپسان هر روز بهانهای میگرفتند رئیسجمهوری از آغاز یک راه سخن میگفت و اینکه تازه در پله اول قرار داریم و تا بام تعامل جهان حرکت خواهیم کرد.
خبر اول همچنان مذاکرات هستهای بود و اینکه در تیرماه آنچه «قولنامه» شده رسمیت و سندیت پیدا میکند. فضایی از بیم و امید و البته همه نشانهها حاکی از آن بود که طرفهای مذاکره از هر زمان دیگر جدیترند و قصد دارند در تیرماه فرجام برجام را رقم بزنند.
در این فاصله اما فضای داخلی از اخبار دیگر خالی نبود. روزنامهای پرشمارگان که رقابتی به نسبت محترمانهتر و در عرصههای اجتماعی و اقتصادی را با دولت سامان میدهد از ابتدای سال بنا را بر این گذاشت که حذف یارانه برخورداران را بر پایه مصوبه مجلس شورای اسلامی از دولت مطالبه کند.
شاید یک بازی برد-برد؛ تا هم هر که حذف شد جذب شود و هم این انتظار در بقیه ایجاد شود که یارانه افزونتری دریافت کنند. شماری از نمایندگان طرح پرداخت یارانه بیشتر به شش میلیون نفر را پیگیری کردند اما آنچه در محاسبات منظور نشده بود موضع کمیته امداد در دوره جدید آن بود. پرویز فتاح که کمیته امداد را یک درمانگاه موقت و نه اقامتگاهی دائمی میداند با افزایش دایره مستمریبگیران مخالفت کرد.
نگاهی به تیترهای صفحه اول چند روزنامه در فروردینماه و ادامه آن در ماه بعد نشان میدهد مصوبه حذف برخوردارها امیدهایی را در مخالفان و منتقدان ایجاد کرده بود تا بر سر آن چالشی درگیرد اما دولت به جای حذف پرسر و صدای یارانههای نقدی تصمیم دیگری گرفت. اینکه یارانه اندکی را حذف کند و چنان که اعتراض کردند بازگرداند و اگرنه ادامه دهد. این تصمیم نخست بود. تصمیم بزرگتر اما بعدتر اتخاذ شد، حذف سهمیه بنزین بود که برخی آن را مخاطرهآمیز میدانستند و از آن بهعنوان «خودکشی سیاسی» یاد کردند.
کاری که دولت قبل با ماهها تبلیغ و زمینهسازی انجام داد و نهادهای مختلف بیمناک واکنشهای اجتماعی بودند، این بار بیسر و صدا انجام شد. هر چند که دولتمردان از به کار بردن تعبیر «گران شدن قیمت بنزین» پرهیز داشتند و تنها از حذف سهمیه بنزین و یکسانسازی نرخ آن سخن گفتند. بااینکه در شبکههای اجتماعی واکنشهایی منتشر شد اما جامعه در انتظار اتفاق بزرگتر بود: نهایی شدن توافق هستهای.
حکایت پول کثیف
اما تنها قیمت بنزین و مذاکرات هستهای نبود که رابطه متقابل سیاست و اقتصاد را در این سرزمین یادآور میشد که سیاسیترین وزیر کابینه هم از «پول» حرف زد، منتها از «پول کثیف». با اینکه عبدالرضا رحمانیفضلی میخواست هشدار دهد چنانچه با پولهای کثیف مقابله نشود، میتوانند در انتخابات نیز تاثیر بگذارند اما به عمد یا به سهو این تلقی درگرفت که برخی نمایندگان مجلس را متهم کرده و همین سبب شد که او را ششم اردیبهشت به مجلس فراخوانند و در همین جلسه بود که گفت: «چون هیاترئیسه مجلس از او خواسته عذرخواهی کند، به نمایندگی از رسانههایی که سخنان او را تحریف کردهاند عذرخواهی میکند.»
