نرخ مشارکت و عیار توسعهیافتگی
محمد درویش از انگیزههای داوطلبان نجات محیط زیست ایران میگوید
فعالیت داوطلبان محیط زیست و منابع طبیعی ایران به نحوی چشمگیر بوده است که بهرغم اظهارات غیرحرفهای مقامات محیط زیست از جمله فرمانده یگان حفاظت محیط زیست درباره درس عبرت شدن مرگ فعالان در آتشسوزی جنگلهای زاگرس اما باز این نامهربانی مانع ورود فعالان و داوطلبان به عرصههای آتشگرفته زاگرس نشد و متاسفانه ششمین نفر نیز سلحشورانه جان خود را از دست داد. محمد درویش، فعال و کارشناس محیط زیست، که پیشتر مدیرکل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست بود و فعالیتهای گستردهای در عمومی کردن مطالبه محیط زیست و کنشگری اجتماعی در این حوزه داشته، میگوید: مردم مهمترین و ارزشمندترین سلاح حفاظتی است که مدیریت سازمان محیط زیست را میتواند به هدفش که همان حفاظت از طبیعت است، برساند. اگر در شرایط نامهربان فعلی، باز شاهد این هستیم که مردمی میآیند و از دل و جان مایه میگذارند، خودشان را به آتش میزنند تا جنگلهای خود را در زاگرس، هیرکانی و ارسباران حفظ کنند، پس ما با آدمهای استثنایی مواجه هستیم.
♦♦♦
فعالیت داوطلبانه در جامعه و بهخصوص در حوزه طبیعت با چه انگیزههایی صورت میگیرد؟ درست در شرایطی که مردم زیادی در تدارک این هستند که کلاهی از نمد بازارهای آشفته اقتصاد ایران داشته باشند و دنبال کسب سود هستند، عدهای بیهیچ چشمداشتی برای نجات جان یک درخت بلوط خود را میان شعلههای آتش در زاگرس میاندازند. انگیزهها برای حفاظت از طبیعت چیست که چنین فداکاریهایی برای آن صورت گرفته است؟
نرخ مشارکت در امور مرتبط با جامعه یکی از عیارهای توسعهیافتگی است. هرچه جامعه پیشروتر و توسعهیافتهتر باشد، نرخ مشارکت در حوزه محیط زیست و دیگر حوزههای مسوولیت اجتماعی بهطور کلی بالاتر است. هر قدر که حکمرانی مطلوب اتفاق افتاده باشد و سرمایههای اجتماعی بیشتر مورد مرحمت باشند و بیشتر به آنها بها داده شده باشد، شاهد این هستیم که نرخ مشارکت مردم افزایش پیدا میکند. چندی پیش با معاون سازمان حفاظت محیط زیست ژاپن ملاقاتی داشتم. از او پرسیدم تعداد پرسنل این سازمان در سراسر ژاپن چند نفر است. پاسخ او عجیب بود. او گفت تعداد کل پرسنل محیط زیست ژاپن چیزی حدود 800 نفر است. ژاپنی که حدود 130 میلیون نفر جمعیت دارد تنها 800 نفر کارمند دولتی در محیط زیست دارد اما ایرانی که حدود 85 میلیون نفر جمعیت دارد، حدود هفت هزار نفر پرسنل شاغل در سازمان محیط زیست و 14 هزار نفر شاغل در سازمان جنگلها و مراتع و آبخیزداری دارد. جالب اینجاست که همیشه اعلام میکنند که ما با کمبود پرسنل، کمبود جنگلبان و کمبود محیطبان روبهرو هستیم. چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟ چون نرخ مشارکت مردمی پایین است. چون برخی مواقع نگاههای نظارتی بر روی تشکلهای مردمنهاد اینقدر تشدید شده که مردم عطای حرکتهای داوطلبانه را به لقایش بخشیدهاند. در نتیجه دولت و حاکمیت هم باید هزینههای بیشتری بدهد و ما مرتب شاهد این هستیم که مردم توقع دارند همه این کارها را دولت و حاکمیت انجام دهد. معلوم است که حفظ محیط زیست و موفقیت پروژههای مرتبط با طبیعت بدون جلب مشارکت مردم با شکست روبهرو میشود. من هدفم از طرح این مساله چیست؟ میخواهم بگویم عیاری که باید یک مدیر در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی داشته باشد، دانستن همین دانستگی است. یعنی مهمترین ابزار قدرت یک مدیر این است که بتواند مردم را وارد عرصه مشارکت کند. این مردم هستند که مهمترین و ارزشمندترین سلاح حفاظتی است که مدیریت سازمان محیط زیست را میتواند به هدفش برساند. اگر در چنین شرایطی ما باز شاهد این هستیم که مردمی میآیند و از دل و جان مایه میگذارند، خودشان را به آتش میزنند تا جنگلهای خود را در زاگرس، هیرکانی و ارسباران حفظ کنند، واقعاً آدمهای استثنایی هستند. بسیاری از کشورهای دنیا میلیاردها دلار سرمایهگذاری میکنند تا نرخ مشارکت مردمی را افزایش دهند. در ایران نهتنها این سرمایهگذاری صورت نمیگیرد بلکه برخی از مدیران در این کشور میگویند که عوامل امپریالیسم جهانی در قالب فعالیت تشکلهای مردمنهاد دارد پروژه نفوذ اجرا میکند. برخی از مدیران در سازمان محیط زیست میگویند کسانی که برای خاموش کردن آتش جنگلها وارد عرصهها شدند آدمهای احساساتی بودند و با ما هماهنگ نکردند و حقشان بود که بسوزند. با چنین جملههایی همین نرخ اندک مشارکت و فعالیت نیمبند سازمانهای مردمنهاد را دارند نابود میکنند. با چنین حرفها و اظهارنظرهایی دارند مایملک حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی ایران را که مردم هستند از بین میبرند و این واقعاً از آتشسوزی جنگلها نگرانکنندهتر است.
در بسیاری از کشورهای توسعهیافته دنیا نیروهای داوطلب مشارکتکننده در فعالیتهای اجتماعی عمدتاً آموزشدیدهاند و به نوعی برای آنها هزینه شده است. آیا این در مقابل نیروهای داوطلب ما نیست که برای آمادگی آنها که چنین سلحشورانه وارد شرایط سخت میشوند، هزینهای نمیشود و آموزشهای لازم را نمیبینند؟
اگر دولت به سرمایههای اجتماعی بها بدهد، یکی از کارهایش این است که برای افراد نیروهای داوطلب آموزشهای باکیفیت و رایگان ارائه دهد و تجهیزات مناسب برای حضور آنها تدارک ببیند. این افراد باید امنیت داشته باشند و در مقابل زحمتی که میکشند قدر ببینند. اما حقیقتاً دولتی که نمیتواند برای یگان رسمی و تخصصی خود حتی پوتین، دمنده و آتشکوب و کولهپشتی پاششی فراهم کند، در این حوزه هم نمیتواند کار کند. محیطبانانی در سازمان محیطزیست داریم که 12 سال است آموزشهای معمولی ندیدهاند، چون این سازمان پول برای آموزش نیروهایش ندارد. معلوم است که این سازمانها با این وضعیت نمیتوانند برای نیروهای داوطلب امکان آموزشی فراهم کنند. شرایطی که الان در حوزه NGOها داریم همه به صورت داوطلبانه و خارج از سیستم اداری بوده است. از قضا کسانی که این ایام وارد آتشسوزیها شدهاند جزو کارآمدترین و کاربلدترین و باتجربهترین بچههای NGOیی بودند. قدرت بدنی بالایی داشتند. اینکه اتهام میزنند که اینها کاربلد نبودند اساساً درست نیست. اما واقعیت این است که نیروهای داوطلب تجهیزات ندارند و بچههایی که آسیب دیدند تجهیزات کافی نداشتند. ولی آدم وقتی میبیند که خانهاش دارد آتش میگیرد، نمیتواند تحمل کند و بیتفاوت باشد. بنابراین این آدمهای باغیرت و شجاع با اینکه تجهیزات نداشتند، برای نجات طبیعت که مادر آنهاست و سرزمین آنهاست به قلب آتش رفتند. اینها همه نشاندهنده عشق پاک این آدمها به این سرزمین است. ما باید قدردان این عشق پاک باشیم.
