تاریخ انتشار:
تحصیل و اشتغال
۷۵ میلیون جوان بیکار هستند و نیمی از آنها مطمئن نیستند که تحصیلات دانشگاهی شانس بیشتری برای پیدا کردن شغل به آنها بدهد. تقریباً ۴۰ درصد کارفرمایان اعتقاد دارند که نداشتن مهارت عامل اصلی بیکاری است.
1- کارفرمایان، مسوولان آموزش و جوانان در جهانهایی موازی زندگی میکنند. به عبارت دیگر آنها درکی کاملاً متفاوت از یک وضعیت دارند. به عنوان مثال کمتر از نیمی از جوانان و کارفرمایان اعتقاد دارند کسانی که تازه فارغالتحصیل شدهاند برای ورود به کار مناسب هستند. مسوولان آموزش و تحصیل خوشبینتر هستند: 72 درصد از آنها معتقدند فارغالتحصیلان آماده کار هستند. همین نارضایتی در مورد تحصیل دیده میشود: 39 درصد مسوولان آموزشی اعتقاد دارند دلیل اصلی ترک تحصیل دانشجویان سخت بودن درسهاست اما فقط 9 درصد جوانان با آنها موافقند. اما چرا این سه گروه اصلی نگاه یکسان ندارند؟ دلیل اصلی آن است که این سه گروه با یکدیگر در ارتباط نیستند. یکسوم کارفرمایان میگویند با مسوولان آموزش ارتباط ندارند. در میان کسانی که با مسوولان آموزش مرتبط هستند کمتر از نیمی رابطه را موثر و مفید میدانند. همزمان بیش از نیمی از مسوولان آموزشی میگویند نمیتوانند جایگاه شغلی فارغالتحصیلان خود را تخمین بزنند. در میان کسانی که این برآورد را انجام دادند 20 درصد نسبت به خود جوانان برآورد بیشتری داشتند. اطلاعات جوانان نیز ناقص بوده است. کمتر
از نیمی از آنان هنگام انتخاب رشته از شغلهای مرتبط با رشته تحصیلی خود آگاهی داشتند.
2- مسیر تحصیل به اشتغال پر از موانع است. راه تحصیل به اشتغال همانند بزرگراهی با سه تقاطع است: 1- ثبت نام در مقطع دانشگاهی 2- کسب مهارت و 3- پیدا کردن شغل. در هر تقاطع چالشهای بزرگی وجود دارد. در مرحله اول (ثبت نام) هزینه بزرگترین مانع است. 31 درصد فارغالتحصیلان دبیرستان اعلام کردند به دلیل هزینه بالا قصد ادامه تحصیل ندارند. در میان بقیه 46 درصد معتقدند در انتخاب مرکز تحصیل و رشته خود درست عمل کردهاند. در تقاطع دوم (کسب مهارت) 60 درصد جوانان میگویند که آموزش ضمن خدمت و یادگیری در حین کار موثرترین تکنیکهای آموزشی هستند. هرچند کمتر از نیمی از همین گروه در دورههایی ثبت نام کردهاند که به آموزش ضمن خدمت اولویت میدهد. در تقاطع سوم (پیدا کردن شغل) یکچهارم از جوانان مسیر مستقیمی را در پیش نمیگیرند. شغل اول آنها با رشته تحصیلیشان مرتبط نیست و دوست دارند به سرعت آن را عوض کنند. در بازارهای نوظهور این رقم تا 40 درصد میرسد.
3- نظام تحصیل به اشتغال برای اکثر کارفرمایان و جوانان ناکارآمد است. نمونههای موفق این نظام بیشتر موارد استثنا هستند، نه محصول آن. در نظرسنجی این گزارش سه گروه کارفرما وجود دارند: فقط یکی از آنها (یکسوم از کل یا 31 درصد) موفق شدند استعداد مورد نیاز خود را شناسایی و جذب کنند. وجه تمایز این کارفرمایان با همتایان خود آن است که آنها مرتباً با مسوولان آموزشی و جوانان در ارتباط هستند و زمان، مهارت و پول در اختیار آنها میگذارند. در دو گروه دیگر 44 درصد رابطه اندکی با آموزش دارند و به سختی تلاش میکنند کارکنان مناسب پیدا کنند و 25 درصد دیگر رابطهای ناموفق با مسوولان آموزش داشتهاند. این نظام برای جوانان نیز کارآمدی ندارد. فقط دو مورد از هفت گروه جوانان تجربه مثبتی در بازار کار داشتند. دلیل موفقیت آنها مدیریت فعالانه تصمیمات مرتبط با شغل و تحصیل بوده است. هر گروه از کارفرمایان و جوانان برداشت و انگیزههای متفاوتی با هم دارند که در کشورهای مختلف تفاوتها بیشتر میشود.
