آخرین رمان محمود دولتآبادی همچنان خبرساز است
کلنل در محاق
بیش از دو دهه است که محمود دولتآبادی منتظر است، «کلنل» به هفت زبان دیگر ترجمه شده، اما اینجا هشت سال در راهروی پرپیچوخم وزارت ارشاد خاک خورد و در یکی، دو سال اخیر که وزارت ارشاد علی جنتی با شمهای از حسن نیت دوباره آن را بررسی کرده است اما قفل کلنل هنوز شکسته نشده است.
تجارت فردا: بیش از دو دهه است که محمود دولتآبادی منتظر است، «کلنل» به هفت زبان دیگر ترجمه شده، اما اینجا هشت سال در راهروی پرپیچوخم وزارت ارشاد خاک خورد و در یکی، دو سال اخیر که وزارت ارشاد علی جنتی با شمهای از حسن نیت دوباره آن را بررسی کرده است اما قفل کلنل هنوز شکسته نشده است. به نظر طلسم انتشار کلنل، رمان محمود دولتآبادی در ایران شکسته نمیشود. وزارت ارشاد باز هم خواهان اصلاحات بیشتر در مضمون این رمان شده است. اما این تنها اتفاقی نیست که سبب شده محمود دولتآبادی خبرسازترین نویسنده سال 93 باشد، هر چند کنل مجوز نگرفته است، اما انتشار نسخه قاچاق آن که ترجمهای به فارسی از روی ترجمه نسخه آلمانی این کتاب است بازار سیاه و فروشگاههای زیرزمینی را پر کرد، وزارت ارشاد موفق شد 4700 نسخه از این کتاب غیرقانونی را ضبط کند. اما همه ماجرا به اینجا ختم نشد، مساله کلنل بدل به اهرم فشاری شده است که یک سویش منتقدان دولت روحانی هستند و سوی دیگرش نویسندگان و خوانندگانی که انتظار دارند رمان نویسندهای که از مفاخر ایران است، منتشر بشود. سال 93 کار به جایی رسید که حتی این کتاب ضدانقلابیترین رمان بعد از پیروزی انقلاب
اسلامی دانسته شد و سیدعباس صالحی در پاسخ به تمام این حملهها گفت دولتآبادی را جزو مفاخر ادبیات ایران و خراسان میداند و از او میخواهد که منتظر بماند.
عقلانیتی که دولتآبادی در زندگی جمعی و ارتباطش با سیاست و ادبیات و نهادهای مربوط به آنها به کار میگیرد بسیار عجیب و ستودنی است. گاه با خود میاندیشم اگر کسی جز او، این همه بیمهری، از این و آن میدید آیا میتوانست باز هم رفتار و گفتارش را تا این حد متکی به عقل کند و از احساس دور نگاه دارد؟ آیا در این شرایط میشود زبان را به دست کینهها و نفرتها نسپرد و عاقلانه گفت و نوشت؟ اشاره به رفتار او در برابر آنچه بر رمان کلنلش رفت، نشانهای از این عقلانیت است. «زوال کلنل» میتوانست بهترین «فرصت» برای نویسندهای چون او باشد تا به قول برخی «امتیازاتی بزرگ برایش رقم بزند». سخت نبود که او با آوازهای که کتاب به دست آورد و جایگاهی که خود داشت دنیا را زیر پا بگذارد و در هر نشست و برنامهای در چهار گوشه جهان، از آنچه بر او رفته بگوید و خود را نویسندهای که حاضر به پذیرش شرایط نامطلوب نشده نشان دهد. اما او خوب میدانست که این همه گرچه امکانپذیر است ولی بر طبل بیخردی کوفتن است و تابع بازی دیگران شدن. دولتآبادی نشان داده آنچه برایش معیار و ملاک عمل و حرف است، یافتههای عقل خود است و نه فضا و جوی که دیگران میسازند و با
بازی این و آن، رونق میگیرد. گفتار و رفتارش را که پی بگیریم میشود فهمید اگر به نتیجهای برسد، از عرضه و بیان آن ترسی به دل راه نمیدهد. لازم هم نیست تعریفمان از «ترس» محدود به عمل علیه او باشد. ترس از بهتان و سرزنش افراد و جریاناتی که خود را مدافعان قلم و آزادی اندیشه و ادبیات معرفی میکنند و با هر آنچه در اختیار دارند جایگاهی رفیع (!) در عرصه داخلی و جهانی به دست میآورند، برای بسیاری از شخصیتهای ادبی بیشتر هراسناک است و دلآزار تا فشارهای برآمده از عمل برخی جریانها. وقتی در مراسمی، مسوولان و مدیران دولتی را برای تضییع حقوقش به شدیدترین وجهی به نقد میکشد چندی پیش از آن، در برنامهای که دعوتش کردهاند و رئیسجمهور هم در آن حضور دارد شرکت میکند و داد خیلیها را به هوا میبرد که «دولتآبادی به دعوت دولتیها پاسخ میدهد تا شاید امتیازی برای چاپ آثارش قائل شوند». با این همه او نه در آن مراسم از نقد و اعتراض هراسید و نه با شرکت در این مراسم از نقد و اعتراض دیگران نسبت به خود! همین منش، باعث شده او فراتر از جریان و فرد و گروه و کانون و نهادهایی باشد که در عرصه ادبیات فعالاند. او نام و آوازهاش را مدیون و
مرهون خود بوده و در سایه دیگران به آن دست نیافته است. درست به همین دلیل هم از بیان عقیدهاش درباره هیچ فرد و گروه و جریانی ابایی ندارد و آنجا که لازم باشد نقد را اساس گفتارش میسازد و عملکردها را آنگونه که تشخیص میدهد، نه آنسان که مصلحتها حکم به آن میدهند، ارزیابی و تحلیل میکند. او خود را از هر وابستگی رهانیده تا بتواند آزادانه بیندیشد و نظر بدهد. همین رهایی است که باعث ماندگاری دولتآبادی به عنوان یک «نویسنده» خواهد شد.