از پاسخهای شما اینطور دریافت میکنیم که به نوعی ظرفیت مشارکت مردمی و کار داوطلبانه در ایران بنا به دلایلی بالاست اما نوع رفتار نظام حکمرانی با کار داوطلبانه و اجرای مسوولیت اجتماعی به نحوی بوده که نگاه امنیتی و ساختاری به آن مانع شکوفایی و بلوغ آن شده و کار داوطلبانه در ایران گسترده نیست.
دقیقاً. این فرصت را ساختار مدیریتی و نوع نگاه مشکوک آنها، تهدید میداند و دوست دارند نرخ مشارکت عملاً پایین بیاید.
گستردگی و پراکندگی و استمرار آتشسوزی در مناطق مختلف طبیعت در زاگرس طوری است که دیگر نمیتوان به عادی بودن آن توجه کرد. آقای کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست، البته پیشتر گفته بود که آتشسوزی طبیعی است و بخشی از اکوسیستم طبیعت است و نباید زیادی بزرگنمایی شود. اما بخشهایی از این آتشسوزی نمیتواند فقط سهلانگاری کشاورز، دامدار یا گردشگران باشد. آیا تعمدی آگاهانه و خطرناک و نوعی فعالیت خرابکارانه، طبیعت ایران را به این روز انداخته است؟
ما موقعی میتوانیم وارد فرضیه تعمد و رفتار خرابکارانه در طبیعت ایران و بهخصوص در مورد آتشسوزی ماههای اخیر شویم که همه امکانات لازم برای اطفای حریق را داشتیم و نیروهایمان را آموزش داده بودیم و در محلههای حساس آسیبپذیر مستقر شده بودیم، یگان هوایی داشتیم و میتوانستیم بر شرایط مسلط باشیم اما به یکباره شمار آتشسوزیها افزایش پیدا میکرد. ما هیچکدام از این کارهای حفاظتی و پیشگیرانه را نکردیم و در مورد وضعیت طبیعت در سالی داریم با هم صحبت میکنیم که آن سال، ترسالی بوده است. همه کارشناسان پیشبینی کرده بودند که ما با آتشسوزیهای گسترده روبهرو خواهیم بود. من در طول 33سالی که در حوزه محیط زیست فعالیت میکنم، هرگز به یاد ندارم که دو سال پیاپی میانگین ریزشهای آسمانی بالاتر از میانگین درازمدت اتفاق بیفتد. عکسهایی که ناسا امسال از اردیبهشت طبیعت ایران منتشر کرد، شبیه اروپا بود. به طبیعت آلمان شباهت داشت. تقریباً همه قلمرو 165 میلیونکیلومتری ایران یا آب داشت یا سبز بود. چنین چیزی به ندرت در ایران اتفاق افتاده است. این نشان میدهد حتماً با گرم شدن هوا آتش منابع طبیعی و محیط زیست را دربر خواهد گرفت. ایران در این تابستان با خشکی علوفهها انبار باروت است. اینها را کنار شرایط کرونایی بگذارید که میانگین حضور مردم در طبیعت و تخریبهای آنها کمتر شده است و این مساله خود به غنای پوشش گیاهی افزوده بود. ممکن است که رفتارهای پرخطر سبب وقوع برخی از این آتشسوزیها شده باشد. اما اینکه فکر کنیم امسال یک دستی در کار بوده است که توانمندیهای دولت را در مهار آتش زیر سوال ببرد، این دقیقاً همان فرضیهای است که دوستان میخواهند رواج دهند تا کمکاریهای خودشان را زیر پوشش توطئه مخفی کنند. فعالان این حوزه و رسانهها و مردم نباید فریب این بازی را بخورند. وقتی ما نمیتوانیم دمنده و آتشکوب تهیه کنیم نمیتوانیم ادعا کنیم ما کار پایش و حفاظت را انجام دادهایم و این دشمن است که دارد مسوولیتهای ما را زیر سوال میبرد. به هیچ عنوان این فرضیه