بررسی عوامل خشم و فحاشی ایرانیان در شبکههای اجتماعی در گفتوگو با مجید رضاییان
فضای مجازی؛ آینه خشونت
نباید تصور کرد افراد از فضای واقعی به فضای مجازی میآیند و خود را تخلیه میکنند؛ این افراد در واقع تخلیه نمیشوند. واکنشهایی که ما میبینیم موقتی است و ممکن است چنین افرادی وقتی در فضای مجازی اقناع نشوند، دوباره به فضای واقعی برگردند و به واکنشهای بدتری دست بزنند.
اینکه گاهی برخی افراد در شبکههای اجتماعی با رکیکترین الفاظ به ناسزاگویی مشغول میشوند، این پرسش را به ذهن متبادر میکند که آیا چارچوبها و موازین اخلاقی در شبکههای اجتماعی بیشتر از فضای واقعی نادیده گرفته میشود و میل به رعایت اخلاق در این فضا کمتر است. مجید رضاییان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم، معتقد است: «اخلاق در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی دقیقاً «آینهای» است از اخلاق در فضای واقعی.» او میگوید: «عدم رعایت اخلاق در فضای واقعی خودش را در فضای مجازی هم نشان میدهد. شبکههای اجتماعی مثل یک آینه به ما نشان دادهاند که واقعیت اخلاقی در جامعه ما چیست. ما از دیدنِ این واقعیت در شبکههای اجتماعی شوکه شدهایم. ما باید با این مساله به عنوان یک واقعیت تلخ و به عنوان آینهای از فضای واقعی مواجه شویم. اگر در فضای واقعی در بسیاری از زمینهها اخلاق را رعایت میکردیم، در فضای مجازی هم شاهد چنین مسائلی نبودیم.» این استاد دانشگاه همچنین آموزش ندادن «سواد رسانهای» را یکی از عوامل نداشتن آمادگی برای فعالیت در فضای مجازی میداند و میگوید: «بچههای ما قبل از اینکه موبایل به دستشان بیاید، باید در
زمینه سواد رسانهای آموزش ببینند، اما تاکنون حتی بزرگترها هم آموزش ندیدهاند، چه برسد به نسل چهارمیها.»
در حال حاضر گاهی در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام شاهد ناسزاگوییهای گسترده مردم در بعضی صفحات هستیم. به نظر شما علت این موضوع چیست؟ آیا رسانههای جدید بستری گستردهتر برای بروز و ظهور فحاشی فراهم کردهاند یا به دلیل مسائل اجتماعی فحاشی و خشم بهطور واقعی در جامعه ما بیشتر شده است؟
درباره موضوعی که مطرح میکنید، گذشته از مسائل شخصی که موضوع این بحث نیست، اولین مساله در شبکههای اجتماعی این است که واکنشهای افراد در مواجهه با رویدادها و تحولاتی که جنبه اجتماعی یا اقتصادی یا خصوصاً سیاسی دارند، تند و غیراخلاقی است. در این باره باید به این موضوع توجه کرد که در شبکههای اجتماعی یا وب 2 تولید محتوایی که صورت میگیرد با تولید محتوا در وب 1 بسیار متفاوت است. در وب 2 تولید محتوا به صورت متن، سه شکل دارد. شکل اول جنبه ایجابی و شکل دوم جنبه واکنشی دارد. شکل سوم سنتزی از این دو است؛ به این ترتیب که افراد در این شبکهها، ابتدا تولید محتوا میکنند، سپس واکنشی میبینند و دفعه سوم سنتز صورت میگیرد؛ یعنی افراد باز هم، واکنش نشان میدهند؛ ولی این واکنش در ادامه پیامی است که خود ارتباطگر در