البته روشن بود که هیچ رسانهای به وزیر کشور چنین نمایندگیای نداده بود تا از جانب آنان عذر بخواهد یا نخواهد و مگر جز آنچه را که او گفته بود، منعکس کرده بودند؟
با این حال رحمانیفضلی تنها عذرخواهی نکرد و پنج آمار هم ارائه داد که در فضای سیاسی چندان شنیده نشد. اینکه سه میلیارد دلار از طریق مواد مخدر وارد عرصه اقتصادی شده، فردی 35ساله با پنج کلاس سواد طی دو سال 200 تن مواد مخدر جابهجا کرده، به نام مددجویان کمیته امداد بیش از 100 نفر 27 هزار خودرو لوکس به ارزش 20 میلیارد تومان وارد کشور کردهاند، در یکی از جزایر 9570 شرکت به ثبت رسیده که در 2814 مورد از شرکت تنها یک نشانی وجود دارد و 20 میلیارد دلار مالیات به دست نیامده به خاطر همین فرارها و پولشوییها بوده است.
وزیر این سخنان را تکذیب نکرد، هر چند درباره کمیته امداد گفت قصد متهم کردن این نهاد چه در مدیریت تازه کنونی و چه پرسابقه قبلی را نداشته و از سوءاستفاده دیگران گفته است.
در اردیبهشتماه اما یک سانحه رانندگی بر شئون مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سایه انداخت. اگر اتومبیل سانحه، پورشهای گرانقیمت نبود و پسر جوان قربانی نواده یکی از روحانیون انقلابی سالهای اول جمهوری اسلامی نبود و دختر هم نسبتی با او داشت تا این اندازه در رسانهها مطرح نمیشد.
به قاعده باید جامعه به خاطر مرگ دو نفر در عنفوان جوانی افسوس میخورد و بحثها درباره سوانح رانندگی میبود که قربانی میگرفت و میگیرد و توضیحات مربوط به اینکه چرا رانندگی بر عهده خانم بوده و چرا بیآنکه نسبتی داشته باشند مسافر یک خودرو بودهاند پذیرفته میشد اما پورشه زردرنگ که تا چندی قبلتر زیر پای فرزند یک مربی مشهور فوتبال بوده اهمیت بیشتری داشت تا جان آن جوانان تا نشانی باشد از جامعهای طبقاتی و پول
زدهشده.
چند ماه بعد که شهرام جزایری در اولین گفتوگوی خود پس از حبسی 13ساله شرکت کرد بر همین نکته انگشت گذاشت که بیش از هر موضوع دیگری تفاوتهای طبقاتی و اخلاقی به چشم او میآید و پورشه شد نماد همین فاصلهها. خاصه نوع زردرنگ آن با مالک قبلی که فرزند یک چهره مشهور برای نسل جدید است و سرنشینانی که یکی نواده چهرهای مشهور اما برای نسل قدیم بوده است.
دور از این دغدغهها و البته با بیم و درد مردمان، شاعری که ماندن را بر رفتن ترجیح داده بود در زیباترین شب اردیبهشت تهران چشم از جهان بست. محمدعلی سپانلو به شاعر تهران شهرت داشت و جا به جای شهر را در خاطرهها تازه میکرد و با این حال جمعیتی درخور برای وداع با پیکر او گرد نیامدند و وقتی رسانههای رسمی همراهی نکنند، جز این چه انتظاری میتوان داشت؟
نمایندگان دلواپس مجلس اما دغدغهها و بیمهایی دیگر داشتند. دلواپسی آنان درست به خاطر همان نقطهای بود که امید غالب مردمان حول آن شکل میگرفت. سهشنبه 22 اردیبهشت درصدد برآمدند با ارائه یک طرح سه فوریتی دولت را از مذاکره با آمریکا منع کنند. نگاهها به علی لاریجانی بود که دو سه روز قبلتر گفته بود ما با تیم مذاکرات هستهای هیچ زاویهای نداریم و از «واکنشهای عجولانه» انتقاد کرد.