که یک گروهی دارد جنگلهای ایران را آتش میزند، قابل قبول نیست. جنگلهای ما شبیه به انبار باروت است و یک شیشه نوشابه، یک ته سیگار یا آتش زدن کاه و کلش اراضی کشاورزی یک پیکنیک غلط میتواند جنگلها را به آتش بکشد. اما نکته اساسی این است که وقتی جنگلی آتش میگیرد تا ساعتها بعد و حتی روزهای بعد نیز آتش در آن وجود دارد و میسوزد. آتشسوزی ادامهدار است چون ما تجهیزات و امکانات کافی برای مدیریت آن نداریم. اصلاً فرض کنیم شخصی تعمداً منطقه را آتش زد. چرا شما نمیتوانید آتش را خاموش کنید؟ چون شما کانادایر (هواپیماهای دوموتوره، آتشنشان و از نوع هواپیمای آبنشین) ندارید. چون هواپیمای مخصوص آتش جنگل ندارید. آبپاش ندارید. تجهیزات کافی ندارید. نیروی انسانی آموزشدیده ندارید. چون هنوز سازمان جنگلها و محیط زیست ما یک یگان تخصصی به نام یگان اطفای حریق و سازمانهای آتشنشانی و کمیتههای بحران ندارد و نیروهای مسلح و ارتش هم در این زمینه تجربه کاری زیادی ندارند و حتی هلیکوپترهایی که بلند میشوند و بر روی جنگلها و مناطق آتش حرکت میکنند با بالگردهایشان آتش را تشدید میکنند.
رفتار فعالان و داوطلبان محیطزیست که در این شرایط برای حفظ طبیعت حاضرند جان خود را از دست بدهند از نظر تحلیلی نوعی «تلاش برای حفاظت از طبیعت» تعبیر میشود. ترجمه اقتصادی این رفتار از نگاه دیگر چیست؟
سوال خیلی خوبی است. سازمان ملل متحد برنامهای به عنوان UNEP دارد که اعلام کرده است مهمترین شاخصی که نشان میدهد یک جامعه چقدر محیطزیست برایش ارزش دارد، حرفهای قشنگ مدیران یا قوانین حافظ محیط زیست آن نیست. بلکه مهمترین شاخص برای اندازهگیری این است که مردم یک کشور چقدر حاضر هستند برای حفظ محیطزیست خود هزینه بدهند. اتفاقاً اینکه در کشور ما وقتی فراخوان برای حمایت از طبیعت داده میشود مردم طوری کمک میکنند که توصیف آن سخت است، یعنی ما چه ظرفیت شگرفی در این زمینه داریم. برای مثال وقتی فراخوان برای تهیه دوچرخه برقی برای یگان حفاظت از جنگل در سردشت داده شد، مردم خودشان پول دادند. وقتی میخواستیم برای یک مردی که دارد برای پرندهها و حیوانات آب به ارتفاعات مرودشت میبرد، یک قاطر تهیه کنیم، مردم پول دادند. وقتی برای نجات محیطبانان باید دیه تهیه کنیم، مردم خودشان پول میدهند... در جامعهای که تنها در همین دو سال 9 نفر از بهترین داوطلبان جانشان را برای مهار آتش از دست دادهاند، نشان میدهد اتفاقاً حفظ محیط زیست و عیار توجه به محیط زیست در دل مردم ایران و فرهنگ ما جایگاه والایی دارد و غیرقابل ارزشگذاری است. در شرایطی که بخش مهمی از مردم در تدارک سود بیشتر از بازارهای ارز و سکه و سهام هستند، افرادی هستند که جانشان را کف دستشان گرفتهاند و بدون توجه میروند و داوطلبانه و غیرانتفاعی برای خاموش کردن آتش جلو میروند. این آدمها چیزهایی را میبینند که از چشم منفعتنگر برخی از آدمها پنهان است. ما در فرهنگ ایرانی خود در حوزه یاریگری و دگریاری و فداکاری و ایثارگری سابقه درخشانی داریم. اگر ما توانستیم قناتها را بسازیم، اگر توانستیم