آغاز تولید کرده است. این چرخه در همه شبکههای اجتماعی از نوعی منطق هم برخوردار است؛ یعنی به میزانی که فرهنگ استفاده از شبکههای اجتماعی بالاتر میرود و متفاوت میشود، خود این کنش و واکنشها و سنتز آنها شکل منطقیتر و اصولیتری پیدا میکند. به نظر من ما در ایران -در شکل تولید محتوا در شبکههای اجتماعی- در این سه حالتِ تولید محتوا، به مسائل نگاه افراطیتری داریم. شاید کاربران یا ارتباطگران ما در شبکههای اجتماعی موضوع را بیش از اندازه جدی میگیرند. این مساله، «پیشزمینههای روانشناختی» دارد. نباید با یک حرف مخالف یا یک انتقاد ساده از ما واکنشهای غیراصولی سر بزند. در این زمینه پیشینه این موضوع به «تاریخِ جریان آزادیخواهی و استبداد در ایران» برمیگردد که سابقهای حدوداً 200ساله دارد. وجه دیگر این است که اساساً هویت رسانه - بدون در نظر گرفتن شبکههای اجتماعی- با یک اصل تعریف میشود و آن «آزادی بیان» است. ما هر موقع درباره آزادی بیان سخن گفتهایم، تاکید کردهایم آزادی بیان مشروط به عواملی است و گفتهایم «آزادی بیان در چارچوب قانون»، «آزادی بیان به شرطی که خط قرمزها را رد نکند» و...، در حالی که اینها را همه
میدانند و آزادی بیان اساساً شرط ندارد؛ آزادی بیان، آزادی بیان است. همچنان که وقتی میگوییم «قانون»، قانون را مشروط نمیدانیم و میگوییم باید قانون را بپذیریم. مگر ما پذیرش قانون را مشروط به امر ثانوی میکنیم؟ ما موضوع آزادی بیان و نگاه به رسانه در چارچوب حرفهای را نپذیرفتهایم و هر بار سعی کردهایم به نوعی از «پذیرش روزنامهنگاری حرفهای و آزادی بیان» که «هویت رسانه در ایران» است، شانه خالی کنیم. حال مخاطبان رسانهها، چه اسمشان در وب 1 «کاربران» باشد و چه نامشان در وب 2 «ارتباطگران» باشد، وقتی به شبکههای اجتماعی یا همان وب 2 میآیند، ناگهان به موجود دیگری تبدیل میشوند؛ چون در فضای رسانههای دیگر، آزادی را نمیبینند و اینجا احساس میکنند که چقدر راحت میتوانند حضور داشته باشند یا واکنش نشان دهند یا پیامی را به صورت ایجابی منتشر کنند. ما هر اندازه این مساله را در جنبه بیرونی آن حل کنیم، تاثیر مستقیم آن را در رفتار منطقیتر کاربران خواهیم دید. به این ترتیب که با حل کردن این مساله از بار رفتار هیجانی کاسته میشود و بر بار رفتار منطقی و اصولی افزوده خواهد شد.
این فحاشی و خشم ریشه در مسائل اجتماعی هم دارد؟ میتوان گفت مردم ما بر اثر شرایط کنونی خشمگینتر شدهاند یا ما امروز فقط نمودهای این خشم و عصبانیت را با فضای جدید بیشتر میبینیم و اینطور برداشت میکنیم که مردم فحاشتر از قبل شدهاند؟
در این زمینه نمیتوان حکم مطلق صادر کرد؛ چرا که این پدیده یک «موضوع نسبی» است. با این حال موضوع خشمِ مردم، پیشزمینههایی دارد. مخاطب در فضای واقعی چیزهایی را میبیند، بعد در شبکههای اجتماعی خودش را تخلیه میکند؛ از فضای واقعی تاثیر میپذیرد و در فضای مجازی واکنش نشان میدهد. به هر حال، آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی، بیعدالتیها و نابسامانیهای اقتصادی در این مساله تاثیرگذار است. در هشت سال دولت احمدینژاد آن همه فاجعه در کشور رخ داد، مردم اگرچه با رای خود فضای تازهای در کشور ایجاد کردند، ولی میبینند که بسیاری از مقصران آن وضعیت، به سزای اعمال خود نرسیدهاند. این مساله بیاعتمادی و واکنشهای خشمگینانه ایجاد میکند و به یک فضای هیجانی غیرمنطقی منجر میشود. ضمن اینکه نباید تصور کرد افراد از فضای واقعی به فضای مجازی میآیند و خود را تخلیه میکنند؛ این