تا 10 تیر 94 زمان چندانی باقی نمانده بود که موضوع حذف سهمیه بنزین عملیاتی شد و نگاهها به این سو چرخید. دولت اما پس از آنکه اجازه داد هیجان ایجادشده در قالب لطیفهها و اعتراضاتی نهچندان علنی تخلیه شود، دوباره سراغ مذاکرات هستهای رفت. 10 تیر نزدیک میشد و تیرها و پیکانها به سوی توافق مورد انتظار هستهای پرتاب میشدند.
10 تیر به دهم تیر
به سیاق 10 تیر یا دهم تیر آن 10 تیر یا 10 پیکان چنین برشمرده شدند: اهانت به اعضای تیم مذاکرات هستهای و حتی انگ خیانت در صحن علنی مجلس شورای اسلامی، بزرگنمایی امتیازات اعطاشده در بیانیه لوزان از جمله توافق بر سر محدود شدن سایت فردو و اجازه بازرسیهای مدیریتشده، کوچکشماری امتیازات دریافتی خصوصاً حق غنیسازی در داخل، بیاعتبار دانستن هرگونه توافق بهویژه با آمریکا با تاکید بر مخالفتهای کنگره جمهوریخواه، ساخت و پخش چند فیلم از تلویزیون که انجام بازرسیها را با هدف ترور دانشمندان هستهای معرفی میکرد، ادعای تفاوت روایتهای داخلی و آمریکاییها و اصرار بر انتشار فکت شیت یا گزاره برگ به صورت رسمی، تفسیر سخنان رهبری عالی جمهوری اسلامی از مذاکره بیرون از شبح تهدید به اینکه باید میز مذاکرات را ترک کنند، برپایی تجمعهای خیابانی در مخالفت و تاکید بر مشکلات اقتصادی و ترجمه قبول پروتکل الحاقی به قبول نقض استقلال ملی همان سیاهه بلندبالا و متنوعی است که نشان میدهد رفتار و گفتاری نبود که برای توقف قطار مذاکرات هستهای نیازموده باشند.
تیرها روان بود و 10 تیر نزدیک. موعد فرجام برجام. همانگونه که بهار با موضوع توافق هستهای آغاز شده بود، تابستان 94 هم با انتظار به فرجام رسیدن برجام شروع شد. این بار اما وقت اضافه مانند فروردین دو روز نبود که 13 روز پس از 10 تیر نیز نمایندگان ایران و شش قدرت جهانی در هتل کوبورگ وین گفتوگو کردند تا سرانجام در 23 تیرماه توافق نهایی حاصل آمد. چهار روز قبل از سالگرد قبول قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل در سال 1367. نکته جالب و غافلگیرکننده برای منتقدان ایرانی و آمریکایی توافق وین تصویب قطعنامه 2231 بود که به موجب آن تمامی قطعنامههای قبلی درباره تحریم ایران در یک پروسه زمانی ملغی میشود.
آنچه در 23 و 29 تیر 1394 در وین و نیویورک رخ داد، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به حساب میآید و پس از آن فصل تازهای در مناسبات سیاسی و اقتصادی گشوده شد. هر چند گفته شده ثمرات آن از سال جدید میلادی (دیماه امسال) احساس میشود.
دلواپسان - اصطلاحی که منتقدان دولت برای خود به کار میبرند- اما انتظار دارند در دوران پساتوافق یا پساتحریم وضعیت اقتصادی بدون سرمایهگذاریهای کلان خارجی و بهبود مناسبات سیاسی بهتر شود و به روابط دیپلماتیک و گشایشهای فرهنگی نیز تسری نیابد. در این نگاه دولت مامور تامین آب و نان و گوشت و مرغ مردم است نه بیشتر و تازه بودجه اینها را هم باید با شیوههایی به جز تفاهم و تعامل تامین کند.