4- برنامههای نوآورانه و موثر در سراسر جهان عناصری مشترک دارند. برنامههای موفق دو ویژگی دارند: اول، مسوولان آموزش و کارفرمایان فعالانه به جهان یکدیگر وارد میشوند. به عنوان مثال کارفرمایان میتوانند در تدوین برنامه درسی کمک و از کارمندان خود بخواهند به عنوان مدرس همکاری کنند. همزمان دانشجویان میتوانند نیمی از اوقات خود را در محیط کار بگذرانند و اشتغال آینده خود را تضمین کنند. دوم، در بهترین برنامهها، کارفرمایان و مسوولان آموزشی از ابتدا و با جدیت با دانشجویان خود کار میکنند. به جای اینکه سه تقاطع بزرگراه به طور خطی پشت سر هم باشند (ثبت نام به مهارت و مهارت به شغل)، مسیر تحصیل به اشتغال همانند محوری خواهد بود که در آن کارفرمایان جوانان را قبل از ثبت نام در برنامههای کسب مهارت استخدام میکنند. در این حالت موفقیت ممکن و شناختهشده است اما این حالت در شرایط محدودی اتفاق میافتد.
5- خلق نظام موفق تحصیل به اشتغال نیازمند محرکها و ساختارهای جدید است. برای تضمین موفقیت این نظام باید به سه راه مهم عمل کند. اول، افراد درگیر باید اطلاعات بهتری برای اتخاذ تصمیم و مدیریت عملکرد در اختیار داشته باشند. به عنوان مثال والدین و جوانان به دادههایی درباره انتخاب شغل و راههای آموزش و کسب مهارت نیاز دارند. میتوان حالتی را تصور کرد که در آن همه موسسات آموزشی این انگیزه را داشته باشند تا به طور منظم دادههای دانشجویان را پس از فارغالتحصیلی (نوع شغل، نرخ اشتغال و مسیر پیمودهشده پنج سال پس از فارغالتحصیلی) گردآوری کنند. درست به همان صورت که هنگام ثبت نام سوابق دانشجویان را بررسی میکنند. در این صورت جوانان تصویری منطقی از آینده خود پیشرو دارند و موسسات آموزشی نیز در آموزش دانشجویان و هدایت آنها به سمت بازار کار دقت بیشتری مبذول میکنند. دوم، سازندهترین راهحلها آنهایی هستند که چندین مسوول آموزشی و کارفرما را در یک صنعت خاص گردهم میآورند. این همکاری شکاف مهارتی را در هر سطح پر و هزینهها را بین ذینفعان (مسوولان آموزش، کارفرمایان و فراگیران) تقسیم میکند. کاهش هزینه
سرمایهگذاری انگیزهای برای مشارکت بیشتر میشود. توافقنامههایی مانند عدم قاپیدن نیروی کار دیگران نیز میتواند اشتیاق کارفرمایان برای مشارکت را تقویت کند، حتی اگر محیط کاملاً رقابتی باشد. سرانجام آنکه کشورها نیاز به نظامی تلفیقی دارند که دید بالایی نسبت به مسیر پیچیده تحصیل به آموزش داشته باشد. نقش این نظام تلفیقی آن است که در تدوین راهحلهای مهارتی، جمعآوری دادهها و شناسایی و معرفی نمونههای موفق به کارفرمایان و مسوولان آموزشی یاری رساند. چنین نظامی را میتوان با توجه به بخشها، مناطق یا جامعه هدف تعریف کرد.
6- راهحلهای تحصیل به اشتغال باید افزایش یابند. در این راه سه چالش اصلی دیده میشود. اول، محدودیت منابع برای مسوولان آموزش از قبیل پیدا کردن هیات علمی دارای صلاحیت و سرمایهگذاری در توسعه؛ دوم، فرصتهای ناکافی برای ارائه آموزشهای حین کار به جوانان؛ و سوم تامل کارفرمایان در سرمایهگذاری در تعلیم مگر اینکه مهارتهای خاص در آن گنجانده شود. برای هر کدام از این چالشها راهحلی وجود دارد. در مورد اول همراهسازی فناوری (مثلاً اینترنت) با برنامه درسی استاندارد میتواند به هیات علمی کمک و آموزش مناسب را با هزینه مناسب فراهم کند. برای چالش دوم، کارآموزی سنتی توانسته است در آموزش حین کار موثر باشد اما هنوز نمیتواند پاسخگوی تقاضا باشد. در این مورد هم فناوری - مثلاً به شکل برنامههای شبیهساز- میتواند تجربهای دقیق، هدفمند و عملی را برای شمار زیادی از افراد و با هزینه نسبتاً کم فراهم کند. برنامههای شبیهساز میتوانند کارگاههای کارآموزی قرن 21 باشند. در واقع آموزش حین کار در آینده میتواند آموزش بدون کار واقعی باشد. سوم، کارفرمایان فقط حاضرند در مهارتهای خاصی سرمایهگذاری کنند که بتوانند بازگشت
سرمایه را به طور کامل از آن خود کنند. آنها نمیخواهند بر کارکنانی سرمایهگذاری کنند که بعدها از مهارت خود در جاهای دیگر استفاده میکنند. اما مسوولان آموزش هم نمیتوانند برای هر کارفرما راهحل خاصی بیابند. یکی از راهحلها آن است که برنامه تحصیلی استاندارد هستهای برای همگان تدوین شود که در سطوح بالاتر فقط جنبه تخصصی پیدا میکند. مسیر تحصیل به اشتغال راهی پیچیده است که بسیاری از جوانان در آن گم میشوند. این مسیر را باید به دقت بررسی کرد تا بهترین راهها برای بهبود آن پیدا شود. تهیه و تحلیل اطلاعات به کارفرمایان، مسوولان آموزش، دولت و جوانان کمک میکند تا بهترین نظام را تدوین کنند.
دیدگاه تان را بنویسید