افراد در واقع تخلیه نمیشوند. واکنشهایی که ما میبینیم موقتی است و ممکن است چنین افرادی وقتی در فضای مجازی اقناع نشوند، دوباره به فضای واقعی برگردند و به واکنشهای بدتری دست بزنند. همه ما اصحاب رسانه در دو سال و نیم گذشته، جامعه را به اخلاقمداری، مهربانی و اعتدال، تعامل و گفتوگوی بیشتر تشویق کردهایم. این موضوع یک جاهایی اثر داشته، اما کافی نیست. از سوی دیگر بخشی از ریشههای این خشم به فشاری مربوط است که از نظر اقتصادی بر مردم وارد میشود. باید بپذیریم که اقتصاد یک عامل موثر است و فضای اقتصادی و فشارهای اقتصادیِ کنونی گاهی بر عرصههای اجتماعی و ارتباطات هم تاثیر میگذارد. کشور با یک بدهی هنگفت و پس از طی یک روند هشتساله فاجعهآمیز به دولت کنونی تحویل داده شده است و ما تازه از فشار تحریم، خارج شدهایم. این مسائل، آثار فرسایشی دارد. ما نمیتوانیم عامل اقتصاد را نادیده بگیریم، ولی به نظر من نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. اینکه مردم بتوانند مقاومت کنند و جلوی خشمشان را بگیرند، زمان میبرد. در بعضی زمینهها هم در دولت یازدهم عواملی در کاهش خشم مردم و امیدوار شدن آنها موثر بوده است. به عنوان مثال در انتخابات
اخیر - با وجود همه رفتارهای خشمآلود و ناامیدانهای که در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی میبینیم - مردم پذیرفتند به «یک لیست» رای بدهند.
آیا میتوان گفت فقدان بسترهای مناسب برای گفتوگو و تبادل نظر و به تبع آن ضعف در مهارتهای ارتباطی و ناتوانی در اظهارنظر و بیان دیدگاه به افزایش سوءتفاهم، خشم و در نتیجه ناسزاگویی و فحاشی در شبکههای اجتماعی منجر شده است؟
چند سال است در جهان و همچنین ایران مبحث «سواد رسانهای» مطرح میشود. ممکن است این بحث به دولت فعلی هم برگردد، ولی ما در دورههای دولتهای مختلف، این موضوع را مطرح کردهایم که سواد رسانهای باید تدریس شود و در آموزشهای مدارس قرار بگیرد. بچههای ما قبل از اینکه موبایل به دستشان بیاید، باید در زمینه سواد رسانهای آموزش ببینند، اما تاکنون حتی بزرگترها هم آموزش ندیدهاند، چه برسد به نسل چهارمیها. آموزش این عنوان درس در دانشگاه هم کافی نیست. سواد رسانهای به آموزش پایهای نیاز دارد. اخیراً در اتحادیه اروپا اعلام شده که افراد زیر 16 سال اجازه ندارند در توئیتر، فیسبوک و یک شبکه اجتماعی صفحه یا حساب کاربری داشته باشند. کشورهای توسعهیافته همه چیز را با هم و در جای خودش میبینند. لازم نیست ما برای سواد رسانهای کنگره علمی برگزار کنیم. سواد رسانهای چند آیتم روشن و مشخص
دارد که درک مفاهیم آن بسیار ساده است و فقط باید آن را به صورت عملی و تجربی آموزش داد و تدریس آن را از مدارس آغاز کرد. الان در سال 2016 به سر میبریم. تا سال 2020 وب 3 یا وب هوشمند وارد میشود. وب3 به جای سه عنصر شامل چهار عنصر خواهد بود و به سه عنصر متن، صدا و تصویر عنصر چهارمی به نام هوش مصنوعی اضافه میشود؛ یعنی وب، هوشمند خواهد شد. در وب 3 کارکرد شبکههای اجتماعی هم تغییر میکند. پیشبینی میشود بزرگترین انقلاب در وب در راه است، ولی آیا ما آمادگی مواجهه با این انقلاب را داریم؟ چند سال است ما در حال بازگو کردن این موضوع هستیم. خود من چندین بار در این باره صحبت کردهام. از سال 2010 که هنوز شاهد کوچ شبکههای اجتماعی به تلفنهای همراه -حداقل در ایران- نبودیم، در این باره هشدار دادهایم. لازم نیست برای این موضوع کنفرانس بگذاریم. این یک موضوع عملی و عینی است. ما از همین حالا باید آمادگی کسب کنیم. اگرچه دیر است، ولی هنوز سه، چهار سال تا وارد شدن وب 3 فرصت باقی مانده است. وب 3 میآید و شما نمیتوانید جلوی تکنولوژی را بگیرید. باید مهارتهای ارتباطی لازم برای استفاده از تکنولوژیهای ارتباطی را در شهروندان -با
گسترش آموزش سواد رسانهای- افزایش داد. چون این تکنولوژیها، عمومی شده است. درباره رسانه بودن یا نبودنِ شبکههای اجتماعی اختلاف نظرهایی وجود دارد. من شخصاً معتقدم شبکههای اجتماعی وسیله ارتباطی هستند نه رسانه ارتباطی. ولی به هر حال وب در حال تحول است و این شبکهها نیز دارند پیش میروند. بنابراین میبایست موضوع سواد رسانهای را آموزش دهیم و از سالهای متوسطه اول، آموزش آن را شروع کنیم، جدی بگیریم و در رسانهها هم آن را پیگیری کنیم.
چرا گاهی به نظر میرسد اخلاق در شبکههای اجتماعی و رسانههای تعاملی از سوی ارتباطگران یا کاربران پایمال میشود؟ حتی بعضی از افراد به ظاهر معتقد و مذهبی هم در صفحههای سیاسی به فحاشی روی میآورند و جریان، تفکر یا چهرههایی را که نمیپسندند مورد ناسزاگویی قرار میدهند و به نظر میرسد مذهب هم عامل بازدارندهای برای این مسائل نیست؟
به نظر من اخلاق در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی دقیقاً «آینهای» است از اخلاق در فضای واقعی. ما در حال حاضر در جامعه خودمان در فضای واقعی چقدر اخلاق را رعایت میکنیم؟ یک نمونه بسیار ساده در یکی از فیلمها این است که درباره رانندگی ما در یوتیوب قرار دارد. امروزه در دنیا، اینطور جا افتاده که فرهنگ رانندگی ایرانیها به این صورت است که به شدت، با عصبانیت و بینظم رانندگی میکنند و هر رانندهای تلاش میکند حق دیگری را نادیده بگیرد و به راندن خود ادامه دهد. همین فردی که در خیابان اینطور رانندگی میکند و بسیاری از چارچوبها را رعایت نمیکند، در فضای مجازی هم چارچوبی را رعایت نخواهد کرد. عدم رعایت اخلاق در فضای واقعی خودش را در فضای مجازی هم نشان میدهد. شبکههای
اجتماعی مثل یک آینه به ما نشان دادهاند که واقعیت اخلاقی در جامعه ما چیست. ما از دیدنِ این واقعیت در شبکههای اجتماعی شوکه شدهایم. ما باید با این مساله به عنوان یک واقعیت تلخ و به عنوان آینهای از فضای واقعی مواجه شویم. اگر در فضای واقعی در بسیاری از زمینهها اخلاق را رعایت میکردیم، در فضای مجازی هم شاهد چنین مسائلی نبودیم. ما نباید در سال 2016 هنوز درباره بدیهیترین حقوق شهروندی برای زن، مرد، جوان، دانشجو، کارگر و کارفرما بحث کنیم. باید دیگر از این موارد بگذریم و توجه کنیم که باید در همه زمینهها به حقوق مردم، حقوق شهروندی و کرامت مردم احترام گذاشت. در این زمینهها کارهای شعاری ما بیشتر از کارهای عملیمان بوده است. بسیار طبیعی است که وقتی پایههای اخلاق در جامعه واقعی، سست شود، این مساله در جامعه مجازی هم خودش را نشان میدهد.