خشکسالی در بورس
این گفتار در معتبرترین نشریه غیر روزانه اقتصادی بازرگانی انعکاس مییابد و از این رو نمیتوان به این موضوع نپرداخت که انتظار صاحبان سهام در بازار سرمایه اما نهتنها برآورده نشده که بورس در سراشیب سقوط حال و روز خوشی ندارد و پیشبینیها درباره واکنش مثبت بازار سرمایه به توافق هستهای تحقق نیافت. نمیتوان به بازار سرمایه بیتوجه بود هر چند این دیدگاه وجود دارد که دولت قصد دخالت کلی در بازار سرمایه را ندارد و آن را تابع اقتضائات بورس قرار داده و تنها هنگامی مداخله میکند که بخشنامهای را به زیان سهامداران تشخیص میدهد. همان کاری که معاون اول رئیسجمهوری در قبال بخشنامه وزارت صنعت، معدن و تجارت انجام داد.
بر همین اساس است که انتظار میرود در نیمه دوم سال دولت توجه ویژهای به بازار سرمایه نشان دهد. گفته میشود هشت میلیون نفر در ایران کد معاملاتی دارند و از این شمار 700 هزار نفر کد معاملاتی در سال 92 فعال بودهاند یعنی در سال حداقل یکبار معامله سهام داشتهاند.
بازار سهام که تا قبل از انتخابات 92 شاهد رشدهایی آهسته و پیوسته بود، از 24 خردادماه 92 هیجانی شد. این هیجانها تا مهر 92 ادامه یافت. پس از آن اما روند نزولی شروع شد و غالب سهمها در بازار فروشنده نداشتند و سود روزانه سهامداران در بورس به چهار و در فرابورس به پنج درصد رسید.
این وضعیت تا 15 دیماه 92 ادامه پیدا کرد. بازدهی بورس به 92 درصد رسید (از 24 خرداد تا 15 دیماه 92). این هیجان اما فرو نشست و با سپری شدن روزهای طلایی دوران خشکسالی شروع شد.
نیمه دوم سال 94 در حالی آغاز میشود که دولت روحانی بر آن است موفقیت خیرهکننده خود در عرصه دیپلماتیک را به زمینههای دیگر نیز سرایت دهد. عین همین عبارت را شخص رئیسجمهوری در یکی از نطقهای خود به کار برد و از «تسری» تجربه هستهای به عرصههای دیگر سخن گفت. این تجربه دو وجه دارد: یکی توان اجماعسازی است تا بتواند انتخابات اسفندماه را آنگونه که در کنفرانس خبری هفتم شهریور نیز دوباره تکرار و تصریح کرد، رقابتیتر برگزار کند. دیگری اینکه در تحقق آنچه وعده داده بود پایمردی نشان دهد تا به نتیجه برسد. به جز انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری که دغدغه پیش روی رئیسجمهوری و دولت میتواند باشد در عرصه اقتصادی نیز باید با رکود دست و پنجه نرم کند. تاکنون ترجیح دولت کاهش نرخ تورم بوده و نه رونق به بهای افزایش تورم.
دُری لغزان و ارزان و لرزان
در نگاه اول مطالبه رشد و رونق اقتصادی بدون افزایش تورم به خواستاری مرواریدی میماند که هم لرزان باشد و هم ارزان و هم لغزان و این هر سه کجا یکجا قابل جمعاند؟ اگر تنها رشد اقتصادی و رونق مدنظر باشد ناگزیر باید به افزایش تورم تن داد و در مقابل به افزایش قدرت خرید اندیشید اما چشم نظریهپردازان و کارگزاران اقتصادی از این توصیه میترسد. چون نمیخواهند تجربه سالهای 73 و 74 تکرار شود. دلواپسان، نومید از شکست برجام در کمینگاههای دیگر نشستهاند و یکی همین عرصه
است...
دیدگاه تان را بنویسید