او در مقامی است که هر گروه و جریانی سخت در پی «جذب» اوست تا از او اعتبار بگیرد. در همان حال کافی است دولتآبادی درون دستهای و گروهی برود تا حمایتهای بیحد و مرزی از او بهعمل آید و در هر محفل و نشستی نام او به زبان رانده شود و برای گرفتن جوایز جهانی هم حمایت شود. صد البته اگر دولتآبادی در این وادی گام برمیداشت نامش بیش از اینها بر سر زبانها بود اما فقط «نام» نه «اثر». چه بسیار افرادی که نامشان با چنین حمایتهایی درخشید اما آثارشان عقب ماند و نتوانست جایی برای خود در صف آثار برجسته بیابد. طبیعی است افرادی که به غوغا روی میآورند روزی از این و آن دور خواهند شد و در آن زمان است که آنچه پیش روی قاضی سختگیری چون تاریخ قرار میگیرد آثار نویسنده است نه هیاهویی که روزگاری برپا کرده بود و کفهایی که برایش زده شده بود. اگر قرار است چیزی در تاریخ بماند آثار دولتآبادی است نه نامی که به واسطه چند موضعگیری تند، لابهلای چند برگ خودی نشان میدهد و به سرعت هم فراموش میشود. البته که او در برابر هر آنچه بر جامعه و مردمش میگذرد به سکوت پناه نمیبرد اما فریادش را با عقلانیت عجین میکند و بیش از آن، بیشتر با آثارش فریاد میکشد تا با زبانش. این هنری است که در جامعهای چون ایران کمتر شاهد آن هستیم.
اصولاً شرایط جامعهای چون ایران، با همه محدودیتها، آدمی را به تندیها میکشاند و اجازه به کار گرفتن عقل را از او میگیرد. در این صورت فرد، از واقعیتها بیشتر و بیشتر دور میشود و در وادی آرمانگرایی و احساس گرفتار میآید. نمونه آن را میتوان در عکسالعمل بخشی از نویسندگان و شاعران و منتقدان و روزنامهنگاران و... نسبت به ممیزی دید.
طبیعی است کسی چون دولتآبادی با ممیزی موافق نیست و بر آن معترض است اما وقتی امکانی برای حذف آن در زمانی کوتاه نیست نمیتوان به انتظار نشست تا ممیزی کنار برود و بعد شروع کرد به نوشتن. بودند و هستند کسانی که وجود ممیزی را دلیل ننوشتن خود کردهاند که بیشتر بهانه است تا دلیل، اما دولتآبادی با قبول آن به عنوان یک واقعیت تلخ، ضمن نفی و نقدش سعی داشته در کنارش زندگی کند، بنویسد، آثارش را منتشر کند و... دولتآبادی، هم به آزادی معتقد است، هم بر حقوق بشر تاکید دارد و هم پیشرفت مردم و جامعهاش را خواهان است اما در همان حال میداند دستیابی به اینها جز حرکت در بستر جامعهای که در آن زندگی میکند و نفس میکشد مقدور نیست؛ جامعهای که ویژگیهای بارزی دارد و نباید با نادیده گرفتن آنها دست به عمل زد. دولتآبادی خوب میداند آنچه در جامعه میگذرد داستان نیست و برای همین هم اگر در داستان به تخیل رو میآورد در عمل اجتماعی از آن دور میشود و به عقل تکیه میدهد.
دیدگاه تان را بنویسید