اینکه در شبکههای اجتماعی چهرههای مشهور و محبوب از جمله بازیگران سینما و تلویزیون یا مجریان اخبار و بعضی چهرههای سیاسی شناختهشده بیشتر در معرض ناسزاگویی هستند، علت خاصی دارد؟
در این زمینه به دو نمونه اشاره میکنم. یکی اینکه قبل از ساخته شدن فیلم «خانهای روی آب» از بهمن فرمانآرا، کارگردان شناختهشده این فیلم، پرسیدند «شما ابتدای انقلاب در ایران بودید، به آمریکا رفتهاید و برگشتهاید، حالا جامعه ایران را در آن دوره با این زمان مقایسه کنید.» فرمانآرا گفت مردم ایران به دو شغل مبادرت میورزند؛ یکی شغل خودشان و یکی هم شغل حسادتورزی! مورد دوم، مقاله پژوهشی ارزشمند دکتر سریعالقلم است که درباره «علل توسعهنیافتگی ایران» نوشته شده است. ایشان در این مقاله بهطور جدی این موضوع را مطرح میکند که خود مردم باید به این مساله پایان دهند و بابت هر چیزی به یکدیگر حسادت نکنند. مساله حسادت یک موضوع فرهنگی-روانی بسیار جدی است که ریشههای آن باید در روانشناسی اجتماعی مردم ما بررسی شود. جامعهای به توسعه دست مییابد که در آن افراد از حسادتورزی فاصله بگیرند. درباره چهرههای مشهور، بسیاری از واکنشها
ریشه در حسادت دارد. چرا در کشور ما، وقتی یک هنرمند یا یک چهره دانشگاهی میدرخشد، در ادامه همان کار را از او میگیرند؟ جز این است که وقتی او دیده میشود، یک عده احساس میکنند خودشان دیده نمیشوند؟ در عرصه تئاتر، سینما، ادبیات، روزنامهنگاری، عرصههای علمی و فنی هم چنین وضعیتی وجود دارد. بسیاری از افرادی که در این عرصهها میدرخشند، بهزودی -به جای تقدیر- سیلی میخورند و بسیاری از آنها از کشور خارج میشوند. چند نفر را سراغ دارید که به این ترتیب از ایران مهاجرت کردهاند؟ چرا باید چنین وضعیتی حاکم باشد.
شما معتقدید میزان حسادت در جامعه ما بیشتر از سایر جوامع است؟
میزان حسادت در کشور ما بسیار بالاست و ما باید توجه کنیم که اظهارنظر دکتر سریعالقلم حرف نیست، بلکه یک تئوری بسیار قوی است که همراه با راه حل و درمان آن ارائه شده و همه ما باید به آن توجه جدی داشته باشیم. در کشور ما این یک مساله بسیار مهم است و ما باید درباره پژوهشهایی از این دست تاملی ویژه کنیم. باید به همه افکار احترام گذاشت و نباید حسادت کرد. این مساله در حال حاضر در همه عرصهها دیده میشود. شما به نکته خوبی اشاره کردید و آن اهانت به چهرههای مشهور و محبوب است. سند این مساله هم در شبکههای اجتماعی قابل مشاهده است و متاسفانه همه میتوانند به آن مراجعه کنند. در یکی از نمونههای اخیر، آقای عراقچی عکس نوه خود را که چهره زیبایی هم دارد، در صفحه شخصی خود منتشر کرده است. آقای کوچکزاده در واکنش به این موضوع نوشته «شهدای حرم هم فرزندان زیبایی دارند، بسیار دوستداشتنیتر از فرزندان بزرگشده با دلارهای وزارت خارجه!» چه ربطی میان این دو موضوع میتوان برقرار کرد؟ چه چیزی در ذهن چنین افرادی میگذرد که این واکنشها را نشان میدهند؟