بادگیرها را بسازیم، اگر کشتهای خاصی را توانستیم تجربه کنیم همه به خاطر روحیه همکاری و مودتی است که بین ایرانیان از دیرباز وجود داشته است. در چنین شرایطی که چنین فرهنگی وجود داشته است برخی رویهها دارد این ارزشها را بیاعتبار میکند. اگر نزد برخی افراد اینکه فردی حاضر باشد کاری انجام دهد که سود شخصی برایش ندارد، پس کار بیمعنی انجام داده است، این یعنی رویههای غلطی دارد مدیریت جامعه را در دست میگیرد. با این حال تجربههای اخیر نشان میدهد که هنوز یکسری از ارزشهای جامعه ما زنده است. حکومت و دولتها باید قدر این ارزشها را بدانند و تلاش کنند این فرهنگ دوباره بر روح جامعه ایرانی حکمفرما شود، بسیاری از مشکلات ما حل میشود. ما در ماجرای کرونا با همه مشکلات اقتصادی و سختیها و مصیبتهایی که داشتیم در نحوه رفتار خیلی از مشکلات جوامع توسعهیافته را نداشتیم. هیچوقت در جامعه ما مشکل دستمال کاغذی و ماسک و مشکلاتی از این دست دیده نشد. مردم فوقالعاده بودند. ما مردمی هستیم که چند گام از دولتمردان و مدیران خود جلوتر هستیم و عملکردها هم در برخی از مناطق کشور موید این نظریه است و مردم خود آستین همت بالا زدند و محیط زیست را حفظ کردند بدون اینکه چشم امیدی به کمکهای دولتی داشته باشند. با عیارهای معمول اقتصادی حاکم نمیتوان این رفتار ایرانیان را سنجید.
فرمانده یگان حفاظت محیط زیست در اظهارنظر عجیبی گفته بود که فعالان محیط زیست بدون هماهنگی با سازمان وارد عرصههای آتش شدند و مرگ آنها درس عبرتی برای بقیه است. البته ایشان بعد سعی کرد اصلاح کند و توضیح داد که قصد اهانت به کشتهشدهها و داوطلبان نداشته است. چرا چنین نگرشهایی در ساختار مدیریتی یگان حفاظت محیط زیست باید وجود داشته باشد که حضور مردم برای کمک را درک نکنند و برنتابند؟
آقای محبتخانی باید نسبت به این اظهارنظر خود عذرخواهی کند. گاهی احساس میشود که دولت تمامیتخواه، دولتی که با اقتصاد تکمحصولی مثل نفت دارد خود را اداره میکند، نیازی به حمایت مردم احساس نمیکند. این ساختارها تا دچار بیماری هلندی نشوند و فشارها به حد غیرقابل تحمل نرسد، یاد نمیگیرند که مردم اهمیت دارند. در حالی که مردم هستند که بار دولتها را بر دوش میکشند و مردم هستند که همه هزینهها را تقبل میکنند. این کجسلیقگی ریشه در یک ساختار سیاسی و اقتصادی دارد که نقش مردم را درک نکرده است. امثال مدیرانی که رغبتی به حضور و مشارکت مردم ندارند، محصول دولتهای تمامیتخواه مصرفکننده نفت هستند. سیاستمدارانی که همیشه بودجهها را با لابی میگیرند و هر طور دلشان میخواهد خرج میکنند و اساساً سرمایه اجتماعی و کمک مردم و نرخ مشارکت اولویت این تفکر نیست. اساساً برای آنها مهم نیست که فلان پروژه موفقیتآمیز است یا نیست. اگر موفقیتآمیز نبود سال بعد پول بیشتری هزینه میشود. همین اتفاقی است که در برخی حوزهها در کشور ما دارد میافتد. این مدیران ریشه در تفکری دارند که در آن جایگاهی برای مردم قائل نشده و در نتیجه آنها هم برای مردم احترامی قائل نیستند و مشارکت آنها را برنمیتابند.