گاهی به عنوان مثال، فردی در مقالهای به تشریح یک موضوع پرداخته و افراد در واکنش -به جای اینکه به آن موضوع بپردازند- به شخصیت این فرد میپردازند و شخصیتش را تخریب میکنند تا نشان دهند نظرش بیپایه است. چه لزومی دارد که افراد، حسادت بورزند و یکدیگر را تخریب کنند؟ ما باید جلویِ این مساله را بگیریم. من معتقدم باید در دانشگاهها در دو واحد درسی به علل توسعهنیافتگی ایران پرداخته شود. علاوه بر پژوهش بسیار ارزشمند دکتر سریعالقلم که من به عنوان احترام به ایشان از آن اسم میبرم، توجه به سایر پژوهشهای مربوط به این موضوع نیز، شایسته توجه است. چرا ما نباید دو واحد درسی با موضوع موانع توسعهیافتگی در ایران داشته باشیم؟ هرکس در دانشگاه -در هر رشتهای تحصیل میکند- باید این دو واحد را بگذراند به جای بعضی درسهای عمومی که ممکن است چندان ثمری نداشته باشند. آموزش درباره موانع توسعه و سواد رسانهای مهمتر از بسیاری مسائل است. در حال حاضر دردهای ما اینهاست و باید برای رفع آنها، آموزشهای عمومی را در اولویت قرار دهیم. واقعاً برای بعضی از این موارد دیر شده و ما برای فرهنگسازی در جهت حل آنها مانند ژاپن به نهضت عمومی آموزش
نیاز داریم. اینکه همسایه، همسایه را تحمل نکند یا یک جناح سیاسی، جناح مقابل را تحمل نکند، فرقی ندارد. به هر حال باید ریشههای حسادتورزی، عدم تحمل، نبود فرهنگ مدارا و «خلأ گفتوگوهای تعاملی» رفع شوند. گفتوگو به این معنی نیست که هر شخص، حرفی بزند، گفتوگو باید به تعامل برسد. بایزید بسطامی میگوید خداوند عمری که به انسان داده، برای این است که ابتدا «بفهمد» و سپس «زندگی» کند. مبنای وجود آدمی «اندیشه» است. این نگاه بایزید بسطامی به عنوان یک عارف ایرانی است. اگر مبنا اندیشه باشد، تحمل، مدارا، گفتوگو و تعامل هم شکل میگیرد، ولی اگر مبنا خودپرستی و حسادتورزی باشد، اندیشه هم از بین میرود. اخلاق فقط این نیست که شما مذهبی باشید یا نباشید، اخلاق «رفتار عملی» است که منشأ آن میتواند مذهب یا عرف باشد، ولی عمل به آن مهم است.
چگونه میتوان اخلاق اجتماعی را در مردم تقویت کرد و آنها را به سمت احترام گذاشتن به دیگران و رعایت آداب اجتماعی در شبکههای اجتماعی سوق داد؟
پیشنهاد میدهم خود رسانهها این موضوع را به «یک کمپین» تبدیل کنند و در این زمینه «فراخوان» بدهند تا به یک نهضت و مطالبه عمومی تبدیل شود. برای حل این مسائل، مشارکت همه دستگاهها لازم است. در کشورهای توسعهیافته -در مسائل فرهنگی، بعد از در نظر گرفتن همه اندیشهها و گفتوگوها- در نهایت به سمت «قانون» میروند. در جامعه ما، موضوعِ اصلی این است که ما به قانون تن دهیم. در ایران، به محض سخن گفتن از قانون، مخاطب تصور میکند قرار است «تنبیه» شود، در حالی که قانون یک نوع چارچوب است و حق ما را به ما میدهد. قانون باعث رشد و ثبات ما میشود. قانونمداری حقوق مخاطبان و شهروندان را حفظ میکند. قانون فقط از طرف حکومت به سمت مردم نیست، وجه دوم آن از سمت مردم به طرف حکومت است، اما گویی ما این وجه دوم را نمیبینیم.
دیدگاه تان را بنویسید